#سلام_امام_زمانم_
🌸 السَّلامُ عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ
وَ ناصِرَ حَقِّهِ...
سلام بر تو اي خليفه خدا و ياور حقّش
📘فرازی از زیارت آل یاسین
سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست.
سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❁❁
💛در روز پدر بہ ڪعبہ سر باید زد
🍇بر بام نجف دوباره پر باید زد
💛درحسرٺ بوسہ برضریح مولا
🍇صدبوسہ بہ دستان پدر باید زد
#میلاد_امام_علی(ع)🌺🍇✨
#روز_پدر_مبارک_باد🍇✨
#داستان_آموزنده
✍روزی خانه یکی از دوستان رفتم که ویلایی بود و دو در داشت. و او همیشه از در پشتی میرفت و این در، ارتفاعش کم بود و باید برای داخل خانه رفتن انسان خم میشد.پرسیدم، چرا ارتفاع این درب را بالاتر نمیبری؟ جواب قشنگی داد.
گفت: این در فقط برای ورود من است. چون وقتی از بیرون میآیم میخواهم قد خود را خم کنم، و غرورم بشکند و بدانم، محل کار و ریاست تمام شد. به خانه ام میآیم، و اینجا کسانیکه هستند، چشم انتظار تواضع و مهربانی من هستند، نه تکبر و امر و نهی من.کسانیکه اینجا هستند زن و فرزندان و اهلبیت من هستند نه کارگران کارخانهام.
در شهرستان خوی، در رژیم سابق مردی بود بنام صمد، که هیکل قوی داشت و همیشه مست بود و وقتی مست میکرد، خیابان را میبست و کسی حتی پلیس، جرأت نزدیک شدن به او را نداشت.
صمد، زنی داشت به نام کبری، وقتی مست میکرد همه سراغ زنش میرفتند و از او میخواستند بیاید و شوهرش را از خیابان جمع کند.وقتی صمد، کبری را می دید، شمشیر را پنهان میکرد و میگفت: چشم، الان آمدم شما تشریف ببرید منزل .این رفتار به اصطلاح امروز، زن ذلیلی صمد، برای مردم شهر جای تعجب بود. وقتی از او علت را پرسیدند، گفتند صمد، یک شهر از تو میترسد و تو از زنت؟؟
صمد گفت: اشتباه نکنید آبروی من دست اوست، اگر زنم پنهانی با مردی دوست شود و جایی رود و کسی ببیند، من حتی اگر او را بکشم هم، باز آبروی من میرود و کسی برای عربده و شمشیر من تره هم خورد نمیکند و با خود میگوید: اگر عرضه داشت زنش از او میترسید!! این عربده کشیدن من بهخاطر سلامت نفس و پاکدامنی اوست.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🔆خشم شيطان در برابر سكوت
جابر بن عبداللّه انصارى آن مرد صحابى و يار با وفا حكايت كند:
روزى مولاى متّقيان اميرالمؤمنين ، امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه از محلّى عبور مى نمود، ناگهان متوجّه شد كه شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى ، به قنبر غلام آن حضرت است ؛ و قنبر مى خواست تلافى كند و پاسخ آن مردبى ادب و تحريك شده شيطان و هواى نفس را بدهد.
ناگهان اميرالمؤمنين علىّ عليه السلام بر قنبر بانگ زد كه : آى قنبر! آرام باش و سكوت خود را حفظ كن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد.
سپس افزود: ساكت باش و با سكوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شيطان را خشمناك ساز و دشمن خويش را به كيفر خود واگذارش نما.
امام علىّ عليه السلام پس از آن فرمود: اى قنبر! توجّه داشته باش كه هيچ مؤمنى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد.
و همچنين هيچ حركت و عملى همچون خاموشى و سكوت ، شيطان را خشمگين و زبون نمى گرداند.
و بدان كه بهترين كيفر براى احمق ، سكوت در مقابل ياوه ها و گفتار بى خردانه او است .(1)
حقير گويد: تأييد و مصداق بارز آن ، نيز كلام خداوند متعال است كه فرمود: (اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)(2)؛
وقتى با افراد نادان و بى خرد مواجه گشتيد، او را بدون پاسخ رها سازيد.
📚1-الكنى و الا لقاب : ج 2، ص 294.
2-سوره فرقان : آيه 63.
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼❄️🌾🌼
#داستان_آموزنده
🔆ظهور بى دينى 69 نفر با دو كرامت
حضرت ابو جعفر امام محمّد، باقرالعلوم صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام در بين جمعى از اصحاب حضور داشت ، يكى از افراد اظهار نمود : يا اميرالمؤ منين ! اگر ممكن باشد كرامتى براى ما ظاهر گردان تا بيشتر نسبت به تو ايمان پيداكنيم ؟
امام علىّ عليه السلام فرمود: چنانچه جريانى عجيب را ظاهر نمايم و شما شاهد آن باشيد كافر خواهيد شد؛ و از ايمان خود برمى گرديد و مرا متّهم به سحر و جادو مى كنيد.
گفتند: ما عقيده وايمان راسخ داريم كه همه چيز، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ارث برده اى و هر كارى را كه بخواهى ، مى توانى انجام دهى .
حضرت فرمود: احاديث و علوم سنگين و مشكلِ ما اهل بيت ولايت را، هر فردى نمى تواند تحمّل كند بلكه افرادى باور مى كنند كه از هر جهت روح ايمان آن ها قوى و مستحكم باشد.
سپس اظهار نمود: چنانچه مايل باشيد كه كرامتى را مشاهده كنيد، هر وقت نماز عشاء را خوانديم همراه من حركت نمائيد.
چون نماز عشاء را خواندند، حضرت امير عليه السلام به همراه هفتاد نفر كه هر يك فكر مى كرد نسبت به ديگرى بهتر و برتر هست حركت نمود تا به بيابان كوفه رسيدند.
در اين لحظه امام علىّ عليه السلام به آن ها فرمود: به آنچه مى خواهيد نمى رسيد مگر آن كه از شما عهد و ميثاق بگيرم كه هر آنچه مشاهده كنيد، شكّ و ترديدى در خود راه ندهيد و ايمانتان را از دست ندهيد و مرا متّهم به امور ناشايسته نگردانيد.
ضمنا، آنچه من انجام مى دهم و به شما ارائه مى نمايم ، همه علوم غيبى است كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ارث گرفته ام و آن حضرت مرا تعليم فرموده است .
پس از آن كه حضرت از يكايك آن ها عهد و ميثاق گرفت ، دستور داد تا روى خود را بر گردانند؛ و چون پشت خود را به حضرت كردند، حضرت دعائى را خواند.
هنگامى كه دعايش پايان يافت ، فرمود: اكنون روى خود را برگردانيد و نگاه كنيد.
همين كه چرخيدند و روى خود را به حضرت علىّ عليه السلام برگردانيدند، چشمشان افتاد به باغ هاى سبز و خرّمى كه نهرهاى آب در آن ها جارى بود؛ و ساختمان هاى با شكوهى در درون آن ها جلب توجّهشان كرد.
پس چون به سمتى ديگر نگاه كردند، شعله هاى وحشتناك آتش را ديدند، با ديدن چنين صحنه اى كه بهشت و جهنّم در اءذهان و اءفكارشان ياد آور شد، همگى يك صدا گفتند: اين سحر و جادوى عظيمى است ؛ و ايمان خود را از دست دادند و كافر شدند، مگر دو نفر كه همراه حضرت باقى ماندند و با يكديگر به شهر كوفه مراجعت نمودند.
در بين راه ، حضرت به آن دو نفر فرمود: حجّت بر آن گروه به اتمام رسيد و فرداى قيامت ، آنان مؤ اخذه و عقاب خواهند شد.
سپس در ادامه فرمايشاتش افزود: قسم به خداى سبحان !كه من ساحر نيستم ، اين ها علوم الهى است كه از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آموخته ام .
و چون خواستند وارد مسجد كوفه شوند، حضرت دعائى را تلاوت نمود، وقتى داخل شدند، ديدند ريگ هاى حيات مسجد دُرّ و ياقوت گشته است .
آن گاه حضرت به آن ها فرمود: چه مى بينيد؟
گفتند: دُرّ و ياقوت !
فرمود: راست گفتيد، در همين لحظه يكى ديگر از آن دو نفر از ايمان خود دست برداشت و كافر شد و نفر آخر ثابت و استوار ماند.
امام علىّ عليه السلام به او فرمود: مواظب باش كه اگر چيزى از آن ها را بردارى پشيمان مى گردى ؛ و اگر هم بر ندارى باز پشيمان مى شوى .
به هر حال او يكى از آن جواهرات را، به از چشم حضرت برداشت و در جيب خود نهاد، فرداى آن روز، نگاهى به آن كرد، ديد دُرّى گرانبها و ناياب است .
هنگامى كه خدمت امام علىّ عليه السلام آمد اظهار داشت : من يكى از آن درّها را برداشته ام ، حضرت فرمود: چرا چنين كردى ؟
گفت : خواستم بدانم كه آيا واقعا اين جواهرات حقيقت دارد يا باطل و واهى است .
حضرت فرمود: اگر آن را بر گردانى و سر جايش بگذارى خداوند رحمان عوض آن را در بهشت به تو عطا مى كند؛ و گرنه وارد آتش جهنّم خواهى شد.
امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: چون آن شخص ، دُرّ را سر جايش نهاد؛ تبديل به ريگ شد.
و بعضى گفته اند: كه آن شخص ميثم تمّار بود؛ و برخى ديگر او را عَمرو بن حمق خزاعى گفته اند.
📚مختصر بصائر الدرجات : ص 118 119، هداية الكبرى : ص 129، س 3
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌷
یه خانم میره خرید کنه، موقع حساب کردن صندوقدار متوجه کنترل تلویزیون تو کیف خانم میشه و میپرسه: همیشه کنترل تلویزیون رو با خودتون میبرین؟
زن جواب میده: نه همیشه، ولی شوهرم امروز نخواست باهام بیاد خرید چون میخواست فوتبال ببینه، برای همین کنترل تلویزیون رو برداشتم.
*نتیجه اخلاقی :*
*همیشه همراه و حامی زنت و سرگرمیهاش باش.*
صندوقدار به خنده افتاد و تمام خریدهای خانم رو برگردوند، زن که از این کار شوکه شده بود از صندوقدار پرسید این چه کاریه داری میکنی؟ صندوقدار گفت شوهرتون کارت اعتباری تون رو مسدود کرده!
*نتیجه اخلاقی :*
*همیشه به سرگرمی شوهرتون احترام بذارید*
زن کارت بانکی شوهرش رو در آورد و از اون کشید. متاسفانه شوهرش کارت بانکی خودش رو مسدود نکرده بود.
*نتیجه اخلاقی :*
*هیچوقت قدرت و هوش زنت رو دستکم نگیر !*
کارتخوان موقع کشیدن کارت نوشت: رمز موقتی که به گوشی همراهتون ارسال شد را وارد کنید.
*نتیجه اخلاقی :*
*وقتی یه مرد داره میبازه، ماشینها انقدر باهوش میشن تا نجاتش بدن.*
زن لبخند زد و از ته کیفش گوشی شوهرش رو درآورد که روش پیامک رمز اومده بود. زن گوشی شوهرش رو با کنترل از خونه برداشته بود.
*نتیجه اخلاقی :*
*زنی که از کارات خسته شده رو دستکم نگیر.*
وقتی زن به خونه برگشت نامه ای رو توی صندق پستی پیدا کرد که روش نوشته بود:
نتونستم کنترل تلویزیون رو پیدا کنم، با دوستام میرم بازی رو از نزدیک ببینم. چون ممکنه خریدت طول بکشه، از ترس دزد درها رو قفل کردم و کلیدها رو با خودم میبرم. اگه چیزی خواستی به گوشیم زنگ بزن.
*نتیجه اخلاقی :*
*هیچوقت سعی نکن شوهرت رو کنترل کنی.*😄
خانم شاه کلیدش بیرون آورد و با لبخند وارد خانه شد 😍😍😍
خانمها را دست کم نگییرید🌸🌸🌸
روز مرد مبارک
.
🍃🌸 برکت نماز اول وقت به جماعت 🌸🍃
حضرت حجه الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد می فرمودند:
✍ یک پیرمرد مسنّی ماه مبارک رمضان « مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود.
به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید.
گفت: نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم. بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم.
مرحوم «حاج شیخ حسنعلی نخودکی » باغچه ای در نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید.
فرمودند: چی می خواهی؟
1⃣ گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد.
🔸فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
2⃣ گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند.
🔸فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
3⃣ سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
🔸فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد.
📚 داستانهایی از مردان خدا ، صفحه ۵ .
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande