15.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹خاطره جالب سردار حاج قاسم سلیمانی از شهید حسین یوسفالهی
شهید محمدحسین یوسف الهی است. کسی که شهید سلیمانی درباره او گفته بود «دوست دارم پس از مرگ مرا در کنار او به خاک بسپارید»
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
شرط شهیدشدن شهید بودن است 🌺
اگر لیاقت داشتی تو کانال بمون
لینک کانال توسل خاص به شهدا 👇🏻
@tavasolbeshogada
🎁#یک_هدیه_خاص
🚒 آتشنشان...
🔥 شب نیمهٔ شعبان یاد پارسال همین موقعها افتادم که خونهٔ همسایمون آتیش گرفته بود. وقتی آتشنشانها داشتن با سرعت میرفتن تو خونهٔ درحال سوختن، صدای یکیشون رو شنیدم که میگفت: «یا صاحبالزمان ادرکنی.»
چند دقیقه بعدش، بچه کوچولوی همسایمون رو سالم آورد بیرون.
فکر کنم نجات جون آدمها یکی از بهترین کادوهاییه که یک آتشنشان میتونه به امام زمان بده.
آیت الله بهجت با کلمه «آقا» لرزید!
◾️استاد حسین گنجی:
یکی از بستگان ما می فرمود:
در قم به مجلس روضه ی معروفی رفته بودم که در آن همه ی حاضران در شور و حال خاصی بودند
یک شب از آن ده شب که آن مجلس برقرار بود، حضرت آیت الله بهجت هم در مجلس شرکت کرده بودند
وقتی که ذکر مصیبت و مرثیه تمام شد و حضرت آیت الله بهجت می خواستند تشریف ببرند، یک مرتبه من گفتم: "راه باز کنید، آقا می خواهند تشریف ببرند." و منظورم از آقا، آیت الله بهجت بود
دیدم ایشان شروع به لرزیدن کردند و گفتند: "آقا کو؟"
یعنی اصلا به خودشان نگرفتند چون در عالم یک آقا داریم، آن هم امام زمان(علیه السلام) است. دیگران، همه در برابر آن حضرت - عجل الله فرجه - نوکرند
حضرت آیت الله بهجت این چنین در کلاس «انتظار» قرار گرفته اند که با شنیدن کلمه ی «آقا»، ناگهان می لرزند و می گویند: «آقا کو؟»
🌹#میلاد_امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک
🔴🔵 خاک مالی
🌕 نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
🌹یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در #نیمه_شعبان ،گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم! میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان روا میدارید.
#میلاد_امام_زمان
#امام_زمان
🌸 ماجرای تولد امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به نقل از حکیمه خاتون دختر امام جواد(علیه السلام) و عمّه امام حسن عسکری (علیه السلام):
🏷 قسمت اول:
♦️ حکیمه خاتون دختر امام جواد(علیه السلام) و عمّه امام حسن عسکری(علیه السلام) کیفیت و چگونگی ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را چنین نقل میکند:
▫️ «ابو محمّد امام حسن عسکری (علیه السلام) کسی را به دنبال من فرستاد که:
🔸 امشب (نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجّتش را آشکار میکند.
▫️ پرسیدم:
🔹 این مولود از چه کسی است؟
▫️ آن حضرت فرمود:
🔸 از نرجس.
▫️ عرض کردم:
🔹 من در نرجس خاتون هیچ اثر حملی مشاهده نمیکنم!
▫️ حضرت فرمود:
🔸 موضوع همین است که گفتم.
▫️ من در حالیکه نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود:
🔸 بانوی من! حالتان چطور است!
▫️ من گفتم:
🔹 تو بانوی من و خانوادهام هستی.
▫️ او از سخن من تعجّب کرده ناراحت شد و فرمود:
🔸 این چه سخنی است؟
▫️ گفتم:
🔹 خداوند در این شب به تو فرزندی عطا میکند که سرور و آقای دنیا و آخرت خواهد شد.
▫️ نرجس خاتون از سخن من خجالت کشید.
سپس بعد از افطار، نماز عشاء را بهجا آوردم و به بستر رفتم. چون پاسی از نیمه شب گذشت، برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم. دیدم فجر اوّل طلوع کرده و نرجس در خواب است. در آن حال، این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجّت خدا آشکار نشد. نزدیک بود شکّی در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) از اتاق مجاور صدا زد:
🔸 «ای عمّه شتاب مکن که موعد نزدیک است».
▫️ من نیز نشستم و سوره «الم سجده و یاسین» را خواندم. هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. «۱»
من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم:
🔹 چیزی احساس میکنی؟
▫️ نرجس گفت:
🔸 آری.
▫️ گفتم:
🔹 نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان موضوعی است که اوّل شب به تو گفتم. مضطرب مباش و دلت را آرام کن.
▫️ در این هنگام پرده نوری میان من و او کشیده شد. ناگاه متوجّه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع، حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) صدا زد:
🔸 عمّه! فرزندم را نزد من بیاور.
▫️ وقتی که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، وی را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود:
🔸 فرزندم! سخن بگو!
▫️ پس آن طفل گفت:
🔶 «اشهد ان لا اله الّا اللّه، و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه».
▫️ پس از آن به امامت امیر المؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان معصوم علیهم السّلام، شهادت و گواهی داد و چون به نام خود رسید گفت:
🔶 📜 «اللّهمّ انجزلی وعدی، و اتمم لی امری، و ثبّت وطأتی، و أملاء الارض بی عدلا و قسطا».
📃 پروردگارا! وعده مرا قطعی گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر کن.
(ادامه دارد)
🏷 #میلاد_امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه)
#نیمه_شعبان #امام_زمان