eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارستهای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید) تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت. از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم. بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد. شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید. ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند. سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند. بعد گفتند: "اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید." صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود. استاد پرسیدند: "اسم ایشان چیست؟" گفتم : "محمد رضا تورجی زاده." استاد پس از کمی مکث فرمودند: "ایشان (در عشق خدا) سوخته است." گفتم : "ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هم بوده." استاد ادامه داد: "ایشان قبل از شهادت سوخته بوده." 📚قسمتی از متن کتاب"یازهرا"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود. در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان می‌ریزد و مردگان جمع می‌کنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آن‌ها نمی‌کند!! جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟ جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که می‌گویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان می‌آید؛ این کاغذها، برات آزادی از آتش جهنم است. پرسیدم: چرا شما استفاده نمی‌کنید؟ گفت: من پسری دارم که‌ شب‌های جمعه یک کاسه آب برای من می‌فرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، می‌گذارم. پرسیدم: اسم پسرت چیست؟ گفت: حسین و در نزدیکی صحن (علیه السلام) ، بساط خرازی پهن می‌کند. صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم. گفتم: شما پدر دارید؟ جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است. پرسیدم: برایش خیرات می‌فرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شب‌های جمعه یک کاسه آب به نیت او می‌دهم. پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمی‌داشت، برمی‌داشت. پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی می‌گذارم که کسی برایشان خیرات نمی‌کند، پس چرا حالا برمی‌داری؟ گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده... صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است.
بله 💠در روایتی آمده است: یک قاضی مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را ناحق نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی بهشتی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید ماری از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید. هنگام شب، شوهر خود را درخواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذبالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر خوشحال شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد 📚 الکافی، ج 7، ص 410
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز بعد از پایان کلاس مثنوی، استاد 👤علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع‌بندی رسیده‌ام که رسالت هزار پیغمبر در عبارتی خلاصه می‌شود و آن "کوک چهارم" است... جمع مریدان مثل من با چشم‌هایی گرد، پرسان بودند که "کوک چهارم" چیست!؟ علامه با آن لهجه‌ی شیرین در تمثیل شرح می‌دهند که: کسی کفشش را برای تعمیر، نزد کفاش می‌برد. کفاش با نگاهی می‌گوید این کفش سه کوک می‌خواهد و هر کوک مثلاً ده تومان و خرج کفش می‌شود سی تومان... مشتری هم قبول می‌کند. پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست ‌به ‌کار می‌شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت، کوک سوم و تمام... اما ...اما با یک نگاه عمیق در می‌یابد اگر چه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند، عمر کفش، بیش‌تر می‌شود و کفش، کفش‌تر خواهدشد. از یک‌سو، قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلبِ اضافه کند و از سوی دیگر، دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند... او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده‌ی توافق، مانده است... یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست... اگر کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده؛ اما اگر بزند، به رسالت هزار پیامبر تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند، روی خط توافق و قانون، راه رفته؛ اما اگر بزند، صدای لبیک او، آسمان اخلاق را پر خواهد کرد... دنیا پر از فرصت کوک چهارم است، و من و تو کفاش‌های دو دل.. 📚کتاب خسته ترین حبه انگور
داستان های عبرت آموز
یک روز بعد از پایان کلاس مثنوی، استاد 👤علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع‌بندی رسیده
(کوک چهارم) یک روز بعد از پایان کلاس شرح مثنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمع بندی رسیده ام که رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر در یک جمله خلاصه می‌شود و آن «کوک چهارم» است و جمع مریدان مثل من با چشمانی گرد پرسان بودند که «کوک چهارم» چیست!؟ علامه با آن لهجه شیرین توضیح می‌دهند که: کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می‌برد. کفاش با نگاهی می‌گوید این کفش سه کوک می‌خواهد و هر کوک مثلا ده تومان و خرج کفش می‌شود سی تومان. مشتری هم قبول می‌کند. پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست به کار می‌شود.کوک اول.کوک دوم.و در نهایت کوک سوم و تمام ...اما... اما با یک نگاه عمیق در می‌یابد اگرچه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش کفش‌تر خواهد شد. از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزند... او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعده توافق، مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست. اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به رسالت ۱۲۴ هزار پیامبر تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون رفته اما اگر بزند صدای لبیک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد. دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش‌های دو دل... به نقل از بهمن حبشی از شاگردان استاد علامه جعفری