eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشانه موی پیامبر صلی الله علیه و آله ✅مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه‌ای نقره‌ای‌رنگ به امام داد و گفت: «آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ‌کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چندرشته‌مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.که از اجدادم به من رسیده‌است». ✳️ حضرت رضا علیه السلام دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جداکردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهای پیامبر است». مرد با تعجب و کمی دل‌خوری به امام نگاه کرد و چیزی نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده‌است، آن سه رشته مو را روی آتش گرفت. هرسه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موی پیامبر صلی الله علیه و آله روی آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد. 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
صحبت گنجشک با امام علیه السلام راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام ) حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت. امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند: « سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!... با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم... با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!» 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
میهمان دوستی امام علیه السلام راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیه السلام ✅ مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!» «ببخشید که دیروقت رسیدم. بی‌پناه‌بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم»؛ امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده‌ای میهمان‌دوست هستیم». در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله‌اش آرام‌آرام کم‌نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این‌قدر شما را به زحمت نمی‌انداختم».امام در حالی که با تکه‌پارچه‌ای، روغن را از دستش پاک می‌کرد، فرمودند: «ما خانواده‌ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم». 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
سخاوت رضوی هنگامی که قصد سفر به عراق داشتم برای خداحافظی نزد امام رضا (ع) رفتم. با خود می گفتم: از امام تقاضا می کنم تا یکی از لباسهایش را به من ببخشد تا از آن برای خود کفنی تهیه کنم. مقداری پول نیز از ایشان می گیرم تا برای دخترانم انگشتر بسازم اما زمانی که با امام وداع کردم از غم فراق گریستم و خواسته ام را بازگو نکردم ولی امام رضا (ع) با صدای رسا مرا مخاطب ساختند و فرمودند:«ای ریان! آیا دوست نداری چند درهم به تو بدهم تا برای دخترانت انگشتری بسازی؟گفتم: ای مولای من می خواستم اما غم فراغ مانع ازاظهار شدآنگاه حضرت یک لباس و چند درهم به من دادند(عیون الاخبار الرضا، ج1، ص339) 📚مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت علیهم‌السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
دو پدر مهربان حضرت رضا (ع) فرمودند: ❓آیا کسی از شما می‌پسندد که پدر و مادرش او را فرزند خویش نداند؟! افراد حاضر جواب دادند هیچ‌کس چنین چیزی را نمی‌پسندد امام فرمودند: پس سعی کنید دو پدر روحانی تان محمد، و علی (علیهما السلام) که گرامی‌تر از پدر و مادر نسبی هستند شما را از خود نفی نکنند و فرزندی شما را رد ننمایند» (.بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۶۰) 📚مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت علیهم‌السلام داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده طرفدار والیبال هستم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جریان سفر به مشهد مقدس، با حضور در منزل خانواده شهیدان یوسف و ابوالفضل احسانی‌فکر، وقتی از فعالیت‌های برادرِ شهید سؤال کردند، و او گفت در کنار درس خواندن، والیبال هم بازی می‌کند، ایشان گفتند: «والیبال خیلی خوب است، والیبال از آن ورزشهای خیلی خوب است. بنده طرفدار والیبالم.» 📚پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
برازندگی لباس نظامی ✅ روزی در محضر مقام معظم رهبری بودم که فرمودند: من در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامی در جبهه‌ها حاضرمی‌شدم . اما تردید داشتم که آیا مصلحت همین است که من لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله را کنار بگذارم و این لباس نظامی را بپوشم یا با همان لباس روحانی در جبهه‌ها حضور پیداکنم؟! یک روز پنجشنبه که از جبهه به منظور شرکت در نماز جمعه به تهران آمدم، برای دادن گزارش مستقیما از فرودگاه به جماران رفتم، امام رحمه الله در پشت پنجره ایستاده بودند . من مشغول بازکردن بند پوتین‌ها شدم و این کار مدتی طول کشید . حضرت امام رحمه الله همچنان ایستاده بودند و با لبخندی، به دقت مرا نگاه می کردند . چون وارد اتاق شدم و دست امام را بوسیدم، ایشان دستی به شانه من زدند و فرمودند: زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود، ولی الان می‌بینیم برازنده شماست! 💢 با این کلام دلربای امام، تردید از دلم بیرون رفت و همیشه از پوشیدن لباس نظامی لذت می‌بردم! حجة الاسلام ذوالنوری (فرمانده تیپ مستقل ۸۳ امام صادق علیه السلام) 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
برای تمرکز در نماز ✅ گاهی حضرت آیت الله خامنه‌ای را زودتر از وقت اذان به مسجد برای اقامه نماز جماعت می‌آوردم، آقا می‌فرمود: برای من کمی نان و پنیر بیاور . روزی از روی کنجکاوی به مرحوم کرامت (بانی مسجد کرامت) گفتم: آقا مگر برای نهار به منزل بازنمی‌گردند که از من خوراکی طلب می‌کنند؟ مرحوم کرامت گفت: معده آقا در زندان بر اثر شکنجه آسیب‌دیده‌است و در طول روز گاهی معده ایشان درد می‌گیرد، لذا کمی خوراکی می‌خواهند تا برای مدت کوتاهی درد معده تسکین پیدا کند و بتوانند با تمرکز نماز جماعت بخوانند . آقای فتحعلیان (عضو هیئت امنای مسجد کرامت - مشهد) 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاثیرگذاری معنوی بر سیاستمداران ✅ خانم بی‌نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشان ولایت آمده‌بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادربه‌سر خدمت آقا رسید . آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی . همین‌طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی‌نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می‌گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید . آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است . بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید . از زی خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید . حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران) 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه سیاستمدار پاکستانی بود.[۱] وی طی دو دوره از سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۰ و همچنین ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ نخست وزیر پاکستان از حزب مردم بود. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
تاثیر شخصیت مادر در فرزند مادر مقام معظم رهبری که بانوی خوش اخلاق، مهربان و در عین حال شجاعی بودند، در زمان ریاست جمهوری فرزندشان گاهی با بعضی از مقامات استانی و کشوری تماس می‌گرفتند و از وضعیت موجود ابراز نگرانی و به نحوه عملکرد بعضی از مسئولین اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: چرا به گرفتاری‌های مردم رسیدگی نم‌ کنید؟ این بانوی بزرگوار بعد از رحلت پدر مقام معظم رهبری تنها بودند، و حتی مستخدم هم نداشتند . در اواخر عمرشان با اینکه مریض بودند، هیچ‌گونه امتیازی بر دیگران نداشتند . حاج سید حسین میردامادی (دایی مقام معظم رهبری - مشهد) 📚پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
هدایت شده از نو+جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | مبارزه دائمی خستگی‌ناپذیر 🌻 ویژگی مهم زندگی امام رضا علیه‌السلام 😎 برای کسانی که می‌خواهند پیرو واقعی ایشان باشند 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
19.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥زیارت عاشورا ▪️طلب شفاعت از امام حسین علیه السلام 👤تجربه‌گر: آقای ایمان عبدالمالکی ✅کانال زندگی پس از زندگی👇 https://eitaa.com/joinchat/4293722289C3b6f88bb26
هدایت شده از طاها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگ و چوب و گیاه چه ذکری میگن؟! #️⃣ #▪︎تمام عالم هستی مشغول گفتن ذکر «سُبُّوحٌ قُدُّوس» هستند و عبادت میکنند پردوگار عالم رو «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوح» ‌ 🎙 ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
خانواده مناسب ازدواج امام محمدباقر علیه ‏السلام پنجمین اختر ولایت حکایت فرماید: ✅ در یکی از مسافرت‏هائی که پدرش، حضرت سجاد امام زین‏العابدین علیه ‏السلام به مکه معظمه داشت، زنی را از خانواده‏ای که سر و صدا و بضاعتی نداشت خواستگاری کرد، و بعد از آن او را برای خود تزویج نمود. یکی از همراهان حضرت به محض اطلاع از این امر، بسیار ناراحت شد که چرا حضرت چنین زن بی‌ بضاعتی را انتخاب نموده‌است، و شروع به تفحص و تحقیق کرد تا بداند که این زن کیست و از چه خانواده‏ای بوده‌‏است. و چون به این نتیجه رسید که زن از خانواده‏ای گمنام و بی‌‌بضاعت است، فورا به محضر مبارک امام سجاد علیه ‏السلام آمد و پس از اظهار ارادت، عرضه داشت: یابن رسول الله! من فدای شما گردم، این چه‌کاری بود که کردی؟ و چرا با چنین زن بی‌ بضاعتی، از چنین خانواده‏ای ازدواج نموده‏ای که هیچ شهرتی و ثروتی ندارد و حتی برای مردم نیز این امر بسیار مسأله انگیز [1] شده‌است. امام سجاد علیه‏السلام فرمود: من گمان می‏کردم که تو شخصی خوش‌فکر و نیک‌سیرت هستی، خداوند متعال به وسیله‏ی دین مبین اسلام تمام این افکار - خرافی و بی‏محتوا - را محکوم و باطل گردانده، و این نوع سرزنش‏ها و خیالات را ناپسند و زشت شمرده‌است. آنچه در انتخاب همسر برای ازدواج و زندگی مهم است، ایمان و تقوا - و پاکدامنی و قناعت می‏باشد و آنچه که امروز مردم به آن می‏اندیشند، افکار جاهلیت است و ارزشی نخواهد داشت. [2] . بنابراین ملاک در شخصیت زن، ثروت، شهرت، مقام، تشکیلات، زندگی، زیبایی و... نیست، بلکه آنچه که به انسان ارزش می‏بخشد و او را قابل شراکت و هم‏زیستی می‏گرداند، ایمان به خدا و شعور انسانی و معنویش می‏باشد. [3] . [1] چون جو عمومی آن زمان بر این بود که همسر باید از خانواده‏ای انتخاب می‏شد که اهل ثروت و مقام و شهرت باشد و خانواده بی‏بضاعت و آرام را کسی به سراغشان نمی‏رفت و احتمالا حضرت سجاد علیه‏السلام با این حرکت، نوعی مبارزه‏ی فرهنگی و اجتماعی انجام داده است. [2] کتاب زهد حسین بن سعید کوفی اهوازی ص 59 ح 158. [3] چهل داستان و چهل حدیث از امام زین‏العابدین علیه‏السلام، 98. [4] شعله‏های سوزان 106. منبع: داستان‏هایی از اخلاق و رفتار امام سجاد زین‏العابدین؛ علی میرخلف‏زاده؛ محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383. http://sahifa-sajjadia.blogfa.com/post/1040 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
مسافرت بی‏ بازگشت زهری گوید: ✅ در شبی سرد و زمستانی امام زین‏ العابدین علیه ‏السلام را دیدم که کیسه‌‌ای از آرد و دسته‏ای هیزم بر دوش گرفته بود و حرکت می‏کرد. نزدیک رفتم و پرسیدم: «ای فرزند رسول خدا این بار چیست؟» فرمود: «قصد سفر دارم؛ و این بار، توشه سفر من است.» گفتم: اگر اجازه فرمایید غلام من حمل بار را به عهده می‏‌گیرد.» فرمود: «هرگز.» گفتم: «اجازه فرمایید تا خودم بار را به دوش بگیرم. شما خسته و ناتوان شده‏اید.» فرمود: «زهری! من هرگز زحمتی را که موجب نجات من در سفر است از خود دور نخواهم کرد. به دنبال کار خود برو و مرا واگذار.» زهری گوید: «امر امام علیه ‏السلام را اطاعت کردم و از حضرت جدا شدم.» 🔺 چند روزی نگذشته بود که امام علیه‏السلام را در مدینه دیدم. متعجبانه به حضورش رفتم و پرسیدم: «ای پسر رسول خدا! شما فرمودید به سفر می‏روم ولی نرفته‏اید!»حضرت فرمود: «آری، قصد سفر بود اما نه سفری دنیایی که تو گمان کردی، بلکه مقصودم سفر بی‏بازگش آخرت بود و من خود را برای آن سفر آماده می‏کردم. آمادگی برای سفر آخرت به این است که از گناه پرهیز کنی و به نیازمندان کمک نمایی». [1] . پی نوشت ها: [1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‏طالب (ع)، ج 4، ص 158. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ دوم 1381. http://sahifa-sajjadia.blogfa.com/post/1052 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
مرد دلقک ✅ در شهر مدینه مردی دلقک بود که با حرکات خنده‌آورش مردم را می‌خندانید. یک‌بار در جمعی گفت: «این مرد (زین‏ العابدین) حوصله مرا سربرده‌است و من تا کنون نتوانسته‏ام او را بخندانم، اما بالاخره او را مضحکه مردم خواهم کرد.» مدتی گذشت. یک روز مرد دلقک در حضور مردم امام سجاد علیه‏السلام را دید که در حال عبور است. فورا به دنبال حضرت علیه‏السلام دوید و برای اینکه مردم را بخنداند عبا را از دوش مبارک امام علیه ‏السلام برگرفت و به طرفی دوید. امام علیه‏ السلام بدون ذره‏ای توجه راه خود را ادامه داد و به واکنش و خنده‌ های مردم ابدا توجهی نفرمود. همراهان امام علیه ‏السلام مرد دلقک را تنبیه کردند و عبا را از او پس گرفتند و به دوش آن حضرت انداختند. امام علیه ‏السلام فرمود: «این شخص که بود؟» گفتند: «مردی دلقک است که اهل شهر را می‏خنداند.» فرمودند: «از قول من به او بگویید.» «ان لله یوما یخسر فیه المبطلون.» «همانا خداوند را روزی است به نام قیامت. چون آن روز فرارسد بیهوده‌کاران زیان می‏کنند.» [1] . پی نوشت ها: [1] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‏طالب (ع)، ج 4، ص 158. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ دوم 1381. http://sahifa-sajjadia.blogfa.com/post/1051 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/NQvCf شدت برخورد امام علی علیه السلام با عثمان بن حنیف داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm کانال نهج‌البلاغه در ایتا👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/vWT6w عثمان بن حنیف و ناکثین امیرالمومنین , عثمان بن حنیف را والی بصره قرار داد. | عثمان از صحابه رسول الله بود. | در زمان برپایی نبرد جمل ؛ برادر وی جانشین امیرالمومنین در مدینه بود. | این دو برادر جزو اولین یاوران امیرالمونین بعد از رسول الله بودند. | عثمان در بصره بود که ناکثین به آنجا یورش بردند و او را ... |-| safdari.org داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm کانال نهج‌البلاغه در ایتا👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/j8Ylz توسل عثمان بن حنیف و مرد نابینا به قبر پیامبر (ص) شخص نابینایی به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آمد و از پیامبر خواست تا دعایی به او یاد دهد تا شفاء یابد و پیامبر به ایشان دعای توسل را یاد دادند........ داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
🔰 روایت ممانعت رهبر انقلاب از قطع یک درخت 🔸تولیت آستان قدس رضوی در دیدار رئیس، معاونان و خانواده شهدای سازمان حفاظت محیط‌زیست با اشاره به تأکیدات و توجهات رهبر معظم انقلاب درباره محیط زیست، اظهار کرد: 🔻 «برای احداث بنایی در جوار حسینیه امام خمینی(ره) قرار بود درختی قطع شود و از آن محل دیوار عبور کند، هنگامی که مقام معظم رهبری مطلع شدند، به طور جدی با قطع آن درخت مخالفت کردند.» 💻 @Khamenei_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم ششم امام سجاد علیه السلام استقبال مردم مدین از امام باقر (ع) هنگامی که امام باقر (ع) از شام به سوی مدینه (طبق جریان داستان قبل) باز می گشت، هشام فرمان داد، مردم در بین راه، بازارها را به روی امام باقر (ع) و اصحابش ببندند و از رساندن غذا و آب به آنها جلوگیری نمایند و هدف هشام از این فرمان، توهین و سرزنش امام باقر (ع) بود. آن حضرت و همراهان، سه روز راه رفتند، ولی هیچگونه غذا و آشامیدنی به آنها نرسید، تا آنکه سر راه خود به شهر (مدین) (همانجا که حضرت شعیب پیغمبر، در زمان حضرت موسی (ع) در آنجا پیامبر مردم بود) رسیدند، دیدند مردم (به فرمان هشام) دروازه شهر مدین را بسته اند. اصحاب حضرت باقر (ع)، از شدت تشنگی و گرسنگی به امام باقر (ع) شکایت کردند، امام باقر (ع) در آنجا بالای کوهی که شهر مدین و مردمش از بالای آن دیده می شدند رفت و فریاد زد: (آهای اهل شهری که مردمش ستمکارند، من باقیمانده عنایات خدا هستم و خداوند (در سوره هود آیه 86) می فرماید: بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین وما انا علیکم بحفیظ : (ثوابهای معنوی باقی ماندنی از جانب خدا، برای شما بهتر است، اگر ایمان داشته باشید و من از عذاب روز قیامت بر شما بیمناکم) (این گفتار در قرآن، بیانگر سخن حضرت شعیب (ع) به قوم خود در شهر مدین می باشد) در میان آن مردم، پیر مردی باوقار، نزد مردم رفت و گفت: (ای قوم! سوگند به خدا، این ندائی که می شنوید مانند ندای شعیب پیغمبر است، اگر بازارها را بروی صاحب ندا و اصحابش باز نکنید، از بالا و پائین، به بلای عظیم گرفتار خواهید شد، خواهش می کنم، این بار مرا تصدیق کنید و در آینده مرا تکذیب نمائید، من خواهان خیر و سعادت شما هستم.) مردم شتاب کردند و بازارها را به روی امام باقر (ع) و اصحابش گشودند و با استقبال گرم از ان حضرت پذیرائی نمودند. جاسوسان جریان پیام آن پیرمرد را به هشام گزارش دادند، هشام دستور دستگیری او را داد، او گرفتند و بردند و معلوم نشد که کار او به کجا رسید (ظاهرا او را شهید کردند). (244) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm