eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
دزدی مرتبا به دهکده ای میزد. روزی ردپایی از او جا مانده بود که شبیه کفش های کدخدا بود. یکی میگفت: دزد کفش های کدخدا را دزدیده است. دیگری میگفت: کفشهایش شبیه کفشهای کدخدا بوده. خلاصه هرکسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد. در آن میان دیوانه ای فریاد بر آورد: که ای مردم! دزد خود کدخداست... مردم پوزخندی زدند و به کدخدا گفتند: به دل نگیر این مرد دیوانه است. ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل این آبادی آن مرد به ظاهر دیوانه بود. از فردای آن روز کسی آن دیوانه را ندید. وقتی احوالش را جویا میشدند، کدخدا میگفت: دزد او را کشته است. کدخدا واقعیت را گفت. اما درک مردم از واقعیت، فرسنگ ها فاصله داشت. @Dastane_amozande
🌸🍃🌸🍃 حواریون به عیسے گفتند: ای معلم خوب به ما بیاموز که ترین چیزها در عالم چیست؟ فرمود: سخت ترین چیز خشم خداوند بر بندگان است. گفتند: به چه وسیله می توان از خشم خداوند در امان بود؟ فرمود: به فرو بردن خود پرسیدند: منشأ خشم چیست؟ پاسخ داد: خود بزرگ بینی، گردن کشی و تحقیر مردم. @Dastane_amozande
📚 در یکی از روستـاهای ایتالیـا، پسر بچه شـروری بود که دیگران را با سخنـان زشتش خیلی ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرفهایت ناراحت کردی، یکی از این میخها را به دیوار انبار بکوب. روز اول، پسرک بیست میخ به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می آزارد ، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد. یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند، یکی از میخها را از دیوار بیرون بیاورد. روزها گذشت تا اینکه یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت: بابا، امروز تمام میخها را از دیوار بیرون آوردم! پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند، پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت: آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست. وقتی تو عصبانی می شوی و با حرفهایت دیگران را می رنجانی، آن حرفها هم چنین آثاری بر انسانها می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هـزاران بـار عذرخواهـی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند. @Dastane_amozande
☁️ دیدی گاهی یه ابر تو آسمون می‌بینی که شکل خاصی داره... برمی‌گردی به دوستت میگی اون ابر رو ببین چه شکلیه... 🌬 وقتی با هم نگاه می‌کنین، می‌بینی به همین سرعت باد شکل ابر رو عوض کرده... ↯↻↯↻↯ ❖✨ امیرالمؤمنین، مولا علی علیه السلام فرمودند: 『فرصت مانند ابر از افق زندگی می‌گذرد، مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید』 📚 نهج البلاغه، حکمت 20 @Dastane_amozande
سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟ گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب. گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند! گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت. كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد. تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند. گفت: مى خواهم روزه بگيرم. گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهم‌ترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند.  @Dastane_amozande
📚دروغ ریشه هر چیزی را خشک میکند! یکی تعریف می کرد: کنار سی و سه پل اصفهان نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید، اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد. دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد به عادت همیشگی ، دستم را که خالی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم !بلافاصله به سویم حـرکت کرد!! در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد ! بچه آمد و شکلات را گرفت! به پدرش که ایتالیایی بود گفتم من قصد اذیت او را نداشتم! او گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی،اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است! کار تو باعث می گردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر به کسی اعتماد نکند. @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️دفتر‌ صبح... از سطری شروع میشود 🌸 كه بـنـام بزرگ تـو تكيه كرده است به نام تو‌ ای خـدای صبح💖 ای خـدای روشنی ✨ ای خـدای زندگی💖 هر صبح...☀️ آغازی است برای رسیدن به تو...💖 🌸بِسْمِ‏ اللَّهِ‏ الرَّحْمنِ‏ الرَّحِیم🌸 ✨الهی به امید تو✨ @Dastane_amozande
مردی از اولاد خلیفه ی دوم در مدینه بود که پیوسته حضرت موسی بن جعفر را اذیت می‌کرد و دشنام میداد. هر وقت با آن حضرت رو به رو می‌شد به امیر مؤمنان جسارت می‌کرد. روزی بعضی از بستگان حضرت عرض کردند: اجازه دهید این فاجر را به سزایش برسانیم و از شرش راحت شویم؛ اما موسی بن جعفر آنها را از این کار نهی می‌کرد. محل کار آن مرد را پرسید. معلوم شد در اطراف مدینه به زراعت اشتغال دارد. حضرت برای ملاقات او از مدینه خارج شد. وقتی به آن جا رسید آن شخص در مزرعه ی خود کار می‌کرد. موسی بن جعفر همان طور سواره داخل مزرعه شد. آن مرد بانگ برداشت که: زراعت ما را پایمال کردی. موسی بن جعفر همان طور رفت تا به او رسید، با گشاده رویی و خنده شروع به صحبت کرد، پرسید: چقدر خرج این زراعت کرده ای؟ گفت: صد اشرفی. پرسید: چه مقدار امیدواری بهره برداری کنی؟ گفت: غیب نمی دانم. فرمود: چقدر امیدواری عایدت شود؟ گفت: امیدوارم دویست اشرفی عایدم شود. حضرت کیسه ی زری را که سیصد اشرفی داشت به او داد و فرمود: این را بگیر، زراعتت در جای خود باقی است، خداوند آنچه امیدوار هستی به تو روزی خواهد کرد. آن گاه مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسید و از ایشان درخواست کرد که از تقصیرش بگذرد و او را عفو کند، حضرت تبسم کرد و باز گشت. بعد از این پیش آمد روزی او را دیدند که در مسجد نشسته، همین که چشمش به موسی بن جعفر افتاد گفت: خدا میداند رسالتش را در کجا قرار دهد. همراهان او گفتند: تو را چه شده است؟ پیش از این رفتارت این طور نبود. گفت: آنچه گفتم باز بشنوید و دوباره شروع کرد به دعا کردن آن حضرت همراهانش با او از در ستیز وارد شدند، او نیز با آنها دشمنی کرد. موسی بن جعفر به یاران خود فرمود: همانا امر او را به مقدار پولی اصلاح و شرش را کوتاه کردم. 📙پند تاریخ ۳/ ۶۲ - ۶۳؛ به نقل از: منتهی الامال ۳/ ۱۲۵. @Dastane_amozande
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است..🌛📿👑❣️ .. آی مردم به خدا «ربِّ رحیمی» داریم آرید، کریمی داریم ای که ی هر جرم و گناهی، به شدگان نیز پناهی، العفو من پشیمان شده‌ام؛ نیم نگاهی، العفو یا الهیّ و الهیّ و العفو . . 🖋️شاعر : امیر عظیمی ..🌹 ‌ ‌@Dastane_amozande
♦️روزی گذشت پادشهی از گذرگهی فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست پرسید زان میانه یکی کودک یتیم کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است این گرگ سالهاست که با گله آشناست @Dastane_amozande
خدا صلى الله عليه و آله: ماه رمضان، ماه خداست؛ ماهى كه خداوند، حسنات را در آن، دو برابر مى كند و سيّئات را محو مى كند، ماه بركت، ماه بازگشت به سوى خدا، ماه توبه، ماه آمرزش، ماه آزاد شدن از آتش و دست يافتن به بهشت. پس، در اين ماه از هر حرامى بپرهيزيد و در آن، زياد قرآن تلاوت كنيد و در آن، حاجت هاى خويش را بخواهيد و در آن، به ذكر پروردگارتان بپردازيد و مبادا ماه رمضان نزد شما، مانند ماه هاى ديگر باشد؛ چرا كه آن نزد خداوند، نسبت به ماه هاى ديگر، حرمت و برترى دارد و مبادا در ماه رمضان، روز روزه دارى تان مثل روز خوردنتان باشد فضائل الأشهر الثلاثة، صفحه 95 📡انتشار حداکثری با شما @Dastane_amozande