eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.6هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
29.2هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
@DastaneRastan_ir دخترک تیزبین روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است در آخرین لحظات هم راهی وجود دارد که ما باید آنرا ببینیم... @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 یک کشیش، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی‌ خانمان با لباس‌های ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش به عنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزار نفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا می رود. خودش ماجرا را این طور تعریف می کند: نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم، به خیلی ها سلام کردم اما فقط ۳ نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند... به خیلی ها گفتم، گرسنه هستم اما هیچ کس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند... سپس وقتی رفتم در ردیف جلو بنشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آن جا بلند شوم و به عقب برگردم... به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید را اعلام می کند، تمام کلیسا شروع به کف زدن می کنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند می شود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت می شود... مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم می کنند، عده ای هم گریه می کنند و این مرد سخنانش را با خواندن بخشی از انجیل آغاز می کند: گرسنه بودم، غذا دادید... تشنه بودم، آب دادید... مریض بودم به عیادتم آمدید... خیلی ها به کلیسا می روند، اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند... خدا به دنبال جمعیت نیست، خدا به دنبال دستیست که کمک می کند، قلبی که محبت می کند، چشمی که برای دیگران نگران است و پایی که برای ناتوانان برداشته می شود... @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 لا حول و لا قوة الا بالله هو العلی العظیم و صلی علی محمد و اله الطاهرین در آیه ۴۴ سوره حجر در مورد درهای جهنم آمده که : ۷ در دارد اما در مورد بهشت در هیچ آیه ای به تعداد درهای آن اشاره ای نشده است . اما در روایات زیادی آمده که بهشت ٬ ۸ در دارد . از جمله امام باقر (ع) می فرمایند : « برای بهشت ۸ باب هست » و در روایتی نیز آمده است که : بهشت ۷۱ در دارد . هر درب بهشت اسم خاصی دارد از جمله اینکه پیامبر اکرم فرموده : برای بهشت دری است به نام «باب المجاهدین » که رزمندگان ٬ مسلحانه از آن وارد بهشت می شوند ٬ و ملائکه به آنان خوش آمد می گویند و حضرت علی (ع) نیز با اشاره به این درب فرموده : « جهاد ٬ دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان خاص خودش باز می کند . » یا امام صادق (ع) می فرماید : « برای بهشت ٬ بابی است به نام ( معروف ) که اهل معروف از آن وارد می شوند . » یا در حدیث دیگری آمده : نام یکی از درهای بهشت «ریّان» است که تنها روزه داران از آن وارد می شوند. و اسم درهای دیگر بهشت نیز به نام :باب الرحمه ٬ باب الصبر ٬ باب الشکر ٬ باب البلاء ٬ و باب الاعظم نامیده شده است. بحار ٬ ج۸ ٬ ص۱۳۹ نهج البلاغه ٬ خطبه ۲۷ بحار ٬ ج۸ ٬ ص ۱۵۶ @DastaneRastan_ir
🍰آموزش انواع ودسرگام به گام👇 🎂eitaa.com/joinchat/982056977Cf400702006 ✅آموزش کیک 3دقیقه ای همراه با کلیپ🎬👆👆
ـــــــــــــــــــــــ✍ 📚روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد. اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند. و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد. ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد.آن مرد خسته و زخمی پسرک را... به نزدیک ترین صخره رساند. و خود هم از آن بالا رفت. بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند. پسر بچه رو به مرد کرد و گفت: «از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم» مرد در جواب گفت: احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن ✅ طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!!!👌 👇👇👇👇👇 🔆📿
✍با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن✍ در زمانهای قدیم در یکی از بلاد پیر مردی با زنش زندگی میکرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری میرفت و ماهیهایی را که میگرفت برای مصرف خودشان به خونه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود همه اهل شهر احترام خاصی بهش قائل میشدند چنان که از شهرهای دیگه هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند بهشون نان میداد .هر وقت به خون وارد میشد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم بهش خوش آمد میگفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش میگرفت و در تنور سرخ میکرد و باهم میخوردند.تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم میاد و به وزیرش میگه باید کاری کنیم تا این پیرمر در پیش مردم اعتبار خودش و از دست بده چرا که مردم اعتمادی که به اون دارند من که شاهشون هستم به من ندارند .وزیر نقشه میکشه تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد میشن و چند تا نون ازش میخرند .دست توی جیب خود برده و میگویند که ما پول همراه خود نیاوردیم بهش میگویند ما تاجر هستیم و از دیار دیگری اومدیم .پیرمرد میگه اشکالی نداره شما نون ها را ببرید هر موقع اومدید این طرف پولش و میدید.وزیر میگه نه اصلا نمیشه شاید نیومدیم .پیرمردمیگه باشه در اون صورت حلالتون میکنم .شاه از دستش انگشتری که نشان پادشاهی او بود از انگشتش در آورد و به پیرمرد داد و گفت این پیشت باشه هروقت ما پول تو را دادیم این و ازت پس میگیری ولی مواظب باش گمش نکنی چون خیلی گران بهاست .پیرمرد قبول نکرد .ولی وزیر و شاه به اصرار بهش دادند. وقتی کارش تموم شد و به خونه رفت زنش از دیدن انگشتر تعجب کرد و پرسید این کجا بود و اون هم تمام ماجرا را برایش تعریف کرد .زنش گفت نباید قبول میکردی اگه خدای نا کرده گم بشه چی ؟ ما توان مالی اون و نداریم که جبرانش کنیم . خلاصه اون شب پیرمرد انگشتر و میندازه به انگشتش و میگیره میخوابه . وزیر و شاه شاه که برای پیرمرد بیچاره نقشه کشیده بودند .شبانه چند مامور و مخفیانه به خونه پیرمرد می فرستند تا اون انگشتر را ازش بدزدند . ماموران این کار و را با موفقت انجام میدن و انگشتر و از پیرمرد میدزدند و تحویل پادشاه میدهند . بیچاره پیرمرد وقتی صبح بلند شد دید انگشتر نیست . همه جای خونه را زیر و رو کرد ولی اثری از انگشتر نبود زنش گفت حالا چه کار میکنی گفت نمیدونم فلا برم مغازه اگه اومدند ماجرای دزدیده شدنش و بهشون میگم .پیرمرد وقتی مغازه را باز کرد وزیر اومد و تقاضای امانتشون و کرد وپول نون ها را بهش داد پیرمرد ماجرا را بهش گفت که آره دیشب انگشتر را ازم دزدیدند و وزیر عصبانی شده اون بیچاره را کشان کشان به قصر شاه برد وقتی وارد قصر شد در جا خشکش زد چون دید کسی که ازش نون خریده بود شاه بود .شاه با عصبانیت بهش گفت اگه تا یک هفته نتونی انگشتر را پیدا کنی گردنت را میزنم فقط یک هفته . پیرمرد با ناراحتی قصر را ترک کرد و به خونه اش رفت زنش وقتی ناراحتی او را دید ازش پرسید چه شده . پیرمرد گفت بیچاره شدیم زن کسی که انگشتر را بهم داده بود شاه بوده و یک هفته بهم مهلت داده تا براش پیدا کنم و گر نه اعدامم میکنه خلاصه هر روز با ناراحتی میرفت سر کار و برمیگشت تا اینکه پنج روز از مهلتش گذشته بود که که زنش بهش گفت ببین من اون روز خوب به اون انگشتر نگاه کردم و مدلش دقیقا یادمه میتونیم سفارش ساخت بدلش و بدیم برامون بسازند و ببری تحویل شاه بدی بعد یواشکی از این شهر کوچ میکنیم تا اونها بیان بفهمن اون انگشتر بدل است ما از اینجا فرسنگها دور شده ایم پیرمرد گفت نه زن با این کارم و فرار مهر تائید دزدی را به پیشانی خود میزنم فقط به خدا توکل میکنم و بس چرا باید از کاری که نکردم فرار کنم خدا خودش بزرگه خودش کمکم میکنه فرداصبح بلند شد و رفت سر کار . ششمین روز بود شاه و وزیر خوشحال از این که فردا گردن پیرمرد را میزنیم میرند کنار رود خانه برای ماهگیری شاه یه ماهیه بزرگ از آب داشت میکشید بیرون که یه دفعه پاش سر میخوره می افته رودخونه ملاظمان وقتی شاه را از آب میکشند بیرون شاه متوجه میشه که انگشتر در انگشتش نیست به ملاظمان دستور میده که اون و برام پیدا کنید هر چه میگردند کمتر می یابند انگار که آب شده رفته بود توی زمین شاه با ناراحتی تما به قصرش برمیگرده .پیرمرد غروب روز ششم وارد خونه اش شد با یک ماهی کوچک در دستش زنش گفت امروز ماهیه بزرگی به تورت نخورده . پیرمرد گفت خوب قسمت آخرین شب زندگیم همین اندازه بود پا شو چاقو را بیار ادامـــه دارد.... 📿
قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . . بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن 🌟 این حکایت : محبت و صبوری 🌟 زن نمی دانست که چه بکند ؟ خلق و خوی شوهرش او را به تنگ آورده بود ، همیشه می گفت و می خندید ، با بچه ها خوش و بش می کرد ولی مدتی بود با کوچکترین مسئله عصبانی می شد و داد و فریاد می کرد !!! زن روزی به نزد راهبی رفت تا از او کمک بگیرد ، او در کوهستان زندگی می کرد ، زن از راهب معجونی خواست تا شاید چاره کارش شود ! راهب نگاهی به زن کرد و گفت : چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است !. ببر کوهستان !! آن حیوان بسیار وحشی است !! و هر وقت تار مویی از سبیل ببر وحشی را آوردی برایت معجونی می سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با ناامیدی به خانه اش برگشت . غذایی را آماده کرد و روانه ی کوهستان شد ، خود را به نزدیکی غار رساند ، از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد . . . آن شب ببر بیرون نیامد !. چندین شب به همین منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد ، بلاخره ببر وحشی غرش کنان از غار بیرون آمد و ایستاد و به اطراف نگاه کرد !. هر شب که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند .... چهار ماه طول کشید تا ببر به واسطه ی بوی غذا به زن نزدیک شد ، و آرام آرام شروع به خوردن کرد . مدتی گذشت .... طوری بود که ببر بر سر راه زن می ایستاد و منتظر می ماند زن خود را به ببر نزدیک تر میکرد و سر او را نوازش می کرد و به ملایمت به او غذا می داد . هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی، ترس و وحشتی در میان نبود و بر خلاف دشواری و سختی راه هر شب آن زن برای ببر غذا می برد و سر او را در دامن خود می گذاشت و دست نوازش بر مویش می کشید ....!!!! بالاخره یک شب زن با ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند ، و شادمان نزد آن راهب رفت .... فکر می کنید آن راهب چه کرد ؟ نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود .. زن ، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید. راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت : آیا ”مرد تو " از آن ببر کوهستان بدتر است ؟ تو نیرویی داری که از وجود آن بی خبری !! با صبر و حوصله ، عشق و محبت توانستی آن حیوان را رام کنی !!! مهار خشم شوهرت در دستان توست ، پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز. @DastaneRastan_ir
❣❣ #کانال_باکلاس_باشیم❣❣ ✅ #آموزش👇🎀📚 #رفتارهای_صحیح_اجتماعی ✅یه کانال #خانوادگی_خوب 👨👩👧👦 ✅یه کانال مخصوص #خانومای_خونه 🙋 ✅ پر از #نکات_مهم_زندگی ❕❕ ❓چگونگی #رفتار با #دیگران ❓ #تربیت_فرزند #خانه_داری 👌 👌فقط بیا وببین #محشرررهههه😍😍😍 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/580976651C5942e7a384 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 🔴زودتر عضوشو وگرنه‌ازدستت‌رفتههههه😱
🌸🍃🌸🍃 چرا سوره توحيد را اخلاص ميگويند ؟ چون اين سوره تنها و خالص ، سخن از الله ميگويد. نه حرفي از بهشت دارد و نه جهنم ، نه پيامبران و نه ائمه و نه هيچ جيز ديگر ، خالص خالص معرفي الله است. و يك نكته جالب.... چه جالب اينکه اين سوره را شناسنامه الله ميگويند ، و جالب تر اينکه الله به عدد ابجد ۶۶ است و تعداد حروف اين سوره هم شصت و شش حرف ميباشد. وجالبتر اينکه 66 بار يا الله گفتن بعد از هرفريضه واجب جهت برآورده شدن حاجات بسيار مجرب است. استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم و أتوب الیه. امروز سه مرتبه بخوان اگر گناهانت به اندازه کف دریا هم باشد بخشیده میشود @DastaneRastan_ir
بسم الله الرحمن الرحیم حتما تا آخر بخونید ✅اطلاعاتی در مورد پیامبران(ع) 🍃 4 نفر از پیامبرانی که عرب.زبان بودند: - حضرت هود(ع) - حضرت صالح(ع) - حضرت شعیب(ع) - حضرت محمد(ص) .🍃 پیامبرانی که هرگز ازدواج نکردند: - حضرت عیسی(ع) - حضرت یحیی(ع) 🍃 پیامبرانی که با هم برادر بودند: - حضرت موسی(ع) و حضرت هارون(ع) - حضرت اسماعیل(ع) و حضرت اسحاق(ع) 🍃 پیامبرانی که پدر و پسر بودند: - حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) - حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسحاق(ع) - حضرت یعقوب(ع) و حضرت یوسف(ع) 🍃 پیامبرانی که در کنار مزار حضرت علی(ع) مدفون هستند: - حضرت آدم(ع) - حضرت نوح(ع) - حضرت صالح(ع) - حضرت هود(ع) 🍃 پیامبرانی که دو نام داشتند: - حضرت محمد(ص)- احمد - حضرت یونس(ع)- ذوالنون - حضرت عیسی(ع)- مسیح - حضرت خضر(ع)- ملیقا - حضرت یعقوب(ع)- اسرائیل - حضرت یوشع بن نون(ع)- ذوالکفل 🍃 حضرت یونس(ع) چند شبانه.روز در شکم ماهی بودند؟ - 7 شبانه.روز 🍃 تعداد پیامبرانی که در بنی.اسرائیل مبعوث شدند: - 600 پیامبر 🍃 پیامبرانی که در زمین کربلا بر مصیبت امام حسین(ع) گریستند: - حضرت آدم(ع) - حضرت ابراهیم(ع) - حضرت موسی(ع) - حضرت اسماعیل(ع) - حضرت نوح(ع) - حضرت عیسی(ع) 🍃 پیامبرانی که پادشاه روی زمین بودند: - حضرت سلیمان(ع) - حضرت ذوالقرنین(ع) 🍃 آخرین پیامبری که وارد بهشت می.شود؟ - حضرت سلیمان(ع) 🍀پیامبرانی که با هم، هم.عصر بودند؟ - حضرت خضر(ع) حضرت موسی(ع) حضرت شعیب(ع) - حضرت ابراهیم(ع) ‌حضرت لوط(ع) حضرت یعقوب(ع) حضرت یوسف(ع) 🍃 پیامبرانی که مقام امامت هم داشتند؟ - حضرت محمد(ص) - حضرت ابراهیم(ع) 🍃 کدام پیامبر(ع) در کشور ایران مدفون است؟ - حضرت دانیال نبی(ع) در شهر شوش دانیال 🍃 کدام یک از پیامبران را سر بریدند؟ - حضرت یحیی(ع) 🍃قبر حضرت موسی(ع) توسط چه کسی کنده شد؟ - حضرت عزرائیل(ع) 🍃 کدام پیامبر(ع) داماد یکی دیگر از پیامبران(ع) بود؟ - حضرت موسی(ع) داماد حضرت شعیب(ع) بود! دعا براي يك بار در عمر روايت شده از حضرت محمد(ص) هركس اين دعا را در هر وقت که بخواند گويا: 360 حج ادا نموده 360 قرآن ختم كرده 360 غلام آزاد نموده 360 دينار صدقه داده در همان حال حضرت جبرائیل(ع) نیز خطاب به حضرت محمد(ص) فرمودند: يارسول الله: هربنده ای از بندگان خدا اين دعارا بخواند «اگر چه يك بار در عمر»ع خداوند به عظمت و حرمت و جلال خود قسم خورده که برای او هفت چيز ضامن ميشوم: 1-از او فقر و تنگ دستی رفع ميشود 2-از سوال منكر و نكير در امان ميماند 3- او را به سهولت از پل صراط عبور ميدهم 4-اورا از مرگ ناگهانی محفاظت ميكنم 5- داخل شدن در جهنم را برای او حرام ميكنم 6-از تنگی قبر او را حفاظت ميكنم 7- از خشم وغَضَبْ پادشاه ظالم او را امان ميدارم؛ و اين است دعا: بِسمِ‌اللّٰهِ الْرَّحمٰنِ‌الْرَّحیم لا اله إلا اللهُ الجليلُ الجبّار لا اله إلا اللهُ الواحدُ القهّار لا اله إلا اللهُ الكريمُ الستّار لا اله إلا الله الكبيرُ المُتَعالْ لا اله إلا الله وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ إلَهاً واحداً، ربَّاً و شاهداً، اَحَداً و صمداً و نحنُ لهُ مُسْلِمونْ لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ عابدونْ لا اله إلا اللهُ وحدهُ لا شريكَ لهُ إلهاً واحداً ربَّاً و شاهداً احداً و صمداً و نحنُ لهُ قانِتونْ لا اله إلا الله وحدهُ لا شريك لهُ إلهاً واحداً ربَّا و شاهداً احداً و صمداً و نحن له صابرونْ لا اله إلا اللهُ مُحَّمدٌ رسولُ الله اللهُمَ إليكَ فَوَّضْتُ أمريْ و عليک تَوَكَلتُ يا أرحمَ الراحمينْ «صدق الله و صدق رسول الله الكريم» این پیام رو در حد توانت منتشركن ؛ الان یه دست میذاری رو دکمه میفرستی و فراموشش میکنی ولی روز قیامت چنان ثوابی برات داره که غافلگیرت میکنه . مطمئن باش ( و خداوند هرگز خلاف وعده نمیکند) قرآن کریم : آيا مي دانيد فايده گفتن,) (بسم الله الرحمن الرحيم) در آغاز هر كاري چيست؟ اگر شما عادت كنيد كه در ابتداي هر كاري بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد ، فردا در روز قيامت وقتي نامه اعمالتان بدستتان داده مي شود قبل از آنكه آن را بخوانيد بسم الله الرحمن الرحيم مي گوييد و ناگهان مي بينيد كه همه گناهانتان از نامه اعمالتان پاك شده است مي پرسيد چه شد ؟ در اين زمان ازطرف خداوند ندايي مي آيد كه اي بنده ، تو ما را با نام رحمن و رحيم فراخوانده اي پس ماهم باتو مقابله به مثل كرده ايم و گنا هانت را بخشيده ايم حالا اگر مي خواهي اين را براي كسي بفرستي اول بسم الله الرحمن الرحيم بگو . ✅یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بنده ... همجوره پخشش کن.بسم الله 🔰🔰🔰🔰
🌸🍃🌸🍃 حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد "فرشته" باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود، "کودکی خوش چهره و معصوم" را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. "نقاش" به جاهای بسیاری می رفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند. سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که "حاکم" احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت: هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شهر یافت. از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند، او هم قبول نمود،متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به "شیطان" تبدیل نموده... "داستانی بسیار تامل بر انگیز است." "خداوند" همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید، این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم. @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور. پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. پدر گفت: امتحان کن پسرم. پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...! پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی...!! @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 هر کس دنیا را از زاویه دید خود قضاوت میکند... گاهی بهتر است جای خودرا برای بهتر دیدن عوض کنید هیچوقت در زندگی تان به خاطر احساس ترس عقب ننشینید. همه ی ما بارها این جمله را شنیده ایم که «بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ مثلاً اینکه بمیرید؟ اما مرگ بدترین اتفاقی که ممکن است برایتان رخ دهد نیست …» بدترین اتفاق در زندگی این است که اجازه دهید در عین زنده بودن، از درون بمیرید. @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 علامه حلی می‌گوید: جنت عدن را از آن جهت عدن نامیدند که آن جا محل اقامت دائمی و جاودانه است.[13] در روایتی از پیامبر صلی الله علیه آمده است که آن حضرت فرمود: من درختی هستم که فاطمه شاخه آن، علی بارور کننده، حسن و حسین میوه‌های آن و شیعیان و محبان ما برگ‌های سبز این درخت هستند. اصل این درخت در بهشت عدن است.[14] کاشف الغطاء می‌گوید: بهشت عدن وسط بهشت است.[15] در روایتی دیگر آمده است: بهشت عدن آن بهشتی است که خداوند با دست خویش آن را ایجاد کرده و تاکنون کسی آن را ندیده است.[16]  جنت فردوس آن بهشتی است که خدای متعال آن را از طلا و نقره بنا کرده و در لابلای آن مشک و عنبر خوش بو قرار داده است. در روایت می‌خوانیم: خداوند بهشت را از مشک و عنبر ساخته و در آن بهشت از بهترین میوه‌ها و بهترین ریحان‌ها کاشته است.[19] ‌و بهشت فردوس بالاترین درجات بهشت است.[20] این همان بهشتی است که حضرت زهرا سلام الله علیها در گریه فراق پدرش پیامبر گرامی اسلام در توصیف آن می‌گوید: ای پدر تو دعوت پروردگارت را اجابت کردی، هنگامی که تو را دعوت نمود. ای پدر جنت فردوس جایگاه تو است. بنابراین، فردوس نام آن بهشتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا ساکن است.[21] این بهشت "فردوس" سقفش عرش پروردگار است و در آن دو قصر سبز و سفید از جنس مروارید ساخته شده است. ‌ دارای هفتاد هزار واحد (غرفه) است که ساکنانش پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام هستند.‌ نیز دارای هفتاد هزار واحد است که ساکنان آن نیز حضرت ابراهیم و آل ابراهیم علیه‌السلام هستد.[22]   در روایت دیگر آمده است: جنت فردوس، دیوارهایش از نور و نور غرفه‌ها و واحدهایش از نور پروردگار است.[23] منابع: [13] منتهی المطب، جلد۱، صفحه۵۴۴ [14] شهید اول، ذکری، ص 6. [15] کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج 2، ص 302. [16] وسائل الشیعة، [17] محاسن برقی، ج 1، ص 155. [18] من لایحضره الفقیة، ج 1، ص 296. [19] اردبیلی، زبدة البیان، ص 55. [20] کاشف الغطاء، ص 19. [21] شوکانی، نیل الاوطار، ج 4، ص 161. [22] مسائل علی بن جعفر، ص 345. [23] من لایحضره الفقیة، ج1، ص 296 @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 آيا ديدن شيطان با چشم ممكن است؟ همان طوری که شنیده‌ایم برخی ادعا کرده‌اند که شیطان را با چشم سر دیده و با او هم کلام هم شده‌اند. حال می‌خواهیم بدانیم آیا طبق قرآن این امر شدنی است؟ برای پاسخ به این سوال باید ابتدا جنسیت شیطان را طبق قرآن بدانیم. حضرت حق در آیه 50 سوره کهف می‌فرماید: وإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ و (یاد آر) وقتی که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم همه سجده کنید و آنها تمام سر به سجده فرود آوردند جز شیطان که از جنس جن بود. پس ابلیس از جنس اجنه بود. در آیه 12 سوره سبأ به اشاره صریح حضرت حق، برخی از اجنه به امر خدا در تسخیر و تحت امر حضرت سلیمان بودند و از آنها برای کارهای دنیوی استفاده می‌کرد. منَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ پس ابلیس از اجنه است و اجنه برای انسان با چشم سر قابل دیدن است. با تطبیق آیات ذكر شده می‌توان این اخبار را تأیید و احتمال وقوع‌شان را داد. @DastaneRastan_ir
@DastaneRastam_ir قدر آدمایی که زود عصبی میشن رو بدونید. اینا همون لحظه داد میزنن قلبشون درد میگیره دستاشون میلرزه ولی واسه زمین زدنتون هیچ نقشه ای نمیکشن اونا تمام نقشه شون همون عصبانیتشون بوده، تمام آدمایی که زود عصبانی میشن آدمایی هستن که رقیق ترین و صاف ترینند... 👤 "سافار" روانشناس ایتالیایی @DastaneRastan_ir
🔱⚜🔱⚜ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﻢ ، ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ . ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : "ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ" ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ.......... ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ . ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ : "ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ !!! گر به دولت برسی مست نگردی مردی گر به ذلت برسی پست نگردی مردی اهل عالم همه بازیچه دست هوسند گرتوبازیچه این دست نگردی مردی(!) @DastaneRastan_ir
🍃🌹داستان زیبای توبه🍃🌹 ‼️حتما تا آخر بخوانید ‼️ در صحیحین داستان مردی روایت شده که دستانش به خون بی‌گناهان آلوده بود تا جایی که نود و نه تن را کشت... سپس خواست توبه کند... اما شک کرد... آیا خداوند توبه‌ی او را خواهد پذیرفت؟ او کسی است که کودکان را یتیم کرده... زنان را بیوه کرده... خانه‌ها را از هم پاشیده... درباره‌ی داناترین اهل آن سرزمین پرسید... او را به سوی مردی عابد راهنمایی کردند... نزد او رفت و گفت نود و نه تن را کشته؛ آیا می‌تواند توبه کند؟ راهب نگاهی به او انداخت... دید او در حق بندگان ستم کرده و دست به فساد بسیاری زده به طوری که قلبش سخت شده و گناهش بسیار... پس در پاسخش گفت: نه... توبه‌ای نداری! او نیز عصبانی شد و او را نیز کشت و صد نفر را کامل کرد! از آنجا رفت... باز به فکر توبه افتاد و درباره‌ی داناترین مرد آن سرزمین پرسید... او را به سوی عالمی راهنمایی کردند.. نزد او رفت و گفت که صد نفر را کشته است... آیا می‌تواند توبه کند؟ عالم گفت: آری... چه کسی می‌تواند بین تو و توبه فاصله اندازد؟! اما باید به فلان سرزمین بروی که در آن مردمی اهل عبادت زندگی می‌کند و همراه آنان به عبادت خداوند مشغول شو... و هر گز به سرزمین خود باز نگرد که سرزمین بدی است... آن مرد توبه کار به راه افتاد... به نیمه‌ی راه که رسید مرگش در رسید و جان داد... فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب درباره‌ی اینکه کدامشان روح او را تحویل گیرند مجادله کردند... ملائکه رحمت گفتند: او توبه کرده بود و با قلب خود به سوی خداوند می‌رفت... ملائکه عذاب گفتند: او هیچ کار نیکی انجام نداده است! ملک الموت به شکل انسانی نزد آنان آمد... او را به عنوان داور قرار دادند... گفت: میان این دو سرزمین را اندازه گیرید... به هر سرزمین نزدیک‌تر باشد به همانجا تعلق دارد... خداوند به آن سرزمین وحی کرد که دور شو و به این سرزمین وحی کرد که نزدیک شو... فاصله‌ی آن‌ها را اندازه گرفتند پس آن را به سرزمینی که می‌خواست به آنجا رود نزدیک‌تر دیدند... در نتیجه فرشتگان رحمت روح او را قبض کردند... ببین آن عالم به شخص گناهکار چه گفت؟ گفت: سرزمینت را ترک کن که آنجا سرزمین بدی است... همین‌طور هر کس می‌خواهد از زنا توبه کند باید از اماکنی که در آن اختلاط است دوری کند... و هر کس می‌خواهد از ترک نماز یا شنیدن ترانه‌ها یا خوردن ربا یا انواع شرک و همه‌ی این گناهان توبه کند باید همه‌ی کسانی که او را در انجام این گناهان یاری می‌دهند ترک گوید... از خداوند متعال با توسل به نام‌های نیکش خواهانم که ما را آنچنان از خشیت خود برخوردار سازد که میان ما و گناهان فاصله افتد... و ما را چنان طاعت خود عطا کند که به بهشت او برسیم... و گناهان ما و زیاده‌روی ما را بیامرزد و ما را به واسطه‌ی حلالِ خود از حرامِ خود و با فضل خود از دیگران بی‌نیاز سازد... و توبه‌ی ما را بپذیرد و گناه ما را پاک سازد... او شنونده و اجابت کننده‌ی دعا است... و درود و سلام خداوند بر آن پیامبر امی، محمد و بر اهل بیت و یاران او و الحمد لله رب العالمین. 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان بسیار زیبا 🔚 شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود! ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید.... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین واین همه امکانات وکارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است. 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بعضیا از تــک پر بودن فقط پرشو یاد گرفتن بـپر با این بـپر با اون…😕✌️ 💔♡
🌸🍃🌸🍃 چرادربين پيامبران زن وجود ندارد همگی می دانیم که صد و بیست و چهار هزار پیامبر به جهت ترویج یکتاپرستی از طرف پروردگار در بین مردم ظهور کردند که هر کدام در هر نقطه‌ای از جهان وظیفه ارشاد قومی را داشتند و به طور کلی باید وظیفه‌ای یکسان را به اتمام می‌رساندند. اما جالب اینجاست که در اکثر روایات و احادیث فقط نام پیامبران مرد برده شده است و شاید در ذهن شما هم این سوال به وجود آمده باشد که چرا در بین پیامبران هیچ زنی وجود نداشته است. آیت‌الله جوادی‌ آملی پیرامون این سوال که "چرا در بین پیامبران زن وجود ندارد؟"، این چنین پاسخ داده اند: این طور نیست که فقط یک زن معصومه داشته باشیم آن هم وجود زهرای مرضیه (س) باشد. ما دلیلی بر عدم عصمت بعضی از زن‌های دیگر نظیر زینب کبری و حضرت فاطمه معصومه (س) نداریم. اینکه ١٢٤ هزار پیامبر همه مرد هستند برای این است که نبوّت و رسالت، کار‌های اجرایی دارد و خصوصیات بدنی و جسمی مرد‌ها به گونه‌ای است که کار‌های اجرایی وظیفه مردهاست. از طرف دیگر پشتوانه نبوت و رسالت، مقام ولایت است. کمال انسان در آن است که بشود، ولی اللّه و این مقام اختصاصی به مرد یا زن ندارد. زنان بزرگی نظیر آسیه، مریم، حضرت زهرا، زینب کبری و حضرت معصومه در عالم بوده‌اند و این‌ها هرکدام با حفظ مرتبه و درجه خاص خود می‌توانند به ولایت رسیده باشند. نبوت و رسالت امر اجرایی است، این‌که زنی پیامبر نشده است برای این است که پیامبر باید با همه افراد جامعه تماس بگیرد، در جنگ و صلح فرماندهی جنگ را به عهده بگیرد. این کار اجرایی برای زنان دشوار است. این‌چنین نیست که اگر پیامبران همه از جنس مرد بودند، معنایش این است که کمال معنوی مخصوص مرد است، بلکه کمال معنوی مربوط به ولایت است و در ولایت الهی بین زن و مرد تفاوتی نیست، زن و مرد هر دو می‌توانند ولی اللّه بشوند. @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 پیامبر خـدا (ص) فرمودند: گاه بنده بیمار می گردد پس دلش نازك می شود و برخی از گناهانی را که از او سر زده است، به یاد می آورد و قطره اشکی، هرچند کوچک، از دیدگانش سرازیر می شود و آنگاه، خداوند عزوجل، او را ازگناهانش پاك می سـازد. پس اگر او را از این بستر بیماري برخیزاَنـد، او را پاك شـده ازگناه بر میخیزاَنـد و اگرجانش را بسـتاند، پاکیزه شده ازگناه میستاند. کتاب دانشنامه جامع احادیث پزشکی ج1 صفحه 87 #@DastaneRastan_ir
🔳سه پند زیبا از لقمان روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند مي دهم که کامروا شوي: اول اين که سعي کن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري! دوم اين که در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي! سوم اين که در بهترين کاخها و خانه هاي جهان زندگي کني! پسر لقمان گفت اي پدر ما يک خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمي ديرتر و کمتر غذا بخوري هر غذايي که مي خوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد. اگر بيشتر کار کني و کمي ديرتر بخوابي در هر جا که خوابيده اي احساس مي کني بهترين خوابگاه جهان است و اگر با مردم دوستي کني، در قلب آنها جاي مي گيري و آن وقت بهترين خانه هاي جهان مال توست ➖➖➖➖➖➖ @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 اگر دو برادر همسان را به مدت سه سال هر روز به بدترین شکل کتک بزنند و به اولی بگویید کتک خوردنش جزئی از یک تمرین ورزشی است و به دومی هیچ دلیلی برای کتک خوردنش ارائه ندهید، برادر اول بعد از سه سال به ورزشکاری قوی با اعتماد به نفس بالا و برادر دوم به انسانی حقیر و سرشار از عقده‌ها و کینه‌ها تبدیل می شود. کتک خوردن و رنج برای هر دو یکسان است اما تفاوت در حکمتی است که می تواند به رنج کشیدن‌ «معنا» بخشد. یکی به امید روزهای بهتر رنج می کشد و دیگری با هر ضربه خرُدتر و حقیرتر می شود. اینکه چگونه با سختی‌ها و مشقت‌های زندگی کنار بیاییم و به آن‌ها واکنش نشان دهیم، نهایتاً محصول یک «تصمیم شخصی» است. می‌توانیم تصمیم بگیریم به سختی‌ها و مصائب اجتناب‌ناپذیر زندگی از منظر «معنا و حکمت» نگاه کنیم تا در پسِ هر ضربهٔ روحی و هر لطمهٔ جسمی تنومندتر، مقاوم‌تر و آگاه‌تر بیرون بیاییم یا اینکه تصمیم بگیریم در بهترین حالت یک «قربانی منفعل» با حیاتی پر از غم باشیم. @DastaneRastan_ir