#حکایتی زیبا و خواندنی
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂
🍃
💢دزدان قاجار
✍️شاه قاجار پیرمردی کنار رودخانه ای آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را می گذراند
پیرمرد یک گاو ۸ راس گوسفند و ۴۰ اصله درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود. روزی دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار ازدست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید
دزد به پیرمرد گفت :
می خواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو می دهم
پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها خانه بزرگی در شهر می خرد و ثروتمند زندگی می کند قبول کرد.
از فردای آن روز پیرمرد شروع به ساختن پل کرد
درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستون های پل از آنها استفاده کند روزها تا دیروقت سخت کار می کرد و پیش خود می گفت دیگر به کلبه و آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم
پس هر روز حیوانات خود را می کشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست می کرد
حتی در ساختن پل از چوبهای کلبه و آسیاب خود استفاده می کرد. طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل ؛ دیگر نه کلبه ای برای خود جا گذاشت نه آسیابی .
به دزد گفت پل تمام شد و تو می توانی از روی پل رد بشی.
دزد به پیرمرد گفت من اول شترهای خودرا از روی پل رد می کنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسه های طلا بار دارد آسیب نزند
پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز ازروی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده .
دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر پیرمرد قبول کرد و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود و اتفاق افتاد وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنهای تنها ماند
وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن
پیرمرد نگاهی به او کرد و گفت همه چی خوب پیش می رفت فقط نمی دانم چرا وقتی خرش از پل گذشت شدم تنهای تنهای تنها.......
🔻ضرب المثل خرش از پل گذشت از همین جا شروع شد.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
💚💫تا کی دل من چشم بہ در داشتہ باشد
💛💫اے کاش کسی از تو خبر داشتہ باشد
💚💫آن باد کہ آغشتہ بہ بوے نفس توست
💛💫از کوچہ ے ما کاش گذر داشتہ باشد
💚💫تعجیل در ظهورش گناه نکنیم
💛💫اللهـم عجـل لولیـک الفـرج
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مهمان نوازى و هدايت
مرحوم شيخ صدوق ، طوسى ، راوندى و برخى ديگر به نقل از شخصى به نام اءبومحمّد فرزند وجناء حكايت نمايند:
روزى در كنار كعبه الهى زير ناودان طلا در مقابل عظمت خداوند متعال سر به سجده نهاده و مشغول دعا و گريه و زارى بودم ، ناگهان متوجّه شدم شخصى مرا تكان داد و سپس اظهار داشت : اى حسن بن وجناء! بلند شو.
وقتى بلند شدم ، ديدم يك جاريه اى بسيار لاغر و ضعيف كه قريب چهل سال داشت ، نزد من ايستاده و گفت : همراه من بيا.
پس دنبال او به راه افتادم تا آن كه وارد خانه حضرت خديجه كبرى عليها السلام شديم و جاريه از پلّه هائى كه به طبقه بالا راه داشت بالا رفت ؛ و من متحيّر و سرگردان ايستادم .
ناگهان صدائى را شنيدم كه فرمود: اى حسن ! بالا بيا.
سپس من نيز از پلّه ها بالا رفتم و حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه را ديدم كه داخل اتاق نشسته است ، موقعى كه وارد بر حضرت شدم سلام كردم ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:
اى حسن ! آيا فكر مى كنى از ديد من مخفى و پنهان هستى ؟
نه چنين نيست ، به خدا قسم ! من در تمام اعمال و مناسك حجّ همراه تو بوده ام .
بعد از آن تمام جاهائى را كه من رفته بودم و اعمالى را كه انجام داده بودم با تمام خصوصيّات و جزئيات بيان و معرّفى نمود و من بسيار حيرت زده شدم و از خود بى قرار گشتم و بى هوش روى زمين افتادم ؛ و پس از لحظه اى حالم بهتر شد و احساس كردم دستى به من خورد و مرا حركت مى دهد.
هنگامى كه برخاستم و نشستم فرمود:
زمانى كه به شهر مدينه وارد شدى ، قصد اقامت كن و محلّ سكونت خود را منزل حضرت ابو عبداللّه ، جعفر بن محمد الصّادق عليه السلام قرار بده ؛ و از جهت لوازم خوراكى و آشاميدنى ناراحت نباش ، همچنين فكر لباس نكن ، انشاءاللّه همه آن ها مرتّب خواهد بود.
بعد از آن دفترى را كه در آن دعاى فرج و نيز دعاى صلوات بر حضرت بود، تحويل من داد و فرمود: براى فرج و ظهور من اين دعا را بخوان و براى من درود و صلوات فرست .
سپس افزود: مواظب باش اين دفتر را در اختيار هركس قرار ندهى مگر آن كه از دوستان و علاقه مندان به ما اهل بيت رسالت باشد، خداوند متعال تو را موفّق گرداند.
عرضه داشتم : اى مولا و سرورم ! آيا بار ديگر موفّق به ديدار شما خواهم شد؟
فرمود: اگر خداوند متعال بخواهد.
حسن وجناء گويد: پس چون مناسك حجّ را انجام دادم ، طبق فرمايش حضرت عازم مدينه منوّره گشتم و پس از قصد اقامت ، در منزل امام صادق عليه السلام وارد شده و ساكن شدم .
و طبق وعده حضرت ولىّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ، هر روز به طور مرتّب مقدارى غذا و نان و آب برايم آورده مى شد، همچنين لباس مورد نياز جهت هر فصلى برايم فراهم مى گرديد، بدون آن كه در اين مورد تلاشى داشته باشم .
📚إكمال الدّين شيخ صدوق : ص 443، ح 17، خرائج راوندى : ج 2، ص 961، الثّاقب فى المناقب : ص 612، ح 6، إثبات الهداة : ح 3، ص 670، ح 38، بحار: ج 52، ص 31، ح 27.
✾📚 @Dastan 📚✾
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاطرهای از لحظات آخر عمر شیخ محمدتقی فلسفی
✾📚 @Dastan 📚✾
همه چیز
در زندگی تکراری می شود
بـه جز مـهربـانی ♡
نحوه تکلم انسانها
بیانگر نحوه تفکر آنهاست
مثبت بیندیشیم و مثبت بگوییم
تا انرژی مثبت خـود را
بـه دیگران منتقل کنیـم....🌸🍃
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
انگشتر هیات شهدای گمنام تهران💚
🔴زیر قیمت کل بازار😎
🟡بیش از۸سال#سابقه فروش💍
🔵 #سود شما سود ماست✨
🟢ارسال رایگان و سریع+ضمانت مرجوعی+هدیه😘📦
http://eitaa.com/joinchat/4067164162C323f980ba7
⚠️بیا و تخفیف ویژه و مسابقه رو از دست نده 👆😍
📌 آیت الله شیخ مرتضی انصاری
🔹مرتضی انصاری دزفولی، معروف به «شیخ انصاری»، در سال ۱۲۱۴ق در دزفول به دنیا آمد. او از نوآوران علم اصول و فقه بود که با تألیف کتابهای رسائل و مکاسب این علوم را وارد مرحلهای جدید کرد.
🔸تحصیلات ابتدایی خود را نزد پسرعمویش آغاز کرد و سپس در کربلا، کاشان و نجف نزد اساتیدی همچون ملا احمد نراقی، سید محمد مجاهد و موسی کاشفالغطاء علمآموزی کرد. او در جوانی به درجه اجتهاد رسید و پس از رحلت صاحب جواهر در سال ۱۲۶۶ق، به عنوان مرجع بزرگ شیعه شناخته شد.
🔹 از شاگردان برجسته او میتوان به سید محمدحسن شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو)، ملا حسینقلی همدانی و محمدکاظم خراسانی اشاره کرد. همچنین، بسیاری از اصول فقهی و فقه سیاسی او، از جمله نظریاتش درباره ولایت فقیه، تأثیر عمیقی بر حوزههای علمیه شیعه گذاشت.
🔸 شیخ انصاری زندگی بسیار سادهای داشت و درآمد خود را در امور خیریه صرف میکرد. او در ۱۸ جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ق در نجف درگذشت و در حرم امام علی (ع) به خاک سپرده شد. آثار و خدمات او همچنان در حوزههای علمیه و میان پژوهشگران فقهی مورد توجه است.
#تقویم_تاریخ
#جمادی_الثانی_۱۸
#شیخ_مرتضی_انصاری
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#از_آخر_مجلس_شهدا_را_چیدند....
🌷حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد. پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟ از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن. گفتم: چرا؟ گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام. تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟!
🌷وقتی متوجه تعجب من شد، درحالیکه به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ درحالیکه به خاطر خدا سوار موتور شدهایم. تا مدتها سوار موتور نمیشد...!!
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید غلامحسین خزاعی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆جواب نامه و ناراحتى از برگشت هديه
مرحوم شيخ مفيد، صدوق ، كلينى و ديگر بزرگان رضوان اللّه عليهم ، به نقل از شخصى به نام حسن فرزند فضل بن زيد - از اهالى يمن - حكايت كند:
رزوى پدرم نامه اى با دست خطّ خودش براى حضرت حجّة بن الحسن ، امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف نوشت و حضرت جواب آن را براى پدرم فرستاده ، من نيز به دنبال آن نامه اى براى حضرت نوشتم و جوابش برايم آمد.
سپس پدرم نامه اى ديگر توسطّ يكى از دانشمندان نوشت و براى حضرت فرستاد؛ ولى جواب اين نامه نيامد، وقتى تحقيق و بررسى كرديم ، فهميديم كه آن دانشمند از اعتقادات حقّه خود دست برداشته است ، به همين جهت حضرت جواب دست خطّ او را نفرستاده بود.
حسن بن الفضل افزود: پس از مدّتى به قصد زيارت مشاهد مشرّفه ، به سمت عراق و خراسان حركت كردم ؛ و چون به شهر سامراء رسيدم و زيارت كردم ، در پايان وارد مقام و سرداب غيبت امام زمان عليه السلام شدم ، با خود گفتم : ايّام حجّ نزديك است و ترسيدم از اين كه مبادا نتوانم براى حجّ مشرّف شوم .
در همين افكار بودم كه پيش يكى از علماء به نام محمّد بن احمد رفتم و از او تقاضاى كمك نمودم ؟
در پاسخ ، به من گفت : به فلان مسجد مى روى ، در آن جا شخصى را خواهى ديد كه او مشكل تو را حلّ خواهد نمود.
وقتى وارد آن مسجد شدم ، پس از لحظاتى شخصى داخل شد و بدون آن كه مرا از قبل ديده باشد، با نگاهى به من تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى حسن بن الفضل ! غمگين و ناراحت مباش ، در همين سال به زيارت خانه خدا مشرّف مى شوى و مناسك حجّ را انجام مى دهى و بعد از آن صحيح و سالم به منزل و نزد خانواده ات بازخواهى گشت .
با شنيدن سخنان دلنشين او، قلبم آرام گرفت .
بعد از آن ، همان شخص كيسه اى را به من داد كه داخل آن مقدارى پول و تعدادى لباس بود، با خود گفتم : اين ها ناقابل است و برگرداندم ، او هم كيسه و لباس ها را گرفت و بدون آن كه با من مطرح سخنى نمايد، حركت و رفت .
در همين لحظه به خود آمدم و گفتم : عجب كار زشت و اشتباهى كردم ، چرا هدايا را برگرداندم ؟!
و سپس نامه اى به محضر شريف حضرت نوشتم و ضمن عذرخواهى ، از آن حضرت طلب پوزش كردم .
اين جريان در حالى واقع شد كه از اموال دنيا هيچ نداشتم ، مگر لباسى را كه پوشيده بودم و مرا غم و اندوه شديدى فرا گرفته بود، ناگهان شخصى به عنوان ماءمور حضرت وارد شد و اظهار داشت : كار بدى كردى ؛ هنوز مولايت را نشناخته اى ، ما به دوستان اين چنين كمك هائى را مى كنيم و چه بسا دوستان ما خودشان بجهت تبرّك ، از ما تقاضا و درخواست كمك كنند؛ و پس از اين صحبت ها نامه اى تحويل من داد كه در آن نوشته شده بود:
اشتباه كردى كه هداياى ما را برگرداندى و نپذيرفتى ، پس اگر استغفار و توبه كردى ، خداوند متعال گناهان تو را مى آمرزد و در هر حال چنانچه از كردار خود پشيمان هستى ، اين كيسه را بگير و پول هاى آن را خرجى راه و هزينه زندگى خود قرار بده و پيراهن را براى احرام حجّ استفاده كن .
و من بسيار خوشحال شدم و با گرفتن آن هدايا شكر و سپاس خداوند متعال را به جاى آوردم .
📚اصول كافى : ج 1، ص 520، ح 13، ارشاد شيخ مفيد: ص 353، غيبة شيخ طوسى : ص 282، ح 240، إكمال الدّين شيخ صدوق : ص 490، ح 13.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃جزای اعمال🍃
🔸یکی از اصحاب موسی بن جعفر علیهما السلام به آن حضرت عرض کرد: یک نفر کافر است و از برخی از مسائل غیبی خبر میدهد. امام کاظم علیه السلام او را احضار نمود و فرمود: تو چگونه از غیب خبر میدهی؟ او گفت: من با خواسته نفس خود مخالفت میکنم از این رو میتوانم از غیب خبر بدهم. امام علیه السلام فرمود: آیا نفس تو مایل است که مسلمان شوی؟ عرض کرد: مایل نیستم که مسلمان شوم. امام علیه السلام فرمود: با نفس خود مخالفت کن و مسلمان شو. پس او پذیرفت و مسلمان شد.
چون روز دیگر نزد امام علیه السلام آمد و امام از او سؤالات غیبی نمود نتوانست پاسخ بدهد. پس گفت: تعجّب است که قبل از مسلمان شدن قدرت بر غیب گویی داشتم و اکنون که مسلمان شدهام از آن عاجز مانده ام؟!
امام علیه السلام به او فرمود: هنگامی که تو کافر بودی پاداش مجاهده و مخالفت با نفس تو در دنیا داده میشد، و پاداش آخرتی نداشتی و لکن اکنون که مسلمان هستی قابلیّت پاداش آخرتی پیدا کردی و خداوند پاداش مجاهده با نفس را در آخرت به تو خواهد داد و این پاداش برای تو بهتر و فروان تر میباشد. [۱]
مؤلّف گوید: کافر چون نمی تواند قصد قربت کند و عمل خود را برای خدا انجام بدهد، پاداشی در آخرت نخواهد داشت چرا که خداوند میفرماید: ﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا﴾ [۲]
از سویی خداوند پاداش هیچ عمل کننده ای که خدمت و احسانی به مردم نموده باشد را ضایع نخواهد نمود و اگر او مؤمن نباشد خداوند پاداش او را در دنیا قرار خواهد داد چنان که میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا}
[۱]: . چهل حکایت: ص۶۵.
[۲]: . آخر سوره کهف.
✾📚 @Dastan 📚✾
📣 دشمنان قبلی یمن، تجربه جنگشان را به اسرائیل گفتند:
💡 نمیتوانید برای یمنیها بازدارندگی ایجاد کنید
🔘 یدیعوت آحارانوت:
▫️ همپیمانانی که پیشتر علیه یمنیها جنگیدند، به اسرائیل هشدار دادهاند که اصطلاح «بازدارندگی» در فرهنگ لغت یمنی جایی ندارد.
▫️ مشکل این است که ارتش اسرائیل پس از ماهها جنگ در شمال، در شرایط خوبی برای جنگیدن در منطقهای بسیار دورتر از لبنان قرار ندارد.
🏷 #یمن #مقاومت #غزه
✾📚 @Dastan 📚✾
🌌 هرچند بر دلباختگان، شب هجرش چون «یلدا» یی بیشفق و روز جداییش مانند روزی «پنجاه هزار ساله» طولانی میگذرد،
✨ اما سرانجام او میآید
⛈ و آمدنش چون تندر بهاره، ناگهانی است و یکباره،
🌅 قسم به فجر که پگاه شب دهم نزدیک است،
رسیدن «ملایک» و «روح» نزدیک است،
«مطلع فجر» در افق نمایان و «سلام» نزدیک است.
موعود موعود ما «صبح» است و صبح، پشت پنجرهها و نزدیک است.
📜 إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ، أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؟ «۱»
📃 وعده گاهشان [هنگام] صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟
✨ صدای بال ملایک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید
⭐️ ستارهیی شبی از آسمان فرو افتاد
و مژده داد که صبح ظهور میآید «۲»
⛅️ طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سَمتِ مشرق جغرافیای عرفانی
🌸 دوباره پلک دلَم میپرد، نشانهی چیست
شنیدهام که میآید کسی به مهمانی
❤️ کسی که نقطهی آغاز هرچه پروازست
تویی، که در سفر عشق خط پایانی
💕 کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو، آرامشی است طوفانی «۳»
🤲🏼 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم و فَرَجنا بِه
⬅️ برگرفته از در انتظار ققنوس کاوشی در قلمرو موعودشناسی و مهدی باوری، ص: ۳۲۴
(۱). هود/ ۸۱.
(۲). ناصر فیض.
(۳). قیصر امینپور.
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه #یلدای_مهدوی #ظهور
✾📚 @Dastan 📚✾