داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
خبر امام رضا (ع) از حوادث آینده و تحقق آن
✅ یکی از اصحاب حضرت رضا (ع) میگوید: درآنسالی که هارون به مکه رفت، حضرت رضا (ع) نیز به قصد حج از مدینه خارج شد، در مسیر راه در جانب چپ جاده، به کوهی رسید، که نام آن کوه (فارع) بود، حضرت رضا (ع) فرمود: (بناکننده ساختمان در این کوه و ویرانکننده آن کشته میشود و قطعهقطعه میگردد).
ما نفهمیدیم که منظور حضرت رضا (ع) چیست، هنگامی که حضرت رضا (ع) از آنجا به سوی مکه رفت، کاروان هارون به آنجا رسید و در آنجا بار انداخت، (جعفر برمکی) (شخصیت برجسته دربار هارون) که در آن کاروان بود، بالای کوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانی بنا کنند.
سپس کاروان به سوی مکه رهسپار شدند، پس از مراسم حج هنگام مراجعت، وقتی که کاروان هارون به پای کوه (فارع) رسیدند، جعفر برمکی بالای آن کوه رفت و دید طبق دستور قبلی، ساختمان ساخته شدهاست، دستور داد آن را ویران نمودند.
✳️ هنگامی که کاروان هارون به بغداد بازگشت (بر اثر خشم هارون بر برمکیان، زندگی برمکیان تارومار شد، عدهای از آنها کشته و عدهای دربهدر شدند) جعفر برمکی کشته شد و بدنش را قطعهقطعه نمودند (300)بهاینترتیب خبر امام رضا (ع) از حوادث آینده تحقق یافت.
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
معجزه از امام رضا (ع)
✅ ابراهیم بن موسی میگوید: از امام رضا (ع) طلب داشتم و اصرار و پافشاری میکردم که طلب مرا بدهد و آن حضرت از من مهلت میخواست و وعده میداد.
♻️ روزی آن حضرت به استقبال والی مدینه میرفت، من همراهش بودم، وقتی که نزدیک قصر فلان رسید، در آنجا در سایه درختها فرود آمد، من هم در آنجا پیاده شدم و غیر از ما کسی در آنجا نبود، به امام رضا (ع) عرض کردم: (قربانت گردم، عید نزدیک است و به خدا که من پولم ته کشیده، طلب مرا بده).
حضرت رضا (ع) با تازیانه اش، محکم زمین را خراش و شیار داد، سپس دست برد و از لای آن شیار، شمش طلائی را درآورد و به من داد و فرمود: (این را ببر و از آن بهرهبرداری کن و آنچه که دیدی مخفی کن). (301)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام
کرامتی از امام رضا (ع)
✅ عصر حضرت رضا (ع) بود، (حسین بن عمر) میگوید: من قبلا در مذهب واقفی بودم (یعنی معتقد بودم که امام کاظم (ع) زنده است و امام قائم (ع) میباشد و بعد از او دیگر امامی نیست) در همان زمان به حضرت رضا (ع) رسیدم، قبلا پدرم از پدر او (امام کاظم) هفت مسأله پرسیده بود که امام کاظم شش مسأله را جواب داده بود و به هفتمین مسأله جواب ندادهبود، من با خودم گفتم: (به خدا همان هفت مسأله را باید از حضرت رضا (ع) بپرسم، اگر پاسخ گفت، دلالت بر صدق امامتش میکند).
💹 من مسائل را از امام رضا (ع) پرسیدم، آن حضرت نیز جواب شش سؤال را همانند جواب پدرش بدون کم و کاست داد، ولی از جواب سؤال هفتم، خودداری کرد، (هفتمین سؤال این بود که) پدرم به پدر حضرت رضا (ع) گفته بود: (من در روز قیامت در پیشگاه خدا شکایت و احتجاج می کنم که تو می گویی (برادر بزرگت) عبدالله افطح امام نیست.
آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود: (آری در قیامت در پیشگاه خدا در این مورد بر ضد من احتجاج کن، هر گناهی داشت آن را به گردن می گیرم).
هنگامی که با حضرت رضا (ع) خداحافظی کردم، آن حضرت به من فرمود: (هر کس که شیعه ما است هنگام بلا و بیماری، صبر و استقامت کند، پاداش هزار شهید برای او نوشته میشود.)
✳️ من با خود گفتم، یعنی چه؟ سخنی درباره بیماری و بلا در میان نبود تا آن حضرت چنین بفرماید، ولی وقتی که رفتم در بین راه به بیماری (عرق المدینی) مبتلا شدم (یعنی ریشهای در پای من بیرون آمد) درد شدید این بیماری، بسیار طاقت فرسا بود، سال بعد در سفر حج، به حضور امام رضا (ع) رسیدم و جریان را گفتم، هنوز اندکی از درد پا باقی ماندهبود، به حضرت رضا (ع) عرض کردم: (قربانت گردم، دعای دفع بلا بخوانید) من پایم را دراز کردم، فرمود: (این پایت باکی ندارد، پای سالمت را نشان من بده).
من پای دیگرم را به حضرت نشان دادم، آن بزرگوار دعای تعویذ خواند، وقتی بیرون رفتم، طولی نکشید که آن ریشه بیرون آمد و دردش اندک گردید. (302)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
تعیین امامت امام حسن عسکری (ع) توسط پدر
✅ یکی از پسران امام هادی (ع)، محمد نام داشت (که اکنون به امامزاده سید محمد معروف است و مرقد شریفش در چندفرسخی شهر سامره واقع شده)
این بزرگوار در زمان پدرش امام هادی (ع) ازدنیارفت، شیعیان و دوستان (در شهر سامره) ازهرسو به خانه امام هادی (ع) میآمدند و به آن حضرت تسلیت میگفتند، حدود صد وپنجاه نفر از خاندان عبدالمطلب و بنیهاشم، در منزل امام هادی (ع) به گرد هم آمدهبودند و به امام هادی (ع) سر سلامتی میدادند، ناگهان در این هنگام دیدند جوانی که گریبانش را به خاطر مصیبت رحلت برادرش سید محمد (ع) چاک زدهبود، وارد مجلس شد.
او حضرت حسن عسکری (ع) بود که آمد و در جانب راست پدرش امام هادی (ع) نشست، امام هادی (ع) به او رو کرد و فرمود:
یابنی احدث لله عزوجل شکرا، فقد احدث فیک امرا
(پسرم جانم! خدا را شکر کن، که درباره تو امری را پدید آورد) (مقام امامت بعد از مرا به تو سپرد).
حضرت حسن عسکری (ع) گریه کرد و شکر خدای نمود و کلمه استرجاع را به زبان آورد و گفت:
(حمد و سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و من از درگاه خدا، کاملکردن نعمتش را برای ما از جانب تو، میخواهم، انا لله و انا الیه راجعون: (همه ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم).
بعضی از حاضران که این جوان را نمیشناختند: پرسیدند: (این جوان کیست؟).
گفته شد: (این جوان، حسن (ع) پسر امام هادی (ع) است).
حاضران حدس زدند که آن حضرت، در آن وقت در حدود 20 سال یا اندکی بیشتر دارد و در آن روز او را شناختند و فهمیدند که امام هادی (ع) (در سخن فوق) به امامت او اشاره فرموده و او را به عنوان جانشین خود تعیین نمود. (350)
✳️ محمد (پسر ارشد امام هادی)، امام بعد از پدرش گردد (امام بعد از وفات او، آشکار شد که امام بعد از امام هادی (ع)، فرزند دیگرش حسن عسکری (ع) میباشد، چنانکه در مورد فرزندان امام صادق (ع) تصور میشد که امام بعد از او، اسماعیل وفات کرد، آشکارشد که امام بعد از امام صادق، امام کاظم (ع) میباشد).
ولی قبل از آنکه در این باره سخن بگویم، امام هادی (ع) به من رو کرد و فرمود: (آری ای ابو هاشم، برای خدا درباره حسن عسکری (ع)، بعد از سید محمد، (بدا) حاصل شد (یعنی خداوند از اول مقدر کردهبود که امام حسن عسکری (ع)، امام بعد از امام هادی (ع) باشد، گرچه در ظاهر تصور میشد که امام بعد از امام هادی (ع)، سید محمد است، ولی با وفات سید محمد (ع)، برای مردم، امامت مقدر شده امام حسن عسکری (ع) آشکار شد) چنانکه برای امامت موسی بن جعفر (ع) پس از وفات برادرش اسماعیل، تقدیر الهی آشکار گشت و این مقایسه، همانگونه که در خاطر تو گذشت، درست است اگرچه باطلگرایان بدشان آید، این را بدان که:
(ابو محمد ابنی الخلف من بعدی، عنده علم ما یحتاج الیه،و معه آلة الامامة:
ابو محمد (حسن عسکری علیه السلام) پسرم جانشین من بعد از من است، علوم مورد نیاز مردم، در نزد اوست و ابزار امامت (کتاب و سلاح پیامبر (ص) همراه او میباشد) (351)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
ملاقات مرد یمنی (فرزند حبابه و البیه) با امام حسن عسکری (ع)
✅ ابو هاشم جعفری میگوید: در حضور امام حسن عسکری (ع) بودم، یک نفر از اهل یمن اجازه ورود طلبید، سپس به محضر آن حضرت آمد، دیدم مردی فربه، بلندقامت و تنومند است، هنگام ورود، بهعنوان امامت بر امام حسن (ع) سلام کرد، امام حسن (ع) جواب سلام او را داد و به او فرمود: (بنشین، او نزد من نشست، من پیش خود میگفتم: ای کاش میدانستم که این شخص کیست؟)
امام حسن (ع) (بیآنکه از او سؤال کند) فرمود: (این شخص فرزند همان بانوی عرب است (یعنی حبابه والبیه) که سنگ کوچکی دارد و پدرانم با انگشتر خود آن را مهر کردهاند و اکنون آن را نزد من آورده تا من نیز آن را مهر کنم.
✳️ سپس امام حسن (ع) به آن مرد یمنی فرمود: (آن سنگ کوچک را بده).
او سنگ کوچکی را بیرون آورد که یک طرف آن صاف بود، امام حسن (ع) آن را گرفت و انگشتر خود را بر آن زد، که جای انگشتر بر آن سنگ نقش بست، گوئی اکنون نقش آن انگشتر که (الحسن بن علی) بود در برابر چشمم می باشد.
ابو هاشم میگوید: من به آن مرد یمنی گفتم: تاکنون آیا امام حسن (ع) را دیدهای؟ او جواب داد: نه به خدا سوگند، سالها مشتاق دیدارش بودم تااینکه همین ساعت جوان ناشناسی نزد من آمد و مرا به اینجا آورد، سپس آن مرد یمنی برخاست درحالیکه میگفت: (رحمت و برکت خدا بر شما خاندان باد که دودمانی هستید بعضی از شما، فضائل را از بعضی دیگر به ارث میبرید، سوگند به خدا که نگهداری و ادای حق شما همانند نگهداری و ادای حق امیر مؤمنان علی (ع) و امامان بعد از او (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است، سپس او از آنجا رفت و من دیگر تا آخر عمر او را ندیدم.
ابو هاشم گفت: (وقتی که او هنوز نرفته بود) از او پرسیدم: نامت چیست؟
گفت: نام من (مهجع بن صلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن ام غانم) (حبابه) همان زن یمنی صاحب سنگ کوچک است که امیرالمؤمنان علی (ع) و نوادگانش تا حضرت رضا (ع) آن سنگ را مهر کردهاند (و نقش مهر آنها در سنگ باقی ماندهاست) (352)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
گواهی دشمنان به کمالات امام حسن عسکری (ع)
✅ احمد بن عبیدالله بن خانق (از طرف طاغوت وقت، معتصم عباسی، پانزدهمین خلیفه عباسی) متصدی ارضی و مالیات آن، در قم بود، روزی در مجلس او از علویان و مذاهبشان، سخن به میان آمد، او این داستان را نقل کرد:
من در شهر سامره، مردی از آل علی (ع) را از جهت رفتار، وقار، پاکی، شخصیت، بزرگواری در خاندان خود مانند (حسن بن علی) ندیده ام، همه مردم از لشکری و کشوری و بزرگ و کوچک به او احترام می کردند و او را بر سالخوردگان و ریش سفیدان، مقدم می داشتند، روزی نزد پدرم (عبدالله بن خانق) (یکی از صاحب منصبان خلیفه وقت) بودم، ناگاه دربانان گفتند: (ابو محمد، ابن الرضا (امام حسن عسکری) دم در است).
پدرم با صدای بلند گفت: (اجازه اش دهید).
من تعجب کردم، که مردی را نزد پدرم این گونه با القاب یاد نمایند، در صورتی که هیچ کس جز خلیفه و ولیعهد یا نماینده خلیفه، اینگونه در نزد پدرم، با احترام یاد نمی شدند.
سپس دیدم: مردی گندمگون، خوش قامت، زیبا چهره، نوجوان شکوهمند، با هیبت مخصوص وارد گردید، تا پدرم او را دید، برخاست و چند قدم از او استقبال کرد، با اینکه گمان ندارم که پدرم در برابر هیچ کس از بنی هاشم و سرلشگری این گونه رفتار نماید، آن حضرت را کنار خود نشانید و با احترام مخصوص کنارش نشست و متوجه او گردید و با او به سخن پرداخت و مکرر می گفت: (قربانت گردم … )
من از برخورد پدرم با امام حسن (ع) در تعجب فرو رفته بودم، ناگاه دربان آمد و گفت: موفق (برادر سرلشگر خلیفه) آمده است، قبلا هرگاه او می آمد، دربان و افسران پدرم به استقبال او می رفتند و در دو صف می ایستادند و با تشریفات مخصوص او را نزد پدرم می آوردند و در بدرقه او نیز چنین رفتار می شد، در این هنگام پدرم به امام حسن عسکری (ع) گفت: (خدا مرا قربانت کند، اکنون اگر بخواهید می توانید تشریف ببرید)
آن حضرت برخاست و پدرم با او معانقه کرد و بدرقه اش نمود و به دربانان گفت: (آن حضرت را از پشت صف ببرند که موفق، آن حضرت را نبیند!)
من به دربانان پدرم، گفتم: (وای بر شما! این چه شخصی بود که شما در نزد پدرم او را با القاب بلند یاد کردید و الفظل احترام به او نمودید و پدرم نیز به او فوق العاده احترام کرد؟).
گفتند: (او از آل علی (ع) است و نامش (حسن بن علی) (ع) می باشد و به (ابن الرضا) معروف است).
من بیشتر شگفتزده شدم، آن روز، بی قرار و پریشان بودم تا شب شد، بعد از نماز عشا نزد پدرم رفتم، کسی نزدش نبود، به من گفت: (آیا برای کاری نزدم آمدهای؟).
اجازه طلبیدم و گفتم: (این مردی که صبح آن همه احترام به او نمودید، چه کسی بود؟).
پس از ساعتی سکوت، گفت: (پسر جان! اگر مقام رهبری از خلفاء بنی عباس جدا گردد، هیچکس از بنی هاشم، مانند او (امام حسن عسکری) به خاطر کمالاتی که دارد شایسته و بایسته مقام رهبری نیست.
احمد بن عبید الله بن خاقان میگوید: (من در مورد امام حسن عسکری (ع) بیشتر حساس و ناراحت شدم، از آن پس همواره با کنجکاوی خاصی درباره او از قضاوت، نویسندگان، ارتشیان، بنی هاشم و … سؤال می کردم، همه و همه او را در نهایت بزرگی و عظمت و کمال، یاد می کردند:
(فعظم قدرة عندی، اذلم اراله ولیا ولا عدوا الا و هو یحسن القول فیه والثنا علیه:
(ارزش و مقام او در نظرم بزرگ شد، زیرا هیچ دوست و دشمنی نبود مگر اینکه، آن حضرت را به نیکی یاد میکردم و او را تعریف و تمجید می نمود). (353)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
♨️دعا برای فرج
🔸برای خدا ناراحتی ها و مشکلات زمان غیبت را تحمل کن؛ اجر و مقام داری.
لکن دعا برای تعجیل فرج را فراموش نکن؛ زیرا این دعا معرف خواست قلبی ما است و از آن طرف اگر در فرج تأخیر شد، باید راضی به رضای الهی باشیم.
🔸شخصی مدتهایی قبل خدمت حضرت رسیده بود، نقل میکرد که حضرت فرمود:
فرج من نزدیک شده است، دعا کنید که بَداء حاصل نشود.
البته به واسطه #کثرت_گناهان ما ممکن است، امر فرج تأخیر بیفتد. خدا میداند. انسان مؤمن، باید مقداری بیشتر حواسش را جمع کند و به حضرت، بیشتر دعا کند.
🔸توجه کنید که اهم دعاهای ما، دعا برای فرج #امام_زمان باشد. این مسأله، فراموش نشود.
اگر دعایتان را برای فرج حضرت قرار دادید، خداوند به احترام آن دعا، دعاهای دیگر شما را نیز اجابت میکند.
🖋آیت الله ناصری دولت آبادی رحمة الله
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
ترفند خلیفه در کتمان شهادت امام حسن عسکری (ع)
✅ احمد بن عبید الله بن خاقان می وید: هنگامی که امام حسن عسکری (ع) در بستر بیماری و رحلت قرار گرفت، بیماری او را به پدرم عبید بن خاقان (یکی از صاحب منصبان بزرگ دستگاه خلافت عباسی) خبر دادند، پدرم بیدرنگ سوار شد و به دربار خلیفه (معتمد، یازدهمین خلیفه عباسی) رفت و بازگشت دیدم پنج نفر از درباریان مورد وثوق خلیفه که (نحریر) (دژخیم بی رحم) نیز در میانشان بود، همراهش میباشد، پدرم به آنها دستور داد تا در خانه حسن بن علی (ع) (امام حسن عسکری) باشند و وضع بیماری او را گزارش دهند و پدرم به قاضی القضاة دستور داد که همراه ده نفر از موثقین و امناء، به خانه آن حضرت بروند، همه آنها در خانه امام حسن عسکری (ع) بودند که آن حضرت وفات کرد.
❇️ شهر سامره یکپارچه به عزا و گریه و شیون، تبدیل یافت، خلیفه وقت، مأمور فرستاد تا اطاقهای خانه امام حسن (ع) را بررسی نمایند، هرچه آنجا بود مهر و موم کرد و در جستجوی فرزندش پرداخت.
(برادر خود) را به خانه امام فرستاد، ابوعیسی، پرده از روی جنازه امام حسن (ع) برداشت و آن را به حاضران نشان داد و گفت: (این حسن بن علی بن محمد بن الرضا (ع) است که به اجل خود در بستر خود، وفات کردهاست) (نه اینکه کشتهشدهباشد).
💠 جمعی از خدمتگزاران و قضات و پزشکان درباری و … که در آنجا جمع شدهبودند گواهی دادند (به این ترتیب با این تشریفات خواستند مسمومیت و شهادت آن حضرت را کتمان کنند).
سر انجام جنازه آن حضرت را برداشتند و در خانهای که قبر پدرش امام هادی (ع) در آنجا بود، بهخاکسپردند.
خلیفه دوم و مردم، به جستجوی فرزندش (حضرت مهدی - عج) پرداختند، ولی از او خبری نیافتند … آنگاه اموالش را بین مادرش و برادرش (جعفر کذاب) تقسیم نمودند، مادر امام حسن (ع) ادعا میکرد که وصی آن حضرت است و وصایت او نزد قاضی ثابت شد.
خلیفه دوم وقت همچنان در مورد فرزند آن حضرت، نگران بود و با مأمورینش در جستجوی او بودند. (354)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
پاسخ ابن خانق به جعفر کذاب
✅ (جعفر کذاب یکی از پسران امام هادی (ع) و یکی از برادران امام حسن عسکری (ع) بود و بعد از پدرش، به دروغ ادعا کرد که من امام بعد از او هستم، با اینکه فردی فاسق و شرابخوار بود، او بعد از وفات امام حسن عسکری (ع) نیز ادعاکرد که جانشین برادرم، من هستم)
❇️ احمد بن عبیدالله بن خاقان میگوید: جعفر کذاب نزد پدرم (عبید الله که دارای مقام عالی در دربار خلیفه بود) آمد و گفت: (مقام برادرم را بر من بده، درعوض، من سالی 20 هزار دینار برای تو میفرستم).
پدرم به او تندی کرد و با خشم و ناسزا گوئی به او گفت:
❗️ (ای احمق نادان! خلیفه، به روی معتقدین به امامت برادرت (امام حسن عسکری) شمشیر کشید، تا آنها را از این اعتقاد برگرداند، نتوانست، بنابراین اگر آنها و شیعیان، امامت تو را قبول دارند، نیازی به خلیفه و غیر او نداری و اگر آنها تو را به امامت، قبول ندارند، به وسیله ما هرگز نمی توانی به این مقام برسی).
پدرم از آن پس، اصلا به جعفر اعتنا نکرد و تا زنده بود اجازه نداد که جعفر نزدش بیاید. (355)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی
هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام)
معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام
نمونهای از کرم و بزرگواری امام حسن عسکری (ع)
✅ محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر (ع) میگوید: به تهیدستی و فقر مبتلا شدهبودیم و زندگی را بهسختی میگذراندیم، پدرم (علی بن ابراهیم) گفت نزد این مرد (امام حسن عسکری) برویم، زیرا او به جوانمردی و بزرگواری،
توصیف میشود.
گفتم: آیا او (امام حسن) را میشناسی؟
پدرم گفت: نه، نمیشناسم و هرگز او را ندیدهام، باهم بهحضور آن حرکت کردیم، در مسیر راه، پدرم گفت: (چقدر نیاز داریم که آن حضرت دستور پانصد درهم را برای ما بدهد، تا 200 درهم آن را صرف در پوشاک و 200 درهم آن را صرف در بدهکاری کنیم و 100 درهمش را برای مخارج زندگی بهمصرف رسانیم).
من با خود گفتم: کاش 300 درهم نیز به من بدهد، صد درهم آن را پوشاک، صد درهمش را در مخارج زندگی به مصرف برسانم و با صد درهم آن الاغی خریداری کنم تا به کوهستان (باختران و همدان و اطراف آن) بروم، وقتی که به در خانه امام حسن (ع) رسیدیم، خدمتکار آن حضرت بیرون آمد و گفت: (علی بن ابراهیم و پسرش محمد) وارد گردید.
♻️ ما به محضر آن حضرت شرفیاب شدیم و سلام کردیم و جواب سلام ما را داد و به پدرم فرمود: (ای علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟).
پدرم در پاسخ گفت: (ای آقای من، خجالت می کشیم با این وضع به حضورتان بیائیم).
❇️ پس از ساعتی از محضر امام حسن (ع) مرخص شدیم، غلامش آمد و کیسه پولی به پدرم داد و گفت: (این کیسه، حاوی 500 درهم است، 200 درهم آن برای پوشاک، 200 درهم آن برای برای بدهکاری و 100 درهم آن برای مخارج زندگی شما است).
و کیسه دیگری به من داد و گفت: (این کیسه حاوی 300 درهم است، صد درهمش برای پوشاک و صد درهمش برای مخارج زندگی و با صد درهمش الاغی برای خود خریداری کن، ولی به کوهستان (باختران و اطراف) نرو بلکه به (سوراء) برو، محمد بن علی بن ابراهیم به سوراء رفت و در آنجا با زنی ازدواج کرد.
روایتکننده گوید: اکنون علی بن ابراهیم (به خاطر آن کمکهای امام حسن) املاکی دارد که قیمت محصول آن معادل هزار درهم است، در عین حال پیرو (مذهب واقفی) است (یعنی معتقد است که امام کاظم (ع) همان امام قائم (ع) است و بعد از او امامی نیست).
💠 محمد بن ابراهیم میگوید: به علی بن ابراهیم گفتم: (وای بر تو! مگر دلیلی روشنتر از این (درباره امامت امام حسن عسکری علیه السلام) می خواهی (که به آنچه در دلت گذشت آگاه بود و مطابق آرزوی قلبی تو به تو کمک کرد)
علی بن ابراهیم در پاسخ گفت: (ای کیشی است که به آن عادت کرده ایم) (356)
(این داستان نیز بیانگر آگاهی امام حسن (ع) به نهانیها است و هم نشانگر جوانمردی و بزرگواری آن حضرت است و هم حاکی از لطف او حتی به غیر شیعه دوازده امامی است و هم شیوه صله رحم را می آموزد، زیرا علی بن ابراهیم و محمد بن علی بن ابراهیم، نوههای امام کاظم (ع) بودند - تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای قرآنی و مذهبی
❓رسول خدا به حال کدام گروه از زنان گریه کردند.
اميرالمؤمنين على (ع) مىفرمايد:
روزى با فاطمه(س) محضر پيامبر خدا (ص) رسيديم، ديديم حضرت بهشدت گريه مىكند.
گفتم : پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله! چرا گريه مىكنى؟
فرمود:يا على(ع)! آن شب كه مرا به معراج بردند، گروهى از زنان امت خود را در عذاب سختى ديدم و از شدت عذابشان گريستم. (و اكنون گريهام براى ايشان است).
زنى را ديدم كه از موى سر آويزان است و مغز سرش از شدت حرارت مىجوشد.
زنى را ديدم كه از زبانش آويزان كردهاند و از آب سوزان جهنم به گلوى او مىريزند.
زنى را ديدم، گوشت بدن خود را مىخورد و آتش از زير پاى او شعلهور است.
و زنى را ديدم دست و پاى او را بستهاند و مارها و عقربها بر او مسلط است.
زنى را ديدم از پاهايش در تنور آتشين جهنم آويزان است.
زنى را ديدم، از سر خوك و از بدن الاغ بود و به انواع عذاب گرفتار است.
و زنى را به صورت سگ ديدم و آتش از نشيمنگاه او داخل مىشود و از دهانش بيرون مىآيد و فرشتگان عذاب عمودهاى آتشين بر سر و بدان او مىكوبند.
حضرت فاطمه عليهاالسلام عرض كرد:
پدر جان! اين زنان در دنيا چهكردهبودند كه خداوند آنان را چنين عذاب مىكند.
⭕️ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
دخترم! زنى كه از موى سرش آويختهشدهبود، موى سر خود را از نامحرم نمىپوشاند.
و زنى كه از زبانش آويزان بود، بدون اجازه شوهر از خانه بيرون مىرفت.
و زنى كه گوشت بدن خود را مىخورد، خود را براى ديگران زينت مىكرد و از نامحرمان پرهيز نداشت.
و زنى كه دست و پايش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شدهبودند، به وضو و طهارت لباس و غسل حيض اهميت نمىداد و نماز را سبك مىشمرد...
و زنى كه سرش مانند خوك و بدنش مانند الاغ بود، او زنى سخنچين و دروغگو بود.
و اما زنى كه در قيافه سگ بود و آتش از نشيمنگاه او وارد و از دهانش خارج مىشد، زنى خواننده و حسود بود.
سپس فرمود:واى بر آن زنى كه همسرش از او راضى نباشد
و خوشا به حال آن زن كه همسرش از او راضى باشد.
شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص 9-1
#حجاب
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/UKgOm
چرا مرگ بر آمریکا؟ (استاد رائفی پور)
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ما امام زمان داریم
🔵 داستان تشرف شیخ محمد کوفی خدمت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
#امام_زمان
🎙 #آیت_الله_ناصری