eitaa logo
دانلود
هدایت شده از مدارک
21.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن ،داستانهای مذهبی، سرزمین نینوا داستان‌های قرآنی و مذهبی http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️✔️ روزى یك اعرابى نزد آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله من پرداخت دیه اى كامل را ضمانت كرده ام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا میكنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده تر نیافتم. پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىكنم اگر یكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو میدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را كه مىخواهى به تو مىدهم". اعرابى عرض كرد: آیا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟ حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله شنیدم كه مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است". اعرابى عرض كرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هیچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه. امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟" اعرابى گفت: ایمان به خدا. آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش حضرت سؤال كرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟" اعراى گفت: اعتماد به خداوند. امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟" اعرابى گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: "اگر این نشد؟" اعرابى گفت: مال همراه با مروّت. حضرت پرسید: "اگر این نشد؟" اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر". حضرت پرسید: "اگر این نشد؟" اعرابى گفت: در این صورت صاعقه‌‍‌‌‌اى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش كه او سزاوار آن است. آن حضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش. آنگاه امام حسین علیه السلام خندید و كیسه‌اى كه در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگین آن به دویست درهم مىارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان." اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."1 1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص40 - 29. بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان داستان‌های قرآنی و مذهبی http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca
انس بن مالك گوید: ✔️✔️ پیش بودم كه كنیز آنحضرت داخل شد و در حالى كه دسته اى گل براى آن حضرت آورده بود، به وى سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم". عرض كردم: او به شما با دستهاى گل سلام كرد. این امر براى آن كنیز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟! فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون بهشما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد كردنش بود". أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد. بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان منبع: هدایتگران راه نور؛ زندگانى امام حسین علیه السلام آیة الله سید محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شریعت داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرین سحر عصر نهم محرم است عمر سعد فرمان حمله می دهد امام حسین (علیه السلام) از برادرش عباس (ع) می خواهد که امشب را مهلت بگیرد و جنگ را به فردا موکول کند رو به برادرش می کند و می گوید: امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم ! زیرا خدا می داند که من به نماز و قرائت قران و استفغار و مناجات با او علاقه شدید دارم.» این آخرین سحر زندگی امام حسین (ع) است.منبع: انساب الاشراف، ج3، ص185
امام حسین (ع) رو به یاران می گوید:«من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم اینک وقت این شهادت رسیده است من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می‌دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و جان خود را از مرگ نجات بخشید هر کدام از یاران همچون بلبلی خوش نغمه اواز وفاداری سر می‌دهند و اعلام می‌کنند که تا آخرین نفس با امام خواهند ماند و اینگونه تاریخ به خود سربازانی می‌بیند که در اطاعت از رهبر تا ابد تکرار نمی‌شوند تاریخ طبری ج7 ص321و 322
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💓💓💓 محبت به پیرزن ✔️✔️ پیرزن، تنها و ناتوان و تشنه در خیمه نشسته بود با خود می‌گفت کاش کسی پیدا می‌شد و کمی آب به من می‌داد. در این فکر بود که امام حسین(ع) وارد شد. به او سلام کرد و دلیل تنهایی‌اش را پرسید. پیرزن گفت: پسر و عروس جوانم، و ، به شهر رفته‌اند اما هنوز برنگشته‌اند. 💓 امام با مهربانی پیرزن را سیراب کرد و گفت: اینک که منتظر عروس و داماد جوان هستید، من به شما کمک می‌کنم تا خیمه را برای آمدن آن‌ها تمیز و مرتب کنیم. کمی بعد از رفتن امام(ع)، وهب و هانیه از راه رسیدند و با دیدن شادابی پیرزن و تمیزی خیمه با تعجب پرسیدند: آیا کسی این جا بوده است؟ پیرزن پاسخ داد:آری، مردی مهربان و دوست داشتنی که گویا از آسمان آمده بود. چه بزرگوارانه رفتار می‌کرد. بیایید ما نیز خودمان را به قافله‌‌اش برسانیم و با او همراه شویم. آن‌ها به سرعت حرکت کرده خود را به امام رساندند. امام(ع) وقتی آن‌ها را دید با آغوش باز به استقبالشان آمد و چنان به آن‌ها محبت کرد که آن سه تن مسلمان شده و با اباعبدالله(ع) راهی کربلا شدند. روزعاشورا، د_شد. پس از شهادت او همسرش، برای این‌که از او خداحافظی کند به کنارش آمد که ناگهان با نیزه‌ی یکی از سربازان عمرسعد به شهادت رسید و شد. تازه عروس و داماد کربلا در بهشت جشن عروسی برپا کردند. 📚 محموعه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا دزفول داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
🗣 صدای بلند 🔴 روز هشتم ذیحجه سال شصت هجری، روز گرم تابستانی بود. 🍃 کاروان امام حسین(علیه السلام) در گرمای سوزان به سوی شهر کوفه به راه افتاد. چند روز بعد، در نیمروزی داغ، یکی از یاران امام با صدای بلند تکبیر، سکوت بیابان را شکست. صدای او پُر از شوق بود. امام فوری پرسید:«چرا تکبیر گفتی؟» او با صدای بلند گفت:«نخلستانی می بینم که پیش از این در اینجا نبود.» امام آهی کسید و گفت:«آنها سوارانی هستند که نیزه هایی در دست دارند.» چهره ی آنها، نشان از ناباوری داشت. اندکی بعد، سپاهی که نزدیک به هزار سوار داشت، از راه رسید.«حُرّبن یزید ریاحی» _ فرمانده سپاه_ جلو آمد و سلام کرد. دور تا دور چشمهای خاکستری اش پر از چین و چروک بود. امام با مهربانی دستور داد تا سواران و اسبهایشان را سیراب کنند. پس از خواندن نماز عصر، امام از حر پرسید:«با ما هستید یا برما؟» حُر چشمانش را تنگ کرد و گفت:«ما به دستور عبیدالله، امیر کوفه آمده ایم تا راه را بر شما ببندیم.» ❓امام به خورجین های نامه اشاره کرد و گفت:«مگر شما کوفیان نبودید که هزاران نامه به من نوشتید و مرا دعوت کردید تا به سوی شما بیایم؟ حال چرا راه را بر من و یارانم می بندید؟» ❗️ در دل حُر آشوب برپا شد. او گفت:« به خدا که من از این نامه ها و فرستاده‌هایی که می گویید، خبر ندارم.» امام به «عُقبه» – یکی از یارانش- دستور داد تا خورجین های پر از نامه را بیاورد. حر، نامه ها را با ناباوری دید و گفت:« به خدا که ما از کسانی نیستیم که برای شما نامه نوشتند. ما دستور داریم که چون به کاروان تو برخوردیم، دست از تو برنداریم تا به کوفه برسید و شما را نزد امیر کوفه عبیدالله ببریم.» امام با لحن جدی گفت:«ما با تو نمی آییم.» 😫 حُر با عصبانیت گفت:« ما هم شما را رها نمی کنیم. من دستور نبرد با شما را ندارم، فقط مأمورم که از تو جدا نشوم تا تو را به کوفه برسانم. بیش از این هم نمی خواهم تو را آزار دهم. پس بیا به راهی برو که نه به سوی کوفه باشد و نه به سوی مدینه.» امام پذیرفت و کاروانش در بیابانی هراس انگیز، از راه «قادسیه» به سمت چپ به راهش ادامه داد. نویسنده: ناصر نادری 📚 محموعه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا دزفول داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت دشمن ✔️ صفوف لشکر 72نفره منظم شده است امام (ع) سوار بر اسب می شود و به سوی لشکر دشمن حرکت می کند خطبه ای می خاوند و نسبت به سرنوشت شومشان هشدار می دهد. رو به لشکر می کند و می گوید: «مردم ! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت و موعظه شماست انجام بدهم.» فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا آخرین لحظه به فکر هدایت هستند حتی هدایت دشمن. (منبع:طبری، ج 7، ص328و 329. کامل ابن اثیر، ج 3 ،ص287، ارشاد مفید ،ص234، مقتل خوارزمی ، ج1، ص253) 📚 مؤسسه تنظیم و نشر اهل البیت علیهم السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
آخرین وداع همه یاران و نزدیکان رفته اند و شهید شده اند هیچ کس نمانده است امام حسین علیه السلام به سمت خیمه گاه می رود و برای آخرین بار با خواهر و زن و فرزندان خداحافظی می کند آنان را به صبر و شکیبایی دعوت می کند و می فرماید:«برای روزهای سخت و غمبار آماده باشید و بدانید که خاوند پشتیبان و حافظ شماست و در آنیده نزدیک شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد در عوض این سختی و مصیبت انواع نعمت ها و کرامت ها را در اختیار شما قرار می دهد پس گله و شکوه نکنید و آنچه ارزش شما را کم کند بر زبان نیاورید (منبع: مقتل مقرم، ص337) 📚 مؤسسه تنظیم و نشر اهل البیت علیهم السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
آخرین مناجات آخرین دقایق زندگی امام حسین علیه السلام است. خسته و خونی و زخم دیده افتاده است چشمهایش را باز می کند و به آسمان نگاه می کند و با خدای خود اینگونه مناجات می کند ای خدایی که مقامت بس بلند رحمتت به بندگانت نزدیک، هرکس که از در توبه درآید را پذیرایی کسی را که شکرگزار تو باشد شکرگزاری از تو مدد می طلبم که ناتوانم خود را به تو وا می گذارم که بسنده ای خدایا! در میان ما و قوم ما داوری کن برحکم و تقدیر تو صابر و شکیبا هستیم.» این آخرین ثانیه هاست صورتش را روی خاک می گذارد و می گوید:«به تام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا (شهید می شوم). این آخرین کلمات امام است که در گوش تاریخ مانده است. (منبع: لهوف، ص110) 📚 مؤسسه تنظیم و نشر اهل البیت علیهم السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام حسین(ع) در دوران حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) ✔️✔️ نقل شده علی(ع) هنگامی که به عنوان خلیفه جلوس کرد و مردم جهت بیعت با او در مسجد اجتماع کردند، عمامه پیامبر(ص) بر سر و ردای پیامبر(ص) بر دوش و کفش پیامبر(ص) به پا و شمشیر پیامبر(ص) بر دوش، به مسجد آمد. از منبر، بالا رفت و استوار بر آن نشست. سپس از فرزندانش حسن(ع) و حسین(ع) خواست تا به منبر بروند و به ایراد سخن بپردازند. ⭕️پس از سخنرانی کوتاه امام حسن(ع)، امام حسین(ع) از منبر، بالارفت و پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر(ص)، فرمود: "ای مردم! از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «علی(ع)، شهر هدایت است، پس هر کس به آن در آید، نجات می‌یابد و هر کس جا بماند، هلاک می‌شود." سپس از منبر پایین آمد و مورد استقبال گرم پدر قرار گرفت؛ علی(ع) به سوی او رفت و او را به سینه‌اش چسباند و وی را بوسید. شیخ صدوق؛ التوحید، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1398ق، صص307-308؛ دیلمی، حسن بن ابی‌الحسن؛ ارشاد القلوب، قم، شریف رضی، 1412، ج2، ص376 و شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش، صص344-345. 📚 پژوهه داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله مجتهدی(ره): 🌸بیچاره نمی داند که اغلب گرفتاری هایش به خاطر کم اهمیت دادن به نــمــــاز است!!!✨ «کاش وقت نماز عقربه های ساعتم کنده میشد.» 🌍 @mojtahedie داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 کیفر بد اخلاقی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله ومردم از خاکسپاری بازگشتندپرسیدند:ای رسول خدا با سعد کاری کردی که با هیچکس دیگری نکردی جنازه اش را بدون ردا و کفش مشایعت کردی؟فرمود:فرشتگان بدون کفش و ردا در تشیع او حاضر شدندومن به آنان تاسی کردم .گفتند:یکبارسمت راست تابوت و بار دیگر سمت چپ آن را گرفتی! فرمود: دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را که او می‌گرفت می‌گرفتم. گفتند: به غسل او فرمان دادی و خودت بر جنازه اش نماز گزاردی و خودت به خاکش سپردی؛ آنگاه فرمود همانا عذاب قبری بر سعد اصابت کرد؟ فرمود: آری، رفتار او سعد با خانواده اش تند بود. 1 در مذمت سختگیری بر خانواده از رسول خدا به روایت شده است که فرمود: بدترین مردم مرد سختگیر بر خانواده است. 2 شخصی پرسید: ای رسول خدا! مراد از سختگیری بر خانواده چیست؟ فرمود: مرد هرگاه وارد خانه شد همسرش بترسد و فرزندش بهراسد و بگریزد و هرگاه از خانه بیرون رفت همسرش بخندد. 3 1.علل الشرایع، ص۳۱۰ 2.الجامع الصغیر، ج2، ص77 3.مجمع الزوائد، ج8، ص ه٢ داستان‌های قرآنی و مذهبی ایتا http://eitaa.com/joinchat/433455118Cc79a6ab1ca تلگرام @Dastanqm