🌸کتک خوردن
بالاخره دادش در آمد:« من اسم همه ی کسانی را که در اینجا هستند گفتم، پس کیست که دارد مرا می زند؟؟ عطر خنده فضا را پر کرده بود.کسی که زیر پتو بود ، با دمپایی کتک می خورد و رسم بازی این بود که تا نام کتک زننده معلوم نمی شد ، باید تحمل می کرد...
بازی به این صورت بود که دو نفر زیر پتو می رفتند و یک نفر با دمپایی یکی از آن دو نفر را کتک می زد ، نفری که کتک دمپایی خورده باید اسم کتک زننده را می گفت، اگر درست می گفت، خلاص می شد و گروه دوم زیر پتو می رفت زیر پتو کتک می خورد و می گفت: -داود -نه -جواد -نه بالاخره گفت:« من اسم همه ی کسانی را که در اینجا هستند گفتم، پس کیست که دارد مرا می زند؟؟ و غافل بود که نفر دومی که با او زیر پتو رفته است یعنی علی آقا دارد کتکش میزند! شهید علی تجلایی
#طنز_جبهه
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴عاقبت شوم ارتباط با زنان متاهل!
مرحوم میرزا محمد چهل ستونی تعریف می کرد:
شخصی بود در مدرسه خیرات خان که مغازه اسلحه فروشی داشت و یک غده بسیار بزرگی در سر و گردن او پیدا شده بود.
روزی من به همراه حضرت شیخ نخودکی اصفهانی به نخودک می رفتیم این مرد نیز از شهر پشت سر حضرت شیخ می آمد و مرتب می گفت:
یا شیخ مرا شفا دهید یا بکشیدم...
ایشان جوابی نمی دادند تا به اواسط راه که رسیدیم حضرت شیخ برگشته خم شدند و در گوش او آهسته سخنی گفتند.
مرد بلند گفت قبول دارم و تعهد می کنم.
سپس فرمودند: پس تو را خواهم کشت.
عرض کرد بکشید.
از مرکبی که سوار بودند پیاده شدند به مرد دستور دادند تا کنار جاده لب گودالی بنشیند.
آنگاه چاقوئی از جیبشان درآورده پوست گردن او را شکافتند و غده را خارج نمودند.
از شکاف چرک و خون بسیاری آمد. با پهنای چاقو روی زخم را مالیدند تا هرچه چرک بود خارج شود
ادامه👇👇
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
از شکاف چرک و خون بسیاری آمد. با پهنای چاقو روی زخم را مالیدند تا هرچه چرک بود خارج شود .
بعد آب دهان خود را به محل زخم انداخت با چاقو روی آن را مالیدند و فرمودند: حالا با دستمال روی آن را ببند و برو.
بعد از چند روز آثار زخم کاملا از بین رفته بود، چند سال از این موضوع گذشت ...
پس از فوت مرحوم شیخ نخودکی آن مرد را دیدم که مجدداً مرضش عود کرده بود.
از او پرسیدم که : آن روز حضرت شیخ به گوش تو چه گفتند که تو جواب دادی تعهد می شوم؟
گفت: من با خانمهای شوهردار رابطه نامشروع داشتم و ایشان فرمودند اگر تعهد کنی بعد از این دنبال این کارها نروی تو را معالجه می کنم.
و بعد فرمودند اگر دیگر مرتکب چنین عمل زشتی شوی مرض تو عود خواهد کرد و خواهی مرد و من قبول کردم.
بعد از چندین سال شیطان مرا اغوا نمود و مرتکب چنین معصیتی شدم و می دانم که از این مرض خواهم مرد و چیزی هم نگذشت که او فوت کرد...
📗خادم الرضا،مجموعه کرامات شیخ نخودکی اصفهانی رحمة الله
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌳🌱🌳🌱🌳🌱🌳🌱🌳
#داستان_آموزنده
🔆ابوهریره مردود شد
🍂«ابوهریره» سال هشتم هجری اسلام آورد و دو سال فقط پیامبر صلیالله علیه و آله را درک کرد و در 78 سالگی در سال 59 هجری از دنیا رفت.
🍂او از اینکه پیامبر صلیالله علیه و آله را دیده و جزء صحابه به شمار میرفت از این منزلت برای دنیایش، خود را فروخت و نتوانست با استفاده از پیامبر صلیالله علیه و آله خویش را از لغزشهای مادی و معنوی حفظ کند.
او برای جلب پول و طمّاع بودن شکم پر کردن، متهم به جعل حدیث شد و همه را نسبت به پیامبر صلیالله علیه و آله میداد.
«خلیفه دوم» اولین بار او را از نقل حدیث ممنوع کرد و در مرتبه دوم او را با تازیانه ادب نمود و بار سوم او را تبعید کرد.
🍂در سال 21 هجری وقتی علاء استاندار بحرین وفات کرد عمر، وی را به حکومت آنجا منصوب نمود ولی پس از مدت کوتاه، پول زیادی (چهارصد هزار دینار) به جیب زد و خلیفه دوم او را عزل کرد.
🍂معاویه عدهای از صحابه و تابعین را وادار کرد تا اخبار زشتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام جعل کنند که یکی از سردمداران این جعل، ابوهریره بود.
🍂وقتی «اصبغ بن نباته» به او گفت: بر خلاف گفتهی پیامبر صلیالله علیه و آله، دشمن علی علیهالسلام را دوست میداری و دوستش را دشمن گرفتهای؟ ابوهریره آه سردی کشید و گفت: انّا لله و انّا الیه راجِعُون.
🍂و آخرین مطالب مردودی این بود که برای گرفتن پول از معاویه، همراه او به مسجد کوفه آمد در میان جمعیت چند بار به پیشانیاش زد و گفت:
🍂مردم عراق! گمان میکنید بر پیامبر صلیالله علیه و آله خدا دروغ میبندم و خود را به آتش جهنم میسوزانم؟
🍂به خدا سوگند، از پیامبر صلیالله علیه و آله شنیدم که فرمود: برای هر پیغمبری حرمی است و حرم من در مدینه مابین کوه «عیر» تا کوه «ثور» میباشد، هر که در حرم من امری احداث کند و بدعتی بگذارد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد. خدا را گواه میگیرم که علی علیهالسلام (نعوذبالله) در حرم پیامبر صلیالله علیه و آله بدعت نهاد.
معاویه از این سخن بسیار خوشش آمد و به او جایزه داد و حکومت مدینه را به وی سپرد.
📚پیغمبر صلیالله علیه و آله و یاران، ج 1، ص 166 - 154
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🌼ريشه ضرب المثل گربه را دم حجله كشتن
✍آورده اند که دامادی برای آن که زهر چشمی از عروس بگیرد و زمینه را برای مردسالاری سال های بعد هموار سازد، در شب عروسی دست به ابتکاری زد و آن این که گربه ای را گرفت و در جایی مخفی کرد.
شب عروسی هنگامی که عروس و داماد وارد حجله شدند، داماد طرحی چید که گربه یکباره وارد اتاق شود. داماد که دنبال این فرصت بود، به طرف گربه هجوم آورد و به سرعت برق گربه را گرفت و سر از بدنش جدا کرد. همین نمایش کافی بود تا عروس حساب کار خود را بکند و بفهمد که شریک زندگی آینده اش چه قاطعیتی دارد. چندی که گذشت، داماد گربه کش از دنیا رفت و عروس خانم را با آرزوهایش تنها گذاشت. بعدها مرد دیگری به خواستگاری اش آمد، اما او بر خلاف شوهر قبلی مردی منفعل و دم دمی مزاج بود. زن که نتوانسته بود در زمان شوهر قبلی به بسیاری از خواسته هایش برسد، فرصت را غنیمت شمرد و زن سالاری پیشه کرد. شوهر بیچاره که از دست زن عاصی شده بود، دنبال راهی می گشت تا قاطعیت خود را به رخ بکشاند و به او بفهماند که چند مرده حلاج است.
از قضا حکایت شوهر قبلی این زن و کشتن گربه را هم شنیده بود. تصمیم گرفت همان کاری را بکند که شوهر قبلی انجام داده بود. گربه ای را گرفت تا در یک صحنه سازی سر از بدنش جدا کند؛ اما گربه از دستش فرار کرد، وارد کوچه شد. گربه جلو و مرد به دنبال، غوغایی در کوچه پیدا شد. بالاخره مرد، گربه را گرفت و کشت و فاتحانه به خانه نزد همسرش آمد تا اوضاع را ورانداز کند؛ اما بر خلاف تصور، ملاحظه کرد این زن به جای اضطراب و نگرانی و به جای این که آثار ترس و واهمه از شوهر در چهره اش باشد، لبخندی تمسخر آمیز به صورت دارد؛ و به زبان بی زبانی شوهرش را سرزنش می کند. زن دست آخر تاب نیاورد و گفت: «آن که دیدی، گربه را دم حجله کشت، نه توی کوچه...»
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🔆نفرين عارف سالك
❄️شبى ، ملا احمد ارسنجانى كه در شيراز اقامت داشتند، از كوچه پشت منزلشان صداى داد و فريادى مى شنود ايشان مى پرسد كه چه خبر است ؟
❄️شخصى مى رود و برمى گردد و مى گويد كه دخترى كه از طبقه ضعيفى هستند مورد توجه شاهزاده قرار گرفته و آمده اند تا او را به زور براى شاهزاده قاجار ببرند.
مشير، كه از سران شيراز بوده و در محضر ملااحمد حضور داشته ، مى گويد: آقا در همان لحظه سر بلند كرد و گفت : خدايا او را از گرسنگى به هلاكت برسان .
❄️مشير نقل مى كند كه با خود گفتم : اين چه نفرينى بود كه ايشان كرد، مگر مى شود شاهزاده قاجار از گرسنگى بميرد؟!
❄️مشير مى گويد: چيزى نگذشت كه خبر جنايات شاهزاده به دربار تهران رسيد، او را جلب كردند و به زندان انداختند. روزى به تهران رفته بودم ، در بازار از وزرا، از شاهزاده سؤ ال كردم .
❄️گفتند: در زندان انفرادى است .
گفتم : مى شود كه به ديدن او رفت ؟ مرقومه اى نوشتند كه من اجازه دارم به ديدن شاهزاده بروم .
❄️وقتى به ديدن او رفتم ، بعد از احوالپرسى پرسيدم چيزى ميل دارى كه برايت بياورم .
گفت : نمى گذارند كه چيزى وارد سلول من بشود.
❄️گفتم : تو كارى نداشته باش هر چه مى خواهى بگو تا برايت حاضر كنم .
❄️گفت : فقط يك نان و كباب اگر به من برسد ديگر باكى ندارم كه بميرم . رفتم دستور دادم كه يك نان و كباب خريدند و بازگشتم . به دليل اينكه من از درباريان بودم ، كسى جراءت نمى كرد مرا تفحص كند.
❄️وقتى وارد سلول شدم ، ديدم او مرده . فورا به ياد نفرين آن عارف سالك افتادم كه فرمود: خدايا او را از گرسنگى به هلاكت برسان .
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆ناله برای نوازش
🌾مرحوم عارف بالله حاج اسماعیل دولابی فرمود: بچه دبستانی که بودم، روزی از کوچه عبور میکردم، گویا بچهها لانهی زنبورها را خراب کرده بودند و زنبورها عصبانی در پی انتقام بودند؛ به من که بیخبر از همهجا، موهای سرم را تراشیده بودم، حمله کردند و حسابی نیش زدند.
🌾نالهام بلند شد و پدر و مادرم شروع کردند به نوازش و مقداری شیرهی انگور جای نیش زنبورها مالیدند تا زهر را بیرون بکشند و سوزش آن تمام شود. گرچه سوزش سرم مرا ناراحت میکرد، ولی از یک طرف به خاطر اینکه چند روز از مدرسه رفتن معاف خواهم بود و از طرف دیگر به خاطر نوازشهای شیرین پدر و مادرم، از ته دل خوشحال بودم. گاهی اوقات تصنّعی آه و ناله میکردم که آنان بیشتر نوازشم کنند. حال! ما با خدا و اولیاءاش همین کار را نمیکنیم؟!
🌾آیا خیلی از این آه و نالهها و نازها که برای خدا و ائمه میکنیم، به خاطر لذّتی نیست که از نوازشهای آنها میبریم؟
🌾از این طریق میخواهیم نوازشهای آنان بیشتر شود، البته خدا و اولیاءاش ناز کردن بندهها را هم خریدارند، درحالیکه اگر انصاف بدهیم ناز کردن، به آنها و ناز خریدن، به ما میآید.
📚مصباح الهدی، ص 59
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چادری شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در مقتل شهید علی وردی (خیابان ورزش) در
هیات "دختران انقلاب"
💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها میکند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی مادر آرمان برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد موهایش را کامل بپوشاند و به حمدالله در هیات دختران انقلاب در مقتل شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی چادری میشود...
✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید...
#حجاب
#روز_دختر💐
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌀 روایتی خواندنی:
🍀اولين روزي كه امام حسين (ع) روزه گرفتند همه اهل بيت در كنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اكرم (ص) رو به امام حسين فرمودند:
حسين جان عزيزم روزه ات را باز كن. امام حسين فرمودند:
جايزه من چه خواهدبود؟
پيامبر فرمودند: نصف محبتم را به كساني كه تو را دوست دارند مي بخشم. حضرت علي(ع) فرمودند:
پسرم حسين جان بفرما. باز امام فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟
حضرت علي فرمودند: نصف عبادت هايم براي كساني كه عاشق تو هستند.
حضرت فاطمه(س) فرمودند:
عزيز دلم افطار كن.امام حسين پرسيدند:
جايزه شمابه من چيست؟
حضرت فرمودند: نصف عبادت هايم را به كساني که بر تو گريه مي كنند مي بخشم.
امام حسن(ع) فرمودند:
برادر جان روزه ات را بازكن و امام همان سوال را پرسيدند.
حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهكاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت.
و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مي فرمايد:
من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن كساني كه عاشق تو هستند را به بهشت ميبرم تا تو راضي شوي یا حسین...
+من دلم بند کسی نیست خیالت راحت😍❤
.
امام مهربانم . . .
بِنَفْسي أنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهی
ای نعمت خاصّ خدا سلام ؛
به قَلبَت سلام ؛
به چَشمَت سلام ؛
به رنج و به بغض و به صبرت سلام
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🔴 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي
✍روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از راهب خواست که به او درسی بهیادماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمهپری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید:مزهاش چطور بود؟شاگرد پاسخ داد: خیلی شور و تند است، اصلاً نمیشود آن را خورد.پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد بهراحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید. استاد این بار هم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد:
کاملا معمولی بود.
پیر هندو گفت:رنجها و سختیهایی که انسان در طول زندگی با آنها روبهرو میشود همچون مشتی نمک است. اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هرچه بزرگتر و وسیعتر میشود، میتواند بار آن همه رنج و اندوه را بهراحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی، نه یک لیوان آب.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴فـقـط زیـارت ابـی عـبدالـلـه الحسین (ع) ...❗
✍سفارش علامه امینی به فرزندش :پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آیت الله علامه امینی نجفی یعنی سال یک هزار و سیصد و نود و چهار هجری قمری ، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم . او را شاداب و خرسند یافتم .
جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم : پدر جان ! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید ؟
گفتند : چه می گویی ؟ مجددا عرض کردم : آقاجان ! در آنجا که اقامت دارید ، کدام عمل موجب نجات شما شد؟
كتاب الغدير ... یا سایر تأليفات ... یا بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین (ع) ؟!
مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند . سپس فرمودند : فقط زیارت ابی عبدالله الحسين عليه السلام سپس فرمودند : پسر جان ! در گذشته بارها تو را یاد آور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن . مرتبا زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظيفه بدان .
این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد .
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande