eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🌿در تمناے نڪَاهت بي‌قرارم تا بیایی مڹ ظهور لحظہ‌ها را مي‌شمارم تا بیایی... 🌿خاڪ لایق نیست تا بہ رویش پا ڪَذارے در مسیرت جاڹ فشانم گل بڪارم تا بیایی... 🤲🌱 (عج)♥️
🏴دارد محرم تو ز ره می‌رسد حسین بایک نگاه، اسم مرا هم زهیر کن 🏴من حر روسیاه توأم، یابن فاطمه دستم بگیر و عاقبتم را بخیر کن 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویند: یکی از بزرگان شبی دو رکعت نماز گذارد و سپس از خدا با اشک و آه و الحاح درخواست نمود که بنده ای از عباد مقرّب الهی را ببیند. دعای وی به اجابت حق رسید و شب هنگام در خواب، قهوه چی محله خود را بخواب دید. وی غافل از اجابت دعایش روز بعد هم به درگاه حق مناجات نمود و درخواست دیدن بنده ای مقرّب نمود و شب دوم نیز همان قهوه چی را به خواب دید و این حالت سه بار تکرار شد. روز سوم برای کشف این راز سوی قهوه چی رفت و جریان مناجات سه شب خویش را مطرح کرد و از او خواست که از اعمال یا عملی که موجب این قرب به حق شده است، او را خبر دهد. قهوه چی هر چه بیشتر استنکاف می ورزید، او به اصرار خود می افزود، و به هر حال قهوه چی بیشتر از آن مقاومت ننمود و قبول کرد که ماجرائی که شاید همان باعث رسیدنش به این منصب باشد، بازگو کند، به شرطی که تا زنده است، مطرح نشود. وی گفت: در شب عروسی هنگامی که به حجله رفتم، متوجه شدم که همسرم دختر نیست و بکارت او زایل شده است. به شدّت عصبانی و مضطرب شدم، خودم را کنار کشیدم و خواستم از حجله خارج شده و مردم را به آن خبر دهم و طبعاً او را از منزل بیرون نمایم. در این حال بودم که همسرم دامن مرا گرفت و در حالی که می گریست، گفت: مرا رسوا مکن که خدا تو را در دنیا و آخرت آبرو دهد، قدری فکر کردم که این خبر اگر منتشر شود، چه می شود به خاطر آن سوگند و احترام به اسم جلاله، بر آن مصیبت صبر کردم و تاکنون با او به خوبی زندگی کرده ام و البته هیچگاه خطائی از او ندیده و راضی از زندگی با او هستم منبع : غضنفری، علی؛ اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج 1، ص: 479 📚 @Dastane_amozande
🔴 هنگامِ نداری آبروی شوهرت را نریز! 💠 دو سه روزی غذا در خانهٔ حضرت زهرا سلام الله علیها نبود. حضرت به امیرالمومنین علیه السلام هیچ نگفت، تذکر نداد. یک روز حضرت امیر علیه السلام مشاهده کرد که رنگ و روی حسنین علیهم السلام پریده و رنگ آنها نیست. معلوم شد که سه روز است غذا در خانه نبوده، امیرالمومنین علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: چرا به من نگفتی تا برای بچه ها یک چیزی تهیه کنم؟ 💠 فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کردند: پدرم در شب عروسی به من سفارش کردند که از شوهرت چیزی نکن. شاید نداشته باشد و از تو خجالت بکشد. من به وصیت پدرم عمل کردم. 💠 چقدر خوب است که پدرها شب عروسی به دخترشان این مطالب رو بگویند. تذکر بدهند که اگر شوهرت وضع مالی‌اش خوب نبود ، به کسی نگو. آبروی شوهرت را نریز! صبرکن! 💠 بعضی مادر زن‌ها هم عالی هستند. شنیدم زنی عصبانی شد و از خانه شوهرش کرد و به خانه پدر آمد. مادر، او را راه نداد و گفت: برو زندگی کن! برو زندگی کن! رفت و زندگی کردند عالی، باهم خوب هم شدند. ⭕️ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📚حکایت بسیار شنیدنی استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم آیت الله کشمیری می‌فرمود در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زنده‌س یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد. مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم. منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زنده‌س یا مرده، گفت مرده. آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود. این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک! آیت الله کشمیری گفت دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه. گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟ اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست. گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!. ❤️ اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر ➥ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📚 عــطیــه رو می‌شـناسـین؟ ⬅️جالبه بدونید اسم عطیه رو حضرت علی(ع) انتخاب کرد. عطیه‌ عوفی یکی از دوستداران حضرت علی، دانشمند، مفسر و اسلام‌شناس عصر خودش بود جوری که حتی اهل سنت هم او رو مورد اعتماد میدونستن و تاییدش میکردن. اون تفسیر قران رو در پنج جلد نوشته و از شاگردان ابن عباس بود. خطبه فدک رو برای پسر امام حسن نقل کرده و در زیارت اربعین با جابر‌ عبدالله انصاری بود و اولین زائر اربعین محسوب میشه. زمانی که حَجاج ابن یوسف به فرمانروایی رسید، دستور داد عطیه رو دستگیر کنن و به نزدش بیارن. حجاج رو به عطیه کرد و ➕ گفت: میدونی در زمان حکومت من، بردن اسم علی(ع) جرمه؟ ➖ گفت: میدونم. ➕ میدونی در زمان من کسی پسربچه دنیا بیاره و اسم بچه‌‌شو علی یا از مشتقات علی بذاره جرمه؟ ➖ گفت: میدونم. ➕ میدونستی کسی اگه حتی تو چاردیواری خونه‌ش فضائل علی رو برای خانواده‌ش بگه، من اون خونه رو بر سرش خراب میکنم؟ ➖ گفت: میدونم. حجاج با چکمه لگد زد تو صورت عطیه و گفت پس تو غلط میکنی تو این فضا، فضایل علی رو میگی... صورت عطیه پرخون شد و دماغش شکست. حجاج گفت الان میدم صورت و سرتو بتراشن و گردنتو بزنن. عطیه هیچی نگفت... یه کم که حجاج آروم‌تر شد، گفت: اما اگه یه کاری بکنی از خونت می‌گذرم. عطیه گفت چه کاری؟ حجاج گفت: روز جمعه، تو شلوغی مسجد، قبل از خطبه‌های نمازجمعه، بری بالای منبر جلوی همه مردم علی رو لعن کنی. عطیه گفت باشه این کارو انجام میدم. حجاج گفت واقعا؟ عطیه گفت: بله بالاخره حفظ جون واجبه. حَجاج دستور داد جارچی‌ها جار بزنن همه جمعه بیان نمازجمعه، که عطیه میخواد علی رو لعن کنه.... تاریخ نوشته: اون روز خونه‌ها خالی از سکنه شده بود و همه اومده بودن نمازجمعه. وقتی عطیه از پله‌های منبر میرفت بالا، مردم جیغ میزدن. گریه میکردن که عطیه نکن این کارو. ما حاضریم به جای تو جون بدیم، تیکه تیکه بشیم ولی تــو این کارو نکنی. عطیه گفت واستین تماشا کنین. رفت بالای منبر... بعد از حمد و ثنای خدا، فریاد زد و گفت: پیغمبر فرمود خودم در عرش از خدا شنیدم گفت: عــلیٌ خــیر بــشر... علی بهترین بشره، هرکس ابا کنه کافره... و هیچ کس در این جمع مصداق این روایت نیس جز این ملعون، حجاج‌ابن‌یوسف... این کافره... با این سخن عطیه، همه تکبیر گفتند و ذکر علی گرفتند.... اما... حجاج دستور داد عطیه رو از منبر کشیدن پایین. موهای سر و محاسنش رو تراشیدن، زبون عطیه رو از پشت سر بیرون کشیدن... سرش رو بریدن و کنار منبر آویزون کردن... تا یه ماه جارچی‌ها جار میزدن، این پاداش کسیه که در زمان حجاج، بگه: عــلی خیر بشر... اینجوری پای علی وایستادن... الان ما راحت به عنوان شیعه زندگی میکنیم. الان راحت فضائل علی(ع) رو میگیم... ولے ڪتڪاشو اونا خوردن... اینجاس که عمیقا از ته دلمون میگیم: الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین علی ابن ابی طالب(ع)♥️ 💢نشردهید به عشق امیرالمومنین •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز داستان شیخ عباس قمی رحمت الله علیه و اثر لقمه حرام 🎙استاد عالی . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔅 ✍ با هزاران وسیله خدا روزی می‌رساند 🔹سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مى‌خورد. مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريان‌كرده‌ای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت. 🔸سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. 🔹دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت. 🔸سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت‌ها را با منقار و چنگال خود پاره مى‌كند و به دهان آن مرد مى‌گذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. 🔹سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست‌وپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند. 🔸مرد گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال‌التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى‌آيد، چيزى براى من مى‌آورد و مرا سير مى‌كند و مى‌رود. 🔹سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت: در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آن‌ها حتی در چنین موقعیتی می‌رساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بی‌جا داشتن برای چیست؟ 🔸ترک سلطنت كرد و رفت در گوشه‌اى مشغول عبادت شد تا از دنيا رفت. ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴ماجرای گاو ✍یک نفر از بنی اسرائیل به طور مرموزی کشته شد در حالی که قاتل او معلوم نبود و هر طائفه ای، طایفه ی دیگر را مسئول قتل آن شخص می دانست. این اوضاع و احوال ادامه داشت تا این که نزد حضرت موسی رفته و از او درخواست کردند که از خداوند در این زمینه یاری بگیرد. حضرت موسی با توجه به ارتباطی که با خدا داشت به قوم خود گفت: گاوی را گرفته و سر او را ببرید و قسمتی از آن را به بدن مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند؛ ولی قوم بنی اسرائیل به موسی گفتند: آیا ما را به تمسخر گرفته ای؟ حضرت موسی فرمود: به خدا پناه می برم اگر بخواهم کسی را مسخره کنم. قوم موسی به او گفتند: از خدا بپرس آن گاو چگونه باشد؟ حضرت موسی فرمود: گاو باید ماده، نه پیر و نه جوان باشد. دوباره آن قوم لجباز گفتند: از خدا بپرس آن گاو چه رنگی داشته باشد؟؟ حضرت موسی فرمود: زرد باشد به طوری که در چشم حالت درخشندگی داشته باشد؟ قوم موسی برای آخرین بار سوال کردند: این گاو از نظر کار کردن باید دارای چه خصوصیتی باشد؟ حضرت فرمود: این گاو باید برای شخم زدن و زراعت و همچنین برای آبکشی تربیت نشده باشد و از هر عیبی پاک باشد. در نهایت قوم بنی اسرائیل برخلاف میل خودشان گاوی را با خصوصیات گفته شده، پیدا کرده و سر بریدند و قسمتی از آن را به بدن مقتول زدند و وقتی زنده شد، قاتل خود را معرفی کرد. اگر خوب نگاه کنیم خواهیم دید که چگونه خداوند بر قوم بنی اسرائیل نعمت ارزانی داشته است. 📔آیات 67 تا 74 ،سوره بقره ↶【 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 شیوه عاشقی خدا بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم   شیخ رجبعلی خیاط برای احسان به خلق نقش ویژه‌ای در ایجاد انس به خدا و محبت به او قائل بود. وی معتقد بود که راه محبت خدا، محبت به خلق خداوند و خدمت به مردم، بخصوص انسان‌های مستضعف و گرفتار است. در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمودند: مردم خانواده خدا هستند، محبوبترین مردم نزد خدا کسی است که برای خانواده خود سودمند باشد و خانواده‌ای را شاد کند. کافی، ج ۲، ص ۱۶۴ یکی از شاگردان شیخ می‌گوید: با معرفی جناب شیخ، مدت‌ها به خدمت آیت‌الله کوهستانی به نکا می‌رفتم. تا اینکه یک روز صبح که برای رفتن به نکا به گاراژ رفتم جناب شیخ را دیدم فرمودند: کجا می روی؟ عرض کردم به نکا نزد آیت‌الله کوهستانی. فرمودند: شیوه ایشان زاهدی است بیا برویم تا من روش عاشقی خدا را یادت دهم. بعد دست مرا گرفت و به خیابانی برد. در جنوب خیابان در کوچه‌ای، در منزلی را زد، دخمه‌ای نمایان شد که تعدادی بچه و بزرگ و فقیر و بیچاره در آن جا بودند. جناب شیخ به آنها اشاره کرد و فرمود: رسیدگی به این بیچاره‌ها انسان را عاشق خدا می‌کند. درس تو این است. نزد آیت‌الله کوهستانی درس زاهدی بود و حالا این درس عاشقی است. منبع: کیمیای محبت، محمدی ری شهری، ص ۱۷۲و١٧٣ ➥ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴دنباله‌رو اکثریت نباش ✍چوپانی تعریف می‌کرد گاهی برای سرگرمی با یک چوب‌دستی دم در آغل گوسفندان می‌ایستادم و هنگام خارج‌شدن گوسفندان، چوب‌دستی را جلوی پایشان می‌گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می‌شدند. پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می‌پریدند، چوب‌دستی را کنار می‌کشیدم. اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می‌پریدند. تنها دلیل پرش آن‌ها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند! گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است. تعداد زیادی از آدم‌ها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش می‌دهند. مایل به باورکردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند. مایل به پذیرش بی‌چون‌وچرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند. وقتی خودت را هم‌صدا با اکثریت می‌بینی، وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی! ↶【