eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🔆🦋🔆🦋🔆🦋🔆🦋 🔆ارادت خاص امام به ذكر مصائب اهلبيت (ع ) 🌴حجة الاسلام آقاى حاج سيد محمد كوثرى ذاكر معروف قم از سالها قبل روضه خوان خاص امام خمينى (مدظله العالى ) بود و در سالهاى اخير هم كه مشاهده كرده ايد در آغاز محرم و مواقع ديگر در حسينيه جماران در محضر امام روضه مى خواندند. 🌴وى نقل كرد: پس از شهادت آيت الله حاج آقا مصطفى (فرزند ارشد امام خمينى ) من وارد نجف اشرف شدم ، رفقا گفتند خوب موقعى آمدى ، امام را درياب كه هر چه ما كرده ايم در مصيبت حاج آقا مصطفى گريه كنند از عهده برنيامده ايم مگر تو كارى بكنى : من خدمت امام رسيدم و عرض كردم اجازه مى دهيد ذكر مصيبتى بكنم ؟ 🌴 امام اجازه دادند، هر چه نام مرحوم حاج آقا مصطفى را بردم تا با آهنگ حزين امام را منقلب كنم كه در عزاى پسر (آنهم چه پسرى ؟) اشك بريزد، امام تغيير حال پيدا نكردند، و همچنان ساكت و آرام بودند، ولى همين كه نام حضرت على اكبر (ع ) را بردم ، هنگامه شد، امام چندان گريستند كه قابل وصف نيست . براستى اين چيست ؟! جز شيفتگى فوق العاده عرفانى و ملكوتى امام به ساحت قدس خاندان نبوت (عليهم السلام ). 🌴باز در اين مورد، يكى از اعضاء دفتر امام نقل مى كند: يك روز به مناسبت يكى از روزهاى شهادت ائمه (ع ) به اطاق امام رفتيم و مشغول دعاى توسل شديم ، در اثناء دعاى توسل يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد، با آنكه او روضه خوان ماهر نبود و با حضور امام دست پاچه شده بود و صدايش هم ، بريده بريده بود، همين كه شروع به روضه كرد، با اينكه هنوز مطلب حساسى را بيان نكرده بود، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان به شدت تكان مى خورد. 🌴و من وقتى كه زير چشم به سيماى امام نگاه كردم ، دانه هاى پى در پى اشك را كه از زير محاسن ايشان روى زانويشان مى افتاد، ديدم و چند لحظه اى طول نكشيد كه يكى از نزديكان ، از زاويه اى كه امام نبيند به ذاكر اشاره كرد كه روضه را قطع كن ، زيرا كه اين حالت گريه شديد ممكن بود خداى نكرده بر قلب مبارك امام اثر بگذارد. 🌴موضوع ديگر اينكه در حسينيه جماران هميشه صندلى آماده است و امام وقتى وارد بالكن حسينيه مى شوند روى صندلى مى نشينند، ولى در دو مورد اتفاق افتاد كه روى زمين نشستند، يكى هنگامى كه برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، امام به احترام قرآن روى زمين نشست ، دوم روز عاشورا به احترام عزادارى امام حسين (ع ). 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
◽️خانمی بدحجاب جلوی یکی از علما رو گرفت و از ایشون سوال کرد: اگه یک تار موی من بیرون باشد، دنیا به آخر می‌رسه؟! چرا اینقده شماها گیر می دین؟ 🔺عالم جواب داد: اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر می‌رسه؟ قطعا خیـر. ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا رو هـم تغییـر نمی‌ده، امـا بسـیاری از افراد طبیعتـا در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی شـده و اون غـذای خـوب و خوشـمزه از چشمشون می‌افته. حالا بذار یه داستان قشنگ تاریخی هم برات بگم... 🔺عالم گفت : روزی یکــی از یــاران امــام صادق ( علیه السلام ) خدمــت ایشــان رســید و گفــت در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش افتــاده، آیــا می‌شود آن روغــن را خــورد؟ 🔺امــام صــادق (علیه‌السلام) فرمودنــد: نمی‌توانی آن را بخـوری. مـرد گفـت آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار بگـذارم و از خیـر روغن‌های گـران قیمـت بگـذرم! 🔺امـام صــادق (علیه‌السلام) فرمودنـد: آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت، مـوش نیسـت. ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت 🔸 حالا خانم بزرگوار : وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنید متوجـه می‌شیم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـه امـا وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت، با این نگاه، بیرون امدن یـک تـار مـو جلوی نامحـرم هـم مهـم می‌شود. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🕯 پدر و مادرم به فدایش ... ! 🔰 آیت الله بهجت (ره): ▫️ حضرت معصومه علیهاالسّلام از قبیل امامزاده‌های مطلق نیست که هنگام زیارت او زیارت نامه ی مطلق امام زاده‌ها خوانده شود، بلکه زیارت مخصوص به خود دارد؛ زیرا در روایت است: 📜 «مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ.» 📃 هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب ‌می‌گردد. ▫️ خیلی کلمه ی بزرگی است! نقل شده که روزی حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام در مدینه، در خانه تشریف نداشتند، شخصی آمد که سؤالی از آن حضرت بنماید، حضرت معصومه علیهاالسّلام که در سنّ کودکی بودند و در خانه تشریف داشتند، ‌می‌فرمایند: 🔸 آن حضرت تشریف ندارند، چه کار دارید؟ ▫️ آن شخص عرض کرد: 🔹 مسأله ای دارم. ▫️ می‌فرماید: 🔸 بنویس. ▫️ می‌نویسد. ایشان پاسخ آن را ‌می‌دهد؛ بعد که حضرت امام کاظم علیه السّلام به خانه بر ‌می‌گردد، مادرش جریان را به آن حضرت عرض ‌می‌کند، حضرت ‌می‌فرماید: 📜 «بِأَبِی هِیَ وَ أُمِّی، حَکَمَتْ بِما حَکَمَ اللّه‌ُ!» 🔶 پدر و مادرم به فدایش، به آن چه خداوند حکم فرموده، حکم نموده است. ▫️ اینها افراد عادی نبوده اند، خدا می‌داند این خاندان چه شخصیّت‌هایی بوده‌اند، این همه کرامات برای ایشان ذکر کرده‌اند، پس چه ‌می‌گویند کسانی که این مطالب را درباره‌ی خود حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم هم خرافات ‌می‌دانند! یا آن کس که نعوذباللّه ‌می‌گوید: 🔹 «عَصایَ خَیْرٌ مِنْ مُحَمَّدٍ!» عصای من بهتر از محمّد صلّی اللّه علیه وآله وسلّم است. ▫️ و یا آن پاسبانی که کنار ضریح حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ایستاده و ‌می‌گوید: 🔹 به جای ضریح، دست مرا ببوس! ⬅️ در محضر بهجت، جلد دوم، نکته ۲۰۰ 🏷 سلام الله علیها ره 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 🔆تواضع پير وارسته 🪴در شهرى ، زلزله و باد سرخ آمد و مردم آن كه سخت بلازده شده و گرفتار گشته بودند و در بن بست ناگوارى افتاده بودند، سرانجام تصميم گرفتند به حضور پيرى وارسته كه از پارسيان بزرگ آن شهر بود، بروند و از او بخواهند او را دعا كند و بلا برطرف گردد. 🪴آنها نزد او رفته ، پس از اداى احترام عرض كردند اى بنده خدا تو پير بزرگ هستى از خدا بخواه تا ما را از اين گرفتاريها نجات دهد. آن پير وارسته ، گريه كرد و سپس گفت : كاش سبب هلاكت شما وجود خود من نباشد؟ 🪴و رسول اكرم (ص ) فرمود: همنشين نشويد با عالم و دانشمند مگر عالم و دانشمندى كه شما را از سه چيز به سه چيز ديگر دعوت مى كند 1- از تكبر به سوى تواضع و فروتنى 2- از بى تفاوتى به سوى نصيحت كردن 3- و از نادانى و بى سوادى به سوى علم و آگاهى . 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔅 ✍️ دست غیبی که نجات‌دهنده‌ست 🔹کارگری که اهالی یکی از روستاهای کشور بود، به تهران رفته تا با فعالیت و دست‌رنج خود پولی تهیه کند و به ده خود برگشته و با زن‌وبچه خود برای امرارمعاش از آن پول استفاده نماید. 🔸پس از مدتی کارکردن، پول خوبی به دستش آمد و عازم ده خود شد. 🔹یک مرد تبهکاری از جریان این کارگر ساده مطلع می‌شود و تصمیم می‌گیرد که دنبال او رفته و به هر قیمتی که هست پول او را بدزدد و تصاحب کند. 🔸کارگر سوار اتومبیل شده و با خوشحالی عازم ده شد، غافل از اینکه مردی بدطینت در کمین اوست. 🔹بعد از آنکه به ده رسید و به خانه خود نزد زن‌وبچه‌اش رفت، آن دزد خائن، شبانه به پشت‌بام می‌رود و از سوراخی که پشت‌بام گنبدی‌شکل خانه‌های آن ده معمولاً داشته و اتاق آن‌ها نیز دارای چنین سوراخی بود کاملا متوجه آن کارگر می‌شود. 🔸در این میان می‌بیند که وی پول را زیر گلیم می‌گذارد. 🔹با خود می‌گوید وقتی که آن‌ها خوابیدند، بچه شیرخوار آن‌ها را به حیاط برده و بیدار می‌کنم و به گریه‌اش می‌اندازم. از صدای گریه او، پدرومادرش بیرون می‌آیند. 🔸در همان موقع با شتاب خود را به پول می‌رسانم و حتما به نتیجه می‌رسم. 🔹پدرومادر می‌خوابند. نیمه‌های شب، دزد آرام‌آرام وارد اتاق شده و بچه شیرخوار را به انتهای حیاطی که وسیع بود آورده و به گریه می‌اندازد. همان‌جا بچه را می‌گذارد و خودش را پنهان می‌نماید. 🔸از گریه بچه، پدرومادرش بیدار می‌شوند و از این پیشامد عجیب، وحشت‌زده و ناراحت با شتاب به‌سوی بچه می‌دوند. 🔹در همین وقت، دزد خود را به پول می‌رساند. همین که دستش به پول می‌رسد، زلزله مهیب و سرسام‌آوری رخ می‌دهد. 🔸همان اتاق به روی سر آن دزد خراب می‌شود و او در میان خروارها خاک و آوار، در حالی که پول را به‌دست گرفته، می‌میرد. 🔹اهل خانه نجات پیدا می‌کنند، ولی از این جریان اطلاع ندارند و با خود می‌گویند دست غیبی ما را نجات داد. 🔸پس از چند روزی که خاک‌ها را به این‌طرف و آن‌طرف ریختند تا اثاثیه خانه و پول را به دست بیاورند، ناگاه چشمشان به جسد آن دزد که پول‌ها را به دست گرفته می‌افتد و از راز مطلب آگاه می‌شوند. ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔸 حتماً قضیۀ مرحوم کربلایی کاظم ساروقی خوانده اید. قبر ایشان در قبرستان حاج شیخ، نزدیک حرم مطهر است. مرحوم آیت الله العظمی نجفی جزء ادله ای که برای عدم تحریف کتاب الله می آورد این است که کربلایی کاظم که به طریق غیر عادی قرآن حفظش شده بود، همین قرآن فعلی را می خواند! آنقدر هم همراه این قضیه، قرائن وجود داشت مبنی بر اینکه این مسأله غیر عادی است، که حدی ندارد. آیت الله مکارم شیرازی می گوید هر قرآنی به دست کربلایی کاظم می دادیم و می گفتیم فلان آیه، ایشان قرآن را باز می کرد و همان آیه آمده بود! این یعنی یک خبری است دیگر. هر وقت دعوتش می کردند و یک لقمۀ مشتبه ای خورده بود، می گفت که جلویم را پرده گرفت، سیاه شد. بعد می گفت تو که پولت مشتبه بود، چرا کربلایی کاظم را دعوت کردی؟ می رفت جایی و غذا را استفراغ می کرد! کربلایی کاظم می گوید ماه رمضانی بود و مبلّغی آمد توی روستای ما. گفت: کسی که زکات ندهد، لباسش اشکال دارد. من به بابایم گفتم: «بابا زکات بده»، گفت: «من ندارم بدهم». گفتم: پس زمین سهم من را جدا کن. قبول کرد. سهم من را جدا کرد و من شروع کردم زکاتم را می دادم. بعد این جریان برایم پیش آمد! ببینید؛ یک طلبه ای می رود تبلیغ می کند که معلوم نیست این طلبه، اصلاً حتی تا کتاب لمعه خوانده بود یا نه؟! یک طلبه رفته آن حرف را زده، او هم گیرنده اش قوی بوده و آن را گرفته. یعنی به این علم، عمل کرد. پس انسان وقتی می رود برای تبلیغ. از یک کلمۀ او ممکن است کربلایی کاظم پیدا بشود! همین برایش بس است! هزار تا مسخره هم که بکنند اشکالی ندارد. این زخم زبان ها، این زحمت ها، این ناراحتی ها، اینها را می دانید که خدا میبیند. شما وقتی فهمیدید این کار لازم است، باید انجامش داد. گاهی با یک کلام شما، یک نفر کربلایی کاظم پیدا می شود. ✍آیت‌الله حائری شیرازی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 شفاي يكي از خدام حرم حضرت معصومه سلام الله بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ اين كرامت كه به حد تواتر رسيده از اين قرار است: كه يكي از خدام حضرت معصومه سلام الله علیها بنام ((ميرزا اسد الله)) به سبب ابتلاي به مرضي انگشتان پايش سياه شده بود;جراحان اتفاق نظر داشتند كه بايد پاي او بريده شود تا مرض به بالاتر از آن سرايت نكند, قرار شد كه فرداي آن روز پاي او را جراحي نمايند. ميرزا اسد الله گفت: حال كه چنين است امشب مرا ببريد حرم مطهر دختر موسي بن جعفر عليه السلام. او را به حرم بردند; شب هنگام خدام در حرم را بستند و او پاي ضريح از درد پا مي ناليد تا نزديك صبح, ناگهان خدام صداي ميرزا را شنيدند كه مي گويد: در حرم را باز كنيد حضرت مرا شفا داده, در را باز كردند ديدند او خوشحال و خندان است. او گفت: درعالم خواب ديدم خانمي مجلله آمد به نزد من و گفت چه مي شود ترا؟ عرض كردم كه اين مرض مرا عاجز نموده و از خداي شفاي دردم يا مرگ را مي خواهم, آن مجلله گوشه مقنعه خود را بر روي پاي من كشيد و فرمود: شفا داديم ترا. عرض كردم شما كيستيد؟ فرمودند: مرا نمي شناسي؟! و حال آنكه نوكري مرا مي كني; من فاطمه دختر موسي بن جعفرم. بعد از بيدار شدن, قدري پنبه در آنجا ديده بود آن را برداشته و به هر مريضي ذره اي از آن را مي دادند و به محل درد مي كشيد,شفا پيدا مي كرد. او مي گويد: آن پنبه در خانه ما بود تا آن وقتي كه سيلابي آمد و آن خانه را خراب كرد و آن پنبه از بين رفت و ديگر پيدا نشد.[1] [1] . انوار المشعشعين، محمدعلي قمي، ص 216 ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 شفاي يكي از خدام حرم حضرت معصومه سلام الله بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ اين كرامت كه به حد تواتر رسيده از اين قرار است: كه يكي از خدام حضرت معصومه سلام الله علیها بنام ((ميرزا اسد الله)) به سبب ابتلاي به مرضي انگشتان پايش سياه شده بود;جراحان اتفاق نظر داشتند كه بايد پاي او بريده شود تا مرض به بالاتر از آن سرايت نكند, قرار شد كه فرداي آن روز پاي او را جراحي نمايند. ميرزا اسد الله گفت: حال كه چنين است امشب مرا ببريد حرم مطهر دختر موسي بن جعفر عليه السلام. او را به حرم بردند; شب هنگام خدام در حرم را بستند و او پاي ضريح از درد پا مي ناليد تا نزديك صبح, ناگهان خدام صداي ميرزا را شنيدند كه مي گويد: در حرم را باز كنيد حضرت مرا شفا داده, در را باز كردند ديدند او خوشحال و خندان است. او گفت: درعالم خواب ديدم خانمي مجلله آمد به نزد من و گفت چه مي شود ترا؟ عرض كردم كه اين مرض مرا عاجز نموده و از خداي شفاي دردم يا مرگ را مي خواهم, آن مجلله گوشه مقنعه خود را بر روي پاي من كشيد و فرمود: شفا داديم ترا. عرض كردم شما كيستيد؟ فرمودند: مرا نمي شناسي؟! و حال آنكه نوكري مرا مي كني; من فاطمه دختر موسي بن جعفرم. بعد از بيدار شدن, قدري پنبه در آنجا ديده بود آن را برداشته و به هر مريضي ذره اي از آن را مي دادند و به محل درد مي كشيد,شفا پيدا مي كرد. او مي گويد: آن پنبه در خانه ما بود تا آن وقتي كه سيلابي آمد و آن خانه را خراب كرد و آن پنبه از بين رفت و ديگر پيدا نشد.[1] [1] . انوار المشعشعين، محمدعلي قمي، ص 216 ➥ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
. به برکت دعای یک نیازمند ... مرجع تقلید شیعه آیت الله میرزا حسین به یک زن علویه هندی که به بیماری سختی مبتلا بود کمک کرد و او را به صورت رایگان معالجه نمود . بعد از آن در عالم رؤیا دید که بیش از ده روز زنده نخواهد ماند . حاجی پس از بیدار شدن مریض شد و روز به روز بیماری اش شدت پیدا کرد تا آنکه روز دهم فرا رسید و خود را دید که از این عالم به عالمی دیگر منتقل شده است . ایشان بعد از توضیح درباره احوالاتی که آنجا برایشان پیش آمد گفت : مردی آمد و گفت او را رها کنید که حسین بن علی (علیه السلام) او را شفاعت کرده است تا به دنیا باز گردد و بعد معلوم می شود آن زن علویه شفای ایشان را گرفته در زمان وقوع این حادثه میرزا حسین ۲۷ سال داشت و نزدیک ۹۰ سال عمر کرد . نقل شده که او همیشه می گفت : وجود من و اولادم همه از برکت دعای آن زن علویه است . 📚 کلمه طیبه ، محدث نوری . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 فضیلت دعای کمیل در شب جمعه 🔹 کمیل گفت: با مولایم علی علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودم و گروهی از اصحابش گرد او جمع شده بودند. یکی از آنها عرض کرد معنای فرمایش خدای تعالی که فرموده: فیها یفرّق کلّ امر حکیم چیست؟ آن حضرت فرمود: شب نیمه شعبان است به آن کسی که جانم به دست اوست بنده ای از بندگان خدا نیست مگر اینکه آنچه از نیک و بدبر او جاری می شود در شب نیمه شعبان بر او مقرر شده است و هیچ بنده ای آن شب را احیاء ندارد و دعای خضرع را نمی خواند مگر اینکه دعای او مستجاب گردد! 🔹 هنگامی که حضرت به منزل بازگشت من شبانه به خدمتشان رفتم و درب را کوبیدم فرمود: ای کمیل! تو را چه مطلبی است؟ عرض کردم یا امیرالمؤمنین! مطلبم دعای خضرع است. فرمود: ای کمیل! بنشین و هنگامی که این دعا را حفظ کردی در هر شب جمعه یا در ماهی یک مرتبه یا در سالی یک مرتبه، یا در عمر خودت یک مرتبه آن را بخوان خداوند از تو چاره سازی و یاریت کند روزیت دهد و هرگز مغفرت خود را از تو باز ندارد. 🔹 سپس فرمود بنویس: اللهم انی اسئلک برحمتک الّتی وسعت کل شی ء.... 📚 المراقبات، ص ۱۹۳ به نقل از اقبال الأعمال 🔴 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 لباس پربرکتی که از «کافیِ» پدر به «کافیِ» پسر می‌رسید «اصل و ریشه "کافی"ها، متعلق به یزد است. اجداد پدری ما ابتدا ساکن یزد بودند اما سال‌ها قبل، پدربزرگم، آیت‌الله حاج میرزا "احمد کافی" که از علمای بزرگ یزد بود، در یکی از سفرهای زیارتی‌اش به مشهد، همان‌جا ماند و مجاور حرم امام رضا (ع) شد. از همان موقع، مشهد شد وطن خاندان کافی.» حاج خانم بی‌آنکه بپرسم، به یکی از اولین سئوال‌هایم پاسخ می‌دهد؛ اینکه چرا در بعضی منابع، پسوند «یزدی» در ادامه نام خانوادگی شیخ احمد کافی ذکر شده. خواهر شیخ کافی ضمن اینکه تاکید می‌کند «ضیافتی کافی»، عنوان کامل و صحیحِ نام خانوادگی آن‌هاست، در ادامه می‌گوید: «لباس روحانیت در خانواده ما از پدرها به پسرها می‌رسید. علاوه‌بر پدربزرگم (میرزا احمد کافی)، حاج عمویم هم روحانی بود. پدرم، مرحوم حاج میرزا "محمد کافی" هم معمم بود اما برخلاف پدر و برادرش در زمینه منبر و وعظ فعالیت نمی‌کرد. او سال‌ها به‌عنوان مدیر مدرسه، فعالیت آموزشی و فرهنگی داشت. برادرم، شیخ احمد کافی که اولین فرزند خانواده ۱۰ نفری ما بود هم پا جای پای پدرانمان گذاشت و درس طلبگی خواند. این اتفاق برای یکی دیگر از برادرهایم، آقا «مرتضی» هم تکرار شد. جالب است بدانید از میان پسرهای شیخ احمد هم، ۲ تایشان روحانی هستند.» ❌نقل قول از خواهر شهید کافی ➥ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌷 🌷 !! 🌷همیشه کارش خفه کردن دوشکای دشمن بود اما شهید نمی‌شد. بعد از این‌که دستش قطع شده بود. یک روز مادرم داشت نماز می‌خواند. من و هاشم به ایشان «ننه» می‌گفتیم. هاشم به ننه‌ام گفت: ما داریم جانمان را قسطی به خدا می‌دهیم، بعد این مجروحیت‌های من هر کدامشان یک شهادت هست. مادرم گفت که هر چی خدا بخواهد همان می‌شود، زیاد فکر نکن. هاشم گفت: مادر تو رو به قبله نشسته‌ای. بگو خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش. مادرم هم گفت خدایا من از هاشم راضی هستم، تو هم راضی باش. تا این.... 🌷تا این جمله را مادر گفت؛ هاشم یک پشتک زد و کف پای مادرم را بوسید. گفت این دفعه دیگر تمام است. واقعاً هم همان شد. یعنی تا رضایت مادرم را گرفت ۱۰ روز نشد و شهید شد. هاشم اصلاً عادتت نداشت خداحافظی کند و از زیر قرآن رد شود، اما این‌بار ساکش را گذاشت روی کولش و چند قدم که رفت، برگشت عقب نگاه کرد و دستش را به علامت خداحافظی تکان داد و رفت. همان عملیات هم شهید شد. کارش گیر مادر بود و رضایت مادر را گرفت و شهید شد. حالا اگر آدم می‌خواهد به جایی برسد، دعای مادر پشت سرش باشد خیلی عالی است. 🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار هاشم کلهر : رزمنده دلاور محمدعلی کلهر برادر گرامی شهید منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande