eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
965 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت: روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه سکه مردی غافل را می دزدد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذی است که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما! اندکی اندیشه کرد... سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند! دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزد کیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است. من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او... اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم و این دور از انصاف است...
برای فرزندانتان افسانه‌های تخیلی تعریف نکنید.. انیمیشنها هالیوودی پخش نکنید.. کاراکترهای پوچ غربی رو بزرگنمایی نکنید.. قهرمانان واقعی در خاورمیانه حماسه سازن تاریخ معاصر رو دریابید..
🔹پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار» 📣 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی خطاب به ملتهای مسلمان و جوانان غیور منطقه با تجلیل از مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار» تأکید کردند: جبهه مقاومت همانگونه که قبلاً با شهادت برجستگان خود از پیشروی باز نماند، با شهادت سنوار هم کمترین توقفی نخواهد داشت باذن‌الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. 👇متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: 🔹️بسم الله الرّحمن الرّحیم ✏️ ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه! مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست. ✏️ او چهره‌ی‌ درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربه‌ی جبران‌ناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.. ✏️ کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. ✏️ ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه. ✏️ اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همه‌ی دلبستگان جهاد فی‌سبیل‌الله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم. ✏️ والسّلام علی عباد الله الصّالحین ✍ سیّدعلی خامنه‌ای؛ ۱۴۰۳/۷/۲۸ khl.ink/f/57913
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظاتی منتشر نشده از دیدار مجاهد قهرمان فرمانده شهید «یحیی السنوار» با رهبر انقلاب 🔍 متن کامل پیام رهبر انقلاب در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار» khl.ink/f/57913
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠جعفر بن محمد مسرور با اسنادی از ابوحمزه از حضرت امام سجاد از پدر گرامیش از امیرالمومنین (علیه السّلام) نقل می کند: مردی خدمت حضرت علی (علیه السّلام) آمد و عرض کرد به شما امیر المؤمنین گویند چه کسی تو را بر آنها امیر کرده است؟ فرمودند: خدای جلّ جلاله مرا امیر آنها کرده است. آن مرد نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت یا رسول اللَّه علی راست می گوید که خدا او را بر خلق امیر کرده است؟ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) خشمگین شدند؛ فرمودند: به راستی علی به ولایت از خدای عز و جل بر خلق امیر است. از بالای عرش خود آن را منعقد نموده و ملائکه را گواه گرفته که علی (علیه السّلام) خلیفة اللَّه و حجت اللَّه و امام مسلمانان است طاعتش واجب و قرین طاعت خدا و نافرمانی از او قرین نافرمانی خدا است هر که او را نشناسد مرا نشناخته و هر که او را بشناسد مرا شناخته است. هر که منکر امامت او است منکر نبوت من است و هر که امیری او را انکار کند رسالت مرا انکار کرده است و هر که فضایل او را رد کند از فضایل من کاسته است، هر که با او نبرد کند با من نبرد کرده است و هر که او را دشنام دهد مرا دشنام داده است زیرا او از من است از گل من خلق شده و او شوهر فاطمه دختر من است و پدر دو فرزندم حسن و حسین است سپس فرمودند: من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه فرزند حسین حجتهای خدا بر خلق او هستیم. دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند. 📚(الأمالی (للصدوق)، صفحه 132 – 131 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمانی امروز خانه فاطمه وعلی علیهم السلام دریک خانه کوچک گلی که از عرش پروردگار بزرگتر است 👇 https://tvshia.com/fa/content/30325
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر صلوات الله علیه و آله: من و علی چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم، از نور خدا در جانب راست عرش آفریده شدیم و خدا را تسبیح می‌کردیم و او را به بزرگی و عظمت یاد می‌نمودیم. زمانیکه خداوند آدم را آفرید، ما را به اصلاب مردان و ارحام زنان پاکدامن منتقل کرد، تا آنکه ما را به صلب عبدالمطلب منتقل کرد و در آنجا به دو نیم تقسیممان کرد؛ نیمی را در صلب پدرم عبداللّه و نیمه دیگر را در صلب عمویم ابوطالب قرار داد. من از این نیمه خلق شدم و علی از آن نیمه دیگر. خداوند از نام‌های خود برای ما نام‌هایی را جدا کرد؛ او محمود است و من محمد، و او اعلی است و برادرم علی، و او فاطر است و دخترم فاطمه، و او محسن است و دو پسرم حسن و حسین. نام من در دیوان رسالت و نبوت بود، و نام علی در خلافت و شجاعت. پس من رسول خدایم و علی ولی خداست. 📚(فرائد السمطین - جلد ۱ - صفحه ۴۱)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهادمیشه حتما ببینید روزی شعار کُلِ جهان می شود علی🍃 طبق حدیث امام زمان می شود علی🍃 وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی🍃 باور کنید کُلِ اذان می شود علی🍃
مراقب افكارت باش،كه گفتارت ميشود مراقب گفتارت باش،كه رفتارت ميشود مراقب رفتارت باش،كه عادتت ميشود مراقب عادتت باش،كه شخصيتت ميشود مراقب شخصيتت باش كه سرنوشتت ميشود 🍃"امام علي"🍃
چوبی که برای نسل های بعد نماد شد..
برای تحقیر او را به ۴۳۰ سال زندان چهار بار حبس ابد محکوم کردند ۲۲ سال اسیر بود، آزاد شد و صدها جوان مبارز تربیت نمود برای تخریب شخصيتش رسانه ها هزاران ساعت سم پاشی کردند اما خدا با دست همان رسانه ها ویدئو شهادتش را عالمگیر ساخت خدا را در معادلات جنگ نابرابر ببینیم خدا را...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موج شیعه شدن اهل سنت به دلیل حمایت شیعیان علی ابن ابی طالب از مردم مظلوم غزه روایت شنیدنی محمد تیجانی از شیعه شدن یک اهل سنت که گفته است دلیل شیعه شدنش حمایت شیعیان امیرالمومنین از غزه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آيت الله العظمی جوادی آملی «یک بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه در نهج‌البلاغه دارد که فرمود :شما بررسی بکنید انسان گاهی حال مناسب دارد، گاهی حال مناسب ندارد نه تنها مریض است و سالم است نه، حال عادی هم که باشد گاهی مناسب است گاهی شاداب است، گاهی آماده است. فرمود زمانی که آمادگی دارید، نوافل را از دست ندهید، نه تنها نماز اول وقت، نافله‎ آن را هم بخوانید «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» اگر زمستان شد، پاییز شد، این دل گاهی بهار است و گاهی پاییز. اگر بهار بود «فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ» نماز شب یادتان نرود، نافله‎ها یادتان نرود، زیارت عاشورا یادتان نرود و دعای توسل یادتان نرود و... «وَ إِذَا أَدْبَرَتْ» یک وقتی خسته‎اید، آمادگی ندارید، فقط مواظب باشید که از شما ترک نشود.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى... 🍃سلام بر تو در شب تیره و تار غیبت و سلام بر تو در صبح روشن ظهور... 📚 صحیفه مهدیه، زیارتِ آلِ یاسین
💠هنگامى كه امام حسن (ع ) در بستر شهادت و سفر آخرت ، قرار گرفت ، گريه مى كرد، يكى از حاضران عرض كرد: ((اى پسر رسول خدا! آيا با آنهمه مقام ارجمندى كه در پيشگاه رسول خدا(ص ) دارى ، و آن حضرت درباره تو چنين فرمود، و بيست بار، پياده به حج رفته اى ، و سه بار تمام دارائيت را نصف نموده اى ، و حتى كفشت را به مستمندان داده اى ، چرا گريه مى كنى ؟)). امام حسن در پاسخ فرمود: انما ابكى لخصلتين ؛ لهول وفراق الاحبة :((همانا درباره دو چيز گريه مى كنم : 1- از وحشت روز قيامت (كه هر كس ‍ براى نجات خود به هر جا سر مى كشد تا به آن پناه ببرد، و پناهى نمى بيند) 2- و فراق و جدايى دوستان ))  📚اصول کافی باب مولد الحسن بن على (ع )، حديث يك ، ص 360 - ج 1.  ‏📚داستانهاى اصول كافى داستانهاى اصول كافى جلدهای ۲ و ۱ محمد محمدى اشتهاردى ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه بار دیگه نگاه کن الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ آیه 3 سوره ملک
💠استاد عظیم الشأن ما علامه طباطبایی (رحمه الله) از قول یکی از دوستان خود نقل می کردند که گفته بود: در راه کربلا بودم و در صندلی پهلوی من یک جوان نشسته بود. خیلی مؤدّب و مشغول راز و نیاز خودش بود. وقتی رسیدیم به جایی که حدود چهار فرسخ تا حرم مطهّر فاصله داشت، دیدم آن جوان یک تلاطم درونی پیدا کرد و شروع کرد به گریه کردن. به وی گفتم: ای جوان چه شده؟ گفت: می دانی اینجا کجاست؟ اینجا کربلا است. من هم اینک شنیدم که امام حسین (ع) به همه ما خوش آمد گفتند. آن شخص می گوید: خیلی تعجّب کردم و با خود گفتم این جوان به کجا رسیده است که صدای خوش آمد گوئی امام حسین (ع) را می شنود. از او پرسیدم تو چه کرده ای و چه شد که به این مقام رسیدی؟ جوان گفت: من سر تا پا گناه بودم. عادت به گناهان خود کرده بودم و نمی توانستم دست از عصیان بکشم. شبی در یک جلسه گناه تا نیمه شب ماندم و بعد از خروج از جلسه، به خدا گفتم: خدایا دست من را بگیر، ای خدا خسته شده ام. از این نوع زندگی و از گناه کردن خسته شده ام. به طور جدّی و همراه با انصراف از گناهان گذشته از خداوند طلب اصلاح کردم. صبح فردا عالم شهر مرا خواست و قبول کرد که من شاگرد او بشوم. اوّل یک دوره اعتقادات به من آموخت. سپس گفت: تو اعتقادات را از نظر علمی آموختی. ولی به تنهایی کاربرد ندارد. تو را به خواندن قرآن و دعا و توسّل به اهل بیت (علیهم السلام)، مخصوصاً توسّل به حضرت عصر «ارواحنافداه» سفارش می کنم. اگر هم گناه کردی، فوراً جبران کن. فوراً از خداوند عذر خواهی کن. در این صورت می توان گفت که دلت اصول دین را پذیرفته است. بعد از مدّتی هم استادم به من گفت: الحمدلله عقل و دل تو اعتقادات و دین را باورکرده است. امّا اکنون لازم است قدری اعتقادات خود را با «ولایت»، تزئین کنی تا تکمیل شود. به همین جهت من را به کربلای معلّی فرستاد. آمده ام به کربلا تا از امام حسین (ع) یک توفیق و جذبه ای بگیرم و برگردم. استقامت در انصراف از گناهانی که برای انسان به صورت عادت در آمده است، مشکل است. امّا پاداشی اینچنین دارد. 📚منبع : سیر و سلوک، ص181 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
چوبی که برای نسل های بعد نماد شد..
خدا وقتی بخواد عزیزت کنه جوری میشه که میرن با صندلی که روش نشسته بودی عکس می‌گیرن! داگلاس موری روزنامه نگار انگلیسی
حضرت موسی (ع) از کنار باغی می گذشتند که مرد جوانی از ایشان برای خوردن سیب به باغ دعوت کردند. حضرت وارد باغ شدند و از عظمت و وسعت و نعمت‌های باغ در حیرت فرو رفتند. حضرت موسی از چگونگی دست یافتن به این باغ سوال کرد. آن جوان گفت: من زمان مرگ پدرم چیزی نداشتم و پدرم انسان نیکوکار و اهل بخشش بود. زمانی که از دنیا می رفت به من گفت: پسرم من درست است مال دنیای زیادی از خود باقی نمی‌گذارم ولی خدای بزرگی دارم که تو را به او و امید و کرمش می‌سپارم. پدرم از دنیا رفت در حالی که از او به من فقط 5 سکه طلا ارث رسیده بود. با این 5 سکه در بازار می‌رفتم ، مرد ثروتمندی را دیدم که از مرد فقیری باغی خریده بود که چشمه آن خشک شده بود و ثروتمند به زور می‌خواست باغ را پس بدهد ولی فقیر نداشت. باغ را به 20 سکه خریده بود ولی به 5 سکه پس می‌داد که فقیر هیچ در بساط نداشت. جلو رفتم و 5 سکه دادم و خریدم تا آبروی آن مرد فقیر را حفظ کنم. همه مرا مسخره کردند و گفتند: باغی که چشمه آن خشک شده است ، بیابان است. چون به باغ رسیدم ، دست به دعا برداشتم که خدایا از فضل خود بی‌نیازم کن. صبح دیدم سنگ بزرگی که در وسط باغ بود، کنار رفته و چشمه‌ای پدید آمده است. این معجزه در شهر پیچید و آن مرد ثروتمند مرا راضی کرد به 100 سکه که آن باغ را بفروشم. من فروختم. بعد از چند روز سنگ برگشت و چشمه خشک شد و آن مرد ثروتمند مجبور شد به 10 سکه آن باغ را به من بفروشد. من خریدم. 90 سکه داشتم که مالکان باغ‌های مجاور باغ من، مرا انسان درویش مسلکی دیدند و باغ‌های خود از ترس خشکسالی ، ارزان به من فروختند و من که لطف خدا را در قبال نیت خیر دیده بودم، همه را به امید خدا خریدم و بعد از چند روز دوباره چشمه جوشان شد و این همه باغ به خاطر 5 سکه ارث پدری و توکل پدرم در زمان مرگش به خداست. ندا آمد ای موسی(ع) به بیابان برو. مردی دید که تا گردن در ماسه خود را پنهان کرده بود، علت را پرسید. مرد گفت: پدر من ثروتمندترین مرد شهر بود، زمان مرگش من گریه می کردم ، مشتی بر گردن من کوبید و گفت: فرزند، مرد ثروتمندی چون من گریه نمی‌کند، حتی خدا هم به تو چیزی ندهد، پدرت آن قدر باقی گذاشته است که 10 نسل کاری نکنید و بخورید. سالی نکشید همه ثروت من بر باد رفت و اکنون دو سال است حتی لباسی بر تن هم ندارم و از ترس طلبکاران در ماسه‌های بیابان از شرمم پنهان شده‌ام. شب‌ها در تاریکی چون حیوانات بیرون می‌روم و شکاری می‌کنم و روزها برای حفظ بدنم از سرما در ماسه‌ها پنهان می‌شوم. ندا آمد ای موسی (ع) آن جوان صاحب باغ بی‌کرانه، نعمت من برای پدری بود که کار نیک کرد و بخشش به خاطر من به فقرا نمود و زمان مرگش جز چشم امید به کرم من چیزی در بساط نداشت. و این‌که می‌بینی، سزای کسی است که ثروت خود را نبخشید و سهم فقرا را نداد به امید این که فرزندانش بعد او از ثروت او بی‌نیاز شوند. به آن جوان صاحب باغ بگو، پدرت با من معامله کرد و من کسی هستم که یا با بنده‌ام تجارت نمی کنم و رهایش می کنم و یا اگر تجارت کنم، چه بخواهد چه نخواهد، غرق نعمتش می‌کنم، حتی هر چه را می‌بخشم او ببخشد، باز از سیل رحمت و ثروت من نمی‌تواند خود را رها سازد. و به این جوان هم بگو، دیگر بر ثروت هیچ‌کس تکیه نکند و توبه کند و یقین کند جز من کسی نمی‌تواند ببخشد چنانچه جز من کسی هم نمی‌تواند بگیرد. نیز ، بداند اگر توبه نکند ،بادی می‌فرستیم تا ماسه‌ها را از کنار بدن او بردارد، تا از سرما بمیرد. آن‌گاه قدرت ستر و پوشاندن عورت خود را حتی نخواهد داشت. 📚پندهای تاریخ جلد 5 ص 240
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ @Fanous ⭕️ آیا محصولات صهیونیستی استفاده می کنید ؟؟ 👈 شما یک انسان هستید 👈 پس برای انسانیت و حمایت از زندگی انسان‌های دیگر لطفا از محصولات کلیپ بالا از جمله کوکاکولا، پپسی، فانتا، لوکس، سیگنال، دامستوس، سیف، دنت و ... استفاده نکنید. 👈 خون شهدای مقاومت به گردن شماست لطفا استفاده نکنید .
❤️اللهم عجل لولیک الفرج ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان روشنای دل من، حضرت خورشید سلام
💠 يعقوب سراج مي گويد: به حضور امام صادق عليه السلام رفتم، ديدم در كنار گهواره پسرش موسي عليه السلام ايستاده، و موسي عليه السلام در گهواره بود، و مدتي با او راز گفت، پس از آنكه فارغ شد، به نزديكش رفتم، به من فرمود: «نزد مولايت در گهواره برو و براو سلام كن» من كنار گهواره رفتم و سلام كردم، موسي بن جعفر عليه السلام (درآن هنگام كودك در ميان گهواره بود) با كمال شيوايي، جواب سلام مرا داد، و به من فرمود: «برو آن نام را كه ديروز بر دخترت گذاشته اي عوض كن و سپس نزد من بيا،زيرا خداوند چنان نام را ناپسند مي داند»[يعقوب مي گويد: خداوند دختري به من داده بود ونام او را حميرا گذاشته بودم] امام صادق عليه السلام به من فرمود:«برو به دستور او(موسي) رفتار كن تا هدايت گردي» من هم رفتم و نام دخترم را عوض كردم. 📚اصول كافي حديث11 باب مواليد الائمه عليهم ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
ملت ایران در مقابل آمریکا می ایستد و به امید خداوند است. 📚صحیفه نور جلد ۱۷ صفحه ۵۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرداب مقدس یا سرداب غیبت زیرزمین خانه امام حسن عسکری(ع)، در شمال غربی حرم عسکریین در سامرا. قداست این مکان نزد شیعیان به این دلیل است که محل زندگی امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و امام زمان(عج) بوده است. برخی از نویسندگان اهل‌سنت به شیعیان نسبت می‌دهند که آنان معتقدند سرداب غیبت محل زندگی امام مهدی(ع) در دوران غیبت و نیز مکان ظهورش خواهد بود، با این حال در منابع شیعه چنین چیزی وجود ندارد، بلکه به باور شیعیان، امام زمان(عج) در مکه ظهور خواهد کرد. بنای نخستین سرداب به دوره خلافت عباسیان برمی‌گردد و پس از آن در دوره‌های مختلف به همراه حرم عسکریین بازسازی و تعمیر شده است. جایگاه و اهمیت سرداب، زیرزمین خانه امام عسکری(ع) در سامرا بوده است.[۱] قداست این مکان به دلیل انتسابش به امامان معصوم است؛[۲] چرا که محل زندگی امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و امام زمان(عج) بوده است.[۳] سرداب با مرقد امامین عسکریین حدود ۱۵ متر فاصله دارد[۴] و در شمال غربی مرقد عسکریین واقع شده است.[۵]
💠آقازاده بی ادعا! سید محمد موسوی بجنوردی:‌ ‌‌بعضی از آقازاده ها برای خود تعیّنات و تشریفات بسیاری قائل بودند؛ چون متأسفانه‌‎ ‎‌در این اواخر سیستم روحانیت اینطور شده بود که آقازادگی مساوی بود با اینکه از‌‎ ‎‌سواد و عملیات تا حدودی بیگانه است و در نجف ضرب المثل بود و میگفتند:‌‎ ‎‌«آقازادهای که با فضل است، حاج آقا مصطفی است»؛ یعنی کم بود که آقازاده باشد و‌‎ ‎‌فاضل و با سواد هم باشد؛ چون معمولاً در دستگاه پدر میرفتند و در تشکیلات‌‎ ‎‌ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق میشدند و اینها با درس خواندن جور در نمیآمد...‌‎ ‎‌ایشان پشت سر خود، کسی را راه نمیانداخت و تنها میآمد، هر جا میشد،‌‎ ‎‌می نشست و جلوی هر کس بلند میشد، حتی بچه طلبه هم که میآمد، برای او بلند‌‎ ‎‌می شد و احترام میکرد.‌‌ همة صاحبنظران و آنهایی که از نزدیک حاج آقا مصطفی را میشناختند در این‌‎ ‎‌موضوع اشتراک نظر دارند که ایشان برای کسب شخصیت، خود را متصل به پدرش‌‎ ‎‌نکرد، بلکه از خود شخصیتی مستقل ساخت. 📚(زندگینامه سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ص۱۱)   ~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
خانم دکتر فاطمه طباطبایی همسر گرامی‌مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی که در زمان شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) در نجف اشرف حضور داشت خاطره‌ای را از آن روزها نقل کرده است: صبح روز اول آبان ماه، هنوز از خواب بیدار نشده بودیم که امام بالای سرمان آمدند و احمد را صدا کردند و گفتند: از خانه مصطفی تماس گرفته اند ‌و کمک خواسته‌اند. برو ببین چه کار دارند، شاید معصومه خانم نیاز به کمک دارد. شب پیش معصومه خانم دل درد داشت و امام این را می‌دانستند. از این رو گمان کردند برای او مشکلی پیش آمده است. احمد بی درنگ برخاست و به خانه داداش رفت. من نیز حسن را در آغوش گرفتم و او را به اتاق خانم بردم و کنار رختخواب خانم خواباندم و به سوی خانه حاج آقا مصطفی رفتم. هنگامی‌که به آنجا رسیدم، اتومبیل کوچکی را دیدم که جلوی خانه ایستاده است. کوچه به اندازه ای باریک بود که هر اتومبیلی نمی‌توانست در آن وارد شود. احمد را دیدم که گریان روی پله جلوی در ایستاده است. پرسیدم چه شده؟ با اضطراب و ناراحتی گفت: داداش! و دیگر چیزی نگفت و روانه بیمارستان شدند. وارد خانه شدم. معصومه خانم و مریم گریه می‌کردند. پرسیدم: چی شده؟ معصومه خانم گفت: صبح هنگامی‌که مشهدی صغری(خدمتکار خانه) مانند برنامه همه روزه برای داداش خاکشیر برده بود، می‌بیند که او روی صورت افتاده است. (عادت ایشان، این بود که هنگام مطالعه، چهارزانو می‌نشست و یک بالش روی پایش می‌گذاشت و روی کتاب خم می‌شد). صغری فکر کرده بود که حاج آقا نشسته است. یکی، دو بار صدا می‌کند و پاسخی نمی‌شنود. نزدیک می‌رود و متوجه می‌شود که صورت داداش کبود شده است. به سراغ من آمد و من هم به خانه امام خبر دادم. در همین حال، ناگهان خانم را دیدیم که پریشان حال و گریان وارد خانه شدند. من تلاش کردم با زمینه سازی خبر را بدهم غافل از اینکه خانم پیش از ما، خبر دردناک را شنیده بودند و گفتند: من از خواب بیدار شد م و حسن را کنار هود دیدم. از آقا پرسیدم چه شده؟ چرا حسن اینجاخوابیده؟ آقا قضیه را گفتند. من هم به سرعت خودم را به اینجا رساندم. هنگامی‌که به در خانه رسیدم، دیدم یک اتومبیل حرکت کرد. من هم دنبال اتومبیل به بیمارستان رفتم. در آنجا از دربان خواستم اجازه دهد وارد شوم. از من پرسید: چکار داری؟ گفتم: من همراه بیماری هستم که اکنون آوردند. او هم با خونسردی پاسخ داد: او که مرده بود. من(همسر امام) با شنیدن این خبر، بی طاقت شدم. کنار پیاده رو نشستم و بی اختیار بر سرم زدم. دربان پرسید: مگر چه نسبتی با تو دارد؟ گفتم: پسرم است. آن گاه دلش سوخت و گفت: خودت برو ببین چه خبر است. بعدها شنیدم پزشکی که در بیمارستان ایشان را معاینه کرده گفته بود: کوچک ترین نشانه حیات در وی وجود ندارد. او پیشنهاد کالبد شکافی داده بود که البته انجام نشد. هنگامی‌که به خانه برگشتم امام و افراد دفتر و جمعی از طلبه ها در حیاط نشسته بودند. از احمد پرسیدم: چگونه به آقا خبر دادید؟ گفت: هنگامی‌که به بیمارستان رسیدیم، دکتر گفت: او فوت کرده است و باید کالبد شکافی کنیم. من از بیمارستان به دفتر آمدم و از در بالاخانه آمدم که اجازه این امر را از آقا بگیرم. هنگامی‌که رسیدم دیدم ایشان در اتاق نشسته اند. زانوانم یارای حرکت نداشت و توان گفتن این خبر را نداشتم که آقا مرا صدا زدند. سایه ام را روی شیشه دیده بودند که همین حالت درنگ من، کافی بود تا دریابند اتفاقی افتاده است که من یارای آمدن و گفتن آن را ندارم. پریشان و گریان از پله ها پایین آمدم. پیش از آن که من حرفی بزنم، گفتند: مصطفی فوت کرده؟ گفتم: بله. دستشان را روی زانو گذاشتند و چند مرتبه آیه استرجاع«إِنّا لله وَ إِنّا إِلُیهِ رُاجِعونِ» را خواندند. گفتم: دکتر گفته مرگ مشکوک است. کبودی های بسیاری روی بدن و صورت او دیده می‌شود، باید کالبدشکافی شود تا علت مرگ مشخص شود. حالا آمده ام از شما اجازه بگیرم. گفتند: این کار را نکنید! من نیازی نمی‌بینم.