eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهدویت: وَنُرِ‌يدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْ‌ضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِ‌ثِينَ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم‌] گردانیم و ایشان را وارث [زمین‌] کنیم. قصص ۵ در روایتی از امیرالمومنین علی(ع) الذین استضعفوا به آل محمد تفسیر شده که حضرت مهدی دشمنانشان را خوار می‌کند.  طوسی، الغیبه، ۱۴۱۱ق، ص۱۸۴. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیه ولایت: آیه ۵۵ سوره مائده است که از ولایت خدا، پیامبر(ص) و اقامه‌کنندگان نماز و زکات، بر مسلمانان سخن می‌گوید. مفسران شیعه و سنی، شأن نزول این آیه را ماجرای خاتم‌بخشی حضرت علی(ع) دانسته‌اند که در آن در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر بخشید. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان‌آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را برپامی‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌دهند. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✡ چون پیامبر (ص) [در مسیر احد] به دروازهٔ ثنیه رسیدند، متوجه گروهی از سپاهیان سراپا مسلّح شدند که هیاهوی زیادی داشتند؛ فرمودند: این‌ها چه کسانی هستند؟ گفتند: هم‌پیمانان عبدالله بن اُبَیّ هستند. [طبق نقلی، اینان ۶٠٠ نفر از هم‌پیمانان عبدالله بن اُبَیّ و از یهودیان بودند.] پیامبر (ص) فرمودند: برای مقابله با مشرکان از اهل شرک یاری خواسته نمی‌شود! و آنان را برگرداندند. 📚 المغازى، ج‌۱، ص‌۲۱۵. 📚 الطبقات الکبری، ج٢، ص٣٧.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شادیِ فلسطینیان در مقابل اردوگاه جنین پس‌از بیرون راندن نظامیان صهیونیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشحالی اهالی جنین از خروج خفت‌بار صهیونیست‌ها 🔹اعلام پایان یورش ارتش رژیم اسرائیل به اردوگاه جنین و خروج خفت‌بار آن بدون حصول نتایج ملموس موجب خوشحالی مردم فلسطین به ویژه در این اردوگاه شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شما صدای احمد متوسلیان رو می شنوید! 🔹۱۴ تیر سالروز ربایش احمد متوسلیان!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امام خامنه ای:ما منتظريم تا حاج احمد متوسليان برگردد ♦️همراه با فيلم سخنان کمتر ديده شده سردار احمد متوسلیان؛ بمناسبت سالگرد ربوده شدن وی
حاج احمد»؛ فرمانده‌ای که عصاره فضائل انقلابی بود یکی از همرزمان حاج احمد در خاطراتش از وی می‌نویسد: «شخصیت جالب فرمانده قصه ما همیشه کنار نیروهایش بود و دغدغه بعد فکری و عقیدتی آن‌ها را داشت؛ چه در صحنه نبرد و چه در شستن ظرف‌ها، نظافت و خواب و استراحت.» احمد متوسلیان، جامع اضداد! در کتاب خاطرات سردار مجتبی عسگری همرزم حاج احمد متوسلیان آمده است: «اگر بخواهی از حاج احمد متوسلیان بنویسی، گاهی مجبور می‌شوی دست‌هایت را از روی کاغذ برداری و ساعت‌ها به یک فضای خلأ خیره شوی و ندانی از کجا شروع کنی و از چه بگویی. بیش از هر چیز مدام این جمله شهید آوینی در خاطرت مرور می‌شود که می‌گوید: «دل مؤمن را که می‌شناسی؛ مجمع اضداد است، رحم و شدت را با هم دارد و رقت و صلابت را نیز با هم، زلزله‌ای که در شانه‌های ستبرشان افتاده از غلیان آتش درون است و چشمه اشک نیز از کنار این آتش می‌جوشد که این‌همه داغ است.» شخصیت جالب فرمانده قصه ما همیشه کنار نیروهایش بود و دغدغه بعد فکری و عقیدتی آن‌ها را داشت. چه در صحنه نبرد و چه در شستن ظرف‌ها، نظافت و خواب و استراحت. به‌طوری‌که نظم و دقت در نظافت در برخی از روز‌های ماه، مشخص می‌کرد که آن روز تمیز کردن آسایشگاه نوبت چه کسی بوده است. البته نیروهایش در آسایشگاه کم اذیتش نکردند. شلوغ کردن‌ها و سر و صدا‌هایی که مانع مطالعات او در وقت استراحتش نمی‌شد. خنده‌ها و شوخی‌های پر هیاهوی رزمندگان یک پادگان نظامی که با اصول فلسفه و رئالیسم علامه طباطبایی و جهان‌بینی توحیدی شهید مطهری ادغام می‌شد، اما نه توبیخی در کار بود و نه تشری. کار به‌ جایی رسیده بود که حتی یکی از رزمنده‌ها یک قطار اسباب‌بازی خریده بود و صرفاً جهت اذیت کردن فرمانده جلوی او بازی می‌کرد و قطار را طوری کوک می‌کرد که موقع حرکت از روی کتابش عبور کند. احمد هم با آرامش می‌گفت: برادر محمد خجالت بکش. اما هرگز داد نزد که آدم‌ حسابی، من فرمانده تو هستم چرا از این کار‌ها انجام می‌دهی. نیرو‌های حاج احمد فقط به چنین حرکت‌هایی اکتفا نمی‌کردند و گاهی کار به یکسری عملیات سری هم می‌کشید. شش، هفت نفر از نیرو‌ها با قول اینکه همدیگر را لو ندهند، موقع استراحت حاج احمد پتویی رویش می‌اندازند و او را بلند می‌کنند و می‌برند پرت می‌کنند روی برف ۸۰ سانتی حیاط محوطه آسایشگاه. البته همگی اعضای فعال در این عملیات سری تا رسیدن حاج احمد به راهرو لو می‌روند و یکی از بچه‌ها همه را معرفی می‌کند اما او روز بعد هیچ برخوردی نمی‌کند و خم به ابروی خود نمی‌آورد. اگرچه شاید برای ما عجیب باشد اما اتفاق‌های صمیمانه در آسایشگاه با شخصیت پر ابهت نظامی او در میدان برای نیروهایش یک موضوع قابل‌ درکی بود. پیاده‌روی‌های بعد از هر نماز صبح از قله‌ای در شرق پاوه با برودت هوای زیاد و مسیری پر از برف و یخ که پایین آمدنش را باید حتماً غلت می‌خوردی نه اینکه در طی چند دقیقه سُر بخوری و پایین بیایی. چون سریعاً داد و فریادش بلند می‌شد که غلت بخور، سُر نخور. در انتهای مسیر احمد با جعبه خرمایی در دست به نیرو‌ها خسته نباشید می‌گفت و به پشت بچه‌ها می‌زد و می‌گفت: خسته نباشی مؤمن، دلاور، پهلوان و... اما چشمانت روز بد را نبیند که اگر موقع برداشتن خرما می‌گفتی: «مرسی.» فقط یک‌بار گفتنش کافی است تا بفهمی ناغافل چه گفته‌ای. باید بیش از ۲۰ متر داخل گِل به صورتی که بدنت به زمین چسبیده شده، سینه‌خیز بروی و بعداً هم اگر از او بپرسی این چه‌ کاری بود که با من به خاطر یک مرسی گفتن کردی، بگوید: «فلانی اگر من با تیر تو را می‌کشتم هم حقت بود.» او فقط یک شخصیت موفق نظامی نبود و در این زمینه نظرش این بود که: «ما شاه که ایرانی بود را بیرون نکردیم که فرهنگش باقی بماند، ما فرهنگ خارجی را بیرون انداختیم. اگر تو که پاسدار هستی از کلمه مرسی استفاده کنی، بُعد فرهنگی‌ات کجا رفته است؟ مگر سپاه یک نهاد عقیدتی ـ سیاسی ـ نظامی نیست؟ پس عقیده‌ات ضعیف است که اینطور حرف می‌زنی.» البته چنین شخصیتی به نظر می‌رسد آبش با هرکسی در یک جوی نرود. به‌طوری‌که مواضع شدیدی علیه رئیس‌ جمهور زمان خود «بنی‌ صدر» داشت؛ تا جایی که کار به حدی بالا گرفت که یک روز خبر رسید از دفتر حضرت امام (ره) او را خواسته‌اند. البته در دیدارش با امام، داستان ماجرایی دیگر داشت. امام فرمودند: «احمد، به شما می‌گویند منافق هستی؟» گفت: «بله، همین حرف‌ها را می‌زنند.» پس از آن، امام فرمودند: «برگرد و همانجا که بودی، محکم بایست.» حاج احمد دیگر غمی نداشت و اکنون هم ندارد. چون تأیید از حضرت امام گرفته بود و او همچنان محکم ایستاده است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 امام صادق علیه السلام : نخستین چیزی که قائم علیه السلام از عدالت آشکار و پدیدار می سازد این است که منادی او ندا می کند کسانی که حج مستحبی انجام می دهند حجرالاسود و طواف را تسلیم کسانی کنند که حج واجب می نمایند. 📚 کافی/ج4/ص427/ح1 یعنی کسانی که حج واجب انجام می دهند بر کسانی که عمره انجام می دهند، اولویت دارند.
🔴 ذکر توصیه شده امام زمان برای حوائج 🔹 مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين مینويسد : 🔺زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزديك سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل میكرد مرتب مینوشتم كه مبادا فراموش شود. يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند: 🔹 ذكرى نزديك‌تر از صلوات بر محمد و آل محمد -صلي الله عليه و آله و سلم- در پيشگاه خداوند متعال نيست. 📚 کتاب فوايد الصلوات ص ۴۹
4_6010094453375633592.mp3
4.93M
🎧 🔸نمازی برای دردهای نگفتنی... 📌داستان توسل یکی از بزرگان قم، به مولای مهربان عالم، از طریق نماز استغاثه امام عصر سلام الله علیه 📚 بحارالانوار ج۹۹ ص۲۴۶ 👌بسیار شنیدنی 👈حتما بشنوید و نشر دهید.
🔴 آیا امام زمان علیه السلام صدای ما را می شنوند؟ 🔹 بر اساس آموزه های دینی یکی از شاهدان رفتار و گفتار ما امامان معصوم هستند. لذا امام زمان علیه السلام تمامی صحبت ها و صداهای ما را می شنوند 🔹 در زمان حضرت امام هادی(علیه السلام) شخصی نامه‌ای نوشت از يکی از شهرهای دور که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» 🔺 اگر حاجتی داشته باشی لبت را حرکت بده، 📚 بحارالانوار ج ۵۳ ص ۳۰۶ 🌕 مرحوم آيت الله بهجت (ره) میفرمودند: 🔺 بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است. قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است.او نزديک است، درد و دل‌ها را می‌شنود، با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
4_5927257857224347897.mp3
6.76M
▫️ماجرای جوانی که علیه السلام هفت روز مهمان خانه‌اش شد! 📚 النجم الثاقب، ج۲، ص۷۹۱. 👌بسیار زیبا 👈حتما بشنوید و نشر دهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدید، شنیدید، دلتان لرزید التماس دعا... 🌸 یاعلی و یازهرا 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*✨ شرح حکمت ۲۰۰ نهج البلاغه✨ 🍃 غوغاطلبان* اين كلام حكيمانه تكميلى است براى كلام گذشته و ماجرا از اين قرار است كه جنايتكارى را خدمت آن حضرت آوردند و عده‌اى از اوباش همراه او بودند (گويا مى‌خواستند مجازات او را تماشا كنند) امام عليه‌السلام فرمود: «خوش‌آمد مباد بر چهره‌هايى كه جز به هنگام حوادث بد ديده نمى‌شوند»، (وَأُتِيَ بِجَان وَمَعَهُ غَوْغَاءُ، فَقَالَ لاَ مَرْحَباً بِوُجُوه لاَ تُرَى إِلاَّ عِنْدَ كُلِّ سَوْأَة). آرى همواره گروهى در جوامع بشرى در پى جنجال آفرينى يا حضور در حوادث جنجالى هستند، به محض اينكه نگاه كنند دو نفر با هم در گوشه خيابان دعوا مى‌كنند از اطراف جمع مى‌شوند، نه براى ميانجيگرى بلكه براى اينكه آن صحنه زشت را بنگرند و يا هنگامى كه بشنوند بنا هست فلان كس را در ملأ عام مجازات كنند، دوان دوان به سوى آن صحنه مى‌روند. از بعضى روايات كه در باب حدود آمده به خوبى استفاده مى‌شود كه امام عليه‌السلام از اين گروه متنفر بود. در كتاب وسائل‌الشيعه حديثى به اين مضمون در باب كراهت اجتماع مردم براى نگاه كردن به شخصى كه حرام مى‌خورد آمده است، هنگامى كه امام عليه‌السلام در بصره بودند مردى را خدمتش آوردند كه بنا بود حد بر او اجرا شود، ناگهان گروهى از مردم براى تماشاى آن منظره اجتماع كردند، امام عليه‌السلام فرمود: اى قنبر نگاه كن اين گروه كيانند و براى چه آمدند، عرض كرد: مردى است كه مى‌خواهند حد بر او اقامه كنند (و اينها تماشاگرند)، هنگامى كه نزديك شدند امام علیه‌السلام نگاه در چهره آنها كرد و فرمود: «لا مَرْحباً بِوُجُوه لا تُرى إلاّ في كُلِّ سُوء هؤُلاءِ فُضُولُ الرِّجالِ أمِطْهُمْ عَنّى يا قَنْبَرُ، خوش‌آمد مباد بر چهره‌هايى كه جز در صحنه‌هاى بد ديده نمى‌شوند، آنها افراد بيهوده جامعه هستند، اى قنبر آنها را از من دور ساز».(۱) درست که در قرآن و روایات دستور داده شده است اجراى حد در حضور جمع باشد تا مایه عبرت مردم گردد، اما این گروه از افراد هرگز براى عبرت گرفتن نمى‌آمدند، بلکه هرجا جنجالى برپا شود در آنجا حضور مى‌یابند و در صورتى که فرصت پیدا کنند خودشان نیز وارد صحنه مى‌شوند. ولى جالب توجه اینکه زمامداران ظالم و ستمگر در دنیاى دیروز و امروز از وجود این گروه براى پیش بردن مقاصد نامشروع خود بهره فراوان مى‌گیرند و براى درهم شکستن مخالفان خود و آمران به معروف و ناهیان از منکر این گروه را تحریک کرده و به مصاف آنها مى‌فرستند. ابن‌ابى‌الحدید از «احنف» چنین نقل مى‌کند که مى‌گفت: سفیهانِ جامعه را گرامى دارید، زیرا آنها شما را از این و آن حفظ مى‌کنند. (منظورش این بود که مى‌توانند دشمنان شما را دفع کنند) سپس شعرى از شاعرى نقل کرده که: من این افراد بدرفتار را براى خودم حفظ مى‌کنم تا در مقابل مخالفان از آنها استفاده کنم، اگر سگ‌هایى که نزد من‌اند حضور نداشته باشند از سگ‌هاى مخالفین در هراسم(۲). ا---------------------------------------- *پی نوشت:* ۱ . وسائل‌الشیعه . جلد ۱۸ . باب ۲۲ . صفحه ۴۵ و کتاب الحدود . حدیث ۱ ۲ . شرح ابن‌ابى‌الحدید . جلد ۱۹ . صفحه ۲۰ ذیل حکمت مورد بحث ✒️ آیت‌الله مکارم شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/sh1kI نماهنگ صفات حکومتی حضرت علی‌ علیه السلام در بیانات رهبر انقلاب 💢صفات حکومتی حضرت علی‌(ع) ▪️اجتناب از زخارف دنيا ▪️ استفاده شخصی از امكانات عمومی ممنوع ▪️ سرعت عمل ▪️ تبيين ▪️ بی‌باک در عمل به حق ▪️ هدايت جامعه به تقوا داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm سخنان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
در محضر قاضی ✅ شاكی شكایت خود را به خلیفه‌ی مقتدر وقت، عمر بن الخطاب، تسلیم كرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. كسی كه از او شكایت شده بود امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود. عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامی، دو طرف دعوا باید پهلوی یكدیگر بنشینند و اصل «تساوی در مقابل دادگاه» محفوظ بماند. خلیفه مدعی را به نام خواند، و امر كرد در نقطه‌ی معینی روبروی قاضی بایستد. بعد رو كرد به علی و گفت: «یا ابَاالحسن! پهلوی مدعی خودت قراربگیر». به شنیدن این جمله، چهره‌ی علی درهم و آثار ناراحتی در قیافه‌اش پیدا شد. خلیفه گفت: «یا علی! میل نداری پهلوی طرف مخاصمه‌ی خویش بایستی؟» علی: «ناراحتی من از این نبود كه باید پهلوی طرف دعوای خود بایستم؛ برعكس، ناراحتی من از این بود كه تو كاملا عدالت را مراعات نكردی، زیرا مرا با احترام نام بردی و به كنیه خطاب كردی و گفتی «یا اباالحسن» ، اما طرف مرا به همان نام عادی خواندی. علت تأثر و ناراحتی من این بود». [1] [1] . الامام علی، صوت العدالة الانسانیة ، صفحه ی 49، و رجوع شود به شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید، چاپ بیروت، ج /4ص 185. منبع: داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول. 📚مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm سخنان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/bHkWQ رشوه‌گیری در حکومت علی علیه‌السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm سخنان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام مسلمان شدن مسیحی آگاه در محضر امام کاظم (ع) ✅ یک نفر مسیحی (دانشمند و کنجکاو) به محضر امام کاظم (ع) آمد و گفت: سی سال است که از پروردگارم خواسته‌ام تا مرا به بهترین دین‌ها و به ممتازترین بندگان خود، هدایت نماید تا آنکه شبی در عالم خواب، شخصی مرا به مردی (به نام مطروان) که در (علیای دمشق) سکونت داشت معرفی کرد، نزد او رفتم، پس از گفتگو، گفت: (اگر علم اسلام، تورات، انجیل و تمام کتاب‌های آسمانی و اخبار را می‌خواهی به مدینه برو و در آنجا بپرس (موسی بن جعفر) کیست، وقتی به خدمتش رسیدی، بگو که فلان کسی در علیای دمشق سلام رسانید و مرا به‌سوی تو فرستاده‌است … هرچه خواهی در نزد او است … ). ✳️ مرد مسیحی، به مدینه مسافرت کرد و سر انجام به محضر امام کاظم (ع) رسید و سرگذشت و خواب خود را بیان کرد و گفت: مطروان که مرا نزد شما فرستاده، سلام برسانید، آنگاه گفت: (اگر اجازه بدهی تکفیر کنم (یعنی تواضع مخصوصی که در برابر سلاطین می‌نمایند و اندکی خم می‌شوند و ...). من ترسیدم که مبادا او از جاسوسان منصور دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) باشد، زیرا منصور در مدینه جاسوس‌های زیادی داشت تا حرکات شیعیان را تحت‌نظر بگیرند و گزارش دهند، که اگر شیعیان به امامت شخصی قائل شدند، منصور گردن آن شخص را بزند، از این رو به مؤمن الطاق گفتم: از این دورتر بایست، زیرا در مورد خودم و تو، احساس خطر می‌کنم، این پیرمرد مرا می‌خواهد نه تو را، مؤمن الطاق اندکی از من دور شد و من دنبال آن پیرمرد ناشناس حرکت کردم و ترسان و هراسان در پشت‌سر او می رفتم، تا اینکه مرا به در خانه امام کاظم (ع) برد و خودش رفت و مرا تنها گذاشت. ناگاه خادم امام، بیرون آمد و گفت: بفرما، من وارد خانه امام کاظم (ع) شدم، همین‌که آن‌حضرت را دیدم، بی‌آنکه چیزی بگویم، فرمود: (نه به سوی مرحبه و نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله، بلکه به سوی من، به سوی من بیا). هشام: قربانت گردم پدرت از دنیا رفت؟ امام کاظم: آری. هشام: وفات کرد یا او را با شمشیر کشتند. امام کاظم: آری (وفات کرد) هشام: امام ما بعد از او کیست؟ امام کاظم: اگر خدا بخواهد تا تو را هدایت نماید، هدایت خواهد کرد. هشام: فدایت شوم، عبدالله (برادرت) معتقد است که، امام بعد از پدرش او است. امام کاظم: عبدالله می‌خواهد خدا عبادت نشود. هشام: قربانت گردم، امام بعد از امام صادق (ع) کیست؟ امام کاظم: اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد. هشام: آیا آن امام شما هستید؟ امام کاظم: نه، من این سخن را نمی‌گویم. هشام، شیوه سؤال کردن خود را عوض کرد و این بار، از امام کاظم (ع) چنین پرسید: (آیا شما امام دارید؟) امام کاظم: نه. هشام: در یافتم که او خودش امام است، در این هنگام، شکوه عظیمی از او بر دلم افتاد که عظمت آن را جز خدا نداند، همانگونه که شکوه امام صادق (ع) بر دلم می افتاد. هشام: آیا همانگونه که از پدرت مسائلی می پرسیدم، از شما نیز بپرسم. امام کاظم (ع): آنچه می خواهی بپرس، تا آگاهی یابی، ولی موضوع را بپوشان که نتیجه فاش نمودن آن، سر بریدن است (اشاره به سانسور و خفقان حکومت طاغوتی منصور دوانیقی). هشام می‌گوید: آنچه مسأله داشتم سؤال کردم و او پاسخ داد، امام کاظم (ع) را دریای ژرف و بی‍کران علم و معرفت یافتم، به او عرض کردم: (شیعیان پدرت سرگردان هستند، اگر اجازه بفرمائی با تعهد به پوشاندن موضوع، که از من گرفتی، با شیعیان تماس بگیرم و آنها را به سوی امامت شما راهنمائی نمایم. امام کاظم: هرکدام از شیعیان را که دیدی دارای رشد و استقامت و هشیاری است، جریان را به او بگو و با او شرط کن که موضوع را مخفی بدارد، که نتیجه فاش کردن، سربریدن است - و با دست اشاره به گلو کرد. هشام: من از نزد آن حضرت بیرون آمدم و خود را به نزد مؤمن الطاق رساندم، به من گفت: چه خبر؟ گفتم: هدایت بود و ماجرا را برایش بیان کردم، سپس جریان را به فضیل و ابو بصیر گفتم، آنها نیز به حضور امام کاظم (ع) رسیدند و سؤالاتی کردند و جواب صحیح شنیدند و به امامتش معتقد شدند، سپس هرکسی از مردم به حضورش رفت، امامتش را پذیرفت، جز طائفه عمار (ساباطی) و اصحاب او. و اطراف (عبدالله افطح) کم‌کم خلوت شد، او علت را پرسید، گفتند: (هشام بن سالم) مردم را از پیرامون تو پراکنده نموده است، عبدالله چندنفر از مریدهایش را مأمور کرده‌بود تا مرا کتک بزنند. (287) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام آگاهی و تشیع زاهد جاهل با دیدن معجزه امام کاظم (ع) ✅ در عصر امام کاظم (ع) در مدینه، مردی بود بسیار پارسا و اهل عبادت و پایبند به دین، به طوری که طاغوت وقت، از او واهمه داشت، او آن‌چنان شجاع بود که گاهی به عنوان نهی از منکر به زمامداران قلدر زمانش، سخن درشت می‌گفت، ولی زمام‌دار، سخن درشت او را، به خاطر زهد و نیکو کاریش، تحمل می‌نمود، این شخص (حسن بن عبدالله) نام داشت، در عین آنکه صفات فوق را داشت، در آئین اهل تسنن بود و علی (ع) را چهارمین خلیفه رسول خدا (ص) می‌دانست. ✳️ روزی امام کاظم (ع) در مدینه، وارد مسجد شد، او را در مسجد دید، اشاره کرد نزد من بیا، او نزد امام کاظم (ع) آمد، بین امام و او گفتگوی ذیل، انجام گرفت: امام کاظم: من شیوه عبادت و زهد و نهی از منکر و … تو را دوست دارم، ولی تو معرفت (آگاهی و شناخت) نداری، برو معرفت بیاموز. حسین بن علی: معرفت چیست؟ امام کاظم: برو مسائل را به‌طور عمیق بفهم و احادیث را بیاموز. حسن بن علی: احادیث را از چه کسی بیاموزم؟ امام کاظم: از فقهای مدینه بیاموز، سپس آن را نزد من بخوان. حسن رفت و احادیث را از فقهای مدینه آموخت و به حضور امام کاظم آمد و آنها را خواند. امام کاظم: تمام این احادیث را که تو آموخته‌ای، بی‌اساس است، برو معرفت بیاموز. حسن بن علی که احادیث را بر مبنای عقیده خود (اهل تسنن) به‌دست می‌آورد، پیوسته در انتظار آن بود تا معرفت را از محضر امام کاظم (ع) بیاموزد، روزی دید آن حضرت به سوی مزرعه خود می‌رفت، از فرصت استفاده کرد و در بین راه، خود را به محضر آن بزرگوار رسانید و عرض کرد: (قربانت گردم، من دربرابر خدا، با شما احتجاج و گله می‌کنم (ازاین‌رو که مرا به جای دیگر سوق می‌دهی و خودت به من معرفت نمی‌آموزی) مرا خودت به معرفت هدایت فرما). ❇️ امام کاظم (ع) وقتی که او را آماده یافت، ماجرای حوادث بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) را برای او شرح داد و تقابل آن دو نفر (ابوبکر و عمر) را با علی توضیح داد و حقانیت علی (ع) را برای او روشن کرد. حسن بن علی، تحت تأثیر بیان مستدل امام قرار گرفت و به امامت علی (ع) بعد از پیامبر (ص) معتقد گردید و سپس عرض کرد: امام بعد از امیرالمؤمنان علی (ع) اکنون کیست؟ امام کاظم (ع): اگر خبردهم می پذیری. حسن بن علی: آری می پذیرم. امام کاظم: اکنون، امام مردم، من هستم. 📌 حسن بن علی: از شما چیزی (معجزه‌ای) می‌خواهم، تا به وسیله آن بر مخالفان استدلال کنم. ❤️ امام کاظم: اشاره به درختی که در آنجا بود کرد و فرمود: برو نزد آن درخت و به او بگو: موسی بن جعفر (ع) می‌گوید (نزد من بیا). حسن بن علی: من نزد آن درخت رفتم و پیام امام را به او ابلاغ کردم، ناگهان دیدم آن درخت زمین را می‌شکافد و به‌پیش می‌آید، نزدیک آمد و در برابر امام کاظم (ع) ایستاد. امام کاظم (ع) به آن درخت اشاره کرد که برگرد، آن درخت بازگشت و سر جای خود قرار گرفت. ⭕️ در این هنگام، حسن بن علی به امامت امام کاظم (ع) معتقد شد و اعتراف کرد و از آن پس خاموشی را شیوه خود قرار داد و به عبادت پرداخت و کسی ندید که او سخن بگوید (288) به این ترتیب، معرفت آموخت و از آن پس عبادت‌هایش در پرتو معرفت، ارزش واقعی خود را بازیافت. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام نمونه‌ای از بزرگواری و جوان‌مردی امام کاظم (ع) ✅ علی بن جعفر (برادر امام کاظم) می‌گوید: برای عمره ماه رجب در مکه بودیم که محمد بن اسماعیل بن امام صادق (برادر زاده امام کاظم) نزد من آمد و گفت: (عمو جان تصمیم دارم به بغداد مسافرت کنم، دوست دارم با عمویم موسی بن جعفر (ع) خداحافظی کنم، دلم می‌خواهد تو نیز هم‌راه من باشی). من با او به حضور امام کاظم رفتیم، دیدم امام کاظم (ع) پارچه رنگ‌کرده‌ای به گردنش بسته بود و پائین آستانه در نشست و من خم شدم و سرش را بوسیدم و عرض کردم: برادر زاده، (محمد بن اسماعیل) می‌خواهد به مسافرت برود، اینک آمده تا با شما خداحافظی کند. فرمود: بگو بیاید، من او را که در کنار ایستاده بود، صدا زدم، نزدیک آمد و سر حضرت را بوسید و گفت: (قربانت مرا سفارشی کن و به من پند و موعظه بفرما). امام کاظم (ع) به محمد بن اسماعیل فرمود: (اوصیک ان تتقی الله فی دمی: به تو سفارش می کنم که درباره خون من، از خدا بترسی) (و باعث ریختن خون من نگردی) محمد گفت: هرکس درباره تو بدی کند، به خودش می‌رسد، سپس برای بدخواه امام (ع) نفرین کرد. بار دیگر محمد، سر عمویش امام کاظم (ع) را بوسید و گفت (مرا موعظه کن) امام بار دیگر فرمود: (تو را سفارش می کنم که درباره خون من از خدا بترسی) او باز همان سخن را تکرار کرد و برای بار سوم، سر امام را بوسید و گفت: (ای عمو! مرا موعظه کن) امام کاظم برای سومین بار به او فرمود: (تو را درباره خون خودم سفارش می‌کنم که از خدا بترسی). محمد بن اسماعیل، باز بر بدخواه امام نفرین کرد. ♻️ علی بن جعفر می‌گوید: در این هنگام برادرم امام کاظم (ع) به من فرمود: اینجا باش، من ایستاده‌ام، حضرت به اندرون رفت و مرا صدا زد، نزدش رفتم، کیسه‌ای که محتوی صد دینار بود به من داد و گفت: این پول را به پسرت برادرت (محمد) بده، تا کمک خرجش در صفر باشد، دو کیسه دیگر نیز داد و فرمود: همه را به او بده. عرض کردم: (اگر طبق آنچه فرمودی، از او می‌ترسی، پس چرا او را بر ضد خود کمک می‌کنی؟) فرمود: هرگاه من صله‌رحم کنم، ولی او قطع‌رحم نماید، خدا رشته عمرش را قطع می‌کند، سپس سه‌هزاردرهم دیگر که در همیانی بود داد و فرمود: (به او بده). ❇️ علی بن جعفر می‌گوید: من نزد محمد بن اسماعیل رفتم، کیسه اول (صد دینار) را دادم، بسیار خوشحال شد و برای عمویش امام کاظم (ع) دعا کرد، کیسه دوم و سوم را دادم، به‌گونه‌ای خوشحال شد که گمان کردم دیگر به بغداد نمی‌رود، باز سیصد درهم به او دادم. ولی در عین حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت: (گمان نمی‌کردم در روی زمین دو خلیفه باشد، تا اینکه دیدم مردم به عمویم، موسی بن جعفر (ع) به عنوان خلافت، سلام می‌کنند) (و به این ترتیب سخن‌چینی کرد و هارون را بر ضد امام کاظم (ع) برانگیخت). هارون صد هزار درهم برای او فرستاد، ولی خداوند او را به بیماری (ذبحه) (درد شدید گلو شبیه دیفتری) گرفتار کرد، که نتوانست به یک درهمش بنگرد و آن را به مصرفش برساند، به این ترتیب مرد. (291) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm