هدایت شده از گسترده تبلیغاتی سبحان📢
.
توصیه مجرب آیت الله قاضی به شاگردشون😳
🍃آیت الله بهجت میفرمودند:
من در مورد ختومات از استادم (آیت الله
قاضی ) چیزی نمی پرسیدم ، اما گاهی
خود ایشان میفرمودند ؛ از جمله این
«۳ عمل» را بجا آور برای :
●•گشایش در زندگی😮💨
●• افــــزایـش رزق روزی 💰
●• آرامـــــش واقــعـی در زندگی 😇
●• اثر نکردن چشم زخم دیگران در شما 🧿
●• آسان شدن تــربــیــت فــرزنــدت👦
●• آسیبن نرساندن بلایا و آفات به شما 👌
این «۳ راهکار» از اینجا یاد بگیر اگه مبخای به آرزوهای محالت برسی اجابت در کمترین زمان😱👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
.
🔴#داستان_واقعی یک خانم۶۲ ساله😨
۶۲سالم بود و بخاطر شرایط و محدودیت هام
نمیتونستم بیرون از منزل کار کنم😔
دلـم میخواسـت کمک خرج همسـرم باشـم و به
بچههامم کمک کنم.همین خیلی اعصابمو بهم
ریخته بود...😖
تا اینکه با این هنـر خاص آشنا شدم؛ ازش کلی
آرامـش گرفتـم و تونستـم فقـط تو 8 مـاه بیشتـر
از 100میلیون درآمد داشته باشم😍✌️🏻
اینجا در کمترین زمان با هنر عالی به درآمد ملیونی برس محدودیت سنی هم نداره 😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4182376693C3941753e27
⛔️کلیپش سنجاقه،تا پاک نشده برو ببین😱
.
...
لبها معطر است
سلامٌ علی الحسین
عالم معطر است
سلامٌ علی الحسین...
#السلام_علے_الحسین 🍃🌺
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🌺🍃
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
خواب زیاد میبینی و توی پیدا کردن تعبیر دقیق و درستش سردرگم میشی؟؟؟😥
خیلی از تعبیرا درست نیست و باعث دلهره و نگرانی میشه😓
این کانال تعبیر خواب های دقیق و صحیح از 👇
#یوسف_پیامبر
#ابن_سیرین
#امام_صادق داره که کمکتون میکنه به جواب درست برسید👌
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
تعبیر خواب رایگان هم براتون انجام میشه👆✅
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
⚠️کدام حیوان زلزله را دو دقیقه پیش از وقوع آن متوجه میشود؟⁉️
🐜مورچه
🐈گربه
🐓خروس
🐶سگ
برای مشاهده پاسخ درست کلیک کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
🔴ما به خدا نباید اعتراض کنیم
✍ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید:
« به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. » مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی هم که می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضی نمی کند. حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر می فهمد که این شخص روانی است.
ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه ی دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی کند، ما هم به خدا نباید اعتراض کنیم و هر چه به ما می دهد راضی باشیم.
📚منبع: مجموعه سلوک ابرار2
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴آنچه میتوانی ببخشی، ثروت واقعی توست
✍چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید:
چرا چنین سخاوت میکنی؟
چوپان گفت:
روزی با پدرم به خانه مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه نانی به ما داد.
پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد.
چوپان گفت:
خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت:
از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که 10 برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
چوپان گفت:
بر من به اندازه بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بهخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
➥ .
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 آری برای فرج دعا کنید...
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
مرحوم فشندی تهرانی مي گويد:
«در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده ،به همراه همسرم بر می گشتم .در راه ،آقایی نورانی را دیدم که داخل صحن شده ،قصد دارند به طرف مسجد بروند.
با خود گفتم :این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و [حتماً]تشنه است.به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم . [سید ظرف آب را گرفت و نوشید ]و ظرف آن را برگرداند در این حال عرضه داشتم :آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرج ایشان نزدیک شود!
آقا فرمودند :«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ،ما را نمی خواهند. اگر بخواهند ،دعا می کنند و فرج ما می رسد».
این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم. فهمیدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه)را زیارت کرده ام و حضرتش ،امر به دعا کرده است»
منبع:
شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله تعالي فرجه الشريف)
نوشته :احمد قاضی زاهدی
جلد 1
صفحه 155
واقعا شنیدن این مطلب از مولایمان بسیار دردناک است که ایشان فرمودند که ما ایشان را حتی به اندازه ی آب خوردن هم نمی خواهیم..
درست است ؛ مي دانيم كه ما منتظر واقعي نبوديم ؛ اما این را می دانم که هر صبح جمعه در دعاي ندبه با چشمان گريان ميگوييم:
مَتی نَنتَقِعُ مِن عَذبِ مآئِکَ فَقَد طالَ الصَّدی
آری مولای مهربانم ، کی از چشمه ی آب زلال تو بهره مند می شویم که تشنگی به درازا کشید...
➥
🌻أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌻
🔖 امامزمانےام³¹³⇩⇩
🔖 @Emamezamani
✨﷽✨
#داستانک
✍الراجحی میلیاردر سعودی تعریف می کند : فقیر بودم ..به اندازه ای که حتی برای رفتن به سفر تفریحی که در مدرسه برای بچه ها تدارک دیده بودند یک ریال سعودی هم نداشتم ..با وجود گریه های شدید پیش خانواده ام بازهم نتیجه ای نگرفتم و پولی نبود که به من بدهند ...
یک روز مانده به سفر در کلاس جواب همه سؤالهای معلمم را دادم ، اسم او فصل الفلسطینی بود ، معلمم یک ریال سعودی به من جایزه داد !!!درست در زمانی که حتی فکرش را هم نمی کردم !! برای من سورپرایزی بسیار بزرگ بود و از خوشحالی درپوست خود نمی گنجیدم ...بعد از کلاس به سرعت دویدم و بلیط سفر را خریدم ..گریه های شدیدم به سعادتی بزرگ تبدیل شد که یکماه به آن روز شیرین فکر می کردم ...
بزرگ شدم و روزهای سخت گذشت مدرسه تمام شد و بعد از سالها به فضل الله زندگی من از این رو به آن رو شد ..تا جاییکه در مؤسسه خیریه ثبت نام کردم و به مستمندان کمک می کردم ..روزی از روزها به یاد آن معلمم افتادم خیلی دوست داشتم دوباره او را ببینم و علت آن کارش را بدانم ..آیا به من صدقه داد یا جایزه ؟! ...به جواب نمی رسیدم ..اما گفتم او هر نیتی داشت بهر حال کار مرا راه انداخت ..و بزرگترین مشکل مرا آنموقع حل کرد ..برای همین مشتاق شدم که به مدرسه بروم وسراغ او رابگیرم بالاخره پس جستجوی زیاد سراغی از اوپیدا کردم ..
الراجحی می گوید : دیدارش نصیبم شد و توانستم او را ببینم ، او را در حالی یافتم که در زندگی سخت و فقیرانه ای افتاده بودو بیکار بود .بعد از احوالپرسی گفتم شما بر گردن من حق بزرگی دارید من سالهاست که به شما بدهکارم .معلم خندید و گفت : کسی به من بدهکار است ؟؟!؟! چگونه ممکن است ؟ وتو آمده ای که قرض مرا بدهی ؟ گفتم : بله و ماجرا را برایش بازگوکردم .. و او یادش آمد و خندید ..و گفت : و حالا آمده ای که یک ریال مرا پس بدهی ؟!
گفتم : بله ..او با من مناقشه می کرد اما من اصرار کردم که با من بیاید تا دینش را ادا کنم ..بالاخره با من سوار ماشین شد و راه افتادیم تا رسیدیم به ویلایی قشنگ و پیاده شدیم و داخل ویلا شدیم ، سپس گفتم : ای استاد بزرگوارم این ویلا و این ماشین برای شماست ..گفت: این خیلی بیشتر از آن چیزیست که به تو دادم ..گفتم : نه زیاد نیست ، شما طول زندگی مرا تغییر دادید و این دربرابر راهی که پیش من گذاشتید چیزی نیست ..من اکنون انسانی خیرم و این را از شما آموختم ..هر گز آن خوشحالی که به خاطر شما نسیبم شد را فراموش نمی کنم ..الراجحی میلیاردر در پایان می گوید : او زمانی کسی راشاد کرد و خداوند در زمانی دیگر گره از کار او گشود....
نکته : الراجحی بزرگترین نخلستان روی زمین را وقف خیریه کرده است ، که در آن دوهزار درخت خرما وجود دارد ، (مزرعه راجحی در منطقه قسیم ) او این مزرعه را وقف راه خدا کرده است و در رمضان مبارک خرمای این نخلستان در مکه و مدینه توزیع می شود .
↶【.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🔆بخوانید بخاطر عزیزانتان!
نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را بر روی درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای
خروج از پیله آماده می سازد. اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد. با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند، تا این که پروانه خروج خود را آغاز می کند. اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد.
او می گوید: بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم. آن جنازه ی کوچک تا به امروز، یکی از سنگین ترین بارها، بر روی وجدان من بوده است. اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد: فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان. بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن شاهد بودن وسختی کشیدن عزیزان و صبوربودن و مقاومت کردن، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما و فرزندانمان برگزیده است.
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴حکایت شنیدنی
شهید کافی نقل می کرد که:
شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه را خواب دیدم
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه به من دارند
وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی
ولو به جواب دادن سوال رهگذری.
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande