eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
بهترين مخلوقات در كتاب ادريس پيامبر آمده است : روزى حضرت ادريس عليه السلام اصحاب خود را دور خود جمع كرد و به آنها گفت : فرزندان حضرت آدم عليه السلام روزى در محضر او اختلاف كردند كه بهترين خلايق كيستند؟ بعضى گفتند: پدر ما، آدم ، بهترين مخلوقات است ؛ چرا كه خدا او را با دست قدرتش آفريد و روحش را در او دميد و به فرشتگان امر كرد كه به عنوان احترام او را سجده كنند، او را معلم فرشتگان و خليفه زمين قرار داد و از همه 00خلايق خواست از او اطاعت كنند. بعضى گفتند: نه ، بهترين مخلوقات ، فرشتگانند كه هيچ گاه گناه نمى كنند و همواره به انجام فرمان خدا مشغولند، ولى آدم ، گناه ترك اولى كرد و با همسرش از بهشت رانده شد، گر چه توبه كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت . بعضى گفتند: بهترين مخلوقات ، جبرئيل امين است . بعضى و بعضى و بعضى مطالب ديگرى گفتند، و در اين باره بسيار سخن به درازا كشيد. تا اين كه حضرت آدم عليه السلام به آنها رو كرد و فرمود، فرزندانم ، آنچه شما گفتيد هيچ كدام درست نيست ، وقتى كه خداوند مرا آفريد و روحش را در كالبد من دميد، برخاستم و نشستم و به عرش پروردگارم نگاه كردم ديدم(پنج نور را كه در نهايت عزت و زيبايى و شكوه و كمال هستند، به گونه اى كه مرا غرق و واله انوار و درخشش خود كردند. به خدايم عرض كردم : اينها چه كسانى هستند؟ فرمود: اينها بهترين مخلوقات من و بابهاى رحمت من و واسطه هاى بين من و خلق من هستند، اگر اينها نباشند، آسمانها و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمى آفريدم . گفتم : خدايا نام اينها چيست ؟ فرمود: به عرش بنگر! نگاه كردم . ناگهان اين نامهاى پاك را ديدم : بار قليطا محمد، ايلياعلى ، طيطه فاطمه ، شبرحسن ، شبيرحسين . اى خلايق من ! مرا تهليل و تسبيح كنيد، خداى يكتا جز من نيست و محمدصلى الله عليه و آله و سلم رسول من است 📚داستان ها و پندها، ج 3، ص 74 و 75. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✍ قبل از شروع هر کاری، پایه‌ات را قوی کن 🔹شخصی نزد عارفی دانا رفت و از سختی‌های زندگی برایش تعریف کرد و گفت: ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ نمی‌کنم؟ چرا با وجود تلاش فراوان به اقتدار نمی‌رسم؟ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ! 🔸عارف پاسخ ﺩﺍﺩ: ﺁﯾﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍﯼ؟ 🔹گفت: ﺑﻠﻪ، ﺩﯾﺪﻩ‌ﺍم. 🔸عارف ﮔﻔﺖ: زمانی که خداوند ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪ، ﺑﻪ‌ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺁن‌ها ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ کرد. ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺳﺮﺧﺲ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎک ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺭﺷﺪ ﻧﮑﺮﺩ. 🔹خداوند ﺍﺯ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﮑﺮﺩ. ﺩﺭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﺎﻝ سرخس‌ها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ. 🔸ﺩﺭ ﺳﺎل‌های ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻣﺒﻮﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ 6 ﻣﺎﻩ، ﺍﺭﺗﻔﺎﻋﺶ ﺍﺯ ﺳﺮﺧﺲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺭﻓﺖ. 🔹ﺁﺭﯼ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﯾﺸﻪ‌ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﯼ می‌کرد! 🔸ﺁﯾﺎ می‌دانی ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎل‌ها ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ سختی‌ها ﻭ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺑﻮﺩﯼ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﯾﺸﻪ‌ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺤﻜﻢ می‌ساختی؟ 🔹ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ به اقتدار ﺧﻮﺍﻫﯽ رسید. 🔸از رحمت و برکت خداوند هیچ‌وقت ناامید نشو. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✍️ استاد اخلاق و معرفت و دانشمند متواضع ، استاد فاطمی نیا نقل می کنند از زبان علامه جعفری و او از زبان آیت‌الله‌خویی، که: 🍀 در شهر خوی حدود 200 سال پیش دختر ماهرخ و وجیهه و مومنه‌ای زندگی می‌کرد که عشاق فراوانی واله و شیدای او بودند. عاقبت امر با مرد مومنی ازدواج کرد. این مرد به حد استطاعت رسید و خواست عازم حج شود، اما از عشاق سابق می‌ترسید که در نبود او در شهر همسر او را آزار دهند. به خانه مرد مومنی (به ظاهر) رفت و از او خواست یک سال همسر او را در خانه اش نگه دارد تا این مرد عازم سفر شود. اما نه تنها او ،بلکه کسی نپذیرفت. عاقبت به فردی به نام علی باباخان متوسل شد، که لات بود و همه لات ها از او می‌ترسیدند. علی باباخان گفت : برو وسایل زندگی و همسرت را به خانه من بیاور. این مرد چنین کرد، و بار سفر حج بست و وسایل خانه را به خانه علی بابا آورد. همسرش را علی بابا تحویل گرفت و زن و دخترش را صدا کرد و گفت مهمان ما را تحویل بگیرید. مرد عازم حج شد، و بعد یک سال برگشت، سراغ خانه علی بابا رفت تا همسرش را بگیرد. خانه رسید در زد، زن علی بابا بیرون آمده گفت: من بدون اجازه علی بابا حق ندارم این بانو را تحویل کسی دهم . برو در تبریز است، اجازه بگیر برگرد. مرد عازم تبریز شد، در خانه ای علی بابا خان را یافت، علی باباخان گفت، بگذار خانه را اجاره کردم تحویل دهیم با هم برگردیم، مرد پرسید، تو در تبریز چه می‌کنی؟ علی باباخان گفت: از روزی که همسرت را در خانه جا دادم از ترس این که مبادا چشمم بلغزد و در امانتی که به من سپرده بودی خیانت کنم، از خانه خارج شدم و من هم یک سال است اهل بیتم را ندیده‌ام و اینجا خانه‌ای اجاره کرده‌ام تا تو برگردی. پس حال با هم بر می گردیم شهرمان خوی. ❖زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک ❖ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد ❀اللهم اهدنا الصراط المستقیم❀ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📘 💠زشت ترین چیزها 🔹یحیی بن نعمان می‌گوید: محضر امام حسین (علیه السلام) بودم، عربی گندم گون خدمت آن حضرت رسید و سلام کرد. امام پاسخ سلام او را دادند. عرب عرض کرد: یابن رسول الله پرسشی دارم. امام (علیه السلام) فرمودند: بپرس. 🔹مرد گفت: چقدر میان باور و یقین فاصله هست؟ امام فرمودند: چهار انگشت مرد عرض کرد: چگونه؟ امام فرمودند: باور از راه گوش و یقین به وسیله چشم حاصل می‌گردد، آنچه را که می‌شنویم باور می‌کنیم و آنچه را که می‌بینیم یقین پیدا می‌کنیم. و فاصله بین گوش و چشم چهار انگشت است.. 🔹مرد عرب پرسید: شرافت آدمی در چیست؟ فرمودند: در بی نیازی از مردم مرد پرسید: زشت ترین چیزها چیست؟ حضرت فرمودند: 🔘۱. فسق و گناه از پیرمرد 🔘۲. تندی و سخت گیری از فرمانروا. 🔘٣. دروغ از بزرگان. 🔘۴. بخل از ثروتمندان 🔘۵. حرص و آز از فرد دانشمند و عالم. 📚 بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۳۸۴. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴هر چه کنی به خود کنی ✍زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد وسعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود… سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد، ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.. نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد. زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد "این داستان زندگی ماست" گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز میسازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی کنیم، اما فرصتها ازدست میروند وگاهی شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد.. شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند! ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✍اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد. شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، تونلی به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. اسبی برایش مهیا کرد و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد 💐قرآن کریم: لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔸داستان‌های بحارالانوار 💠 خطر وسواسی ✍زراره و ابوبصیر می‌گویند: به امام صادق علیه السلام عرض کردیم: مردی در نماز شک میکند که چند رکعت خوانده و چند رکعت مانده، و هرچه نمازش را تکرار می‌کند باز همین شک و وسواس را دارد. چه کند؟ حضرت فرمودند:« به شک خود اعتنا نکند و نمازش را با همان وضع به آخر برساند.» سپس فرمودند: وسواس کار شیطان است، شیطان خبیث را با شکستن نماز و تکرار آن به طمع نیندازید و به او اجازه نفوذ ندهید، زیرا که او دست بردار نیست، بار دیگر شما را به وسوسه و شک می‌اندازد، بنابراین به شک خود اعتنا نکنید. وقتی شما اعتنا نکردید او مأیوس شده و به سراغ شما نخواهد آمد. إنما یرید الخبیث أن یطاع فإذا عصی لم یعد إلی أحدکم: به راستی شیطان ناپاک می‌خواهد از او پیروی شود. پس هرگاه از او پیروی نشد دیگر به سوی شما باز نمی گردد. آری! وسواسی بودن نه تنها در نماز، کار شیطان است بلکه درکارهای دیگر نیز کار اوست و یک نوع مرض روحی و روانی است که باید جدأ از آن پرهیز نمود. 📚بحار ج 27، ص 8 و 270 ‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♨️رعایت حلال و حرام و کسب توفیقات 🔸شیخ عباس قمی می‌گوید یک مرتبه یک بنده خدای مؤمنی بود که من را به منزلش دعوت کرد، از باب این‌که دعوت او را رد نکنم، به خانه‌ی آن‌ها رفتم. خیلی نمی‌دانستم درآمد و حقوق او چیست و از کجاست. غذایی خوردم و بعدها فهمیدم که او یک جاهایی در معامله رعایت و را نمی‌کند! 🔸بعد از این‌که از خانه‌ی آن شخص آمدم، تا چهل شب شب‌ها برای سحر بیدار نمی‌شدم یا اگر بلند می‌شدم حال نماز شب نداشتم. تاچهل شب وضع من این طور بود. رعایت نکردن حلال و حرام الهی توفیقات را از انسان سلب می‌کند. اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند و خودش برای شکار بیرون رفت و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس می کند و پنجه هایش خون آلود است مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند. زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است. . . قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد تا به دلیل قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید.... . . اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾 🌿بخاطر انسی که با خدا داشت ✍آیت الله حائری شیرازی گفتند: در بچگی روزی در منزل بودم. منزل قدیمی که ما در آن بزرگ شدیم، منزل بزرگی بود. الآن شده مدرسۀ علمیۀ آقاشیخ عبدالحسین. این منزل ۶۴۰ متر است. من در خانه بودم. یک دفعه یک بویی حس کردم.و خانه مان معطر شد. آمدم به پشت بام. آقا کمال (۱) همان روز از شهر ماهان آمده بود به شیراز. عطرش را از همان خانۀ خودمان حس کردم! بوی عطر آقا کمال بود! این به خاطر انسی بود که او با خدا داشت. و در خودش با خدای خودش مشغول بود. او را اگر کسی یک ذره شامۀ قوی داشت،می‌شناخت. من از بچگی این شامه را داشتم. مثلاً هر وقت از جلوی خانه‌ای رد می‌شدم، می‌گفتم این خانۀ یک کلیمی است! یک روزی در خانۀ آخوی بودم؛ بویی آمد. گفتم: اخوی! شما همسایۀ کلیمی دارید؟ گفت بله اینجا کلیمی هست! از بچگی بویش را می‌شناختم. استاد [اخلاق] آقا مصطفی خمینی، آقای کشمیری است. استاد احمدآقای خمینی، آقا کمال است. آقا کمال طرف را جامع بار می‌آورد . 1. مرحوم آیت الله سیدکمال موسوی شیرازی اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 امام زمان را با چه عنوانی خطاب کنیم؟ 🌕 مردی از امام صادق علیه السلام پرسید كه: می‌شود به قائم علیه السلام گفت: السلام علیك یا امیرالمؤمنین؟امام پاسخ داد: نه! چرا كه این عنوان، ویژه امیرالمومنین علی علیه السلام است و قبل و بعد از او كسی جز كافر، به این عنوان خوانده نمی‌شود. پرسید: فدایت شوم! پس چگونه بر امام مهدی علیه السلام می‌توان سلام گفت؟ فرمود: هرگاه خواستی بر او درود فرستی می‌توانی بگویی: السلام علیك یا بقیة الله! و آنگاه این آیه شریفه را خواند: «بقیت اللّٰه خیر لكم ان كنتم مؤمنین»(هود/۸۶) عَنْ عُمر بنِ زَاهرٍ عَنْ أبِي عَبد اَللّه عَليه السّلامُ قالَ سَأله رَجلٌ عَنِ اَلقائِم يُسَلَّم عَليهِ بِإِمرَةِ اَلمُؤمِنينَ قَالَ لاَ ذَاكَ اِسمٌ سَمَّى اَللّهُ بِه أمِيرَ اَلْمؤمِنِين عَلَيهِ السّلامُ لَمْ يُسمَّ بِه أحدٌ قَبلهُ وَ لاَ يَتَسَمَّى بِهِ بَعدَهُ إلاَّ كَافِرٌ قُلْتُ جُعِلتُ فِدَاكَ كَيفَ يُسلّمُ عَلَيهِ قَالَ يَقُولونَ اَلسَّلاَمُ عَلَيكَ يَا بَقيَّةَ اَللَّهِ ثُمَّ قَرَأَ بَقِيَّتُ اَللّٰهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ. 📗الکافي،ج۱،ص۴۱۱ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
حکایت 💠برخورد اخلاقي سيدالشهدا(س)💠 ✍شخصى از اهل شام به مدينه آمد، مردى را ديد در كنارى نشسته، توجهش به او جلب شد، پرسيد اين مرد كيست؟ گفتند: حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام، سوابق تبليغاتى عجيبى كه در روحش رسوخ كرده بود، موجب شد كه ديگِ خشمش به جوش آيد و تا مى تواند سبّ و دشنام نثار آن حضرت بنمايد، آنچه خواست گفت و در اين زمينه عقده دل گشود، امام عليه السلام بدون آن كه خشم بگيرد، و اظهار ناراحتى كند، نگاهى پر از مهر و عطوفت به او كرد، و پس از آن كه چند آيه از قرآن- مبنى بر حسن خلق و عفو و اغماض- قرائت كرد به او فرمود: ما براى هر نوع خدمت و كمك به تو آماده ايم، آنگاه از او پرسيد، آيا از اهل شامى؟ جواب داد: آرى، فرمود: من با اين خلق و خوى سابقه دارم و سرچشمه آن را مى دانم. پس از آن فرمود: تو در شهر ما غريبى، اگر احتياجى دارى حاضريم به تو كمك دهيم، حاضريم در خانه خود از تو پذيرائى كنيم، حاضريم تو را بپوشانيم، حاضريم به تو پول بدهيم. مرد شامى كه منتظر بود با عكس العمل شديدى برخورد كند، و هرگز گمان نمى كرد با يك هم چو گذشت و اغماضى روبرو شود، چنان منقلب شد كه گفت: 💥آرزو داشتم در آن وقت زمين شكافته مى شد و من به زمين فرو مى رفتم و چنين نشناخته و نسنجيده گستاخى نمى كردم، تا آن ساعت براى من بر همه روى زمين كسى از حسين و پدرش مبغوض تر نبود، و از اين ساعت، كسى نزد من از او و پدرش محبوب تر نيست. 📚برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز اثر استاد حسین انصاریان