eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.3هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
928 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 شخصی از اهل علم می‌گفت: در کربلا یا نجف که بودیم، گاهی در مضیقه قرار می‌گرفتیم به‌حدی که آب و نان نداشتیم. خانواده می‌گفت: فلان آقا مرجع است، برو از او بخواه. من می‌گفتم: این کار را نمی‌کنم و اگر اصرار بکنید، می‌گذارم و از خانه بیرون می‌روم. آن شخص می‌گفت: شب خواب دیدم کسی در می‌زند. امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف بود. دستش را بوسیدم. وارد خانه شدند و مقداری نشستند و هنگام تشریف بردن دیدم چیزی زیر تشک گذاشتند. پس از تشریف بردنشان در عالم خواب نگاه کردم ببینم چه گذاشته‌اند، دیدم یک فلس عراقی را گذاشته‌اند، [که کوچک‌ترین واحد پول عراق و أَقَل ما یباعُ وَ یشْتَری بِهِ (کمترین مبلغی که می‌توان با آن چیزی را خرید و یا فروخت) است که شاید فقرا هم آن را قبول نکنند] از خواب بیدار شدم و بعد از آن خواب دیگر به فقر گرفتار نشدم. از اصفهان حواله صد یا هشتاد تومان رسید و وضع ما رو به بهبودی رفت. ما که چنین ملاذ و ملجئی (تکیه‌گاه و پناهگاهی) داریم، چه احتیاجی به دیگران داریم؟! 📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۹ ~~~~ 📖 امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»: اذا قامَ قائمُ آلِ محمدٍ (علیهم‌السلام) بَنی فی‌ظَهرِ الكوفَةِ مَسجداً لَهُ اَلفُ بابٍ وَ اتَّصلَت بیوتُ الكوفَةِ بِنهرِ كَربلاء. زمانی که قائم آل محمد(علیه‌السلام) ظهور می‌کند در نجف اشرف مسجدی بنا می‌کند که هزار باب دارد و در آن زمان خانه‌های شهر کوفه به شریعة فرات کربلا متصل می‌گردد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٣٧) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۹ وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * سوگند به خورشيد و تابندگى‏‌اش * سوگند به ماه وقتی که در پی خورشید می‌آید * سوگند به روز وقتی عالم را روشن می‌گرداند. سوره شمس، آیات ۱ - ۳. امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیات فرمودند: "خورشید" رسول خداست که برای مردم دینشان را روشن ساخت. "ماه" امیرالمؤمنین است که در پی رسول خدا آمد. منظور از "روز" امامی از فرزندان حضرت فاطمه و نسل رسول‌الله است که تاریکی ظلم و جور را خواهد زدود و او همان حضرت قائم است. 📚البرهان، ج5، ص671.
حضور رهبرانقلاب در سعدیه شیراز سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد
انتقاد امام عصر عجل‌الله فرجه از شیعیان غافل از روایات... كَيْفَ يَتَسَاقَطُونَ فِي اَلْفِتْنَةِ وَ يَتَرَدَّدُونَ فِي اَلْحَيْرَةِ وَ يَأْخُذُونَ يَمِيناً وَ شِمَالاً فَارَقُوا دِينَهُمْ أَمِ اِرْتَابُوا أَمْ عَانَدُوا اَلْحَقَّ أَمْ جَهِلُوا مَا جَاءَتْ بِهِ اَلرِّوَايَاتُ اَلصَّادِقَةُ وَ اَلْأَخْبَارُ اَلصَّحِيحَةُ أَوْ عَلِمُوا ذَلِكَ فَتَنَاسَوْا شيخ ابو جعفر رضى اللّٰه عنه گويد اين توقيع را سعد بن عبداللّٰه رحمه اللّٰه چنين ثبت كرده است: «بنگر که چگونه در فتنه‌ها سقوط می‌کنند و در وادى تحیر و سرگردانى گام مى‌زنند و به چپ و راست مى‌روند، و از دينشان دست برداشته‌اند. آیا آنها در مورد حقّ دچار تردید شده‌اند؟ و يا آنكه عناد و دشمنى می‌ورزند؟ یا اینکه از روایات راست و خبرهای صحیحی که به آنها رسیده است بی‌خبرند؟ و يا آن را مى‌دانند و خود را به فراموشى مى‌زنند؟» 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۵۱۰ 📗بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۰ 📗تفسير کنز الدقائق، ج ۱۰، ص ۱۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•💖⃝⃡❥•° عید سعید فطر بر شما مبارک باد🌹 🌸🌺🌸🌺
ناز شـوال همین امشب و فرداست ولی تا ابد رؤیت روی تو بعید است، بعید فاضل نظری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَةِ نماز عید سعید فطر به امامت رهبر معظم انقلاب
💠 روز عید فطر مأمون از حضرت رضا خواست كه سوار شود و در مجلس عيد حاضر گردد و خطبه بخواند تا دل مردم مطمئن شود و مقام آن جناب را دريابند و بواسطه اين دولت مبارك خوشحال شوند. در جواب حضرت رضا فرمود تو ميدانى ما با هم چه قرار داريم مأمون پيغام داد من ميخواهم با اين كار موضوع وليعهدى پيش سپاهيان و فرماندهان و سربازان ثابت شود و مطمئن گرديده خوشحال شوند بالاخره در اين باره چند مرتبه پيغام فرستاد. وقتى خيلى اصرار كرد حضرت رضا فرمود يا امير المؤمنين اگر مرا معاف دارى بهتر است در صورتى كه معذورم ندارى همان طورى كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم و علي مرتضى خارج ميشد خارج خواهم شد مأمون گفت هر طور مايلى خارج شو مأمون بفرماندهان و مردم دستور داد كه صبح زود در خانه حضرت رضا جمع شوند مردم سر راه حضرت رضا نشستند از زن و مرد و بچه‏ ها حتى روى پشت بام‏ها رفتند. سرلشكران نيز درب خانه ايستادند. خورشيد كه طلوع كرد حضرت رضا عليه السّلام غسل كرد و عمامه‏اى سفيد از پنبه بسر بست و يك سر آن را روى سينه انداخت و يك سرش را بين دو شانه، دامن بكمر زد بعد بغلامان خود دستور داد كه مثل من بكنيد عصائى بدست گرفت و خارج شد ما جلوى آن جناب بوديم پاهايش برهنه بود كه شلوار خود را تا نصف ساق پا بالا زده بود. همين كه از جاى حركت كرد و ما در مقابلش ايستاده بوديم صورت بطرف آسمان بلند كرده چهار مرتبه گفت: اللَّه اكبر چنين بنظر ما آمد كه در و ديوار و آسمان با او همصدا شدند سپاهيان و سپهداران بر در خانه خود را در لباس زمين آراسته و غرق در سلاح به زيباترين صورت آماده بودند همين كه ما از منزل خارج شديم پاى برهنه با دامن و شلوار بالا زده. حضرت رضا بر در خانه ايستاده فرمود:  «اللَّه اكبر اللَّه اكبر اللَّه اكبر على ما هدانا اللَّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة- الانعام و الحمد للَّه على ما ابلانا» صدا باين تكبيرها بلند كرد ما نيز با صداى بلند هم آهنگ شديم. مرو از گريه و ناله بلرزه آمد سه مرتبه اين تكبير را گفت تمام فرماندهان‏ ز اسبها بزير آمده چكمه ‏هاى خويش را از پا درآوردند وقتى چشمشان بحضرت رضا افتاد مرو يك پارچه گريه شد مردم نمي توانستند از گريه و ناله خوددارى كنند. حضرت رضا در هر ده قدم مي ايستاد و چهار تكبير مي گفت مثل اينكه در و ديوار و آسمان با او همصدا هستند اين خبر همايون رسيد فضل بن سهل ذو الرياستين باو گفت اگر حضرت رضا باين وضع تا مصلى برود مردم فريفته او مي شوند صلاح اينست كه تقاضا كنى برگردد مأمون كسى را فرستاد و تقاضا كرد كه برگردد حضرت رضا عليه السّلام كفشهاى خود را خواست پوشيد و برگشت.                         📚منبع: زندگانى حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام( ترجمه جلد 49 بحار الأنوار)،مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى،تهران:اسلاميه‏،1380، ص: -123-124 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۱۹
💠 روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت: دلم می‌خواهد تو را قاضى القضات کشور نمایم تا همانطور که معارف را نظم دادى، دادگسترى را هم سر و سامانى بدهی، بلکه حق مردم رعایت شود. شیخ بهایى گفت: قربان من یک هفته مهلت می‌خواهم تا پس از گذشت آن و اتفاقاتى که پیش خواهد آمد، چنانچه باز هم اراده ملوکانه بر این نظر باقى بود دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم.   شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ سوار بر الاغش شده و به مصلای خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد. در این حال رهگذرى که از آنجا می‌گذشت، شیخ را شناخت، پیش آمد و سلام کرد. شیخ قبل از نماز خواندن جواب سلام را داد و گفت: اى بنده خدا من می‌دانم که ساعت مرگ من فرار رسیده و در حال نماز زمین مرا مى‌بلعد! تو اینجا بنشین و پس از مرگ من الاغ و عصاى مرا بردار و برو به شهر به منزل من خبر بده و بگو شیخ به زمین فرو رفت. و لیکن چون قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت را بر هم بگذار و پس از خواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم‌هایت را باز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردار و برو.   مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشته، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به کوچه‌‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خویش رسانیده و به افراد خانواده خود گفت: امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته، فردا صبح زود هم من مخفیانه می‌روم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می‌شود.   شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان شاه بود، هنگام بیدار شدن شاه اجازه حضور خواست و چون به خدمت پادشاه رسید عرض کرد: اعلیحضرت، می‌خواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را فقط به سبب دیدن یک موضوع، به شاه نشان دهم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست می‌دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می‌فهمانند.   شاه عباس با تعجب پرسید: ماجرا چیست؟ شیخ بهایى گفت: من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر از افراد خانواده‌ام، کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم، ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم و این قدر این حرف تکرار شده که هر کس می‌گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت! حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند!   به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى‌قاپو و تالارها و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیره جمع شدند، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بسته شد، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند.   بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد و واجد شرایط از 17 محله آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور شاه رسیدند، هر کدام به ترتیب گفتند: به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید! دیگرى گفت: خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد. سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می‌کرد و به درگاه خدا گریه و زاری می‌نمود. چهارمى ‏گفت: خدا را شاهد می‌گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه‌‏اش وارد می‌آمد از کاسه سر بیرون زده بود. به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند. شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می‌کرد. عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت: بروید و مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می‌شود شیخ بهایى گناهکار بوده است!   وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت: قبله عالم. عقل و شعور مردم را دیدید؟ شاه گفت: آرى، ولى مقصودت از این بازى چه بود؟ شیخ عرض کرد: قربان به من فرمودید، قاضى‌القضات شوم. شاه گفت: بله، ولى این موضوع چه ارتباطی به آن دارد؟ شیخ گفت: من چگونه می‌توانم قاضى القضات شوم با اینکه می‌دانم مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد، آن وقت حق گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم. اما اگر امر می‌فرمایید ناچار به اطاعتم! شاه عباس گفت: چون مقام علمى تو را به دیده احترام نگاه کرده و می‌کنم لازم نیست به قضاوت بپردازى، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول باشى.📚کشکول شیخ بهایی ~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۲۰
داستان های عبرت آموز
💠 روایت محسن شجاعی، راننده و محافظ سپهبد قرنی که تنها شاهد ماجرا بوده، از نحوه ترور ایشان توسط اعضای گروه فرقان این گونه آمده است: «یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش به خانه ایشان آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند. به نقاش گفتم شما که دارید اینجا کار می‌کنید، مواظب باشید که یک‌وقت در حیاط را باز نکنید. کُلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاش‌ها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی می‌کرد. یک پسربچه هم همراهشان بود که سطل‌ها را تمیز می‌کرد. سپهبد قرنی یک سینی چای آورد. گفتم این‌ها که بالا نشسته‌اند، مدام دارند ما را کنترل می‌کنند؛ منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاق‌های هتل واقع در روبه‌روی خانه مشرف بودند. قرنی گفت: تو چقدر به این‌ها گیر می‌دهی. حدود ساعت ۹ صبح بود، همین‌طور که داشتیم چای می‌خوردیم در خانه را زدند، تا من بلند شوم که در را باز کنم، پسربچه‌ای که کمک نقاش‌ها بود، بی‌اختیار دوید و در را باز کرد. تا من بیرون برسم، یکی از فرقانی‌ها، اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت. کُلتم که کالیبر ۴۵ داشت را از من گرفت و با ضربه‌ای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت و کُلتم را پرتاب کرد طرف دیگر حیاط. مهاجمین مرا هُل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام می‌گفتم تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند. دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند. دو گلوله به سینه و پای قرنی اصابت کرده بود. پیکر وی با وانتی به بخش جراحی بیمارستان مهر منتقل شد، اما سرلشکر قرنی چند لحظه بعد از انتقال به بخش جراحی درگذشت.» براساس این گزارش، سپهبد قرنی با اینکه در دوران رژیم پهلوی به درجه سرلشکری رسیده بود، اما وقتی شاهد ظلم‌هایی بود که محمدرضا پهلوی علیه مردم داشت، مقابل آن‌ها نیز درآمد؛ لذا مهمترین ویژگی شهید قرنی مقابله با ظلم و تلاش برای رفع مشکلات مردم و گسترش تفکر انقلابی در کشور بود، که متأسفانه توسط گروه فرقان و به دست منافقی به نام «حمید نیکنام» به شهادت رسید. سرهنگ زمانی از امرای ارتش درباره شهید قرنی گفته است: «می‌دانید که حضرت امام خمینی (ره) از هیچ کس بی‌جهت تعریف نکرده‌اند، تنها کسی را که نزدیک ۱۰ بار از او تعریف کرده اند تیمسار قرنی بوده است. وقتی به شهادت رسید و پیکر او را به بهشت زهرا (س) می‌بردند که دفنش کنند، من همه کاره مراسم بودم. امام (ره) به یکی از مقامات روحانی می‌فرمایند او را یک راست به قم ببرید و در صحن حضرت معصومه (س) در کنار آیت‌الله حائری یزدی (ره) دفن کنید». چندی پیش بود با رویکرد شناخت بیشتر شهید محمدولی قرنی، سوم اردیبهشت در تقویم با عنوان روز شهادت سرلشکر قرنی به ثبت رسید. سرلشکر قرنی نخستین شهید از شهدای ترور در نظام مقدس جمهوری اسلامی است.📚برگرفته ازکتاب مرزبان،زندگی نامه شهیدقرنی ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۲۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجمين نذر کتاب 🌱 اهدا ۶ جلد کتاب یک جلد : زخمی لبخند یک جلد: راننده رئیس جمهور و چند داستان دیگر یک جلد : طاووس مستور یک جلد: خوش به حال میرزا یک جلد: سی و ده یک جلد: جوان و انتخاب بزرگ 🌹جهت شرکت در این نذر کتاب لطف کنید : - در کانال عضو بشید...☺️ - نام و نام خانوادگی خودتون رو به همراه نام یه کتاب ناب که مطالعه کردید به پل ارتباطی زیر پیامک کنید ۰۹۳۳۱۱۴۱۹۵۳ ☝️☝️☝️ 🌱به قید قرعه به ۶ نفر از کسانی که نام خودشون رو ارسال کردند ۶ جلد کتاب بالا اهداخواهد شد. 🕰 مهلت شرکت در این قرعه کشی : تا ساعت ۲۴ (۱۲شب) یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ 🌹لطف کنید به کانال ما در ایتا، روبیکا و بله بپیوندید و از تخفیفات خوب و نذر های فرهنگی ما بهرمند شوید. 🔰معرفی کتاب و فروش کتاب 🔰نذر کتاب 📦 لازم به ذکر است هزینه ارسال به سراسر کشور ۱۵ هزار تومان و به عهده برنده می باشد 📦 این قرعه کشی از میان جمع شرکت کنندگان در ایتا، روبیکا و بله انجام خواهد شد... ⚫️ جهت سفارش کتاب: 🔴 حضوری: قاین، بین جانبازان ۱۸ و ۲۰، 🔴 مجازی: در پلتفرم های ایتا، روبیکا، بله،سروش به آی دی @smh66313 پیام بدین... 📚به کانال کتابستان معرفت قاین بپیوندید 📚 📖 @ketabestanmarefat3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 روزی شاه عباس، معروف به کبیر همراه با اردوی مخصوص خود به برخی نواحی اطراف شهر می‌رفت. دو عالم بزرگوار، میرداماد و شیخ بهایی نیز همراه اردو بودند. شاه به این دو دانشور آزاده توجّه خاص داشت و آنان را به عنوان مشاوران عالی‌رتبه سیاسی - مذهبی در سفرها به همراه می‌برد. میرداماد قدری تنومند و قوی هیکل بود، ولی شیخ بهایی لاغر و سبک وزن. شاه عباس خواست روابط قلبی این دو را بیازماید.   در آغاز نزد میرداماد آمد. میرداماد عقب اردو قرار داشت. علائم خستگی و رنج و زحمت در چهره‌اش پیدا بود. شاه رو به میرداماد کرده، گفت: سید بزرگوار! ملاحظه بفرمایید. این شیخ (شیخ بهایی) چگونه با اسب بازی می‌کند و با وقار و آرامش راه نمی‌رود. از حضرتعالی یاد نمی‌گیرد که چگونه با متانت و ادب و احترام حرکت می‌کنید. میرداماد، درنگی کرد و سپس در پاسخ گفت: خیر، مسأله این نیست. اسب شیخ بهاءالدین از شور و شوق اینکه شخصی مثل این عالم بزرگوار بر رویش سوار شده، چنین به تکاپو افتاده است.   شاه که انتظار این گونه جواب را نداشت، اندک اندک، حرکت را تند کرده تا در کنار شیخ بهایی قرار گرفت؛ سر صحبت را باز کرد و گفت: جناب شیخ توجه دارید، این هیکل بزرگ میرداماد، چه بلایی به سر حیوان بیچاره آورده، عالم باید همانند حضرتعالی اهل ریاضت و کم خرج و سبک وزن باشد. شیخ بهایی در پاسخ گفت: نه، موضوع چیز دیگری است که لازم است شاه بدان توجه داشته باشد. خستگی اسب سید بزرگوار (میرداماد) به خاطر این است که کسی بر آن سوار شده که کوه‌های استوار هم از حمل علم و ایمان و اندیشه گران وی ناتوان‌اند.   شاه عباس وقتی این احترام متقابل و روابط صمیمانه را بین دو عالم معروف زمان خویش دید از اسب پیاده شد و سجده شکر به جا آورد و خدا را برای نعمت وحدت عالمان و اندیشمندان سپاسگزاری کرد.  📚روضات الجنات ~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۹۲۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا