🌸🍃🌸🍃
#حکایت_آموزنده 👌
#گنجشکی_که_با_خدا_قهر_بود !
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ...
گنجشک هیچ نگفت ...
و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتي
این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟
لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه کلامش را بست ...
سکوتی در عرش طنین انداخت.
فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.
آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود...
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می داند، و شما نمی دانی .
📙#سوره_بقره_آيه_216
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
[🌤🌖]•°
•• پہنشـدسفـــرهےاحســان،همہرا
•• بخشیدے🎈
•• بـازبـالـطـففـراوانهـمـہرابـخـشـيدے
•• ابـروقـتـےڪہبـبـاردهـمـہجـامـےبـارد 🌧🌍
•• رحمتتريخــتويكســانهمہرا
•• بخشيدے☔️✨
علےاکبرلطیفیــان
#ماهـمہمــاݩےخـــــدا🌙
#التماس_دعاے_فـــــــــــــرج🤲🏻📿
#الݪہمربشہـــــررمضـــاݩ💕...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#گوشت_برادر
پیامبر اکرم یک روز را تعیین فرمود که همه ی مسلمانان روزه بگیرند و تا وقتی دستور نداده افطار نکنند. همه تا شام روزه گرفتند، شامگاه مردم یک یک آمدند و عرض کردند: یا رسول الله تاکنون روزه داشتیم، اجازه ی افطار میفرمایید؟ آن جناب اجازه میداد. مردی آمد و عرض کرد: دو دختر از خانوادهام روزه گرفته اند، خجالت میکشند خدمت شما برسند، اجازه میفرمایید افطار کنند؟ حضرت از او رو برگردانیدند، در مرتبه ی دوم نیز مراجعه کرد، باز توجه نفرمودند. در سومین مرتبه فرمودند: از من اجازه ی افطار میخواهی؟ آن دو روزه نگرفته اند. چگونه روزه دار است کسی که پیوسته از صبح مشغول خوردن گوشت مردم بوده است. برو و بگو اگر روزه دار بوده اند، استفراغ کنند. آن مرد برگشت و فرمان پیامبر را رسانید، دختران استفراغ کردند، از دهان هر یک تکه گوشتی خارج شد. آن گاه خدمت پیامبر برگشت و جریان را به عرض رساند. آن جناب فرمودند: سوگند به حق آن کسی که جانم در دست او است، اگر در شکم آنها باقی میماند، آتش جهنم آنان را فرا میگرفت.
آن کس که لوای غیبت افراشته است
او از تن مردگان غذا ساخته است
📙پند تاریخ 5/ 163. 162 ؛ به نقل از: کشف الریبة عن أحکام الغیبة (شهید ثانی) /287.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حکایت
✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#اعتراض_بی_جا!
مؤلف «لعمات» مینویسد: استاد ما جناب شیخ حسن فرزند شیخ جعفر کبیر صاحب کتاب کشف الغطاء روزی در مجلسی فرمود: شیخ کبیر شبها پس از اندکی خواب، برمی خاست و تا وقت نماز شب به مطالعه میپرداخت. بعد تا سپیده ی صبح به نماز و تضرع و مناجات مشغول میشد. شبی ناله ی او را شنیدیم و مثل این بود که بر سر و روی خود میزند. ما برادران با نگرانی به سویش دویدیم، او را با حالتی منقلب مشاهده کردیم که دامنش از اشک پر آب بود و به سر و صورت خود میزد. ما دست او را گرفتیم و علت این امر را از وی پرسیدیم، فرمود: از من خطایی سر زده است؛ زیرا اول شب مسئله ای فقهی در نظرم بود که علمای بزرگ حکم آن را بیان کرده اند و میخواستم دلیل حکم را از احادیث اهل بیت ملاحظه کنم. چند ساعت کتب اخبار را مطالعه کردم و سندش را نیافتم و خسته شدم و از روی خستگی گفتم: خداوند علما را جزای خیر دهد، حکمی کرده اند بدون دلیل. سپس خوابیدم، در عالم خواب دیدم برای زیارت حضرت امیر مؤمنان روانه ی حرم مطهر هستم، وقتی به کفش کن رسیدم، دیدم پیش صفه، فرش است و منبری بلندپایه در صدر مجلس وجود دارد و شخص موقری با صورت زیبا و نورانی بالای منبر قرار گرفته و مشغول درس دادن است. از کسی پرسیدم: این افراد کیستند و آن که بر فراز منبر است کیست؟ گفت: او محقق اول، صاحب شرایع الاسلام است و اینها که زیر منبرند، علمای شیعه هستند. من خرسند شدم و با خود گفتم: چون من هم از این گروهم، البته مرا احترام خواهند کرد. وقتی از کفش کن بالا رفتم، سلام کردم؛ ولی با اکراه و ترشرویی به من جواب دادند و جایی برای نشستن به من نشان ندادند. از این پیشامد ناراحت شدم و رو به محقق عرض کردم: مگر من از فقهای شیعه نیستم که با من این گونه رفتار میکنند؟! دیدم محقق باکمال خشونت فرمود: ای جعفر! علمای امامیه زحمتها کشیده اند و خرجها کرده اند تا اخبار ائمه اطهار را از اطراف شهرها از راویان جمع آوری کنند و هر حدیثی را در محل خود قرار دهند تا امثال شما بدون زحمت و مشقت، آن را ببینید، شما به قدر چند ساعت روی فرش نشسته و اندکی کتاب از کتب حاضر را ملاحظه کرده ای و هنوز همه ی کتابهایی را که نزدت موجود است ندیده ای، فورا به علما اعتراض کردی و به آنها نسبت دادی که بدون سند و دلیل، فتوا داده اند، در حالی که همین مرد حاضر که پای منبر نشسته است در چند جای کتاب خود حدیث این حکم را نوشته و آن کتاب، بین کتب شما موجود است و مؤلف آن، همین شخص است که ملا محسن فیض کاشانی نام دارد. شیخ جعفر میافزاید: در این هنگام از کلام محقق لرزه بر اندامم افتاد و از خواب پریدم و از گناه خود و پشیمانی از آن، به این حالت شدهام که مشاهده میکنید!
📙سیمای فرزانگان 255/3 - 256؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری / 155 - 157.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 مهربانتر از مهربان!!!
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 شیخ حسین انصاریان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#سگ_عیان_و_مرغ_نهان!
شیخ عبد السلام یکی از زاهدان و عابدان اهل سنت بود. او به گونه ای شهرت داشت که نامش را برای تبرک بر پرچمها مینوشتند. روزی شیخ بالای منبر گفت: هر کس میخواهد قسمتی از بهشت را بخرد بیاید. مردم ازدحام کردند و شروع کردند به خریدن. وقتی تمام بهشت را فروخت مردی آمد و گفت: من دیر رسیدم، اموال زیادی دارم باید یک جایی از بهشت را به من بفروشی. شیخ گفت: دیگر محل خالی باقی نمانده؛ مگر جای خودم و الاغم. پس درخواست کرد محل خودش را بفروشد و خود از جای الاغش استفاده کند. شیخ قبول کرد و آن محل را فروخت و در بهشت بدون مکان ماند؟ گویند: روزی شیخ عبد السلام در حال نماز گفت: چخ چخ. بعد از نماز پرسیدند: چرا چخ چخ کردید؟ شیخ گفت: اکنون که در بصره هستم مکه را مشاهده کردم، در حال نماز دیدم سگی وارد مسجد الحرام شد، او را چخ کردم و بیرون انداختم! مردم بسیار در شگفت شدند و مقام شیخ در نظر آنها بیشتر جلوه نمود. یکی از مریدان، جریان را برای همسر خود که شیعه بود نقل کرد و گفت: خوب است مذهب تشیع را رها کنی و مذهب شیخ را اختیار نمایی. زن جواب داد: اشکالی ندارد؛ ولی تو یک روز شیخ را با جمعی از مریدان دعوت کن تا در مجلس شیخ مذهب تو را بپذیرم. آن مرد خوشحال شد و شیخ را دعوت کرد. وقتی همه ی میهمانان آمدند و سفره گسترده شد زن برای هر نفر مرغی بریان گذاشت؛ ولی مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد. وقتی چشم شیخ به ظرفهای مریدان افتاد، دید هر کدام یک مرغ بریان دارند؛ ولی ظرف خودش خالی است، عصبانی شد و گفت: ای زن! به من توهین کرده ای؟ چرا در ظرف غذای من مرغ بریان نگذاشته ای؟! زن که منتظر چنین فرصتی بود، گفت: ای شیخ! تو ادعا میکنی که سگی را که در مکه وارد مسجد الحرام شد دیده ای؛ اما مرغ بریانی را که زیر برنج است نمی بینی؟؟ شیخ از جا حرکت کرد و گفت: این زن رافضی و خبیث است و از مجلس بیرون رفت و آن مرد نیز مذهب همسرش را قبول کرد.
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
📙پند تاریخ 69/5 - 70؛ به نقل از: الانوار النعمانیه / 235
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚داستان کوتاه📚
نوح(گریه) :
اسم حضرت نوح پيامبر عبدالغفار يا سكن بوده است.
گویند که ...
بعد از طوفان و بالا آمدن آب و غرق شدن خلايق ، جبرييل ملك مقرب نزدش آمد و گفت : چندي پيش شغل تو نجاري بوده است حالا كوزه بساز . !
او كوزه زيادي ساخت ، جبرييل گفت : خدا مي فرمايد : كوزه ها را بشكن ، او هم چند عدد از كوزه ها را بر زمين زد و شكست . بعضيها را آهسته و بعضي را با اكراه شكست ، جبرييل ديد او ديگر نمي شكند .
گفت : چرا نمي شكني ؟ فرمود : دلم راضي نمي شود ، من زحمت كشيده ام اينها را ساخته ام .
جبرييل گفت : اي نوح مگر اين كوزه ها هيچ كدام جان دارند ، پدر و مادر دارند و . . . ؟ !
آب و گلش از خداست ، همين قدر تو زحمتش را كشيده اي و ساختي ، چطور راضي به شكستن آنها نمي شوي ، چگونه راضي شدي خلقي كه خالق آنها خدا بود ، و جان و پدر و مادر و . . . داشتند را نفرين كردي و همه را به هلاكت رساندي ؛ از اينجا او گريه بسيار كرد و لقبش نوح شد
📙جامع النورين ص 122
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠مرگ نزدیک است ...!
🌺آیت الله مجتهدی تهرانی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:
🧚جبرئیل نام مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام را در حالی که میان پارچه ای ابریشمی از پارچه های بهشتی بود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هدیه کرد، و نام حسین برگرفته از نام حسن است.
📚معانی الاخبار 55 ح8
علل الشرایع 139/1،ح9
بحارالانوار 241/43ح11
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💕
آقا پسـرا❗️
محجبه هـا
محدود نیستند
ابـداً
فقـط
محدوده اے دارنـد
کہ هرکسی را
بہ آن
اذن دخول نیست✋
#من_حجاب_را_دوســت_دارم_چـون_مـهدےفاطمـہ_دوست_دارد💚
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
🐜مورچه گفت: تمام تلاشم را می کنم...
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
🐜مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدائی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد.
وأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى
و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست
وأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى
و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد
📚سوره نجم آیات 39 و 40
💥ما در راه عشقمون، مولایمان،سرورمان امام زمان علیه السلام چه تلاشی کردیم؟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔹💐💐🔹
💢چرا به امام حسن مجتبی (ع) کریم اهل بیت می گویند؟
✍️پاسخ:
✅امام حسن(ع) نسبت به دردمندان و تیرهبختان جامعه بسیار دلسوز بودند و با خرابهنشینان دردمند و اقشار مستضعف و کمدرآمد همراه و همنشین میشدند و دردِ دلِ آنها را با جان و دل میشنیدند و به آن ترتیب اثر میدادند، و در این حرکت انسان دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. هیچ فقیر و مسکینی از در خانه حضرت ناامید برنگشت و حتّی خود ایشان به سراغ فقرا میرفتند و آنها را به منزل دعوت میکردند و به آنها غذا و لباس میدادند.(1)
🗞امام حسن(ع) تمام توان خویش را در راه انجام امور نیک و خداپسندانه به کار میگرفت و اموال فراوانی در راه خدا میبخشید. مورخان و دانشمندان در شرح حال زندگانی پر افتخار ایشان، بخششهای بیسابقه و انفاقهای بسیار بزرگ و بینظیری ثبت کردهاند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کردند و سه بار نیز ثروت خود را به دو نیم تقسیم کردند و نصف آن را در راه خدا به فقرا بخشیدند.(2)
♻️از ابن شهر آشوب روایت شده که روزی امام حسن(ع) بر جمعی از گدایان گذشت که پارهای چند از نان خشکها را بر روی زمین گذاشتهاند و میخورند، چون نظر ایشان به آن حضرت افتاد از امام دعوت کردند و حضرت از اسب پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبّران را دوست نمیدارد» و با ایشان نشستند و از طعام ایشان تناول کردند و سپس از همه گدایان خواستند که برای صرف غذا به خانه حضرت بروند و حضرت با غذاهای خوب از ایشان پذیرایی کرده و به همه آنها لباسهای مناسب هدیه دادند.(3)
🔰تاریخ از بخشندگیهای امام حسن(ع) داستانهای فراوان به یاد دارد، مثلاً روزی عربی به نزد ایشان آمد و درخواست کمک کرد و امام دستور دادند که آنچه موجود است به او بدهند و قریب ده هزار درهم موجود را به آن اعرابی بخشیدند.(4)
🔷روایات تاریخی مربوط به بخششهای آن حضرت فراوان است که ذکر تفصیلی آنها مناسب این نوشته نیست، وقتی از خود امام پرسیدند، چرا هرگز سائلی را ناامید بر نمیگردانید؟ فرمودند: «من هم سائل درگاه خداوند هستم و میخواهم که خدا مرا محروم نسازد و شرم دارم که با چنین امیدی سائلان را ناامید کنم، خداوندی که عنایتش را به من ارزانی میدارد، میخواهد که من هم به مردم کمک کنم».(5)
🔸به خاطر این بخشندگیها و کارهای نیکی که از سوی امام حسن(ع) در مسیر خیر، احسان و کمک به طبقات درمانده و نیازمند انجام میگرفت، آن حضرت را کریم اهل بیت لقب داده اند و با توجه به کرامتها و بخششهای کمنظیر و گاهی بینظیر آن امام بزرگوار لقب «کریم» برازنده آن حضرت است.
📚پینوشتها:
1. زمانی، احمد، حقایق پنهان، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اوّل، سال 1375، ص 268.
2. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1374، قم، ج1، ص 417 ـ پیشوایی، مهدی، سیره ی پیشوایان، نشر مؤسسة تحقیقاتی امام صادق، چاپ دوّم، 1374، ص 90.
3. مجلسی، محمد باقر، جلاء العیون، نشر انتشارات علمیه اسلامیه، ص 241.
4. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، پیشین، ص 418.
5. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ، ترجمه ی فخر الدین حجازی، تهران: نشر بعثت، چاپ اوّل، 1376، ص135.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حضرٺ_عشق_حسین_ع🌷🍃
یڪ وجب خاڪ، میان ڪفنم بُگذارید
مرهمے بر بدن سینہ زنم بُگذارید
همہجا جار زدم ڪه وطنم ڪرب وبلاسٺ
پس بہ روے لحدم، از وطنم بُگذارید
#انٺ_فے_قلبے_ثاراللــہ❤️🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👈ارزش زن❣
گوشهاے ازخصوصیت اخلاقے شهید بهشتے :
●با من که همسرش بودم ، مثل یک پدر و فرزند بود.
یعنے من همیشه احساس مے کردم که با
پدرم روبه رو هستم؛
از بس که ایشان مهربان و خوش اخلاق بود .
●آیت الله دکتر بهشتے در خصوص رعایت حقوق زن در خانواده دیدگاه جالبے داشتند .
به طور مثال ایشان معتقد بود که براے زن در اسلام پیش بینے نشده که کار خانه دارے و کلفتے
مرد را انجام دهد.
●حال اگر زن اداره خانه و کارهاے فیزیکے خانه را به غیر از تعلیم و تربیت بچه ها به عهد مے گیرد،
این کار فوق العاده است که وظیفه اش نیست.
●لذا مرد هم بایستے منصفانه براے کار همسرش
حق و حقوقے را در نظر بگیرد .
●نکته جالب این که خود ایشان عامل به این نظر بود. از حقوق ماهانه خود، بخشے را به عنوان
حق الزحمه به همسرشان مے دادند و از کمے مبلغ آن نیز عذرخواهے کرده و قول جبران آن را می داد .
#سبک_زندگے_شهدا🌷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💎#زن کیست....؟؟؟
اولین کسی که با دیکتاتوری عظیم فرعون
دلیرانه به پا خواست...
یک مرد نبود بلکه یک زن بود.... (بانو آسیه)
اولین کسی که از مبارکترین آب روی زمین زمزم نوشید ! یک زن بود... (هاجره خاتون)
اولین کسی که به محمد المصطفی ﷺ ایمان آورد ...!
یک زن بود... (بانو خدیجه)
اولین کسی که خونش برای #اسلام ریخته شد
و شهید شد ....!
یک زن بود... (بانو سمیه)
اولین کسی که مالش را در راه اسلام داد !!
یک زن بود....(بانو خدیجه)
اولین کسی در #قرآن که خداوند از بالای هفت آسمان به حرفش گوش داد یک زن بود ...
(سوره مجادله آیه 1)
اولین کسی که سعی صفا و مروه را انجام داد !!
یک زن بود... (بانو هاجر)
اکنون میلیونها حاجی باید حرکات آن #زنها را انجام دهند وگرنه #حج آنها قبول نمی شود.....
می نویسم تا همه بدانند ...!
#زن_برای_اسلام_افتخار_است
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
سلام بر تو
اى نور خدا كه
رهجويان، به آن نور ره مىيابند...
#سلامامامزمانم❤️
#اللهمعجللولیکالفرج🌤
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلاوت_زیبا
جرعهای نور از کلام وحی 💫📗
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#مکر_زرقاء
چون آمنه مادر پیامبر اکرم (ص)، آن حضرت را حامله شد، کهانت کاهنان مختل شد. سطیح که کاهنی معروف از طایفه ی غسان بود به زرقاء یمامه که او هم کاهنه بود نامه نوشت که باید در خاموش کردن این نور به هر مکر و خدعه متمسک شد. زرقاء با آرایشگر حضرت آمنه به نام «تکنا» آشنا بود. او روزی تکنا را دید و گفت: چرا ناراحت هستی؟ او هم جریان تولد مولودی را که باعث شکستن بتها و ذلیل شدن کاهنان میشود خبر داد. پس زرقاء کیسه ای زر را به تکنا نشان داد که اگر در این کار کمک کنی این کیسه از آن تو میشود، او هم قبول کرد. به حیله ی زرقاء بنا شد تکتا روزی برای آرایشگری آمنه برود و وسط کار با کارد زهرآلود به پهلوی او بزند که مادر و فرزند بمیرند! از آن طرف هم زرقاء و هم بنی هاشم را آن روز موعود دعوت کند تا تکنا آن کار را تنهایی و بدون مزاحمت انجام دهد. روز موعود فرا رسید بنی هاشم برای صرف غذا حاضر شدند و تکنا هم در خانه ی آمنه به آرایشگری مشغول شد. وسط کار، تکنا خنجر زهرآلود را در آورد که بزند، دستی از غیب بر تکنا زد و او بر زمین افتاد، در حالی که چشمش نمیدید، فریاد آمنه هم بلند شد و زنان بنی هاشم دور او جمع شدند و از واقعه پرسیدند و او جریان را نقل کرد. به تکنا گفتند: چه چیز باعث شد این حیله را انجام دهی؟ گفت: به دستور زرقاء انجام دادم، او را بگیرید. پس خود تکنا به درک واصل شد و زرقاء نیز خود را از مکه با مشکلات زیاد به وطن اصلی اش یمامه رساند و مکر او هیچ صدمه ای به آمنه و حمل مبارکش نرساند!
📙یکصد موضوع، پانصد داستان 500/1 - 501؛ به نقل از: خزینة الجواهر / 548. ارسال شده
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 آخرالزمان کی هست؟
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد مسعود عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•