✍#خانه_ی_بهشتی
آورده اند: روزی بهلول در معبری با خاک و گل خانه میساخت (همان طوری که بچهها بازی میکنند) اتفاقا زبیده خاتون (همسر هارون الرشید) از آن جا عبور کرد، پرسید: بهلول! چه میکنی؟ گفت: خانه میسازم و درخواست کرد یکی از خانهها را به او بفروشد. بهلول قبول کرد و با مقداری که میخواست معامله را تمام کرد. شبانگاه هارون الرشید در خواب دید جلوی قصری از قصرهای بسیار مجلل بهشت ایستاده است، خواست داخل شود گفتند: این قصر اختصاصی زبیده است کسی را اجازه ی ورود نیست. فردا صبح زبیده را خواست و خواب خود را نقل کرد. زبیده نیز داستان خانه خریدن از بهلول را به هارون گفت. هارون به طمع خانه ی بهشتی از پی بهلول فرستاد. وقتی حاضر شد در خواست کرد که یکی از همان خانههای گلی را به او بفروشد. بهلول امتناع ورزید. هارون هرچه اصرار کرد موفق نشد. بالاخره بهلول گفت: زبیده ندیده خرید، اما تو بعد از مشاهده میخواهی بخری. منظورش این بود که او از روی اخلاص فقط برای کمک این کار را کرده است؛ اما تو به طمع قصر بهشتی میخواهی معامله کنی.
📙پند تاریخ207/5
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•