فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از امام رضا علیهالسلام درباره کسانی که از سقوط بالگرد رئیسجمهور و شهادت ایشان خوشحالند!
💠این گزارش رو حضرت علی (ع) از لحظاتی که جان انسان میخواهد از بدنش جدا شود ارائه کردند،
🔻با ورود مرگ، اعضاء و جوارحشان سست شده و رنگ صورت و بدن آنها تغيير میکند.
🔻آنگاه مرگ لحظه به لحظه شروع میکند به زياد شدن و پيكر آنها را فرا میگیرد،
🔻تا اینکه زبان از كار می افتد ولی هنوز چشم و گوش از كار نيفتاده است،
🔻با ديدگانش میبيند و با گوشهايش میشنود، عقلش نيز تمام و صحيح است و ادراكاتش بجا و به موقع است.
🔻مرگ كمكم پيشتر میآيد تا جائی كه بر گوش او هم غلبه ميكند و گوشش به پيروی از زبانش كه قدرت خود را از دست داده بود، از قدرت میافتد و شنوائی خود را از دست ميدهد.
🔻و در اينحال در ميان اهل خود كه اطراف او گرد آمدهاند، بطوری است كه نه با زبان میتواند سخنی بگويد و نه با گوش سخنی بشنود؛
🔻ولی با چشمش كه هنوز از كار نيفتاده است دائماً در چهرۀ اطرافيان خود نگاه ميكند و پيوسته ديدگان خود را به اينطرف و آنطرف ميگرداند؛
🔻و آنچه را كه آنها میگويند، حركت زبانهای آنها را با چشم میبيند ولی برگشت صدای آنها را با گوش نمیشنود.
🔻و مرگ پيوسته قدم جلوتر میگذارد و با او چسبندگی بيشتری پيدا میكند،
🔻تا آنكه چشم او نيز بدنبال گوشش بسته میشود،
🔻و جانش از كالبدش بيرون ميرود،
🔻و بصورت مرداری در بين اهل خود در میآيد.
بطوريكه تمام اهل و نزديكان او از او به وحشت می افتند و از كنار او دور میشوند؛
و آن مردۀ مسكين نيز نمیتواند با گريۀ خود به گريۀ آنان كمك دهد،
و سخن آنان را كه در سوگ او به ناله و فغان سخنانی را به او خطاب مینمايد پاسخ گويد.
🔘سپس جنازۀ او را بر ميدارند بسوی گوری كه برای او کندهاند، و او را در ميان زمين به عملش میسپارند و از او دور میشوند و از زيارت و ديدار او منقطع ميگردند،
📚نهج البلاغه خطبه 107
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
#یه_خط_روضه
#شب_جمعه
نگین انگشتر آقای رئیسی رو ببینید
چه حرارت و گرمایی رو تحمل کرده
تا به این شکل سیاه در اومده؟
حالا تصور کنید چه اتفاقی برای بدن ایشون افتاده؟
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت حاج منصور ارضی از پیکر سوخته رییس جمهور
#شب_جمعه
💠مرد کارگری بود که پدر پیری داشت، در خدمتگزاری او هیچ گونه کوتاهی نمی کرد و همیشه در خدمت پدر بود، جز شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله میرفت و در آن شبها به خاطر اعمال مسجد سهله و شب زنده داری در مسجد نمی توانست در خدمت پدر باشد. ولی پس از مدتی ترک کرد و به مسجد سهله نرفت.
از او پرسیدند: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک نمودی؟
در پاسخ گفت:
چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم، آخرین شب چهارشنبه بود، نتوانستم بعد از ظهر زود حرکت کنم، نزدیک غروب به راه افتادم، مختصر راه رفته بودم، شب شد و من تنها به راه خود ادامه دادم. یک سوم راه مانده بود و هوا هم بسیار تاریک بود. ناگاه عربی را دیدم در حالی که بر اسب سوار است به سوی من میآید،
همین که به من رسید با زبان عربی شروع به صحبت نمود و گفت:
کجا میروی؟
گفتم: مسجد سهله میروم.
فرمود: همراه تو چیز خوردنی هست؟
گفتم: نه.
فرمود: دست خود را در جیب کن!
گفتم: در جیبم چیزی نیست.
بار دیگر این سخن را تکرار کرد.
من دست خود را در جیب کردم، دیدم مقداری کشمش توی جیبم هست که برای بچهها خریده بودم و در خاطرم نبود.
آنگاه فرمود:
پدر پیرت را به تو سفارش میکنم.
این جمله را سه بار تکرار کرد.
سپس از نظرم ناپدید شد، فهمیدم او حضرت مهدی است و راضی نیست خدمت پدرم را حتی در شبهای چهارشنبه نیز ترک بنمایم. از این جهت دیگر به مسجد سهله نرفتم و آن عبادتها را ترک نمودم.
📚 بحار ج ۵۳، ص ۲۴۶.
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
19.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خمینی :
▪️خدا هست
▪️رجایی و دیگران اگر نیستند.
▪️خدا هست...
💠 پیامبر فرمودند: « پروردگارا برادرانم را به من نشان بده! اصحاب گفتند مگر ما برادران تان نیستیم؟! حضرت فرمود: نه! شما اصحاب من هستید. برادرانِ من، مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صُلب پدران و از رحم مادرانشان بیرون بیایند، به من شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دینش... مانند کسی است که پاره ای از آتش چوبِ درختِ «غَضا» را در دست نگه دارد! »
پی نوشت:«غَضا» نام درختیست بسیار محکم که آتش آن سوزان و ذغالش خیلی با دوام است
📚 بحار الانوار، ج۲، ص۱۲۴
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا ما بریدیم، آقامون رو برسون...
استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنچه امام زمان (عج) در مورد اوضاع ایران به میرزای نائینی فرمودند :
در جنگ جهانی اول، دو میهمان ناخوانده، از چپ و راست، به ایران ریختند. اوضاع ایران در آن تاریخ، خیلی متشنج بود. اصلا کشوری شده بود بیصاحب. از یک طرف روسها ریختند، تصاحب کردند؛ از یک طرف، دیگران. یک وضع عجیبی و مردم ایران، مضطرب، منقلب وهیچ تکیهگاهی نداشتند.
مرحوم میرزای نائینی، رحمه الله، از این پیشامد ناهنجار، به ساحت مقدس امیرالمؤمنین، و سایر ائمهی طاهرین شکایت زیادی میکرد مخصوصا، به پیشگاه مبارک امام زمان، علیه السلام،
یکروز، همین طوری که متوسل شده بود، بر او مکاشفهای شد. حضرت را زیارت کرد
دید، حضرت ایستادهاند. یک دیوار مرتفعی، سر به آسمان کشیده است. حضرت به میرزا اشاره کرد که نگاه کن
نگاه کردند، دیدند یک دیواری است [مرتفع] و این دیوار کج شده… و عنقریب است که میافتد! به یک مویی بند است… در قاعده، دیوار نیم متر کج است؛ در رأس، دیوار، سه متر کج است… و با انگشتشان به میرزا اشاره میکردند که: نگاه کن!
نگاه کردند، دیدند انگشت حضرت به طرف دیوار است… .
فرمودند:
این دیوار، ایران است. کج میشود؛ اما ما با انگشتمان نگهاش داشتهایم و نمیگذاریم خراب بشود. اینجا، شیعهخانهی ماست. کج میشود؛ اما نمیگذاریم خراب شود!
📚برگرفته از کتاب احیاگر حوزه خراسان (ص ۱۷۴-۱۷۵) و آن هم از گفتار آیت الله حاج شیخ محمود حلبی، سخنرانی مسجد جامع اصفهان، ۱۳۹۲ق، گفتار ۱۰.