🌸🍃🌸🍃
#تماشای_باغ_همسایه
💎یک ضرب المثل عربی می گوید : « به ابله هزاران نعمت بده ، اما باز هم فقط مال تو را می خواهد .»
شروع می کنیم به کاشتن باغ زندگیمان ،
بعد به کنارمان نگاه می کنیم و می بینیم همسایه مان آنجاست و ما را می پاید .
از هر کاری ناتوان است ، اما دوست دارد ما را راهنمایی کند که چطور اعمال خود را درو کنیم ، افکارمان را بکاریم ، فتوحاتمان را آبیاری کنیم .
اگر به گفته های او توجه کنیم ، آخر کار می بینیم داریم برای او کار می کنیم و باغ زندگی ما می شود آنچه همسایه مان می خواهد .
سرانجام فراموش می کنیم زمینی را با عرق جبین کاشته ایم و با برکات بسیار بارور کرده ایم و
از یاد می بریم که هر وجب زمین ، رازهای خود را دارد و فقط دست صبور باغبان می تواند آن را رازگشایی کند .
دیگر توجه نمی کنیم به آفتاب ، به باران و به فصل ها ....... ،
چرا که فقط حواسمان به چشم هایی است که در همان نزدیکی مراقب ماست .
ابلهی که عشقش فضولی در باغ ماست ، هرگز باغ خود را نمی کارد .
برگرفته از کتاب چون رود جاری باش
از پائولو کوئلیو
به ما بپیوندید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✨﷽✨
✍جراح آمریکایی و بینی آیت الله بهجت
💠یک از دوستان ما در آمریکا استاد دانشگاه
است ، در آنجا اینقدر از چشم برزخی و توانایی
های معنوی مرحوم آیت الله بهجت تعریف کردند
که آنها مشتاق دیدار با ایشان شدند ...
حضرت اقای بهجت گفتند زیاد نیایند حدودا
بیست نفر رسیدند خدمت آقا ، خیلی جالب است
ای کاش عکس های آن را به نمایش بگذارند
حضرت آقا چند جمله ای آنها را نصیحت کردند ،
یکی از این ها جراح بود در دل خودش گفت:
این عارفی که چشم برزخی دارد ای کاش میآمد
من بینی او را عمل میکردم... و در دلش میخندید
مجلس تمام شد و همه برای خداحافظی نزد
ایشان رفتند نوبت به این پزشک که رسید
حضرت آقا به مترجم گفتند: به ایشان بگویید
وقتی آنجا نشسته است دیگر در دلش به بینی
من نخندد ، این پزشک دق کرد و نشست...
📚نقل از آیت الله احدی از شاگردان معظم له
*****************
🌸🍃🌸🍃
🍒🍒
وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند..
باد باعث طراوتش میشود
آب باعث رشدش میشود
و آفتاب پختگی و کمال میبخشد
اما …
به محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت،
آب باعث گندیدگی
باد باعث پلاسیدگی
و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود..
بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود.
پول ، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود.
به ما بپیوندید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
💫
بهترین همسر دنیا چه شکلی است؟
بهترین همسر دنیا شدن کار سختی نیست. شما هم بهترین همسر دنیا می شوید اگر این خصوصیات را داشته باشید :
1- بهترین همسر دنیا اشتباهات گذشته شما را فراموش می کند. یک شریک خوب، گذشته شما را نادیده می گیرد و دائم اشتباهاتی را که یادآوری آنها " هیچ نفعی " به حال رابطه تان ندارد ، بازگو نمی کند.
2- بهترین همسر دنیا مقایسه نمی کند. یک شریک زندگی مناسب " تفاوت انسان ها " را درک می کند و می داند که هر شخص نقاط ضعف و قوت خود را دارد. بنابراین شما را با افراد دیگر مقایسه نمی کند.
3- بهترین همسر دنیا به رابطه دوطرفه اعتقاد دارد. او باید بداند که یک رابطه سالم به تلاش هر دو طرف وابسته است و باید بین آنها تعادل برقرار باشد. رابطه های یک طرفه در نهایت به مشکل منجر خواهد شد.
4- بهترین همسر دنیا به تنهایی شما احترام می گذارد. هر فردی به تنهایی احتیاج دارد. شریک شما باید معنای حریم خصوصی را درک کند. افرادی که این قانون را رعایت نمی کنند ، پس از مدتی از هم خسته می شوند و در رابطه احساس خفقان می کنند. باز هم می گوییم، در هر چیزی تعادل لازم است، حتی با هم بودن.
🌸🍃🌸🍃
#خدا_اشتباه_نميكند
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می ڪنید؟
گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟
پاسخ دادند: براے چه ندارد، براے رضاے خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روے آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالاے سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالاے در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا ڪردند و به باد ڪتڪ گرفتند ڪه زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می ڪنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید ڪه مسجد را براے خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند ڪه من مسجد را ساخته ام، خدا ڪه اشتباه نمی ڪند.
به ما بپیوندید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌸🍃🌸🍃
#امنيت
از تيمورلنگ سوال کردند كه:
چگونه امنيتی در كشور پهناور خود ايجاد نمودی كه وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول كشور را طی میكند؛ كسی به او تعرضی نکرده و جسارتی نمیكند؟
در جواب، جمله كوتاه ولی با تاملی میگويد:
در هر شهری که دزدی ديدم، گردن داروغه را زدم!
💠 حرف حساب 👇👇
به ما بپیوندید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#سخنان_ناب
" خاموش بودن" نصف حکمت است.
" تعقیب نکردن دیگران " ، نصف آرامش است.
" مداخله نکردن درکار دیگران " ، نصف ادب است.
من از دنیا فقط اینو دریافتم که :
اونیکه " قویتر بود "، کمتر زور میگفت...
اونیکه راحت تر میگفت " اشتباه کردم " اعتماد به نفسش بالاتر بود...
اونیکه " صداش " آرومتر بود ، حرفاش بانفوذتر بود...
اونیکه خودشو واقعأ " دوست داشت " ، بقیه رو واقعی تر دوست داشت...
اونیکه بیشتر " طنز " میگفت ،به زندگی جدی تر نگاه میکرد...
اونیکه به " تفاوت " بین انسانها واقف بود،بیشتر نقاط مشترک رو باهاشون پیدا میکرد.
به ما بپیوندید:
@DastaneRastan_ir
#قرآن
❣هنگامی که خداوند سبحانه و تعالی پیامبرش را در قرآن وصف میکند ؛
نه از جمالش
نه از شکلش
نه از مالش
و نه از اصل و نسب
او وصف و تعریف میکند...
بلکه از "اخــلاق" او تعریف میکند.😍
" و إنك لعلى خلق عظيم "
و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری!
🌹(سوره قلم/۴)🌹
"قيمت انسان به اخلاق اوست"...
💫💫💫💫💫💫💫
🕌🌴❤🌴❤🌴🕌
🌹بهترین دکترها در جهان:
1- قرآن کریم
2- خرما
3-خواب کافی درشب
4-هوای آزادوپاک
5-روزی نیم ساعت پیاده روی
6-خوردن غذای سالم وبه مقدار
7-نور آفتاب
8-عسل
9-سیاه دانه
1-نفس بکش بالااله الاالله
2-نفست راسرزنش کن بااستغفرالله
3-هنگام دردکشیدن بگوالحمدلله
4-هنگام تعجب بگوسبحان الله
5-هنگام خوشحالی صلوات بررسول الله
6-هنگام ناراحتی انالله واناالیه راجعون
7-سم چشمانت رابشکن به گفتن ماشاالله تبارک الله
8-شروع کن بابسم الله
9-خاتمه بده باالحمدلله
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
🌸🍃🌸🍃
#توهم_عشق
کاش میشد وقتی کسی را دوست داریم
همزمان باشد و
اوهم دوستمان داشته باشد،
از عشقش بگوید
از بودن بگوید
روزی هزار بار برایت یاد آوری کند که چقدر بودنت
و خواستنت حسِ خوبی ست..
اما ما گُم شدیم در عشق و خواستن های یک طرفه یمان
ما تَوهم عشق زدیم
کاش وقتی کسی را دوست داریم اوهم همزمان دوستمان داشته باشد
غیرِ این باشد به دیگری جان میدهد و از دیگریجان میگیرد...
#مائده_زمان
💠 حرف حساب 👇👇
🌸🍃🌸🍃
#داستان
مش ممد حسن نهال درختي را كاشت كه بار نمى داد. اهل ده گفتند:
- بار نمى ده مشدي
مش ممد توجه نكرد. خاك پاي درخت ريخت. باز گفتند:
- بار نمى ده. از ما گفتن
توجه نكرد، آبش داد. گفتند:
- به خرجت كه نمى ره. خود داني
و رفتند.
مش ممد هر روز مى آمد و نهال كوچك را آب مى داد. اهل ده بعد از مدتى ببين خودشان گفتند:
- نكنه بار بده؟ آبرومون مى ره.
نهال قد كشيد و تنه داد. بزرگ شد، اما از ميوه خبري نبود. مش ممد تمام درخت هاش را رها كرده بود اما اين يكى را ول كن نبود. صبح و شب به تيمار همين تك درخت مشغول بود. درخت بزرگ و بالغ شده بود اما بار نمى داد. اهل ده گفتند:
- نگفتيم بار نمى ده؟ نگفتيم وقتتو تلف مى كنى؟
درخت هاي ديگر مش ممد همگى خشك و پوك و كرمو شده بودند. اهل ده مى گفتند:
- خسرالدنيا و الاخره كه مى گن تويي. هر چي داشتى از بين بردي چسبيدي به اوني كه تو زرد از آب دراومده
مش ممد توجه نكرد. كود پاي درخت ريخت و خاك دورش را بيل برگردان كرد. آفتاب داشت غروب مى كرد. دهاتى ها رفتند. مش ممد سر بيلش را فرو كرد تو خاك. نشست و به درخت تكيه داد. درخت به حرف آمد:
- از اين همه حرف و نيش زبون خسته نشدي مش ممد؟
مش ممد چيزي نگفت. به غروب نگاه مى كرد. درخت گفت:
- منم كه بار ندادم. واسه چي عمرتو پاي من تلف كردي؟
مش ممد بلند شد. بيل را از زمين بيرون كشيد و به دوش گرفت. گفت:
- ولت كنم برم؟
درخت گفت:
- نه!
مش ممد گفت:
- واسه چى نه؟
درخت گفت:
- چون مى خوامت
مش ممد گفت:
- مى گم يكى ديگه آبت بده، خاكتو عوض كنه!
درخت گفت:
- مشكل من آب و خاك و كود نيست
مش ممد گفت:
- پس چته؟
درخت گفت:
- من به تو وابسته شدم. بري، رفتم.
مش ممد سر شست و سبابه اش را به هم نزديك كرد. نشان درخت داد و گفت:
- يه انقدم به دل بدبخت من فكر كن. روزي كه رفتم نهال بگيرم از پيشت رد مى شدم. لباسم گير كرد به خارت. اومدم جدا كنم، يكى از خارات رفت تو انگشتم. لباسمو جدا كردم. خارو از انگشتم بيرون كشيدم. شب رفتم خونه. لباس سوراخو آويزون كردم به باهوي در. رفتم تو جا. انگشتم مى سوخت. ديدم زخمت به دلم اثر كرده. به خودم گفتم مشدي، يه عمر برا ميوه درخت كاشتى، يه بار واسه دلت بكار. صبح برگشتم گرفتمت. من خودتو مى خوام. نه ميوه تو.
درخت شكوفه داد. ميوه داد، ناگهان، از تمام شاخه هاش ميوه آويزان شد. مش ممد گفت:
- غمزه واسه يكى ديگه بيا. من ديگه ميلي به ميوه ندارم.
درخت گفت:
- تو آفتاب سايه ى سرت مى شم. تو مهتاب صورتتو با برگام پولك پولك مى كنم
مش ممد گفت:
- لازم ندارم
درخت گفت:
- يه چي ازم بخواه
مش ممد گفت:
- چيزي احتياج ندارم
درخت گفت:
- آرزوهاتو برآورده مى كنم
مش ممد گفت:
- قبلا آرزو كشي كردم
درخت گفت:
- پس ديگه وقتشه
مش ممد گفت:
- آره. آخريشم بهت مى دم.
و همانجا جان داد و كود ِ درخت شد.
تا آن وقت نام درخت در سكوت ورد زبان و دل مش ممد بود. بعد از آن، نام مش ممد ورد دل درخت شد.
✍علیرضا روشن
🌸🍃🌸🍃
#تلنگر
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت، خدا رو شکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت، خدا رو شکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت، خدا رو شکر بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سرد خانه میبرند. گفت، خدا رو شکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
به دیگران هم این را میگویید تا بدانند خدا آنها را هم دوست دارد؟
زندگی:
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
1. بیمارستان
2. زندان
3. قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد. زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم.
هدایت شده از آیه گرافـی 🇵🇸
ای ڪه دستت میرسد دستی بگیر....
💠خانواده ای فقیر هستن که حتی توانایی تهیه نان را هم ندارند ما درنظر داریم مبلغی جمع کنیم و بدستشان برسانیم
اگر شماهم مایلید در این امر خیر شرکت کنید به ایدی زیر پیام دهید↙️
🆔 @mokhles_28
#دستهاےخدروےزمین_باشید
#قصدماخیراست_لطفاتهمت_نزنید
✨﷽✨
✅پرده پوشی گناه دیگران
✍حضرت محمد (ص) از امام علی (ع)
پرسیدند:اگر مردی را در حال ارتکاب فحشایی
,گناهی دیدی چه میکنی؟ مولا امیرالمؤمنین
پاسخ دادند:او را میپوشانم
رسول الله پرسیدند:
اگر دوباره او را در حال ارتکاب گناه دیدی چه؟
مولا باز هم جواب دادند: او را میپوشانم.
رسول الله سه مرتبه این سوال را پرسیدند
و مولا امیرالمؤمنین هر سه بار، همان پاسخ
را دادند.
💥حضرت محمد (ص) فرمودند:
جوانمردی جز علی نیست. آنگاه رسول الله رو
به اصحاب کردند و فرمودند: برای برادران خود
پرده پوشی کنید
📚مستدرک الوسائل ، ج ۱۲ ، ص ۴۲۶
✨﷽✨
✅اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
لا یسخر قوم من قوم
همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
ولا تلمزوا انفسکم
از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
ولا تنابزوا بالالقاب
«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
و انفقوا فی سبیل الله
در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
و بالوالدین احسانا
و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
اجتنبوا کثیرا من الظن
از بسیاری «از گمان ها دوری کنید»
🌸🍃🌸🍃
تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم. خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا، فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه...مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود که پيرمردی از روبرو گفت: چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحتتر ميخوابن، پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره. حالم بااين حرف پيرمرد جان گرفت، انگار يک دسته قوی سفيد توی ذهنم به پرواز درآمدند. پيرمرد همچنان حرف ميزد و عشق ميپراکند: هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه ازکجا آورده که ما نميتونيم. بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقيرنيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش حال خيلي ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد. وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره !متر رو به جای قدش، دور قلبش میگیره خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد. نگاهتان زیبا.
✨﷽✨
✅ داستان شیعه شدن پرفسور برلون توسط دعای ابوحمزه ثمالی
🔸 مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.
👈مرحوم آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم.
⁉️ وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است .
🔹 بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند قرار دارد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
___
🌍 🌍
روزى پيامبر اکرم (ص) از راهى عبور مى کرد. در راه شيطان را ديد که خيلى ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده اى؟ گفت: يا رسول الله از دست امت تو رنج مى برم و در زحمت بسيار هستم . پيامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند ؟ گفت: يا رسول الله، امت شما شش خصلت دارند که من طاقت ديدن و تحمل اين خصايص را ندارم .
اول :اين که هر وقت به هم مى رسند سلام مى کنند.
دوم :اين که با هم مصافحه - دست دادن- مى کنند.
سوم: آن که ، هر کارى را که مى خواهند انجام دهند «ان شاء الله» مى گويند ،
چهارم: از اين خصلت ها آن است که استغفار از گناهان مى کنند ،
پنجم :اين که تا نام شما را مى شنوند صلوات مى فرستند
ششم آن که ابتداى هر کارى « بسم الله الرحمن الرحيم» مى گويند.
امام علی علیه السلام:
پاداش آن که تو را شادمان کرد آن نیست که اندوهگینش سازی
نهج البلاغه، قسمتی از نامه 31
پاشو برو دست پدر و مادرت رو ببوس و همیشه مثل پروانه دورشون بچرخ، نمی دونی که چقدر لحظه لحظه زندگیشون برات استرس داشتن و غصه خوردن و آب شدن... گوشیت رو هم وقتی دارند برات چیزی تعریف می کنند کنار بذار... قلبشون برات می تپه و لحظه لحظه نگرانت هستند و تو همش تلگرام رو چک می کنی که ببینی کسی بهت پیام نداده؟؟؟ کی بهتر از پدر مادره که منتظری پیام بده؟!
🌸🍃🌸🍃
💎خانواده بسیار فقیری بودند که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان میآمد که فقط شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیش از نیازشان پول بدست آوردند…
زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و ورق زد، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق میزد افراد خانواده هم دورش جمع میشدند، بالاخره زن آینهی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجاییکه پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی در مزرعه سرگرم کار بودند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند .
زن اولین کسی بود که بسته راباز کرد و خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه میگفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد آینه را بدست گرفت و در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه میگفتی که من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان، مامان، چشمهای من شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر انرژی بود از راه رسید و آینه را قاپید او در چهار سالگی از قاطر لگد خورده بود و صورتش از ریخت افتاده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من زشتم!
و در حالی که بشدت گریه میکرد به پدرش گفت : پدر، آیا من همیشه همین شکل بودم ؟
بله پسرم ، همیشه .
با این حال تو مرا دوست داری ؟
بله پسرم، دوستت دارم !
چرا؟ برای چه من را دوست داری ؟
چون مال من هستی!!!
….و من هر روز صبح وقتی صادقانه به درونم نگاه میکنم و می بینم که زشت است ، از خدا میپرسم آیا دوستم داری ؟ و او همیشه مهربانانه جواب می دهد: بله !و وقتی از او می پرسم چرا دوستم داری ؟
او میگوید : چون مال من هستی.
خيلي قشنگه و قابل تأمل😊
خانم و آقایی در شهر میانه آذربایجان شرقی میروند میدانی که کارگران در آن می ایستند تا به کار بروند میگویند به سه کارگر نیاز دارند.
ولی بیشتر از بیست هزار تومان برای یک روز کار به آنها نمیدهند
خیلی ها عقب گرد میکنند و نمیروند
ولی از میان آن همه کارگر سه نفر که نیاز مند بودند به ناچار برای بیست هزار تومان همراه آن زن و مرد میروند که کار کنند
وقتی به خانه آن زن و مرد میرسند حسابی مورد پذیرایی قرار میگیرند سپس یکی از کارگران میگوید که کار ما را بگویید تا کار کنیم
صاحبکار میگوید ما کاری نداریم که انجام بدهید فقط چند لحضه صبر کنید تا دستمزدتان را بیاورم بدهم پس از دقایقی صاحب خانه با شش میلیون تومان پول نقد وارد اتاق میشود و به هر نفر از کارگران دو میلیون تومان میدهد
و میگوید که این شش میلیون پول حج مان بود که انصراف دادیم و شما که به خاطر بیست هزار تومان مجبور شدید بیایید کار کنید حتما خیلی نیازمندید و این پول را به شما میدهیم که شاید خدا هم از ما راضی باشد.❤️👌
🌸🍃🌸🍃
📝 کمال الملک نقاش چیره دست
ایرانی (دوران قاجار) برای آشنایی با شیوه ها
و سبکهای نقاشان فرنگی
به اروپا سفر کرد
زمانی که در پاریس بود
فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن
شکمش هم پولی نداشت
یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد
در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول
غذا را روی میز میگذاشتند و میرفتند،
معمولا هم مبلغی بیشتر، چرا که
این مبلغ اضافی بعنوان انعام به گارسون میرسید
اما کمال الملک پولی در بساط نداشت
بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده کرد
از داخل خورجینی که وسایل نقاشی اش در آن بود
مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب
عکس یک اسکناس را روی آن
کشید
بشقاب را روی میز گذاشت
و از رستوران بیرون آمد
گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را
بردارد
ولی متوجه شد که پولی در کار
نیست و تنها یک نقاشی ست
بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه او را گرفت
و شروع به داد و فریاد کرد
صاحب رستوران جلو آمد و جریان
را پرسید
گارسون بشقاب را به او نشان داد
و گفت این مرد یک دزد و شیادست
بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده
صاحب رستوران که مردی هنر شناس بود
دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد
بعد به گارسون گفت رهایش کن
برود این بشقاب خیلی بیشتر از
یک پرس غذا ارزش دارد
امروز این بشقاب در موزه ی لوور پاریس بعنوان بخشی از تاریخ هنری این شهر نگهداری میشود.
بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته میشوند ...
به ما بپیوندید:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇