eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.2هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
28.5هزار ویدیو
325 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگۍ‌میگفٺ↓ تڪیه‌ڪن‌به‌شہـداء🖐🏻' شہـداءتڪیه‌شان‌خداست ؛ اصلا‌ڪنارگݪ‌بنشینۍبوۍگل‌میگیرۍ' پس‌گݪستان‌ڪن‌زندگیت‌را‌با‌یادشہـدآ (:♥️ |🕊| ‍...✨🥀 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨| . درس خواندنش ڪمۍ با بقیـھ فرق داشت! زمـٰان نوشتن یاد داشت هایش ، اگر فڪرش کُند میشد یا در مسئلـھ‌ای مـےماند؛گوشـھ‌ی یاد داشتش مـےنوشت: الھـےوربـےمن‌لـےغیرڪ :)♥️ 🌱' •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🪴 شھـٰادت‌یعنۍ: متفـٰاوت‌بھ‌پـٰایـٰان‌برسیـم! وگرنھ‌مرگ‌پـٰایـٰان‌همہ‌ۍقصہ‌هـٰاست . . !(:🕊 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ࢪفت... جنگیـد... شهیـد شـد... گمنام شـــــد... به امیـد اینڪه من و شما راهشو ادامہ بدیم(: ڪجاے ڪارامون با ادامہ دادن راه شهـدا جوࢪ دࢪ میاد؟؟🙂💔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌿 بعضی‌هاهم‌هستند نه‌میخوان‌سنگ‌قبری‌داشته‌باشند نه‌میخوان‌کسی‌بالاسرقبرشون‌وایسه اینجورآدمارومیگن‌گمنام‌مفقودالاثر :) یعنی‌ته‌ته‌شهادت... یعنی‌حضرت‌زهرابرات‌ویژه‌مادری‌کنن♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. . برق‌نگاهت‌قدرت‌گناه‌را‌از‌من‌گرفته من‌تا‌ابد‌به‌عهد‌خویش‌با‌چشمانت‌پایبندم وقتی‌نگاهت‌به‌من‌است‌مگر‌می‌شود‌دست‌ از‌پا‌خطا‌کردتو‌هم‌شاهدی‌و‌هم‌شهید..(:🌿 🕊 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
- مالکیت‌آسمان‌به‌نام کسانی‌نوشته‌شده‌است که‌براین‌زمین‌دل‌نبسته‌اند..🕊 🪴 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🖤 ✋یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ 🔻عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت. لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست. 🌹 📙برگرفته از کتاب راهیان علقمه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🖤 ✋یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ 🔻عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت. لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست. 🌹 📙برگرفته از کتاب راهیان علقمه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•