eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
978 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 یه حلب ۱۷ کیلویی روغن خریده بودیم. 🔻 به مجید گفتم: روغن رو از بازار بیار خونه. 🔷 گفت: شما این‌همه روغن خریدید، اونوقت از من می‌خواین اون رو بذارم روی دوشم و بیارم خونه؟!!! 🔶 من از این‌کار عار دارم ، چرا می‌خواین احتکار کنین؟ 🔷 من که نمی‌دونستم احتکار یعنی چی، بهش‌گفتم: مادر! برا مصرف روزمره‌ی ماست. 🔶 مجید گفت: خب! دو کیلو؛ سه کیلو؛ نه ۱۷ کیلو. امام خمینی فقط برا مصرف روزانه ش مواد خوراکی داره ، شما چرا؟ 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید مجید بقایی 📚 تا چشمه‌ی بقا، ص ۲۹ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پیامبر اکرم (ص): 🔻 الجالب الی سوقنا کالمجاهد فی سبیل الله و المحتکر فی سوقنا کالملحد فی کتاب الله؛ 🍃 آنانکه به بازار ما چیزی وارد می‌کنند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند و آنکه در بازار احتکار می‌نماید، مانند کسی است که در کتاب خدا کافر به شمار می‌آید. (نهج الفصاحه، ص۲۷۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۱
💠 احترام‌ خاصی برای روحانيت‌ قائل‌ بود. 🔻 در برابر آنها خود را كوچك‌ مي‌شمرد. 🔷 بارها در مقابل‌ چشم‌ نيروهای لشگر، دست‌ علمایی را كه‌ در لشگر حضور پيدا مي‌كردند مي‌بوسيد. ✅ مي‌گفت‌ هر چه‌ داريم‌ از اين‌ علمای شيعه‌ داريم‌. 📚 بني‌لوحي‌، ۱۷۲:۱۳۷۵ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: 🔻 إذا رأیتَ عالماً فکُن لَهُ خادماً؛ 🍃 زمانی که به عالمی برخوردی خدمتگذار او باش. (تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص۴۷، ح۲۱۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۲
💠 مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (ع) رسید. 🔻 حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟ 🔷 آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا (ص)، از پدر شما شنیدم که مى‌ فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد. 🔶 امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری‌ هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است. 🔷 حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى. 📚 بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۹ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام علي عليه السلام: 🔻 اَلْمَنُّ يُنَكِّدُ الاِْحْسانَ؛ 🍃 منت گذارى ، [وزن ] احسان و نيكى را سبك مى كند. (شرح غررالحكم ، ج۱، ص۱۷۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۳
💠 نمازهای مستحبی زیاد می‌خواند، ولی به خوندن دو رکعت خیلی مقید بود. 🔻همیشه بعد از نماز صبح با حالِ خاصی می‌خوندش. 🔷 می‌دونستم پشتِ هر کارش حکمت و دلیلی نهفته، برا همین یکبار ازش پرسیدم: این نمازِ دو رکعتی که بعد از نماز صبح می خوانی، چیه؟ 🔶 اول از جواب دادن طفره رفت، اما اصرار که کردم ، گفت: اگه قول بدی تو هم همیشه بخونی میگم. 🔷 وقتی قول دادم، گفت: 👈 من هر روز این دو رکعت نماز رو برا سلامتی و فرجِ امام زمان(عج) می خوانم. 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید سید علی حسینی 📚 ساکنان ملک اعظم۳ «منزل حسینی» ص ۴۴ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 وصیت نامه 🍃 از برادرانم‌ محمدآقا و عباس‌ آقا تقاضا دارم‌ خط‌ امامی‌ باشند که‌ در غیر این‌ صورت ‌آنان‌ را برادر نمی‌دانم‌ و از محبتهای‌ آنان‌ و اذیت‌ و آزاری‌ که‌ من‌ به‌ آنها داشتم‌، تشکر و پوزش‌ می‌خواهم‌. برادران‌ عزیز امیدوارم‌ که‌ در بهشت‌ رضوان‌، شما عزیزان‌ را ملاقات‌ کنم‌. از همسرم‌ فوق‌العاده‌ تشکر دارم‌. به‌ هر حال‌ گذشته‌ را از هر که‌ هست‌ فراموش‌ کنید. بدی‌ها را نبینید و نیکی‌ها راتوجه‌ خاص‌ کنید و هر چه‌ شما کردید در بهشت‌ بعد از صد و بیست‌ سال‌ منتظر شماهستم‌. پدر، مادر و همسر و برادران‌ و خواهران‌ و اقوام‌ و دوستان‌، همیشه‌ برای‌ این‌ بنده‌گنهکار طلب‌ مغفرت‌ نمایید. والسلام‌ علی‌ عبادالله الصالحین‌ سیدعلی‌ حسینی‌ ۱۳۶۶/۵/۳ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۴
💠 جابر بن عبدالله می‌گوید: 👈 کعب الاحبار از عمر پرسش‌کرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟» 🔷 او گفت: «از علی علیه السلام بپرس!» 🔶 کعب به نزد حضرت علی علیه السلام آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. 🔷 حضرت علی علیه السلام فرمود: ✅ رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز. 📚 فضائل الخمسه من الصحاح السته،ج‏۳، ص۳۸ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رجالٌ لاتُلهیهِم تِجارَهٌ و لا بیعٌ عَن ذکر اللهِ و اقامِ الصّلوهِ؛ 🍃 مردانی  که تجارت و خرید و فرش، آنان را از یاد خداوند و نماز خواندن مشغول و غافل نمی سازد. (نور- ۳۷) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۵
💠 «سادات‌اعلایی» معلم دبستان علوی تهران: 🔻 در مدرسه‌ای که آقای میثم خامنه‌ای فرزند رهبر انقلاب درس می‌خواندند، معلم از دانش‌آموزان می‌خواهد که مقوایی برای درس ریاضی تهیه کنند و این رسمی که در تصویر می‌بینید را روی آن ترسیم کنند و به مدرسه بیاورند. 🔷 ایام جنگ بود و کمبود اقلام؛ مقوا هم به راحتی پیدا نمی‌شد، لذا آقای خامنه‌ای رئیس‌‌جمهور وقت یک پاکت مقوایی که آن زمان به جای کیسه نایلونی برای خرید میوه و اقلام استفاده می‌شد را باز می‌کنند و برای انجام رسم به فرزندشان می‌دهند و این جمله را خطاب به معلم روی آن مقوا می‌نویسند: ✅ آقای آموزگار محترم! مقوا نداشتیم، من به میثم و دیگر بچه‌ها گفته‌‌ام از این کاغذها که باید دور ریخته میشد استفاده کنند، لطفا مؤاخذه نکنید، بلکه تشویق هم بفرمائید. سید علی خامنه‌ای ‌~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 قال الصادق (ع): 🔻 اَدْنَـى اْلاِسْـرافِ هَـراقَةُ فَضْلِ اْلاِنـاءِ وَابْتِذالُ ثَوْبِ الصَّوْنِ وَاِلْقاءُ النَّـوى؛ 🍃 پائین ترین مرتبه اسراف عبارتست از: ۱- دور ریختن آبی که از آشامیدن اضافه آمده است. ۲- اینکه لباس کار و لباس بیرونی، یکی باشد. ۳- بدور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما «چون از هسته خرما ماده غذائی برای شتران تهیه می شد. (وسائل الشیعه، ح ۳، باب۲۸، ص۳۷۴) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۶
💠 مرحوم سید شرف الدین از علمای بزرگ شیعه، هنگامی که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. 🔻 زمانی که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه ای به او داد و هدیه اش عبارت بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود. 🔶 ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. 🔷 سید شرف الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می بوسی و تعظیم می کنی در حالی که چیزی جز پوست یک بز نیست؟ 🔶 ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد نه خود جلد. 🔷 آقای شرف الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر را می بوسیم، می دانیم که آهن هیچ کاری نمی تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماوَرای این آهن ها و چوب ها قرار دارد. ما می خواهیم رسول اللَّه را تعظیم و احترام کنیم، همان گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف [درون] آن پوست قرار دارد. 🔷 حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. 🔶 آنجا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجاج با آثار رسول خدا (ص) تبرک جویند، ولی آن که پس از او آمد، به قانون گذشته شان بازگشت. 📚 آنگاه هدايت شدم، ص۹۳ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله‌ای برای تقرب به او بجوئید!(مائده- ۳۵) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۷
💠 در ﯾﮑﯽ از ﺳﺎل ﻫﺎ، مأﻣﻮن ﻋﺒﺎﺳـﯽ ﻋﺎزم ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻃﯿﺒﻪ ﺷﺪ. 🔻 ﭼﻮن ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﺪﯾﻨﻪ رﺳـﯿﺪ، ﻋﺪه ای از ﺑﺰرﮔﺎن ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه اﻣﺎم ﻣﺤﻤﺪ ﺟﻮاد(ع) ﺟﻬﺖ اﺳﺘﻘﺒﺎل مأﻣﻮن آﻣﺎده ﺣﺮﮐﺖ ﺷﺪﻧﺪ. 🔷 ﻫﻮا ﺑﺴﯿﺎر ﮔﺮم وﺳﻮزان وﻧﯿﺰ ﺑﯿﺎﺑﺎن ها ﺧﺸﮏ و ﺑﯽ آب وﻋﻠﻒ ﺑﻮد. 🔶 وﻗﺘﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺳﻮار ﺣﯿﻮاﻧﺎت ﺷﻮﻧﺪ، اﻣﺎم ﺟﻮاد (ع) دﺳـﺘﻮر داد تا دم ﺣﯿﻮاﻧﺶ را ﮔﺮه ﺑﺰﻧﻨﺪ. 🔷 ﻋﺪه ای ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺣﻀﺮت ﺟﻮاد(ع) آﺷـﻨﺎیی ﺑﻪ ﺣﯿﻮان ﺳﻮاری و ﺑﯿﺎﺑﺎن ﮔﺮدی ﻧﺪارد و ﻧﻤﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ در ﭼﻪ ﻓﺼﻠﯽ ودر ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ دم ﻗﺎﻃﺮ، ﮔﺮه زده ﺷﻮد. 🔶 و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺗﻤﺎﻣﯽ اﻓﺮاد ﺳﻮار ﺷﺪﻧﺪ وﺑﺮای اﺳـﺘﻘﺒﺎل مأﻣﻮن ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮدﻧﺪ، ﻣﻘﺪاری از راه را ﮐﻪ ﭘﯿﻤﻮدﻧﺪ، ﻣﺴﯿﺮ ﺟﺎده را اﺷﺘﺒﺎه رﻓﺘﻨﺪ، در ﻣﺤﻠﯽ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻨـﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎم آن ﮔﻞ و ﻻی ﺑﻮد؛ وﺣﯿﻮاﻧﺎت ﻣﺮﺗﺐ دم ﺧﻮد را ﺑﻪ اﻃﺮاف ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ دادﻧﺪ؛ 🔷 وﺗﻤﺎم ﻟﺒﺎس وﺳﺮ و ﺻﻮرت اﻓﺮادی ﮐﻪ ﺳﻮار ﺣﯿﻮان ﻫﺎ ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﺜﯿﻒ وﭘﺮ از ﮔﻞ ﺷـﺪ. وﻟﯽ ﺣﻀـﺮت ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ آﻟﻮدﮔﯽ ﺑﻪ ﻟﺒﺎس وﺑﺪﻧﺶ اﺻﺎﺑﺖ ﻧﮑﺮد و دﯾﮕﺮان ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ، ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﺣﻀﺮت ﺻﺤﯿﺢ ﺑﻮده اﺳﺖ. 📚 الخرایج و الجرایح، ج ۲، ص ۶۶۹، ح ۱۳ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام علی (ع): 🔻 اَعْقَلُ النّاسِ اَنْظَرُهُمْ فِى الْعَواقِبِ. عاقل ترين مردم كسى است كه بيشتر در عاقبت كارهايش بينديشد.(شرح غررالحكم ، ج۲، ص۴۸۴) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۸
💠 ﻣﺮﺣﻮم ﻗﻄﺐ اﻟﺪﯾﻦ راوﻧﺪی (ره) از ﺣﻀـﺮت ﻋﺒﺪاﻟﻌﻈﯿﻢ ﺣﺴﻨﯽ (ع) ﺣﮑﺎﯾﺖ می ﮐﻨﺪ: 🔻 روزی از روزﻫﺎ ﻧﺎﻣﻪ ای ﺑﺮای اﻣﺎم ﻣﺤﻤﺪ ﺟﻮاد ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴﻼم ﻧﻮﺷﺘﻢ وﺳﺆال ﮐﺮدم : ◀️ ﺣﻀـﺮت ذواﻟﮑﻔﻞ (ع) -ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اﻟﻬﯽ اﺳﺖ- ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ؟ و آﯾﺎ او از ﭘﯿﻐﻤﺒﺮان ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮده اﺳﺖ؟ 🔷 اﻣﺎم (ع) در ﺟﻮاب ﻧﺎﻣﻪ، ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺮﻗﻮم ﻓﺮﻣﻮد: ﺧﺪاوﻧـﺪ ﻣﺘﻌﺎل ﺻﺪ وﺑﯿﺴﺖ وﭼﻬﺎر ﻫﺰار ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺑﺮای ارﺷﺎد وﻫـﺪاﯾﺖ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻓﺮﺳـﺘﺎده اﺳﺖ، ﮐﻪ ﺳﯿﺼﺪ وﺳﯿﺰده ﻧﻔﺮ از آن ها ﭘﯿﺎﻣﺒﺮان ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮدﻧﺪ وﺣﻀﺮت ذواﻟﮑﻔﻞ (ع) ﻧﯿﺰ ﯾﮑﯽ از ﭘﯿﺎﻣﺒﺮان ﻣﺮﺳﻞ اﻟﻬﯽ ﺑﻮد، ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﺣﻀﺮت ﺳﻠﯿﻤﺎن (ع) ﻣﺒﻌﻮث ﺷﺪ وﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻀﺮت داود (ع) ﺑـﺪون ﺑﯿﻨّﻪ و ﺑﺮﻫـﺎن در ﺑﯿﻦ ﻣﺮدم ﻗﻀﺎوت وﺣﮑﻢ ﻓﺮﻣﺎﺋﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد و ﻫﯿـﭻ ﮔـﺎه ﻏﻀﺒﻨﺎك ﻧﻤﯽ ﮔﺸﺖ ﻣﮕﺮ آن ﮐﻪ در جهت رﺿﺎی ﺧﺪاوﻧـﺪ ﺳـﺒﺤﺎن ﺑﻮده ﺑﺎﺷـﺪ. ✅ ﺳـﭙﺲ اﻣﺎم ﺟﻮاد (ع) در ﭘﺎﯾﺎن ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﻗﻮم ﻓﺮﻣﻮند: 👈 ﻧﺎم ﺣﻀﺮت ذواﻟﮑﻔﻞ ﻋﻠﯿﻪ اﻟﺴـﻼم ، «ﻋﻮﯾـﺪﯾﺎ» ﺑـﻮده اﺳـﺖ و او ﻫﻤـﺎن ﭘﯿـﺎﻣﺒﺮی اﺳـﺖ ﮐﻪ ﻧـﺎﻣﺶ در ﺿـﻤﻦ آﯾﻪ ای از آﯾـﺎت ﺷـﺮﯾﻔﻪ ﻗﺮآن ﻣﻄﺮح ﮔﺮدﯾـﺪه اﺳﺖ: ✅ وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ؛ [ﺑﻪ ﯾﺎد آور ای ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ! ﭘﯿﺎﻣﺒﺮاﻧﯽ ﻫﻤﭽﻮن ﺣﻀـﺮت اﺳـﻤﺎﻋﯿﻞ، ﯾﺴﻊ و ذواﻟﮑﻔﻞ را ﮐﻪ ﻫﺮ ﯾﮏ از آن ها از ﺧﻮﺑﺎن و ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﮔﺎن ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ. (سوره مبارکه ص- ۴۸) 📚 مجمع البیان، ج ۴، ص ۵۹ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶۹
💠 نوزاد ناز در بغل بابا مثل غنچه گل سرخ تاب می‌خورد و می‌خندید. نزدیک خانه پیامبر رسیدند. در زدند. پیامبر در را باز کرد و از دیدن آن‌ها شاد شد. 🔻 مرد گفت: «ای پیامبر خدا، دخترم را آورده‌ام تا برایش دعا کنید». 🔷 پیامبر با مهربانی آن‌ها را داخل برد و به اتاق خود راهنمایی کرد! مرد نوزاد نازش را نزدیک پیامبر آورد. پیامبر دست‌های گرمش را باز کرد. مرد، نوزادش را روی دست‌های پُر مهر پیامبر گذاشت. ✅ پیامبر نوزاد را در آغوش گرفت. برایش لبخند زد. او را بوسید و در روی پای خود نشاند. نوزاد ناز با چشم‌های ریزش که مثل چشم‌های گنجشک بود، به پیامبر نگاه می‌کرد. پیامبر، دست خود را آرام روی سرش گذاشت و برایش دعا کرد. نوزاد ناز دست‌هایش را مثل بال‌های بلبل تکان می‌داد و می‌خندید. 📚 مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۶۶ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم ۖ وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ ۖ ...؛ 🍃 به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم‌] نرم (و مهربان) شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند... (آل عمران- ۱۵۹) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۰
💠 بچه‌های کوچه نزدیک خانه پیامبر صلی الله علیه و آله گرم بازی بودند. عرق از سر و صورتشان می‌چکید. حسابی تشنه بودند. خانه بعضی از آنها چند کوچه دورتر بود. 🔻 در خانه پیامبر نیمه باز بود و پشت در، یک ظرف سفالی بزرگ بود. پیامبر همیشه آن را پر از آب می‌کرد تا کودکان کوچه از آبش بنوشند و سیراب شوند. بچه‌ها وقتی حسابی تشنه می‌شدند، به خانه پیامبر می‌رفتند و از ظرف سفالی آب می‌نوشیدند. 🔷 یکی از بچه‌ها گفت: « من می‌روم آب بخورم.» دوستان او گفتند: «ما هم خیلی تشنه‌ایم.» بچه‌ها دسته جمعی مثل پروانه‌های رنگارنگ به سوی خانه پیامبر پر کشیدند و دور ظرف سفالی حلقه زدند. ✅ یکی‌یکی از آب گوارایش که مثل آب چشمه، شیرین بود، نوشیدند. حسابی سیراب شدند. پیامبر در خانه بود. از دور بچه‌ها را با لبخند نگاه می‌کرد. بچه‌ها هم او را دیدند و با شادی برایش دست تکان دادند. 📚 سنن النبی، ص۱۷۶ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ 🍃 به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! (توبه- ۱۲۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۱
💠 تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. 🔻 عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. 🔷 یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان. 🔶 عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟!!! 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عبدالعلی ناظم‌پور 📚 همسفر تا بهشت ۵، ص ۶۹ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رسول اللّه صلی الله علیه و آله وعده داده: 🔻 إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَاهَةً مِنَ السَّمَاءِ عُوفِی مِنْهَا حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمْسِ أَی الْحَافِظُونَ لِأَوْقَاتِ الصَّلَوَاتِ وَ عُمَّارُ الْمَسَاجِدِ؛ 🍃 هنگامی که خداوند سبحان، از آسمان آفت نازل کرد حاملین قرآن، رعایت کنندگان خورشید، یعنی کسانی که اوقات نماز را مراعات کنند، و مساجد را آباد می سازند از این آفت در امانند. (مستدرك‏ الوسائل، ج۳، ص۱۴۹) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۲
💠 نزدیکِ عملیات بود. می‌دونستم مهدی زین‌الدین دختردار شده. 🔻 یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبش‌زده بیرون. 🔷 پرسیدم: این چیه؟ 🔶 گفت: عکس دخترمه. 🔷گفتم: بده ببینم عکسش رو. 🔶 گفت: هنوز خودم ندیدمش. 🔷 پرسیدم: چرا؟!!! ✅ گفت: الان وقتِ عملیاته، می‌ترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده، باشه برا بعد از عملیات. 🌷 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید مهدی‌ زین‌الدین 📚 یادگاران۱۰ «کتاب شهید زین‌الدین» ص ۶۵ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ؛ 🍃 بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند! (توبه- ۲۴) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۳
💠 یکی از خلفای بنی مروان اولاد دار نمی شد به مقتضای عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسری به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهای حضرت سیدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند. 🔻 اتفاقا بعد از مدّتی خداوند پسری به او عطاء می نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیت می کند که باید بروی سر راه زوّارهای حسین (ع) و آنها را به قتل برسانی. 🔷 پسر شبی در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعی را می برند بسوی جهنّم، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوی آتش، رسول خدا (ص ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمی توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزی به زمین کربلا می گذشت غباری از آن زمین بر بدن او نشسته است. 🔶 عرض کردند: غبار را از او می شوئیم، حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمی شود که بشوئید. پس ملائکه عذاب او را رها کردند وملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. 🔷 آن پسر از خواب بیدار شد واز قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می کرد. 📚 ثمرات الحيوة، كرامات الحسينيه، ج۱، ص۲۰۲ ~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖امام حسين (ع) فرموند: 🔻 وَ اللّهِ مَا خَلَقَ اللّهُ شَيئاً إِلا وَ قَدْ اَمَرَهُ بِالطّاعَةِ لَنَا؛ 🍃 سوگند به خدا كه خداوند هيچ موجودى را نيافريد، مگر آن‏كه او را به اطاعت از ما، امر كرد. (بحارالانوار، ج۴۱،ص۱۸۱) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۴
💠 یکی از بستگانِ صیاد شیرازی از سربازی فرارکرده بود و پرونده‌اش رو فرستاده بودند دادگاه نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرد. 🔻 مادرِ صیاد زنگ زد دفتر و گفت: به علی بگو یه کاری براش کنه ، این پسر جوونه، گناه داره. 🔷 بهشون گفتم: حاج خانوم! خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟ 🔶 مادر صیاد گفت: قبول نمی کنه! 🔷 پرسیدم: چرا؟ 🔶 مادر صیاد گفت: علی خودش زنگ زد و گفت: عزیز جون! فامیل وقتی برام محترمه که آبروی نظام رو حفظ کنه و آبروی من رو نبره. 🌷 خاطره ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی 📚 یادگاران ۱۱ «کتاب صیاد شیرازی، ص ۵۷ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: 🔻 حُبُّ الدُّنْيَا أَصْلُ كُلِّ مَعْصِيَةٍ وَ أَوَّلُ كُلِّ ذَنْبٍ؛ 🍃 دنیا دوستی، ریشۀ هر معصیت و آغاز هر گناهی است. (مجموعة ورام[تنبيه الخواطر]، ج‏۲، ص۱۲۲) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۵
💠 وقتی که روز قیامت برپا شود و عرصه بر مردم به تنگ آید، رسول خدا (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را به نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌ فرستد تا در جایگاه شفاعت بایستد. 🔻 امام علی (ع) می‌ گوید: یا فاطمه، چه چیزهایی از اسباب شفاعت را به همراه داری؟ 🔷 حضرت در جواب می‌ گوید یا علی، این دو دست بریده فرزندم عباس را دارم. 📚 اکسیر العبادات فی الاسرار الشهادات، ج ۲، ص ۵۱۴ 📚 خصائص العباسيه، ص ۲۰۹ 📚 معالی السبطین، ص ۶۳۹ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 یوْمَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِی لَهُ قَوْلا؛ 🍃 در آن روز (قیامت) شفاعت هیچ کس سودی نبخشد جز آن کس که خدای رحمن به او رخصت شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گردیده است. (طه- ۱۰۹) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۶
💠 نمی‌دونستم هر وقت می‌خواد بره مدرسه، وضو می‌گیره. 🔻 چند بار دیدم که تویِ حیاط مشغولِ وضو گرفتنه. 🔷 بهش گفتم: مگه الان وقتِ نمازه که داری وضو می‌گیری؟ ✅ گفت: مادر جون! مدرسه عبادتگاهه، بهتره انسان هر وقت می خواد بره به مدرسه وضو داشته باشه. 🌷خاطره ای از زندگی نوجوان شهید رضا عامری 📚 کتاب دوران طلائی، ص ۵۴ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پیامبر خدا (ص) می فرمایند: 🔻 إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عَلَى طَهَارَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّکَ تَکُونُ إِذَا مِتَّ عَلَى طَهَارَةٍ مِتَّ شَهِیداً؛ 🍃 اگر می‌توانی همیشه با وضو باشی، این عمل را ترک نکن، چرا که ملک‌الموت آنگاه که روح بنده‌ای را که با وضو باشد، او را شهید محسوب خواهد کرد. (بحارالأنوار، ج‏۶۶، ص۳۹۶) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۸
💠 مردی به محضر امام سجاد (علیه السلام) آمد و از حال و روزگار دنیای خود شكایت كرد. 🔻 امام سجاد (ع) فرمود بیچاره انسان كه در هر روز، دستخوش سه مصیبت است كه از هیچ یک عبرت نمی گیرد؛ در صورتی كه اگر عبرت می گرفت، مصائب دنیا برای او آسان می شد. 1⃣ هر روز كه از عمر او می گذرد از عمر او كاسته می گردد، در صورتی كه اگر از مال او چیزی كاسته می شد قابل جبران بود، ولی كاهش عمر قابل جبران نیست. 2⃣ هر روز، رزقی كه به او می رسد اگر از راه حلال باشد حساب دارد، و اگر ار راه حرام باشد عِقاب دارد و این حساب و عِقاب در دادگاه الهی در انتظار او است. 3⃣ مصیبت سوم از همه بزرگ تر است و آن اینكه هر روز كه از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند كه رهسپار بهشت است یا دوزخ؟ ✅ اگر به راستی در فكر این سه مصیبت باشد، گرفتاری های مادی در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد. 📚 داستان دوستان، محمدمحمدی اشتهاردی ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام صادق عليه السلام : 🔻 صِلَةُ الْأَرْحَامِ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُسَمِّحُ الْكَفَّ وَ تُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ تَزِيدُ فِي الرِّزْقِ وَ تُنْسِئُ فِي الْأَجَلِ؛ 🍃 صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى نمايد و روزى را زياد مى كند و مرگ را به تأخير مى اندازد. (اصول كافی، ج۲، ص۱۵۱) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷۹
💠 حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. 🔻 یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! 🔷 همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! 🔶 من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را میرفت. 🔷 ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود. 🔶 گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم. 🔷 آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند! 📚 سلام بر ابراهیم۲، ص ۳۱ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام جعفرصادق(علیه‌السلام): 🔻 ما عُبِدَ اللهُ بِشیءٍ اَفضلَ مِن اداءِ حَقِّ المُؤمِنِ؛ 🍃 هیچ عبادتی بالاتر از ادای حق مؤمن نیست. (بحارالانوار، ج٧٤، ص٢٤٢) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 کنارِ خیابون مشغولِ صحبت بودیم که یهو دیدم صورت ابراهیم سرخ شد. 🔻 رد نگاهش رو دنبال کردم، چشمش خورده بود به یک زنِ بدحجاب. 🔷 ابراهیم با دلخوری رویش رو برگردوند و گفت: غیرت شوهرش کجا رفته؟ غیرت پدرش‌کجا رفته؟ غیرت برادرش‌کجا رفته؟!!! ✅ بعد رو کرد به آسمون و با پریشانی گفت: خدایا! تو شـاهد باش‌که ما حاضر نیستیم چنین صحنه‌هایِ خلاف دینی رو توی مملکت ببینیم، نکنه بخاطرِ اینا به ما غضب کنی؟ 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید ابراهیم امیرعباسی 📚 ساکنان ملک اعظم ۵ « منزل امیرعباسی» ص ۲۳ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 در قسمتى از وصيت‏نامه‏ شهيد چنين آمده: 🔻«زندگى كردن براى خدا و حركت در راهش به انسان مسئوليت می دهد و انسان را وادار می کند كه از زندگى دنيا كنده شود و روح ‏هاى مادى را كنار بگذارد و در راهش غرق شود و حركت او يك حركت نشاطى است. با شوق و با خواست قلبى حركت می کند، تا اين كه اگر خدا قبول كند و عاشق او بشود، او را از زمين بگيرد. لازمه‏ى اين كه انسان براى خدا و زندگى و تمام حركات و جوارح او براى خدا زنده باشد اين است كه شيطان را از خود دور كند و تقوى داشته باشد.» 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۱
💠 عبدالكريم كفاش؛ پيرمرد كفاشی بود كه وجود نازنين بقيه الله هر هفته به مغازه او مي آمدند. 🔻 روزی از او سوال كردند كه اگر يك هفته نيايم چه می كني؟ 🔷 عرضه داشت: آقا قطعا دق می كنم. 🔶 آقا فرمودند: اگر غير از اين بود نمی آمدم. 🔷 مرحوم سید عبدالکریم کفّاش اجاره نشین بود. روزی صاحب خانه ایشان را جواب کرد. 🔶 وی بلافاصله اسباب و اثاثیه خود را از منزل بیرون آورده و در کنار کوچه ای گذارده بود و از این بابت بسیار نگران به نظر می رسید. 🔷 در همان حال خدمت امام زمان –ارواحنا فداه– مشرّف می شوند. 🔶 مرحوم آقا سید عبدالکریم می گوید: حضرت به من فرمودند: صابر باش. 🔷 عرض کردم: چَشم! اما مصیبت اجاره نشینی مصیبتی است که شما خانواده گرفتار آن نشده اید. ✅ آقا [لبخندي زدند و] فرمودند: برای تو منزل فراهم می شود. چیزی نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند و خیال ایشان از این جهت آسوده گردید. 📚 کتاب روزنه هایی از عالم غیب ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام علی عليه السلام: 🔻 إِذَا رَغِبْتَ فِي صَلَاحِ نَفْسِكَ فَعَلَيْكَ بِالاقْتِصَادِ وَ الْقُنُوعِ وَ التَّقَلُّل‏ 🍃 تربیت کردن نفس های خود را به عهده بگیرید و آن ها را از سلطه عادت هایشان باز دارید. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۲۳۷) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۲
💠 هر وقت از جبهه برمی‌گشت، به حفرِ چاه مشغول می‌شد. دستمزدش رو هم می‌داد به همسرش تا در غیابش راحت باشه. 🔻 بعد از شهادتش افراد زیادی به خونه‌مون اومده و با گریه می‌گفتند که حسین شبها می‌رفته خونه‌شون، مشکلاتشون رو حل می‌کرده و بـا رسیـدگی به خـانواده‌های نیازمند، باعثِ شادیِ قلبشون می‌شده. 🌷خاطره‌ای از طلبهٔ شهیدحسین سرمستی 📚 بر خوشه‌ی خاطرات، ص ۲۵ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پيامبر اکرم صلی الله عليه وآله: 🔻 مَن عالَ يَتيماً حَتّي يَستَغنِيَ أوجَبَ اللَّهُ لَهُ بِذلكَ الجَنَّةَ؛ 🍃 هر كس يتيمي را سرپرستي كند تا بي‏نياز شود ، خداوند ، در برابر ، بهشت را بر او واجب مي‏كند. (بحار الأنوار، ج۴۲ ،ص۲۴۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۳
💠 ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺎﻛﻢ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ (ﻋَﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﻮﻑ) ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻣﺮﺍ (ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﺗﺸﻴﻊ) ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻛﻨﺪ. 🔻 ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ ﺷﺪﻡ، ﺑﺎ ﺑﺴﺘﮕﺎﻧﻢ ﻭﺩﺍﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻣﺮﻩ، ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﻜﺮﻯ (ﻉ) ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻗﺼﺪ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﻣﺨﻔﻰ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ. 🔷 ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺷﺮﻓﻴﺎﺏ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﭘﺴﺮﻯ ﻛﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻰ ﺩﺭﺧﺸﻴﺪ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻭ ﺷﻴﻔﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻮﺩ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻢ. ✅ ﺁﻥ ﻛﻮﺩﻙ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: 👈 ﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ! ﻓﺮﺍﺭ ﻧﻜﻦ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﺮ ﺁﻥ ﺣﺎﻛﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﻮ، ﺩﻓﻊ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. 🔷 ﺣﻴﺮﺕ ﻣﻦ ﺯﻳﺎﺩﺗﺮ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﻜﺮﻯ (ﻉ) ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﺍﻳﻦ ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩ ﻛﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ؟ 🔶 ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﻮ ﺍﺑﻨﻰ ﻭ ﺧﻠﻴﻔﺘﻰ ﻣﻦ ﺑﻌﺪﻯ: [ﺍﻳﻦ ﻛﻮﺩﻙ ﭘﺴﺮﻡ، ﻭ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﻣﻦ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ]. 🔷 ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺮﺍ از ﺷﺮ (ﻋﻤﺮﻭ) ﺣﻔﻆ ﻛﺮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻌﺘﻤﺪ ﻋﺒﺎﺳﻰ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ (ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﻮﻑ) ﺭﺍ ﺑﻜﺸﺪ. 📚 ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﻟﺮﺟﻌﻪ ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﺷﺎﺫﺍﻥ، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻧﻘﻞ ﺍﺛﺒﺎﻩ ﺍﻟﻬﺪﺍﻩ، ﺝ ۷، ﺹ ۳۵۶ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: 🔻 مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا يَوْمَ الْقيَامَة وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ؛ 🍃 هر که ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد. (امالی شیخ صدوق، ص۲۰۹) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۴
💠 مرحوم فشندی تهرانی می گويد: 🔻 در مسجد جمکران اعمال را به جا آورده، به همراه همسرم بر می گشتم. 🔷 در راه، آقایی نورانی را دیدم که داخل صحن شده، قصد دارند به طرف مسجد بروند. 🔶با خود گفتم: این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و [حتماً] تشنه است. 🔷 به طرف سید رفتم و ظرف آبی را به ایشان تعارف کردم. ✅ [سید ظرف آب را گرفت و نوشید] و ظرف آن را برگرداند در این حال عرضه داشتم: 👈 آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرج ایشان نزدیک شود! 🔷 آقا فرمودند: 👈 شیعیان ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند. اگر بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد. 🔷 این سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسی را ندیدم. فهمیدم که وجود اقدس امام زمان (عج) را زیارت کرده ام و حضرتش، امر به دعا کرده است. 📚 شیفتگان حضرت مهدی (عج)، ج ۱، ص ۱۵۵ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام صادق (ع) مى فرماید: 🔻 يا ميسّر اُدعُ ولا تَقُلْ : إنَّ الأمرَ قَد فُرِغَ مِنهُ ، إنَّ عِندَ اللّه ِ عزّوجلّ مَنزِلَةً لا تُنالُ إلّا بِمَسألَةٍ؛ 🍃 اى ميسّر دعا كن و مگو : كار از كار گذشته است [و آنچه مقدّر شده همان مى شود] ، همانا نزد خداوند عز و جل مقام و منزلتى است كه جز با درخواست به دست نمى آيد. (اصول كافی، ج۲، ص۴۶۶) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۵
💠 ابو حمزه ثمالی می گوید: 📚 از حضرت امام محمّد باقر (علیه السّلام) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟ 🔷 فرمود: بلی!. 🔶 عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان علیه السّلام قائم نامیده شده است؟ 🔷 حضرت فرمود: هنگامی که جدّم حسین بن علی علیهما السّلام به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا! آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود وامی گذاری؟ ✅ خداوند متعال به آنها وحی فرستاد: آرام گیرید! به عزّت و جلالم سوگند! از آنها انتقام خواهم کشید، هرچند بعد از گذشت زمانی باشد. 🔷 آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین (ع) را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند. 🔶 یکی از آنها در حال قیام، نماز می خواند. حق تعالی فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت. 📚 علل الشرايع، ص ۱۶۰ 📚 بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۸ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 از امام جواد (علیه السلام)  نيز سؤال شد: چرا او را قائم مى نامند؟ امام(ع) فرمودند : 🔻 لأنّه يقوم بعد موتِ ذكرِه و ارتدادِ اكثرِ القائلين بأمامته؛ 🍃 چون پس از آن قيام مى كند كه از يادها رفته است و بيشتر معتقدان به امامتش برگشته اند. (كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص۳۷۸) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۶
💠 حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از طرف حکومت عباسی به دست مأموری سپرده شده بود. 🔻 او از حکومت عباسی اجازه داشت امام را میان درندگان بیندازد. 🔷 همسرش به او گفت:« تقوای خداوند را پیشه کن. تو متوجه نیستی چه کسی در منزل توست؟» 🔶 آن گاه عبادت، پاکی و نیکوکاری امام را به شوهرش یادآور شد و گفت:« من برای تو می ترسم. می‌ترسم حق او را رعایت نکنی و گرفتار عذاب بشوی.» 🔷 اما مرد زیر بار نرفت و امام حسن عسگری (ع) را میان درندگان انداخت. 🔶 هیچ کس تردیدی نداشت که درندگان، امام را طعمه خود خواهند کرد. اما وقتی پس از مدتی برای تماشا آمدند، دیدند امام حسن عسگری (ع) ایستاده و در حال نماز است، و درندگان نیز دور او را گرفته اند. 🔷 با دیدن این منظره، امام را از میان درندگان خارج کردند. 📚 بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۶۸ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله: 🔻 إنَّ طالِبَ العِلمِ لَيَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ ؛ حَتّى حِيتانُ البَحرِ ، و هَوامُّ الأرضِ ، و سِباعُ البَرِّ و أنعامُهُ؛ 🍃 همه اشياء، حتى ماهيان دريا و حشرات و خزندگان روى زمين و درندگان و چرندگان صحرا، براى جوينده دانش آمرزش مى طلبند. (الأمالي للمفيد، ج۱،ص۲۹) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۷
💠 از سفيان بن عيينه نقل شده كه زُهرى‏ گفت: 🔻 در شب سردى بارانى حضرت زين‏ العابدين‏ (ع) را ديدم كه بر پشت خود انبانى آرد گرفته ميرفت. 🔷 عرض كردم اين چيست؟ 🔶 فرمود سفرى در پيش دارم كه زاد و توشه آن را به مكانى مطمئن حمل ميكنم. 🔷 عرض كردم غلام من در خدمت شما است اجازه بدهيد بردارد. ایشان قبول نكرد. 🔶 گفتم اجازه بدهيد خودم بردارم، من شما را از بردن اين بار گران بى‏ نياز ميكنم. 🔷 فرمود: من خود را بى ‏نياز نميكنم از برداشتن چيزى كه سبب نجات من است در سفر آينده و ورود مرا به منزل آينده بى‏ خطر ميكند ترا بخدا قسم ميدهم راه خود را بگير و مرا بخود واگذار. 🔶 راه خويش را گرفتم پس از چند روز خدمتش رسيده عرض كردم: از آن مسافرتى كه قرار بود خبرى نيست. ✅ فرمود آن طور كه خيال كردى نبود آن سفر مرگ بود كه خود را آماده آن مسافرت ميكردم زيرا (استعداد للموت) آمادگى براى مرگ یکی به اين است كه از حرام خود دارى كنى و دیگری بخشیدن مال و نیکوکاریست. 📚 علل الشرائع، ج‏۱، ص ۲۳۱ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 امام علي‏ عليه السلام : 🔻 طوبي لِمَن أحسَنَ إلَي الِعبادِ و تَزَوَّدَ لِلمَعادِ؛ 🍃 خوشا به حال آن كه به بندگان خدا نيكي كند و براي آخرت خود زاد و توشه برگيرد. (غررالحكم و دررالكلم ، ح ۵۹۵۵) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۸
💠 شب که فرا مى رسید، هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش مى پرداخت و گاهى خطاب به خویشتن مى گفت: 👈 در کوچکى تو را ”جعیفر” (جعفر کوچولو) مى گفتند، سپس “جعفر” شدى، و پس از آن “شیخ جعفر”، و سپس “شیخ الاسلام “، پس تا کى خدا را معصیت مى کنى و این نعمت را سپاس نمى گویى؟[نمی گذاشت ذره ای تکبر و خودبرتر بینی پیدا کند]. 📚 اعیان الشیعه،ج ۴،ص ۱۰۱ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 پيامبر اکرم صلى الله‏ عليه ‏و ‏آله : 🔻 اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَبْعَدِكُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه‏ِ. 👈 قالَ: اَلْفاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذى‏ءُ، اَلْبَخِيلُ، اَلْمُخْتَالُ، اَلْحَقودُ، اَلْحَسُودُ، اَلْقاسِى الْقَلْبِ، اَلْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجى، غَيْرُ المَاْمونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛ 🍃 آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! 👈 فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست. (اصول الكافى، ج۲، ص۲۹۱) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸۹
💠 شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید: 👈 « یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما»؛ 🍃 حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم. 🔶 وقتی اینگونه آرزو می کند، می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. 🔷 شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. 🔶 وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد. 🔷 او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: 👈شیخ رجبعلی! روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند، دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی. مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟ 📚 کتاب طوبای کربلا، ص ۴۱ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 📖 حضرت سید الشّهداء علیه السّلام: 🔻 فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآ؛ 🍃 من حقّاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و نه اهل بیتی نیکوکارتر (إرشاد، ص۲۵۰) 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۹۰