eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️دفتر‌ صبح... از سطری شروع میشود 🌸 كه بـنـام بزرگ تـو تكيه كرده است به نام تو‌ ای خـدای صبح💖 ای خـدای روشنی ✨ ای خـدای زندگی💖 هر صبح...☀️ آغازی است برای رسیدن به تو...💖 🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸 ✨الهی به امید تو✨ @Dastane_amozande
مردی از اولاد خلیفه ی دوم در مدینه بود که پیوسته حضرت موسی بن جعفر را اذیت می‌کرد و دشنام میداد. هر وقت با آن حضرت رو به رو می‌شد به امیر مؤمنان جسارت می‌کرد. روزی بعضی از بستگان حضرت عرض کردند: اجازه دهید این فاجر را به سزایش برسانیم و از شرش راحت شویم؛ اما موسی بن جعفر آنها را از این کار نهی می‌کرد. محل کار آن مرد را پرسید. معلوم شد در اطراف مدینه به زراعت اشتغال دارد. حضرت برای ملاقات او از مدینه خارج شد. وقتی به آن جا رسید آن شخص در مزرعه ی خود کار می‌کرد. موسی بن جعفر همان طور سواره داخل مزرعه شد. آن مرد بانگ برداشت که: زراعت ما را پایمال کردی. موسی بن جعفر همان طور رفت تا به او رسید، با گشاده رویی و خنده شروع به صحبت کرد، پرسید: چقدر خرج این زراعت کرده ای؟ گفت: صد اشرفی. پرسید: چه مقدار امیدواری بهره برداری کنی؟ گفت: غیب نمی دانم. فرمود: چقدر امیدواری عایدت شود؟ گفت: امیدوارم دویست اشرفی عایدم شود. حضرت کیسه ی زری را که سیصد اشرفی داشت به او داد و فرمود: این را بگیر، زراعتت در جای خود باقی است، خداوند آنچه امیدوار هستی به تو روزی خواهد کرد. آن گاه مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسید و از ایشان درخواست کرد که از تقصیرش بگذرد و او را عفو کند، حضرت تبسم کرد و باز گشت. بعد از این پیش آمد روزی او را دیدند که در مسجد نشسته، همین که چشمش به موسی بن جعفر افتاد گفت: خدا میداند رسالتش را در کجا قرار دهد. همراهان او گفتند: تو را چه شده است؟ پیش از این رفتارت این طور نبود. گفت: آنچه گفتم باز بشنوید و دوباره شروع کرد به دعا کردن آن حضرت همراهانش با او از در ستیز وارد شدند، او نیز با آنها دشمنی کرد. موسی بن جعفر به یاران خود فرمود: همانا امر او را به مقدار پولی اصلاح و شرش را کوتاه کردم. 📙پند تاریخ ۳/ ۶۲ - ۶۳؛ به نقل از: منتهی الامال ۳/ ۱۲۵. @Dastane_amozande
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است..🌛📿👑❣️ .. آی مردم به خدا «ربِّ رحیمی» داریم آرید، کریمی داریم ای که ی هر جرم و گناهی، به شدگان نیز پناهی، العفو من پشیمان شده‌ام؛ نیم نگاهی، العفو یا الهیّ و الهیّ و العفو . . 🖋️شاعر : امیر عظیمی ..🌹 ‌ ‌@Dastane_amozande
♦️روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست @Dastane_amozande
خدا صلى الله عليه و آله: ماه رمضان، ماه خداست؛ ماهى كه خداوند، حسنات را در آن، دو برابر مى كند و سيّئات را محو مى كند، ماه بركت، ماه بازگشت به سوى خدا، ماه توبه، ماه آمرزش، ماه آزاد شدن از آتش و دست يافتن به بهشت. پس، در اين ماه از هر حرامى بپرهيزيد و در آن، زياد قرآن تلاوت كنيد و در آن، حاجت هاى خويش را بخواهيد و در آن، به ذكر پروردگارتان بپردازيد و مبادا ماه رمضان نزد شما، مانند ماه هاى ديگر باشد؛ چرا كه آن نزد خداوند، نسبت به ماه هاى ديگر، حرمت و برترى دارد و مبادا در ماه رمضان، روز روزه دارى تان مثل روز خوردنتان باشد فضائل الأشهر الثلاثة، صفحه 95 📡انتشار حداکثری با شما @Dastane_amozande
❤️ رسول اڪرم (ص) : هرگاه انسان چهل ساله شود، و خوبیهایش بیشتر از بدیهایش نشود شیطان بر پیشانیش بوسه میزند و می گوید،این چهره ای است ڪه رستگار نمی،شود.😊 📚مشکاة الانوار ص169 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️دفتر‌ صبح... از سطری شروع میشود 🌸 كه بـنـام بزرگ تـو تكيه كرده است به نام تو‌ ای خـدای صبح💖 ای خـدای روشنی ✨ ای خـدای زندگی💖 هر صبح...☀️ آغازی است برای رسیدن به تو...💖 🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸 ✨الهی به امید تو✨ @Dastane_amozande
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 🌼🍃در میان یاران پیامبراکرم صل الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد. 🌼🍃یک بار، هنگامی که روز بود، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند. 🌼🍃دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت ، و بهره‌ای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت: «به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!» 🌼🍃از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت: 🌼🍃«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم. احتمال می‌دهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمی‌خواهم؛ زیرا از مال دنیا بی‌نیازم.» 🌼🍃در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کرده‌ای؟» – نه! – حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟ – اختیار با شماست. 🌼🍃پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!» جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد. زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟! 🌼🍃جوان پاسخ داد: «ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!» ❣زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است. @Dastane_amozande
اول نماز یا افطار؟ ❤️امام باقر عليه السلام : در ماه رمضان ابتدا نماز بخوان، سپس افطار کن؛ مگر این که همراه عده ای بودی که منتظر افطار بودند. اگر قرار بود تو نیز با آنان افطار کنی، با ایشان مخالفت نکن و ابتدا افطار کن و در غیر این صورت ابتدا نماز بخوان. راوی پرسید: چرا این کار را کنم و ابتدا نماز بخوانم؟! فرمودند: چون دو وظیفه برای تو پیش آمده است: افطار و نماز؛ پس با چیزی شروع کن که بر دیگری برتری دارد و آن نماز است‌. سپس فرمودند: و تو روزه داری؛ پس اگر نمازت را با حالت روزه به جا آوری و روز را پایان دهی، برای من دوست داشتنی تر است. 📚 وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۵۰، ح ۲ ‌ ‌@Dastane_amozande
🌻مردی نزد سلمان فارسی آمد و گفت: ای ابوعبدالله( کنیه سلمان فارسی ) من موفق نمی شوم نماز شب بخوانم. سلمان در جوابش فرمود: در روز خدای را معصیت نکن. @Dastane_amozande
«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» استادی می فرمود این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام میگیرد خدا می گوید جوری ساخته ام تو را که جزبا یاد من آرام نگیری! @Dastane_amozande
برخی که قادر به گرفتن روزه نیستند می گویند: سعادت نداشتیم! این چه جمله ای است؟! تو به دستور خدا روزه نگرفته ای! این جمله یعنی خدا مرا بی سعادت کرد! این بی ادبی است به خداوند و باید ترک شود؛ همانطور که روزه دار به امر خدا عمل میکند آن که به خاطر مریضی روزه نمی گیرد هم به فرمان خداست. ✍آیت الله سید عبدالله فاطمی نیا ‌ ‌@Dastane_amozande