eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.2هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
28.5هزار ویدیو
325 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت. خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم. بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر. شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟ 📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
··|💌🎈|·· شهادت یعنی نمیر 🖐🏻حیف است بمان، بساز ،ساخته شو 💪🏻 و در کلام آخر برای خدا شهید شو ... ♥️ +صرفا‌برای‌صیقل‌روح:) ‍‎‌‌‌‌‎ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با نام پروردگار یگانہ جمعہ 18 تیر ماه را آغاز میکنیم🌸🍃 سہ چیز زیباست بےخبر دعایت کنند نبینےنگاهت کنند ندانےیادت کنند🌸🍃 امروز جمعہ من دعایتان مے‌کنم بخیرنگاهتان مے‌کنم بپاکے یادتان می‌کنم🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام دوستان 💗جمعه تون زیبا و شاد 🌷امروزتان پراز شادی 🌸الهی امروز 💗خونه هاتون پربرکت 🌷رابطه هاتون 🌸پراز رنگ های زیبا 💗وجودتون سلامت 🌷دلتون پر اميد 🌸و لحظاتتون سرشاراز 💗عشق و شادی باشه 🌷آدینه تون زیبا در کنار عزیزانتون
💌پیامی‌از‌طرف‌خدا💌 ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ [55 اعراف] خلاصه‌اش: سرت خلوت شد بیا پیش خودم... بد به دلت راه نده... :) از همين يواشکی ها و در گوشی ها میشه فهميد که خيلی دوستت داره...🤍🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♦️امام علی علیه السلام: 🍁 لغزش عالم مانند شكسته شدن كشتى است كه سرنشينان خود را غرق مى‌كند و خودش هم غرق مى‌شود 📗میزان الحکمه، جلد8، صفحه99 ‍‎‌‌‌‌‎ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ظاهرا تنها چیزی که تو دنیا عادلانه تقسیم شده عقله چون هیچکس اعتراض نمیکنه، بگه مال من کمه!😂👌 😁 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 امروز صبح شیطان را دیدم. نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت... گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند. شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه میزنی؟ گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟ شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، وگرنه در برابر آدم به سجده میرفتم و میگفتم که: همانا تو خود پدر منی... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 گویند ابلیس، زمانی نزد فرعون آمد در حالیکه فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و می خورد، ابلیس به او گفت: آیا کسی می تواند این خوشه انگور را به مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ فرعون گفت: نه. ابلیس با شیوه مخصوص خودش (جادوگری و سحر) آن خوشه انگور را به دانه های مروارید تبدیل کرد. پس فرعون تعجب کرد و گفت: آفرین بر تو که استاد و ماهری. ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت: مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت چگونه دعوی خدایی می کنی؟ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ 👌حکایت بسیار زیباااا ❤️ گویند خدا به موسی گفت: قحطی خواهد آمد !به قومت بگو آماده شوند ... موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد... مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی پیش خدا رفت و علت را پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند!...من چگونه به این قوم رحم نکنم؟!... 👌به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔻داستان از توسل به امام حسین(ع) 📌خطیب بزرگ شیخ عبدالواهب کاشی در بسیاری از مجالس خود یاداوری میکند : من به برکت وجود امام حسین ع زنده مانده ام او تعریف میکند که : مادرم بعداز تحمل زایمان های دشوار ،هیچ کدام از پسرانش بعد از تولد زنده نمی ماندند 😔 منم که بدنیا امدم دریک قدمی مرگ بودم🙁 دیگر تاب و طاقت مادرم تمام میشود به بالای پشت بام می رود به مولا امام حسین(ع) متوسل میشود و 👈 نذر میکند که اورا خادم امام حسین گرداند و وقتی از پشت بام به پایین می آید درکمال تعجب فرزند خود را سالم می بیند و بااشک شادی معجزه امام حسین را شکر میگوید و بابت این معجزه شیخ کاشی خادم امام حسین ع گردیده بود منبع : استشفاء به معصومین ...ص328 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔹اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر می‌‌ایستد. خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌... 🔹دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد 🔹سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز 8 محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم آخرت. هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم را. نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامی. هم آب می‌خواهد هم آبرو. دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد. نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست! من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 از خیاط پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ گفت: دوختن پارگی های روح با نخ توبه؛ از باغبان پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ گفت: کاشت بذر عشق در زمین دلها زیر نور ایمان؛ از باستان شناس پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ گفت: کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون؛ از آیینه فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ گفت: زدودن غبار آیینه ی دل با شیشه پاک کن توکل؛ از میوه فروش پرسیدند: زندگی یعنی چه؟ گفت: دست چین کردن خوبی ها در صندوقچه ی دل؛ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍معنای کهیعص 😭نوحه سرایی حضرت زکریا 🌿حضرت زکریا (ع) از پروردگار متعال خواست که اسماء خسمه پنج تن آل عبا (علیهم السلام) را به او بیاموزد. جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و اسم پنج تن(علیهم السلام) را به او یاد داد. وقتی که حضرت زکریا (ع) اسم حضرت محمد(ص) و فاطمه(علیهاالسلام) و حسن (ع) را می فرمود، هم و غم او برداشته می شد و اندوهش بر طرف می گشت، ولی وقتی که اسم حضرت حسین (ع) را فرمود، گریه گلوگیر او می شد و پشت سر هم نفس می زد. روزی فرمود: خداوندا چرا من وقتی اسم آن چهار حضرت را می برم با نام آنها غم و غصه ام بر طرف می شود ولی تا اسم حسین را می برم اشک از چشمانم سرازیر می شود. و نفسم منقطع و هیجانی می شود؟! 💠خداوند تبارک و تعالی، حضرت زکریا را از قصه امام حسین (ع) با خبر کرد و روضه کربلا را برای آن حضرت تعریف کرد. و به او فرمود: کهیعص .کاف: اسم کربلااست. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 قضاوتی عجیب در میان بنی اسرائیل 🌿امام باقر(ع) فرمود: در میان بنی اسرائیل ثروتمندی عاقل زندگی می کرد، او دو همسر داشت، یکی از آنها پاکدامن بود، و از او دارای یک پسر شد و این پسر شباهت به پدر داشت. ولی همسر دیگرش، پاکدامن نبود و دو پسر داشت، هنگامی که پدر در بستر مرگ قرار گرفت به پسرانش چنین وصیت کرد: «ثروت من مال یکی از شما است». وقتی که او از دنیا رفت، سه پسر او در تصاحب مال پدر، اختلاف کردند، پسر بزرگ گفت: آن یک نفر، من هستم. پسر میانه گفت: او من هستم. پسر کوچک گفت: او من هستم. این سه نفر نزاع خود را نزد قاضی بردند، قاضی گفت: من درباره شما نمی توانم قضاوت کنم، شما را راهنمائی می کنم بروید نزد سه برادر از دودمان بنی غنام، از آنها بخواهید تا نزاع شما را حل کنند. آنها نخست نزد یکی از آن سه برادر (از بنی غنام) رفتند دیدند پیر فرتوت است و سؤال خود را مطرح کردند، او گفت: نزد برادرم که از نظر سنّ از من بزرگتر است بروید، آنها نزد او رفتند دیدند که او پیرمرد است ولی فرتوت و افتاده نیست، و سؤال خود را بازگو کردند، او گفت: بروید نزد فلان برادرم که سنّ او از من بیشتر است، آنها نزد برادر سوم آمدند ولی چهره او را جوانتر از دو برادر اول یافتند. نخست از برادر سوّم در مورد حال خود آن سه برادر بنی غنام پرسیدند که چرا تو که سنّت از همه بیشتر است، جوانتر از دو برادر دیگر به نظر می رسی، ولی آنکه سنّش از همه کوچکتر است، پیرتر به نظر می رسد. او در پاسخ گفت: آنر برادرم را که نخست دیدید، از ما کوچکتر است ولی زن بداخلاقی دارد، و او با زن سازش می کند و صبر و تحمل می نماید از ترس آنکه به بلای دیگری که قابل تحمل نیست گرفتار نگردد، از این رو پیر و شکسته شده است. اما برادر دوم که نزدش رفتید از من کوچکتر است ولی همسری دارد که گاهی او را شاد می کند و گاهی او را ناراحت می کند، از این رو در این میان مانده است و به نظر شما برادر وسطی جلوه می کند، ولی من دارای همسر نیکی هستم که همیشه مرا شاد می کند از این رو جوانتر از برادرانم به نظر می رسم. اما راه حل در مورد وصیت پدرتان این است که: کنار قبر او بروید و قبرش را بشکافید و استخوانهایش را بیرون آورید و بسوزانید و سپس نزد قاضی بروید تا قضاوت کند. آن سه برادر از نزد او بیرون آمدند، دو نفر از آنها (که مادرشان پاکدامن نبود) بیل و کلنگ برداشتند و به طرف قبر پدر حرکت کردند تا قبر را بشکافند... ولی پسر سوم (که مادرش پاکدامن بود) شمشیر پدر را برداشت و کنار قبر آمد و به برادرانش گفت: من سهم خودم از اموال پدرم را به شما بخشیدم، قبر پدرم را نشکافید. در این وقت آن سه برادر نزد قاضی رفته و جریان را گفتند. قاضی گفت: همین مقدار سعی شما برای قضاوت من کافی است، اموال را به من بدهید تا به صاحبش برسانم. سپس به برادر کوچک (که راضی به نبش قبر پدر نشد) گفت: «اموال را برگیر که صاحبش تو هستی، اگر آن دو برادرت پسر پدرت بودند دلشان مانند تو، برای پدر می سوخت و راضی به شکافتن قبر نمی شدند». ‌ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ساعت 3 شب بودكه صدای تلفن پسري را از خواب بيدار كرد. پشت خط مادرش بود.پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟ مادر گفت:25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم تولدت مبارك تمام زندگی ام خدا نگهدارت. پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح فردا به سراغ مادرش رفت . وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميزتلفن با شمع نيمه سوخته يافت ولي مادر ديگر در اين دنيا نبود... فقط میتونم بگم تا فرصت باقیست اینجوری دله مادرمون و پدرمون رو بدرد نیاریم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💧«اولین خاک و آب» ✨«صفوان جمال» برای ما نقل کرد که: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم،که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی برخی از زمین، و آب ها را بر بعضی دیگر تفضیل و برتری داد، پاره ای تفاخر و تکبّر نموده و تعدادی از آنها ستم و تعدی نمودند از این رو آب و زمینی نماند مگر آنکه مورد عقاب الهی قرار گرفت. زیرا تواضع و فروتنی در مقابل خدا را ترک کردند، حتّی خداوند متعال مشرکین را بر کعبه مسلّط نمود. به زمزم آبی شور وارد کرد و طعمش را فاسد نمود. «ولی زمین کربلاء و آب فرات اوّلین زمین و اوّلین آبی هستند که خداوند متعال مقدّس و پاکیزه نمود و به آنها برکت داد». مگر نبوده که زمین ها و آب ها بعضی بر برخی دیگر تفاخر و تکبّر نمودند؟! زمین کربلاء عرضه داشت: «من زمین خدا بوده که مرا مقدّس و مبارک آفرید، شفاء را در تربت و آب من قرار داد»، هیچ فخری نکردم، بلکه در مقابل آن کس که این فضیلت را به من داده فروتن و ذلیل می باشم، چنانچه بر زمین های دون خود نیز فخر نمی کنم، بلکه خدا را شکر و سپاس می کنم. «پس خداوند متعال بواسطه حسین علیه السلام و اصحابش آن سرزمین را مورد اکرام قرار داد». و در تواضع و فروتنی و شکرش افزود، سپس حضرت ابو عبداللَّه علیه السلام فرمودند: «کسی که برای خدا تواضع و فروتنی کند، حق تعالی او را بلند کند و کسی که تکبّر نماید، وی را پست و ذلیل خواهد نمود.» 📙کامل الزیارات 822 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🚩داستان نبش قبر جناب حر توسط شاه اسماعیل صفوی🌟 👑هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. پرسیدند: « چرا؟» استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند. توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.» شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. » پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد. هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد. شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند. به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠مرور حضرت موسی و نماینده اش 🌿یک روز حضرت موسی (ع) با حضرت یوشع بن نون (ع) در اطراف زمین سیر میکرند که به سرزمین کربلا رسیدند، اتفاقاً کفش حضرت موسی (ع) پاره و کف آن جدا شد و خاری به پای حضرتش اثابت کرد و پایش خونی شد و درد کشید، ناراحت و محزون سر بطرف آسمان بلند کرد و فرمود: خدا چه بدی از من سرزده بود که دچار این بلیه شدم . خداوند متعال به او وحی، و روضه کربلا را فرمود: اینجا حسینم را شهید می کنند، اینجا خونش را می ریزند، اینجا حسین را محزون و نالان می کنند و من می خواستم خون و حزن تو با او موافق باشد. حضرت موسی (ع) فرمود: خدایا حسین کیست؟! وحی رسید: او سبط محمد مصطفی (ص) و پسر حضرت علی مرتضی(ع) است. موسی ناراحت و گریان شد و فرمود: قاتل او کیست؟ خطاب رسید: او نفرین شده ماهی دریا و وحشی های بیابان و پرندگان هواست. حضرت موسی نالان و گریان دستها را بالا برد و یزید را لعنت و نفرین کرد و حضرت یوشع بن نون (ع) هم گریان به دعای حضرت موسی (ع) آمین گفت و بعد رفتند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃ختـــــــــم سوره مبارکہ تکویر🍃 1⃣🌸✨هرکس این سوره را صد مرتبه بخواند و از خداوند حاجت بخواهد البته روا شود✨ 2⃣🌸✨اگراین سوره را بر مقداری گلاب پاک بخواند و قدری از آن را در چشم کند روشنائی چشم پیدا کند و درد چشم را برطرف کند✨ 📚حاشیه تفسیر زواره باب ختومات ص8 ✨اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌✨ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹 أبو هریره رضی الله عنه از رسول الله (ص)روایت مى‌كند كه: 🌻حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ سِتٌّ قِيلَ مَا هُنَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِذَا لَقِيتَهُ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ وَإِذَا دَعَاكَ فَأَجِبْهُ وَإِذَا اسْتَنْصَحَكَ فَانْصَحْ لَهُ وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللَّهَ فَسَمِّتْهُ وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ وَإِذَا مَاتَ فَاتَّبِعْهُ 🌸«حق مسلمان بر مسلمان دیگر شش چیز است گفتند آن چیست؟ فرمود: 🍃 اگر او را دیدی بر او سلام كن. 🍁 اگر تو را دعوت كرد، دعوت او را اجابت کن. 🌸 اگر از تو درخواست نصیحت نمود، او را نصیحت كن. 🌸 اگر عطسه زد و الحمدلله گفت، به او جواب ده(یعنی بگو: یرحمک الله) خدا تو را رحم كند. 🍃اگر مریض شد، او را عیادت كن. 🍁و اگر فوت نمود، جنازه‌ی او را تشییع كن ☘رواه مسلم/2162 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
استاد فاطمی نیا: مولوي تمثيل آورده است كه فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت. شيطان براو ظاهر ميشود وميگويد: تابه حال اين همه "ياربّ" گفته اي، چه فايده داشته است!؟ مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد. شب كسي به خواب او آمد و گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟ جواب داد : چون جوابي نمي شنوم و ميترسم ازدرگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟ گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم اين "ياربّ" گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست! يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به درگاهش بلندشود ، اصلا نميگذارد " ياربّ" بگوييم! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💫🍃💫 پرسشی آموزنده از آیه الله حسن زاده آملی : میخواهم بدانم در باطن به چه صورتی هستم⁉️ آیا این امر ممکن است⁉️ پاسخ : بله. هر انسانی میتواند باطن برزخی خویش را تشخیص دهد و بفهمد در باطن به چه صورتی میباشد. 🌺اگر آدمى *میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد* "بهيمه" (چهار پایان غیر درنده*) است. 🌺و اگر علاوه بر اين سه امر، *ضرر و آسيب و آزار* به خلق خدا دارد "سبع" (حیوانات شرور و درنده ) است. 🌺و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و *حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ* و از اين گونه امور با بندگان خدا دارد "شيطان" است. 🌺 و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد ولى صفات سبعى و شيطانى ندارد يعنى *مردم و خلق خدا از او آسوده‏ اند*، "ملَك" (فرشته)است. 🌺و اگر علاوه بر مقام ملَكى بسوى معارف و ادراك حقايق عوالم وجود و سير در آنها و سيروسلوک الى اللّه و في اللّه گرايش دارد *انسان* است. ❌خلاصه اینکه بشر به پنج گونه تقسیم میشود : *بهيمه، سبع، شيطان، فرشته و انسان‏* . حال هر کسی با مطالعه این جملات میتواند بفهمد که در باطن به چه صورت است. نیازی نیست انسان به نزد کسی برود که چشم برزخی دارد و از وی بخواهد باطن او را بگوید ...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍💎 هر لحظه از زندگیتان تصویری است که قبلا هرگز آن را ندیده اید و هرگز دوباره آن را نمی بینید پس لذت ببرید و هر لحظه را زیبا زندگی کنید به تو نمی‌گویم که از یک ارتفاع جامپ کن یا یک مسافرت با دوچرخه داشته باش یا سبزی پلو با ماهی را با دست بخور یا داستان زندگیت را یک رمان کن یا بدون ترس در یک جمع آواز بخوان یا به آدم های پشت چراغ قرمز یک گل هدیه کن یا با بچه ها برقصی و با افراد مسن دوست شو یا با زبان بچه گانه حرف بزن یا ده تا ساندویچ بگیر و کنار بچه های کار بشین و باهاشون غذا بخور یا هرماه شده بخش خیلی کمی از درآمدت رو به نیازمندان بده یا بی دلیل باعث خوشحالی و لبخند کسی باش یا کمک کن حال کسی خوب بشه یا این جور کارها "گرچه ته دلم دوست دارم از این کارها بکنی" اما جسورانه زندگی کن، در زندگی‌ات شجاعت به خرج بده، تلاش خودت را بکن. یک جا ننشین. آن لباسی که دوست داری را با افتخار بپوش و هروقت خواستی ، حال دلت را خوب کن از قضاوت هیچ کس هم نترس آرزوهای بزرگ داشته باش و براشون تلاش کن خیلی کارها هست که میتونی انجام بدی پس شروع کن •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•