✍ حضرت مهدی (عج)
أَنَا اَلْمَهْدِيُّ أَنَا قَائِمُ اَلزَّمَانِ أَنَا اَلَّذِي أَمْلَأُهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراًمنم مهدی، و منم قائم دوران. منم آن که دنیا را پر از عدل و داد می کند، آن گونه که پر از ستم شده باشد
📗كمال الدين ج2 ص444
🔻شرح حدیث
علی بن احمد خدیجی از شخصی به نام «ازدی»نقل می کند:در مسجدالحرام مشغول طواف بودم. شش دور طواف کرده بودم، می خواستم دور هفتم را آغاز کنم که در سمت راست کعبه حلقه ای از مردم را دیدم و جوانی خوش سیما و خوشبو و با هیبت را مشاهده کردم که سخن می گفت و به مردم نزدیک می شد. نیکوتر و شیرین تر از کلامش نشنیده بودم.
آمد و نشست. پیش رفتم که با او صحبت کنم، مردم مرا کنار زدند. از بعضی پرسیدم: او کیست؟ گفتند:او فرزند پیامبر خداست. سالی یک بار برای یاران خاص خود آشکار می شود وبا آنان سخن می گوید. به هر طریق خود را به او نزدیک کردم و گفتم: سرورم به قصد هدایت یابی به حضور رسیده ام، مرا ارشاد کنید. حضرت سنگ ریزه ای به دستم داد. روی به این سو برگرداندم. همراهانش به من گفتند: چه به تو داد؟ گفتم: سنگ ریزه. مشت خود را باز کردم، دیدم قطعه ای طلاست. من رفتم، دیدم ایشان در پی من آمد و به من فرمود: حجت بر تو ثابت و حق برای تو آشکار شد و کوری از تو رخت بربست. مرا میشناسی؟ گفتم: نه فرمود: «منم مهدی قائم دوران که زمین را پر از عدل و داد خواهم کرد، آنگونه که از ستم پر شده است.»
راستی چه افتخاری است دیدن خورشید جمال آن امام غایب.
دستم اگر به آن شاه می رسید
پایم به عرش، از شرف و جاه می رسید
دیگر مرا نیاز به گفتن نبود، اگر
آن کس که هست از دلم آگاه، می رسید
ای کاش آن لطیف تر ازگل، شبی
آهسته با نسیم سحرگاه می رسید
می شد ز روشنی شب تاریک من چو روز
گر بر فراز کلبه ام، آن ماه می رسید
📗منبع: #حکمت_های_مهدوی ، جواد محدثی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍ حضرت مهدی (عج)
أَنَا اَلْمَهْدِيُّ أَنَا قَائِمُ اَلزَّمَانِ أَنَا اَلَّذِي أَمْلَأُهَا عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراًمنم مهدی، و منم قائم دوران. منم آن که دنیا را پر از عدل و داد می کند، آن گونه که پر از ستم شده باشد
📗كمال الدين ج2 ص444
🔻شرح حدیث
علی بن احمد خدیجی از شخصی به نام «ازدی»نقل می کند:در مسجدالحرام مشغول طواف بودم. شش دور طواف کرده بودم، می خواستم دور هفتم را آغاز کنم که در سمت راست کعبه حلقه ای از مردم را دیدم و جوانی خوش سیما و خوشبو و با هیبت را مشاهده کردم که سخن می گفت و به مردم نزدیک می شد. نیکوتر و شیرین تر از کلامش نشنیده بودم.
آمد و نشست. پیش رفتم که با او صحبت کنم، مردم مرا کنار زدند. از بعضی پرسیدم: او کیست؟ گفتند:او فرزند پیامبر خداست. سالی یک بار برای یاران خاص خود آشکار می شود وبا آنان سخن می گوید. به هر طریق خود را به او نزدیک کردم و گفتم: سرورم به قصد هدایت یابی به حضور رسیده ام، مرا ارشاد کنید. حضرت سنگ ریزه ای به دستم داد. روی به این سو برگرداندم. همراهانش به من گفتند: چه به تو داد؟ گفتم: سنگ ریزه. مشت خود را باز کردم، دیدم قطعه ای طلاست. من رفتم، دیدم ایشان در پی من آمد و به من فرمود: حجت بر تو ثابت و حق برای تو آشکار شد و کوری از تو رخت بربست. مرا میشناسی؟ گفتم: نه فرمود: «منم مهدی قائم دوران که زمین را پر از عدل و داد خواهم کرد، آنگونه که از ستم پر شده است.»
راستی چه افتخاری است دیدن خورشید جمال آن امام غایب.
دستم اگر به آن شاه می رسید
پایم به عرش، از شرف و جاه می رسید
دیگر مرا نیاز به گفتن نبود، اگر
آن کس که هست از دلم آگاه، می رسید
ای کاش آن لطیف تر ازگل، شبی
آهسته با نسیم سحرگاه می رسید
می شد ز روشنی شب تاریک من چو روز
گر بر فراز کلبه ام، آن ماه می رسید
📗منبع: #حکمت_های_مهدوی ، جواد محدثی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•