🌸🍃🌸🍃
#داستان طنز
مرد داشت روزنامه میخوند..زنش با ماهی تابه زد تو سرش...
مرد گفت : چرا اینجوری میکنی؟
زنش گفت : سامانتا کیه؟ اسمش رو این کاغذه نوشته شده...تو شلوارت پیدا کردم.......
مرد گفت: دو روز پیش تو مسابقه اسب سواری سر یه اسب شرط بندی کردم..اسمش سامانتا بود.....
نتیجه اخلاقی: زنها زود قضاوت میکنند...
روز بعد مرده باز مشغول روزنامه خوندن بود که ایندفه زنش با قابلمه کوبید تو سرش..
مرد گفت :دوباره چی شده؟
زنش گفت: اسبت زنگ زده بود.....!!!
نتیجه اخلاقی: زنها همیشه درست حدس میزنند...
@DastaneRastan_ir
🍃🌸🍃🌸
یه ﻭﻗﺘﺎیی ﻻﺯمه ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﭘﺸﺘﺘﻦ!
ﮐﯿﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪﺗﻦ، ﮐﯿﺎ ﻣﯿﺮﻥ، ﮐﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ می مونن!
ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯمه ﺟﻮﺭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺸﯽ؛ ﺯﺧﻤﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺑذﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﭙﺎﺷﻦ؛ ﮐﯿﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿذﺍﺭﻥ؛ ﮐﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻥ، ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩه ﺩﺭﺩﻥ...
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺗﺎ ﺯﺧﻤﯽ ﻧﺸﯽ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﮐﯽ ﭼﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
ﺩﺳﺖ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻧﻤﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﯾﻪ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﯼ.
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﯿﺎ ﺧﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﮐﯿﺎ ﻧﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﮐﯿﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ...!
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
ﻧﮕﻮ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ! ﺑﮕﻮ: ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ!
ﻧﮕﻮ: ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ! ﺑﮕﻮ: ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ!
ﻧﮕﻮ: ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻩ! ﺑﮕﻮ: ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻩ!
ﻧﮕﻮ: ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﺑﮕﻮ: ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ!
ﻧﮕﻮ: ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻡ! ﺑﮕﻮ: ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ!
ﻧﮕﻮ: ﺯﺷﺘﻪ! ﺑﮕﻮ : ﻗﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻧﮕﻮ: ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ! ﺑﮕﻮ: ﺧﻮﺑﻢ!
ﻧﮕﻮ: ﭼﺮﺍ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟ ﺑﮕﻮ: ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﻣﯽﺑﺮﯼ؟
ﻧﮕﻮ: ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ! ﺑﮕﻮ: ﺷﺎﺩ ﻭ ﭘﺮ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺎﺷﯽ!
ﻧﮕﻮ: ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ! ﺑﮕﻮ : ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﻧﮕﻮ: ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ! ﺑﮕﻮ: ﺁﺳﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ! ﻧﮕﻮ: ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺒﻢ ﺭﺳﯿﺪ! ﺑﮕﻮ: ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﻮﺩ!
ﻧﮕﻮ: ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﮕﻮ: ﺧﻮﺩﻡ ﺣﻠﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ!
🍃ﺧﻮﺏ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#تـلنـگــر
دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست..
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی❗️
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. 😢
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
@DastaneRastan_ir
🌹✨نیایش صبحگاهی✨🌹
🌺الهی "دردهایی" هست كه با هیچ گوشی نمیتوان گفت و "گفتنیهایی" هست كه هیچ قلبی محرم آن نیست
🌺الهی "تلاشهایی" هست كه جز به مدد تو ثمر نمیبخشد و تغییراتی هست كه جز به تقدیر تو ممكن نیست و دعاهایی هست كه جز به آمین تو اجابت نمیشود
🌺الهی "قدم های گمشدهای" دارم كه تنها هدایتگرش تویی و "افكار آشفتهای "دارم، كه تنها سامان دهندهاش تویی
🌺الهی مرا تو دعا كن ، برای من تو دعا كن ، دعای مرا تو دعا كن
الهی آمین🙏
@DastaneRastan_ir
✨﷽✨
✅چرا نماز ازبهترین راه های ترک گناهه
✍نماز دارویی برای ترک گناه
است،اما روشن است که
دارو وقتی اثر میگذارد که
طبق دستورش مصرف شود
👈درحدیث جالبی ازامام صادق(ع)نقل شده:
هرکس دوست دارد بداندآیا نمازش قبول شده
یانه،بنگردکه آیا نمازش اورا ازگناهان و زشتیها
باز داشته یا نه؟
به هرقدرکه نمازش،اورا ازبدیها بازداشته،
به همان قدر نمازش پذیرفته شده است
📚:بحار،ج:۸۲
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#داستانک
#ضرب_المثل
#اصطلاح_کلاه_سر_کسی_گذاشتن
عبارت مثلی بالا در مورد افراد فریب خورده به کار می رود . کسی که به علت عدم توجه یا سادگی مرتکب اشتباه و متحمل زیان و ضرر شود در اصطلاح عامه گفته می شود : کلاه سرش رفت و یا به عبارت دیگر کلاه سرش گذاشتند .
چون میزان فریب خوردگی زیاد باشد صفت گشاد را هم اضافه کرده می گویند : کلاه گشادی سرش رفت .
در ادوار قدیمیه یکی از انوع مجازاتها این بوده است که به مقصر لباس ناموزون می پوشانیدند و کلاه دودی مضحکی بر سرش می گذاشتند آن گاه وی را پیاده یا سواره و گاهی به طور وارونه بر مرکب دوره می گردانیدند تا مردم از آن وضع مضحک و توهین آمیز عبرت گیرند ودست به اعمال ناشایست نزنند .
یک وقتی مقصود این بود که مقصر را فقط تحقیر و تخفیف کنند تا به مقام و منزلتش غره نشود . در این صورت لباس وارونه و کلاه ناموزون برای تنبیه و مجازاتش کفایت می کرد اما چنانچه گناه مقصر به میزانی بود که لازم می آمد عبرت الناظرین شود در چنین مورد قبل از آنکه مجازات نهایی را اعمال کنند لباس عجیب و غریب بر تنش می پوشانیدند و کلاه گشادی که از آن زنگوله و دم روباه آویخته بودند محتسبان بر سرش می گذاشتند تا در میان جمعیت که در حین دوره گردانی مقصر ،ازدحام می کردند کاملاً شناخته شده مورد ملامت و سخریه واقع شود .
چون افرا فریب خورده در نزد دوستان و همکاران به علت سادگی و ساده لوحی زود شناخته می شوند لذا ضرب المثل بالا را در مورد آنان به کار می برند .وقتی میزان فریب خوردگی زیاد باشد صفت گشاد راهم به کلاه داده و می گویند : در این معامله #کلاه_گشادی_سرش_رفته_است .
@DastaneRastan_ir
📌 ﺭﻭﺯﻱ ﻣﺮﺩﻱ ﻓﻘﻴﺮ،
ﺑﺎ ﻇﺮﻓﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ، 🍇
🔺ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ،
ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺁﻥ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﮔﺮﻓت
ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﻧﮕﻮﺭ
ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺗﺒﺴﻤﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﺮﺩ،
🔹ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﻳﻚ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﻲ
ﻧﻜﺮﺩ .
🔸ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﻴﺮ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ .
🔹ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﺷﺮﻳﻚ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻳﺪ !!
🔸ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ :
ﺩﻳﺪﻳﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﻡ؟
ﺍﻧﮕﻮﺭﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ،
ﻛﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺗﻠﺨﻲ واکنشی ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﻮﺩ .
" ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺯﯾﻦ ﺃﺧﻼﻗﻨﺎ ﺑﺎ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺑﺤﻖ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻟﻪ "
💔ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻝ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺸﮑنیم💔
#اشتراک_حداکثری
@DastaneRastan_ir
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
🌸🍃🌸🍃
#تـلنـگــر
دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست..
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی❗️
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. 😢
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
@DastaneRastan_ir