🌸🍃🌸🍃
#داستان_پندآموز
دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري مردي متشخص و موفق بود.
براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟
از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است. او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام.
از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم.
طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد...
@DastaneRastan
امام موسی بن جعفر علیه السلام.mp3
15.24M
منبر صوتی:
گذری بر مناقب و فضایل حضرت امام موسی کاظم علیه السلام
حجت الاسلام ظهیری
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
قاضی مَرْو وقتی خواست دخترش را شوهر دهد، با یکی از همسایگانش که زرتشتی بود مشورت کرد.او گفت:«تعجب انگیز است، مردم پیرو رأی تو هستند و تو از من نظر می خواهی! قاضی با اصرار گفت:«باید نظرت را بگویی.»مرد زرتشتی گفت:«نظر شخصّ اول کشور ایران که کسرا باشد در مقام ازدواج دختر، به مال و ثروت داماد است.و نظر شخص اوّل کشور روم که قیصر باشد به زیبایی و جمال اوست و نظر شخص اول اسلام که حضرت محمّد باشد، توجه به دین و ایمان داماد است.حال تو خود نگاه کن و ببین از کدام پیروی می کنی، پس به روش او عمل کن.»
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#دروغگويي
در همه ادیان الهی دروغ یکی از گناهان به شمار میرود وارتعاش بدی دارد زمانی که سخنی را راست نمیگوییم عالم هستی کاملا متوجه است
واز همان را به ما می دهد یعنی اگر ما دروغ بگوییم دروغ خواهیم شنید زیرا ارتعاشش را دادیم وباید از همان نیز دریافت کنیم
برای همین خداوندبه خاطر وارد نیامدن زیان به خودمان دروغ را گناه شمرده است چرا که هر آدمی از دروغ شنیدن آزرده می شود
واعتماد به اشخاص از میان می رود پس اگرنمی خواهید دروغ بشنوید دروغ نگویید وصداقت رادر خودتان پرورش دهید..
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#قصه_شصت_و_ششم:
#تاریخ_جادوگری:
5⃣ #قسمت_پنجم:
🔱 #طبیبانِ_شیطان:
✍کاهنان شیطان پرست بابلی از هر حربه ای برای مسلط ساختن شیاطین بر مردم استفاده می کردند و در این راه حتی علم را نیز به خدمت گرفته بودند.ایشان به بهانه درمان بیماران با انواع اوراد و طلسم های مخوف مردم را مجبور به انجام مناسک شیطانی می ساختند.
🧿از نظر ایشان بر اثر گنـاهی که مریض مرتکب می شود،شـیطان به جسم او راه یافته و او را بیمار می سازد.به همین جهت، پایه معالجه بر خواندن عزایم و اوراد و سـحر و جادو استوار می شد.
اگر داروهای پزشکی به کار میرفت،برای آن نبود که تن بیمار را پاك کند، بلکه برای آن بود که شـیطان بترسد و از تن بیمار بیرون رود.آنها در ترفندی هوشمندانه به بیمار های خود می گفتند معـده بیمار قوی تر از معـده ی شـیطانی است که در تن او منزل گزیده است؛و بیمار باید موادی را مصرف کند که شیطان را مسموم کرده و فراری دهد.
⚗دارو ها عبارت بودند از:مخلوطی از گوشت خام وگوشت افعی؛خاك اره ای که با شـراب یا روغن آمیخته باشـد غـذای فاسـدشده، گرد اسـتخوان، و پیه، که با بول و پلیـدي آدمی و دیگر جانوران مخلوط شـده باشد. گاهی، به جای این«معالجه باکثافات»، به بیمار شـیر و عسل وکره و گیاهان خوشـبو می دادند، و قصدشان آن بودکه شـیطانی را که در تن بیمار است تسـکین دهند و راضی نگاه دارد.حدود هشـتصد لوح پزشـکی از طب بابلی برجا مانده است.
ویل دورانت،جلد1،ص305
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#نيايش_شبانه
خداوندا
تو را ستایش میکنم
زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم
تو به دادم رسیدی
خدایا
رحمت و محبت تو دائمی است
آنانی که به تو امیدوارند
هرگز سرافکنده نخواهند شد
خداوندا
راه خود را به من نشان بده
راستی خود را به من تعلیم بده
و مرا هدایت فرما
زیرا تو تنها مدد کننده من هستی
و من همیشه به تو امیدوارم.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ خودت را با کسی مقایسه نکن...
آرامش میخواهی شکرگزار باش...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی کمک کن ؛ تو توانایی ! شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش...
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ .
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش .
عاﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى شد
به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود
هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!»
بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند
راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟
گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!!
من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم
بُهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت:
«اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...»
جرعهای از دریا
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#قصه_های_زندگانی_امام_زمان(عج)
ستیغ عشق و رهایی
در زمانهای گذشته در شهر حله، مردی زندگی میکرد که نامش «اسماعیل هرقلی» بود.
در روزگار جوانی زخم بزرگی در ران چپ اسماعیل پدیدار شد. زخم بسیار عمیق و دردناک بود و چرک و خون زیادی از آن بیرون میآمد.
این مشکل اسماعیل را از تاب و توان انداخته و از پا در آورده بود. سرانجام اسماعیل هرقلی بر آن شد که به دیدار دانشمند بزرگ زمان خود برود که «سیدبنطاووس» نام داشت و از علمای گرانقدر شیعه بود و با او در این زمینه مشورت کند. برای همین راهیِ خانهی سیدبنطاووس شد. همین که سید احوال او را پرسید، پاسخ شنید که:
-این زخم عجیب، بسیار ناراحتم کرده است و مرا به ستوه آورده! دارم از بین میروم! نمیدانم چه کار کنم؟!
سید که با دیدن حال و روز و شنیدن درد و رنج اسماعیل، به شدت ناراحت شده بود اسماعیل را راهنمایی کرد که نزد پزشکان و جراحان معروف شهر حله برود. آنان هم وقتی زخم پای وی را دیدند، باهم مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند چون آن زخم، درست روی یکی از رگهای بزرگ پا قرار دارد، اگر بخواهند پای اسماعیل را جراحی کنند، ممکن است آن رگ قطع شده و منجر به مرگ وی شود.
آنها اعلام کردند که نمیتوانند دست به چنین کار خطرناکی بزنند.
سیدبنطاووس که دید از پزشکان شهر حله کاری ساخته نیست و از سویی اسماعیل سخت در فشار است و از شدت درد به خود میپیچد، او را دلداری داد و گفت:
-نگران نباش! باهم به بغداد میرویم. آن شهر پزشکان و جراحان برجسته و توانمندی دارد.
به امید خدا، آنها میتوانند راه حلی پیدا کرده و دردت را علاج کنند! همین حالا برو کارهایت را انجام بده و مقدمات سفر را آماده کن تا فردا به یاری خدا راه بیافتیم.
اسماعیل همراه سیدبنطاووس به شهر بغداد سفر کرد. در آنجا هم شورای پزشکی برای تشخیص و معالجهی بیماری وی تشکیل شد.
آنان تلاش زیادی کردند شاید بتوانند زخم عمیق و دردناک اسماعیل را از میان ببرند.
ولی متاسفانه آنها هم به جایی نرسیدند و تنها همان نتیجهای را که جراحان حله گفته بودند تکرار کردند!
اسماعیل که بیصبرانه به بهبودی خویش میاندیشید، هنگامی که فهمید کاری از پزشکان ساخته نیست بسیار ناامید و اندوهگین شد!
او فکر میکرد که از این پس باید پیش همسر و فرزندانش، شرمگین باشد، چون آن درد عجیب و بیماری شگفت انگیز توان انجام هر کاری را از وی گرفته بود.
سیدبنطاووس، اما با دلی پر امید و با لحنی اطمینان بخش به اسماعیل هرقلی گفت:
-فرزندم! ناراحت نباش و ناامید نشو. مسلمان راستین هرگز از درگاه خدای خویش ناامید نمیشود. هر گرهی به ارادهی خدای یگانه گشوده میشود. اوست که در سختیها به درماندگان مدد میرساند و اوست که همهی دردهای بی درمان را مداوا میکند.
پروردگار یکتا بر انجام هر کاری تواناست.
همچنین کردگار مهربان ما، رهبران گرانقدری را برایمان فرستاده است که آنان نیز هرگاه چیزی از او بخواهند و دعا کنند خداوند خواستههایشان را برآورده میسازد. تو نیز، هماکنون به درگاه خداوند روی بیاور و درمان خویش را از او بخواه.
اسماعیل با شنیدن این سخنان، ناگهان تکانی خورد و گفت:
-استاد! پس من به سامرا میروم! به زیارت دو امام بزرگوارمان، حضرت علی النقی(ع) و حضرت حسن عسکری(ع)، که درود همگان نثار پیشگاه آن دو ستارهی فروزان باد.
آری به آنجا میروم تا از وجود امامان معصوممان استمداد بطلبم و با توسل به آن برگزیدگان خدا، اگر لایق باشم، سلامت خویش را باز یابم.
اسماعیل پس از وداع با سیدبنطاووس راهیِ سامرا شد. او شب را در حرم دو امام گرانقدر شیعیان به صبح رسانید. سپیده که دمید، خود را به کنار دجله رسانید تا غسل زیارت کند و بار دیگر به زیارت امامان خویش بشتابد و خواستههای خود را بیان کند.
در همین هنگام اسماعیل دید که چهار سوار از دور میآیند. با خودش گفت: «حتما اینان از بزرگان عرب هستند. آنگاه خویش را به کناری کشید تا آنها به آسانی از آنجا بگذرند.»
سوارها نزدیکتر که شدند، اسماعیل دید آنها، چند جوان و یک پیرمرد هستند که شمشیری بر کمر و نیزهای در دست دارند و عظمت و نور و بزرگی در سیمایشان موج میزند.
سوارها باز هم به اسماعیل نزدیک شدند.....
🔰ادامه این ماجرا جمعه آینده ...
برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۸۱،۸۲،۸۳،۸۴،۸۵
@DastaneRastan
همه با هم دعای فرج بخوانیم:
إِلٰهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکیٰ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ.
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانِ.
یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ.
@DastaneRastan
1612069240-107571-760.mp3
3.62M
جهت تعجیل در فرج امام مهدی صاحب الزمان (عج) همه باهم دعای #فرج میخوانیم
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت
این یعنی "ایمان...
كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت
اين يعنى "اعتماد...
هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فرداكوك ميكنيم
اين يعنى "اميد...
برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا"را آرزو ميکنم…!
@DastaneRastan