🔴کرامتی از نواب امام عصر عجل الله
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سالروز وفات محمد بن عثمان رحمة الله علیه تسلیت باد ..ایشان دومین نواب خاص امام زمان عجل الله می باشد متاسفانه نتوانستم داستانی از این بنده خاص خدا پیدا کنم .
اما کرامتی معروف از سومین نواب برای شما می نویسم ...ياعلي
از ابوعلی بغدادی نقل است که گفت:
من در بخارا بودم شخصی بنام «جاوشیر» ده قطعه طلا به من داد تا آنها را خدمت حسین بن روح. نائب امام، در بغداد برسانم در بین راه یکی از طلاها گم شد و من متوجه نشدم ولی بعد از ورود به بغداد وقتی که خواستم طلاها را آماده کنم تا به خدمت نائب امام بدهم متوجه شدم که یکی از طلاها گم شده است از پول خودم شبیه آن قطعه را خریدم و به ضمیمه طلاهای دیگر خدمت حسین بن روح بردم و همه را تحویل دادم ولی وی همان سکهای را که خودم خریده بودم به من برگرداند و گفت: سکهای که گم کرده بودی به دست ما رسید.[۱]
[۱] . شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قم انتشارات هجرت، ۱۳۷۳، ج ۲، ص ۷۹۸٫
➥.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیش از 1000روانشناس متخصص آماده پاسخگویی به سوالات شما در زمینه های زیر هستند😍
❌مشکلات خانوادگی و زناشویی،خیانت،طلاق،افسردگی،استرس ،مسائل جنسی ،تربیت فرزند و ...
✅مشاوره تلفنی
✅پاسخگویی شبانه روزی
✅دارای مجوز از سازمان بهزیستی کشور
✅مشاوره کاملا محرمانه
فقط کافیه بزنی رو لینک زیر👇👇👇
https://hamkadeh.com/landings/VHl4k
https://hamkadeh.com/landings/VHl4k
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌سرطانی به نام افسردگی😱❌
از درون میخوردت و خالیت میکنه😔
بخودت میایی میبینی هیچی ازت نمونده و شاید اونقدر بی حس و حوصله باشی که نتونی این متن رو تا انتها بخونی🤷♀️
فقط بدون که این بیماری با چند تا تکنیک ساده قابل درمانه👌
پس قبل از اینکه سرطان نابودت کنه به کمک روانشناس متخصص شکستش بده💚
✅مرکز مشاوره ی تلفنی همکده، بصورت شبانه روزی آماده ی ارائه ی خدمات روانشناسی به شماست فقط کافیه روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻👇🏻
https://hamkadeh.com/landings/UPtV0
https://hamkadeh.com/landings/UPtV0
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا بخل می ورزی؟
🎙#علامه_حسن_زاده
یک وقتی رساله ای در امامت نوشتم
رساله را دادم خدمت حضرت علامه طباطبایی
عرض کردم آقا جان
لطف بفرمایید ولو کارتان زیاد است
یک نگاهی به این نوشته ما بفرمایید
اگر دست اندازی دارد
به ما توجه بدهید
این رساله حدود دو هفته ای در خدمتشون بود
و شبی خدمتشون بودیم
داشتند می آمدند
من را صدا زد گفت آقا بفرمایید باشید
آمد و گفت رساله را من یک دوره نگاه کردم
دعا کرد
گفتم فرمایشی امری ایرادی اعتراضی
گفت چرا دارم
بفرمایید آقاجان
عقل دشنامم دهد من راضیم
زانک فیضی بخشد از فیاضیم
نیست آن دشنام او بیفایده
نیست بر مهمانیش بیمائده
احمق ار حلوا نهد اندر لبم
من از آن حلوای او اندر تبم
گفتم بفرمایید
گفت شما در یک جای این رساله
دعای شخصی کردید به خودتان
من عبارتم این بود که
روایتی نقل کردم گفتم
بارالها مرا به حقایق و معارف قرآن و روایت آشنا بفرما
توفیق فهم عطا کن
(مرا)
ایشان فرمود من تا خودم را شناختم دعای شخصی درباره ی خودم نکردم
عرض کردم آقا جان من هنوز خودم را نشناختم
چشم بعد از این دعای شخصی درباره ی خودم نمی کنم
دیگران را هم شرکت می دهیم
سر سفره الهی چرا بخل می ورزیم؟
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 اسکندر و آب حيات
از این داستان روایت مختلفی وجود دارد
اسکندر پس از فتح سرزمينهاى زياد تصميم گرفت کارى کند تا هميشه زنده بماند. به او گفتند: بايد از چشمهٔ آب حيات بنوشى و اين سفر هفتاد سال طول مىکشد.
اسکندر چند جوان پانزده تا بيست ساله را بهدنبال خود برد. پدر يکى از اين همراهان که پيرمردى بود پنهانى با آنها همراه شد. پس از هفتاد سال آنها به جلو غار ظلمات رسيدند.
اما ظلمات بهقدرى تاريک بود که اسبها نمىتوانستند پيش بروند. پيرمرد پنهانى به پسر خود گفت: تو از جلو مقدارى کاه بريز تا اسبها از سفيدى آنها راه را شناخته و حرکت کنند. پسر اين کار را کرد و مورد تشويق اسکندر قرار گرفت.
رفتند و رفتند تا راه ظلمات تمام شد. به چند چشمه رسيدند اما اسکندر نمىدانست کداميک چشمهٔ آب حيات است. پسر بهسراغ پدرش رفت. پيرمرد به او گفت: اين ماهىها خشک شده را بردار و توى چشمه بينداز. توى هر چشمهاى که ماهى زنده شد، آن چشمه آب حيات است. اين کار را کردند و در يکى از چشمهها ماهى زنده شد.
اسکندر از ابتکار جوان خوشش آمد و به تعجب افتاد. از او پرسيد که چطور اين ابتکار به ذهنت رسيد. پسر حقيقت را گفت، اسکندر انعام خوبى به آنها داد. مقدارى آب حيات برداشتند و آمدند.
وقتى اسکندر خواست از آب جشمهٔ حيات که همراه آورده بودند بخورد. صدائى شنيد که مىگفت: ”سلام من به تو اى اسکندر ذواالقرنين. آب حيات مبارک باد.“ اسکندر خوب نگاه کرد ديد يک جوجه تيغى است که اين حرف را مىزند.
جوجه تيغى گفت: من هم از آب حيات نوشيدهام و به اين شکل درآمدهام. عمرم جاودانه است ولى به اينصورت که مىبيني. اسکندر از خوردن آب حيات پشيمان شد و دستور داد آب حياتى که بهدنبال خود آورده بودند پاى درختهاى مرکبات و نخل و کاج بريزند. ”از آن بهبعد اين درختان با زحمات اسکندر به سبزى جاودانه رسيدهاند.“
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
یکی از دوستان ⚘شهید بابایی می گوید:
در دوران تحصیل در آمریکا روزی در بولتن خبری پایگاه « ریس» که هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود:
دانشجو بابایی ساعت ۲ نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت : چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود.
رفتم میدان چمن و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش مرا دیدند و شگفت زده شدند.
کلنل ماشین را نگه داشت ومرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد، خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم.
گویا توضیح من برای کلنل قابل قبول نبود او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم.
به او گفتم مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرفهای من تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.
📚کتاب: منظومه جهاد، ص۶۱ ، اثر حجه الاسلام راجی، ناشر : دفتر نشر معارف، چاپ اول ۱۴۰۰
برگرفته از كتاب ⚘« پرواز تا بي نهايت»
➥
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
داستان خانومی که
از صفر به درآمد ۵۰ میلیونی رسید😱😱👇
من تنها نون آور خونه بودم و تو یه شرکت با
#حقوق_کم کار میکردمو وضعم داغون بود😔
تا اینکه با کانال زیر آشنا شدم و خداروشکر
بعد دو ماه درآمدم ۴۵ میلیون شده😍
داستانشو اینجا گفتم براتون👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
راز درآمدمو فقط به 200نفر اول میگم 👆
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔴کار در منزل فقط با یک گوشی🔴
✅درآمد روزانه بین 1 تا تا 20
میلیون تومان ✅مناسب برای همه سنین
از شهر هستی بزنن روی لینک پایین👇
https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
سریع عضو شو تا پاکش نکردن❌
🌹 پاداش یک گواهی
🌹 حضرت یوسف علیه السلام در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را میشناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد.
🌹 حضرت یوسف(ع) گفت:
عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباسهای پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند.
🌹 حضرت جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم میکنی؟
🌹 جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟!
📚پندهای جاویدان، ص٢٢٠
➥.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی پیش میاد که وقت آشپزی نداری بهترین گزینه ست
یه شام فوق العاده راحت یه باز به امتحان کردنش میرزه مطئنم غذا دم دستیت میشه
بیا اینجا تا یادت بدم 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/652738933C4a15242f20
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
#طلاق_ناگهانی🔥
🍃زنی با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد. مرد می گوید:"چرا ماکه زندگی خوبی داریم.»از زن اصرار و از مرد انکار. در نهایت به شرطی میپذیرد که زنش را طلاق دهد، زن مشتاقانه میگوید شرط چیست مرد میگوید: «تمامِ#۱۳۷۳سکه مهریهات را ببخشی.»زن با کمال میل میپذیرد.مرد میگوید:«حال که جدا شدیم فقط به یک سوالم جواب بده ، که چی باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطرآن مهریهات را ببخشی؟» زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد«طاقت شنیدن داری؟» مرد با آرامی گفت: «آری» زن گفت😱🔥...👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3930128728Cc8e23b2138
ادامشو بخون👆🏽😳🤯