eitaa logo
داستان راستان
11.6هزار دنبال‌کننده
404 عکس
106 ویدیو
3 فایل
مدیریت کانال: @salmanzadeh57 لینک کانال تبلیغات ارزان: https://eitaa.com/joinchat/3347906861C14c82f0d0b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 خدایا ! یاریمان کن بتوانیم افکار پریشان خود را رهایی بخشیم .... و دلمان را مالامال از نور تو گردانیم راه رسیدن به تو دشوار است ما را توان تحمل این دشواری عنایت کن و در تاریکخانه این دنیا تنها رهایمان نکن همچنان که تنهایمان نگذاشته‌ای مرحم دل غمگینمان باش تا بتوانیم پیام شادی را به دل هستی برسانیم. مهربانا ! به ما بیاموز آنگاه خوشبخت خواهیم بود که در خوشبخت کردن دیگران سهیم باشیم و تلاشمان را در یاری رساندن به دیگر انسانها فزونی بخش . @DastaneRastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت یازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت، امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 آموخته ام زندگی همیشه عالی و کامل نیست، اما همیشه همانی ست که تو میسازی... پس آن را به یادماندنی بساز و هرگز اجازه نده کسی خوشبختی تو را از تو بگیرد @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 به بهانه هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام عسکری علیه السلام ➖➖➖ حسین بن حمدان خُصَیْبی (متوفی ۳۴۶ قمری در کتاب الهِدایَةُ الکُبْریٰ  نقل کرده است : جوانی ، پدرش خادم امام عسکری علیه السلام بود که از دنیا رفت، مادرش گفت: پسرم ای کاش امام علیه السلام تو را هم به خادمی می پذیرفت ، من آرزو دارم مثل پدرت خادم حضرت باشی. شب نیمه شعبانی بود، مادر به پسرش گفت: امشب شب بسیار با عظمتی است ، به زیارت سید الشهدا علیه السلام برو ، و زیر قبّه و بارگاه حضرت دعا کن که این توفیق شامل حالت شود و امام عسکری علیه السلام تو را به خادمی خود بپذیرد. این جوان به کربلا آمد و شب نیمه شعبان در حرم مطهر سیددالشهداء تا سحر دعا کرد.... همینکه از حرم بیرون آمد شخصی او را با اسم صدا زد که تو پسر فلانی هستی که خادم امام بود؟ گفت: بله ، شما از کجا مرا می شناسی؟ گفت: خوشحال باش که دعایت مستجاب شد و امام عسکری علیه السلام تو را به خادمی پذیرفت! مرا فرستاد تا تو را ببرم! این جوان گفت: اجازه بده من به کوفه بروم  با مادرم خدا حافظی کنم و لوازمم را بردارم و به سامرا بیایم..... به کوفه رفت و با مادر خداحافظی کرد و به طرف سامراحرکت کرد.... وقتی به بغداد رسید، هوا تاریک شده بود ، پس به منزل یکی از آشنایان و دوستانش رفت ، گفت فردا می خواهم به سامرا بروم، امشب را نزد تو می مانم دوستش گفت: عجب شبی آمدی، امشب شب جشن بزرگ مسیحیان است . گفت مسیحیان جشن دارند به ما چه؟ گفت: بیا تا در این جشن شرکت کنیم و خلاصه با هم حرکت کردند و وارد مجلس جشن نصاری شدند. در این مجلس سفره شراب پهن کردند و به او تعارف کردند.... گفت: ما مسلمانیم و شراب حرام است. دوستش گفت: یه شب و یک بار که هزار شب نمیشه و به جایی ضرر نمی زنه ... خلاصه شراب خورد و معصیت کرد.... فردا به طرف سامرا حرکت کرد و در حالی که به شدت ناراحت بود و از کرده خود پشیمان وقتی وارد شهر شد، نزدیک منزل حضرت نهر آبی بود غسلی کرد و دو رکعت نماز خواند و  توبه کرد .... ناگهان دوباره همان آقایی را که سحر در کنار حرم سید الشهداء علیه السلام دیده بود را دید، سلام کرد و گفت آمده ای مرا خدمت حضرت ببری؟؟ گفت : نه آمده ام بگویم: اِرجِع مِن حَیثُ جِئتِ از همین مسیری که آمده ای باز گرد، امام علیه السلام تو را نمی پذیرد... حتی مبلغی که خرج کرده ای را داده که به تو بدهم . و خلاصه این جوان به خاطر معصیت و فریب دوست و رفیق ، از فیض عظیم  حضور در محضر حضرت محروم ماند... الهِدایَةُ الکُبْریٰ ، نوشته حسین بن حمدان ، بخش کرامات امام عسکری علیه السلام. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 صحیح است یا 1. عسگری به معنای عقیم و بی‌دانه است؛ همانطور که انگور عسگری به جهت بی دانه بودنش به این نام مشهور شده است. لذا دشمنان از این شهرت برای اثبات عقیم بودن امام و عدم وجود امام زمان استفاده میکرده و میکنند! 2. در حالیکه عسکر محله‌ای بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفای عباسی در آنجا قرار داشت. 3. خلفای عباسی برای زیر نظر داشتن فعالیت‌های فرهنگی، علمی و سیاسی امام هادی(علیه السلام)، آن حضرت را در سال 236 ه.ق از مدینه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند. چون امام حسن عسکری (علیه السلام) و پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) در محله عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی می‌کردند، به « » لقب یافتند و این لقب مشترک بین آن حضرت و پدرشان امام هادی(علیه السلام) است و آنها را عسکریین گفته‌اند. 4. اگر بنا بود این لفظ به (گاف) نوشته یا تلفظ شود، باید امام هادی نیز عقیم می‌بود و از نعمت فرزند محروم تلقی میشد. 5. از سوی دیگر عسکر لفظی عربی است و اصولا در زبان عربی حرف گاف وجود ندارد. پس آنچه صحیح است، عسکری (با کاف) است، نه عسگری (با گاف). 6. در به وجود آمدن شایعه عقیم بودن حضرت، عوامل مختلفی چون خلفای عباسی، جعفر کذاب و فردی به نام زبیری تاثیری به‌سزا داشتند. 7. شایسته است با بازنشر این مطلب در ترویج کلمه صحیح عسکری به جای عسگری کوشش نماییم. ‌@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان صالح بن وصیف بسر می برد عباسیون و صالح بن علی و کسانی که از مذهب تشیع منحرف بودند نزد صالح رفتند تا از او بخواهند بر امام حسن علیه السلام سختگیری کند. صالح گفت: چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را بر او گماشتم اما در اثر مشاهده رفتار او هر دو در نماز و عبادت خود بسیار کوشا شدند. به آنها گفتم چه خصلتی در حسن بن علی است که این گونه در شما تاثیر گذارده است؟ گفتند: چه می گویی درباره مردی که روز را روزه می گیرد و شب را عبادت می کند، نه سخن می گوید و نه به چیزی سر گرم می شود، وقتی به او نگاه می کنیم رگهای گردن ما می لرزد و حالی به ما دست می دهد که نمی توانیم خود را نگه داریم. وقتی این سخنان را از صالح بن وصیف شنیدند ناامید برگشتند. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امام حسن عسکری (ع) سخاوت و بخشندگی اندازه ای دارد، اگر از آن بیشتر شود،" اسراف است " حزم و دوراندیشی نیز حدّی دارد، اگر بیش از آن شود، " ترس است " میانه روی در خرج هم اندازه ای دارد، اگر افراط شود، " بُخل است " شجاعت نیز اندازه ای دارد، اگر از آن بیشتر شود، "تهوّر و بی باکی است " عبادت به زیاد روزه گرفتن و نماز خواندن نیست؛ بلکه عبادت این است که در امر (مخلوقات) خداوند بسیار تفکّر شود ٣٦٢ @DastaneRastan
سخنرانی حجت‌الاسلام ظهیری به مناسبت شهادت حضرت امام حسن عسکری و آغاز امامت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف👇👇👇
🌸🍃🌸🍃 إِنَّ اللهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَی، یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ، وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ، ذَلِکُمُ اللهُ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (انعام۹۵) خداوند، شکافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده خارج می‌سازد، و مرده را از زنده خارج می‌کند. این است خدای شما! پس چگونه از حق منحرف می‌شوید؟! @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 استاد علی صفایی حائری معروف به عین صاد در کتاب آیه های سبز می نویسد: يک روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم. استارت مداوم بود و جرقه‏‌ها زياد و مايع قابل احتراق؛ اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود. من به ياد جرقه‌‏هايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سر مى‌‏كشيدند. و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند. و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبان‏گيرم بوده است. در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست كه شنيدم راننده مى‏گويد: بايد هُلش داد. هوا برداشته است. و همين جواب من بود. هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مى‏‌گيرند و دلم را هوا بر مى‏‌دارد، ديگر جرقه‏‌ها برايم كارى نمى‏‌كنند و اگر مى‌‏خواهم به راه بیفتم بايد هُلم بدهند و ضربه‌‏ام بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد راكد نماند. آيه‌هاى سبز، ص۱۱ @DastaneRastan