eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 یاامام زمان (عج) سلام بر تو به تعداد وزنه عرش و هر چه که نوشته شده به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد به شماسلام و درود میفرستم اللهم_عجل_لولیک_الفرج عج
داستان کوتاه ✍توی اتوبوس، بغل دست یه آقای میانسال نشسته بودم. تلفنش زنگ خورد و جواب داد: سلام عزیز دلم! سلام همه کس و کارم! سلام زندگیم! قربونت برم دخترم... بعدش هم دخترش گوشی رو داد به مادر و باز هم همان مهربانی در کلام. چقدر کیف کردم از این رابطه‌ی پدر و دختری. دیدم پدری که این ‌همه مهربانی بی‌سانسور خرج دخترش می‌کنه، مگه میشه پیش خدا مقرب نباشه؟ دختری که این‌همه مهر از پدر می‌گیره مگه ممکنه چهار روز دیگه دست به دامن غریبه‌ها بشه برای جلب محبت؟! توی جامعه که با هم مهربان نیستیم و مشغول خراش دادن دل‌های هم هستیم، اقلا در خانواده به هم محبت کنیم. همین شاید تمرینی بشه برای مهربان بودن با دیگران... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
شب در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند. پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید . پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد . بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟ پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند. عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را
زنی بد کاره که قبر جسد او را قبول نمیکرد 🗣علامه حلی (اعلی الله مقامه) در کتاب منتهی المطلب روایت کرده، که زنی زانیه بود، و خیانت آن زن در مرتبه ای بود که اولاد خود را که از زنا متولد می نمود، با آتش می سوزانید، تاکسی از اقربان او به عملش مطلع نگردد، هیچ کس هم از اقوام او به عمل قبیح او مطلع نبود، غیر از مادرش، و روزی خود را با این عمل شنیع می گذرانیدند، تا وقتی که مرگ او را دریافت، وقتی که آن زن را دفن نمودند، زمین جسد او را قبول نکرد، و او را از خاک بیرون می انداخت، مجدداً قبر دیگری درست کرده، و دفن نمودند، باز زمین او را قبول نکرد، و جسدش را بیرو انداخت، دفعه سوم در جایی قبر کندند، همینکه دفن نمودند، قبر او را بیرون انداخت، آشنایان و اقوام او متحر شدند، و به خدمت امام جعفر صادق(ع) آمدند، احوالات او را عرض کردند، امام صادق(ع) متوجه مادر آن زن گشته فرمود: که عمل آن چه بوده مادرش عرض کرد: عمل دخترش بسیار بد بوده است. حضرت فرمود: سبب قبول نکردن زمین، جسد این زن را، این است که زن فرزندان خود را که مخلوق حکیم بودند! به عذاب قهار که آتش است معذب نموده است، چاره او این است که قدری از تربیت طاهره سید الشهداء(ع) را با او دفن کنید، وقتی که اقوام آن زن چنان کردند، زمین او را قبول کرد 📚کشکول النورج، ج، کتاب منتهی المطالب به نقل از داستانهایی از انوار آسمانی، ص95. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متحول شدن (تحول نو به وسیله مداحی)۱ ماجرای دخترخانمے ڪه باشنیدن مداحی شهیدگمنام باحجاب شد اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✅حکایتهای پندآموز ✍گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود وپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد ، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. 🍃 گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید 📚 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری🍃 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✍دركتاب مقتضب الاثر نقل شده‌ است وقتی که ايرانيـان در جنگ قادسيه شكـست خـوردند و يـزدگرد از كـشته شدن رستـم فرّخ‏ـزاد سردار لشكـرش و عدالت عـرب مطلع گشت و دانست كه پنجاه هزار تن از سپاهش در نبرد كشته شده ‏اند در حالى كه با اطرافیانش عـزم فـرار داشت در ايوان كاخ خود ايستـاد و گـفت: هان اى ايـوان! درود مـن بر تو باد! آگاه باش! هم اكنون از تو روى بر می تابـم تا وقتى كـه من يا مـردى از فرزندان من‌كه هنوز زمان وى نزديک نشده و مـوقع آمدن وی فرا نرسيـده است ، برگرديم سليمان ديلمى می گويد: خدمت امام جعفر صادق عليه‌ السّلام عرض كردم قـربانت گردم مقصـود يزدگرد از يا مردى از فرزندان من چيست؟ آقا فرمودند: او مهدى صاحب الزمان است كه به امر خدا قيام خواهد كرد. واو ششمين فرزند من واولاد دخترى يـزدگرد است . او از فرزندان يزدگـرد است و يزدگرد نيز پدر وى می باشد. میدانيد كه شاه زنان دختر يزدگرد معـروف به شهربانو مادر امـام زين العابدين علیـه السلام است. 📙 مهدى موعود ترجمه ج 51 بحار الأنوار مجلسی، علی دوانی ،تهران: 1378 ، صفحه 397 - 398 ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 💠کار امروز را به فردا واگذار نکنیم💠 ✍آیت الله بهجت(ره) فرمودند: خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هیچ ساعتی را به ساعت دیگر احاله نکند، مگر از روی عذر؛ وگرنه نمی داند که بعد از این ساعت چه طور می شود. یادم می آید زمانی در ایام تحصیل مریض بودم، و نمی توانستم درس بخوانم و فکر کنم و فرمایش استاد را تعقل نمایم، ولی می توانستم تا محل درس که مقبرهی آقا محمد تقی شیرازی -رحمه الله - بود بروم و در مجلس درس استاد شرکت کنم. اگر نمی رفتم درس فوت می شد، و اگر می رفتم نمی توانستم دربارهی مطالب استاد فکر و تعقل کنم؛ لذا با خود گفتم: می روم و تنها الفاظ را بدون فکر و نظر، در خاطر می سپارم و یادداشت می کنم. به درس رفتم و از اول تا آخر درس، فقط الفاظ را بدون فکر، حفظ و بعد از درس ثبت کردم و عملا حتی یک لفظ را از قلم نینداختم ولی در باره ی آن هیچ فکر نکردم. بعد که حالم مساعد شد، به نوشته ها مراجعه کردم دیدم که درست ضبط کرده ام. بار دیگر مریض شدم، دیدم نمی توانم در درس شرکت کنم، به درس نرفتم ولی نوشته های دیگران را گرفتم و درج کردم. مقصود این که: اگر انسان کاری را که می توانست در وقتش بکند، ولی نکرد، چه بسا بعد دیگر نتواند آن را انجام دهد. بنابراین، نباید انسان درس ها و غیر آن را از وقت خود به وقت و زمان دیگر احاله کند. چرا که چه بسا دیگر موفق به انجام آن نشود، چون در آن زمان هم کارها و وظایفی برای او پیش می آید که دیگر نمی تواند آن کار فوت شده را جبران نماید. 📚 در محضر بهجت ص335 و ص336 اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🌼غفلت از نماز اول وقت ✍️لقمان حکیم نیمه شب برای نماز بیدار شد اربابش را صدا زد: برخیز که از قافله جا نمانی! ارباب خواب را ترجیح داد و گفت بخواب غلام خداوند کریم است! هنگام نماز صبح شد لقمان دوباره ارباب را بیدار کرد تا از قافله نمازگزاران باز نمانی. ولی ارباب باز هم همان پاسخ را به لقمان داد. خورشید داشت طلوع می کرد که لقمان دوباره به سراغ ارباب آمد که ای بی‌خبر از کاروان نمازگزاران جامانده‌ای برخیز که تمام هستی در حال سجود و تسبیح‌اند ولی تو را خواب غفلت ربوده است و ارباب پاسخ داد که دل باید صاف باشد به عمل نیست خدا کریم است و نیازی به عبادت ما ندارد. روز هنگام، ارباب کیسه‌ای گندم به لقمان داد تا بکارد و لقمان آن را بفروخت و مشتی تخم علف هرز بر زمین پاشید هنگام درو ارباب دید در باغ جز علف نیست! علت را از لقمان جویا شد لقمان گفت: ای ارباب از عمل شما چنان گمان کردم که اگر نیت صاف باشد عمل چندان مهم نیست لذا من گندم گرانبها را بر زمین نپاشیدم بلکه تخم علف هرز را به نیت گندم بذر کردم. چرا که خود گفتی: نیت و دل باید صاف باشد خداوند کریم است و به عمل ما نیاز ندارد. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💠آیت الله ناصری دولت آبادی رحمة الله علیه 🔸مکرر آمده‌اند بعضی از جوان ها،که خدا ان شاءالله همه آنها را حفظ بکند و برای آنها هم خوش مقدر بکند، به من گفته اند شب و روز دارم می دوم،اما باز هم گرفتارم و در زندگی کم می آورم. چرا ؟؟ جواب عرض کردم؛ " ببین در خانه چه می کنی،ببین بیرون چه می کنی، هر گناهی یک اثری دارد." 🔸 بعضی از گناهان که من انجام می‌دهم ،اثر آن، فقر و بیچارگی است. خوب این گناه را نکن.هفتاد بار استغفار کن. نبی اکرم صلی الله روزی هفتاد بار استغفار می کردند،(کافی،ج۲،ص۵۰۵) تو هم این استغفار رابکن، تا شیطان از تو دور بشود.
💚 یاامام زمان (عج) سلام بر تو به تعداد وزنه عرش و هر چه که نوشته شده به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد به شماسلام و درود میفرستم اللهم_عجل_لولیک_الفرج عج
🌹داستان آموزنده🌹 امام زين العابدين عليه السلام مى‌فرمايد: مردى با خانواده خود سوار كشتى شد در ميان راه، دريا به حركت آمد و كشتى شكست و از سرنشينان آن جز همسر آن مرد كسى نجات نيافت. زن بر تخته پاره‌اى قرار گرفت و موج دريا وى را به يكى از جزيره‌هاى اطراف دريا برد. در آن جزيره مرد راهزنى زندگى مى‌كرد كه هر حرامى را مرتكب مى‌شد و به هر كار زشتى دست مى‌زد. ناگهان آن زن را بالاى سر خود ديد به او گفت: آدمى‌زادى يا پرى؟ زن گفت: آدمم. آن مرد ديگر سخنى نگفت، برخاست تا عمل نامشروعی با او انجام دهد. زن بر خود لرزيد؛ راهزن سبب وحشت و ترس آن را پرسيد. آن زن با دست اشاره كرد و گفت: از خدا مى‌ترسم. راهزن گفت: تاكنون چنين عملى مرتكب شده‌اى؟ زن پاسخ داد: به عزّتش سوگند، هرگز به چنين عملى دامن آلوده نكرده‌ام. مرد راهزن گفت: با اين كه تو مرتكب چنين عمل خلافى نشده‌اى از خدا مى‌ترسى، در حالى كه من اين كار را به زور به تو تحميل مى‌كنم، به خدا قسم من براى ترس از حقّ سزاوارتر از تو هستم. راهزن پس از اين جرقّه بيدار كننده برخاست و در حالى كه همّتى به جز توبه نداشت به نزد خاندان خود روان شد. در راه به راهبى برخورد و به عنوان رفيق راه با او همراه گشت، آفتاب هر دوى آنان را آزار مى‌داد، راهب به راهزن جوان گفت: دعا كن تا خدا به وسيله ابرى بر ما سايه افكند وگرنه آفتاب هر دوى ما را از پاى خواهد انداخت. جوان گفت: من در پيشگاه خدا براى خود حسنه‌اى نمى‌بينم، تا جرأت كرده از حضرتش طلب عنايت كنم. راهب گفت: پس من دعا مى‌كنم و تو آمين بگو. جوان پذيرفت پس راهب دعا كرد و جوان آمين گفت. در همان لحظه ابرى بر آنان سايه انداخت و هر دو در سايه ابر بسيارى از راه را رفتند. تا به جايى رسيدند كه بايد از هم جدا مى‌شدند، همين كه از يكديگر جدا شدند ابر بالاى سر جوان قرار گرفت. راهب گفت: تو از من بهترى؛ زيرا دعا به خاطر تو به اجابت رسيد، اينك داستانت را به من بگو. جوان ماجراى برخورد خود را با آن زن گفت. راهب به او گفت: به خاطر ترسى كه از خدا به دل راه دادى تمام گناهانت بخشيده شد، سپس مواظب باش اينك بنگر كه در آينده نسبت به خداوند چگونه خواهى بود (منبع : پایگاه عرفان). 🌹