آيه ۲۸ سوره غافر، داستان مؤمن آل فرعون:
وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ ۖ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ﴿٢٨﴾
و مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان میداشت، گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من خداست؟ و بیتردید از سوی پروردگارتان برای شما دلایل روشنی آوردهاست، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان خود اوست، و اگر راستگو باشد برخیاز عذابهایی که به شما وعدهمیدهد به شما خواهدرسید؛ زیرا خدا کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست، هدایت نمیکند.
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
سوره غافر آیه ۲۶ تا ۲۷ / بگذارید موسی را بکشم:
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ ﴿٢٦﴾
فرعون گفت: مرا بگذارید تا موسی را بکشم و او پروردگارش را [برای نجات خود] بخواند، چون من میترسم دین شما را تغییر دهد، یا دراینسرزمین فساد و تباهی بهبارآورد!
وَقَالَ مُوسَىٰ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ ﴿٢٧﴾
و موسی گفت: من ازهرمتکبر سرکشی که به روز حساب ایمان ندارد به پروردگارم و پروردگار شما پناه میبرم.
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
سوره غافر آیه ۲۹ / مومن دلسوز مردم:
يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا ۚ قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ﴿٢٩﴾
ای قوم من! امروز فرمانروایی و حکومت برای شماست که در این سرزمین پیروز هستید، ولی اگر عذاب خدا به سوی ما آید، چهکسی ما را یاری خواهدداد؟ فرعون گفت: من جز آنچه را [صواب] میبینم [و به آن یقین دارم و آن انکار موسی و کشتن او و تقویت حکومت من است] به شما ارائه نمیکنم، و شما را جز به راه راست هدایت نمیکنم.
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
سوره غافر آیه ۳۰ تا ۳۱ / ویژگیهای مبلغ دین:
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ ﴿٣٠﴾
و آن مرد مؤمن گفت: ای قوم من! بیتردید من بر شما از روزی مانند روز [عذاب] گروهها[یی که پیامبران را تکذیب کردند] میترسم.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ۚ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ﴿٣١﴾
چون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنان بودند؛ و خدا ستمی بر بندگان نمیخواهد [این بندگانند که بر خود ستم روامیدارند.]
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
🖊️توبه نصوح :
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او با سوءاستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد و برایش لذت بخش نیز بود.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
روزی دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.از قضا گوهر گرانبهاىش همانجا مفقود شد ، دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه را تفتیش کنند. وقتی نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایی خود را در خزینه حمام پنهان کرد.
وقتی دید مأمورین براى گرفتن اوبه خزینه آمدند به خداى تعالی رو آورد و از روى اخلاص و بصورت قلبی همانجا توبه کرد. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان٬ شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد وبه خانه خود رفت.او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و از شهر خارج شد و در کوهى که در چندفرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
در یکى از روزها همانطورکه مشغول کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد و ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد.
روزی کاروانى راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد.
بنا به رسم آن روزگار و بخاطر از بین رفتن شاه در اقبال دیدار نصوح، نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه، ازدواج کرد.
روزی دربارگاهش نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را از عدالت تو طالبم.
نصوح گفت میش تو پیش من است و هرچه دارم از آن میش توست می دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص به دستور خدا گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن یک میش بوده است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند.
نوشت ها :
(1) هود، 34
(2) تحریم، 8
(3) ر.ک: قاموس قرآن، ج 7، ص 71
(4) تحریم، 8
(5) تفسیر الصافی، ج 5، ص 197
فرآوری: محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
#امام_زمان
#ماه_رجب
منابع : پرسمان قرآنی
____⪻🍃❤️🍃⪼___
@gonahh
داستانهای قرآنی و مذهبی
رعایت اصول ادب و عفّت بیان
✅ حجر بن عدّی و عمر و بن حمق، دو یار شجاع و باوفای امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ بودند آنان در ماجرای جنگ صفّین از سپاه شام اظهار بیزاری میکردند و به آنها ناسزا میگفتند.
این خبر به امام علی ـ علیه السلام ـ رسید امام برای آنها پیام فرستاد که ناسزاگوئی نکنید و دشنام ندهید.
آن دو به حضور علی ـ علیه السلام ـ آمده و عرض کردند: «آیا ما بر حق نیستیم؟»
امام فرمود: «آری بر حقّیم».
عرض کردند: آیا سپاه شام (پیروان معاویه) در خط باطل نیستند؟»
امام فرمود: «آری آنها بر باطل اند».
عرض کردند: «پس چرا ما را از ناسزا گوئی به آنها، منع میکنی؟»[1]
امام فرمود: «انّی اکره لکم ان تکونوا سبّابین، ولکنّکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرّتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر...؛ من نمیپسندم که شما دشنامدهنده باشید، ولی اگر کردارشان را افشا میکردید و گمراهیهای آنها را برمیشمردید، در گفتار راستتر بودید و عذرتان رساتر بود».
سپس فرمود: باید بهجای دشنامدادن، چنین دعا میکردید:
«خداوندا! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنها را اصلاح فرما، و آنان را از گمراهی، هدایت کن تا آنان که نا آگاه هستند، حق را بشناسند و آنان که با حق، ستیز میکنند، از این کار زشت خود دست بردارند».[2]
نگارنده گوید: در قرآن مجید نیز شبیه این مطلب آمده، گویی امام علی ـ علیه السلام ـ این مطلب را از قرآن اقتباس نمودهاست، آنجا که در آیه 108 سوره انعام میخوانیم:
«و لا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدوا بغیر علم؛ معبود کسانی را که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید، مبادا آن ها نیز از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند».
و طبق بعضی از روایات، برخی از مومنان که ناراحتی شدید نسبت به بت پرستان و لجاجت آن ها داشتند، به بت های آن ها ناسزا می گفتند، قرآن با آیه فوق صریحاً به این موضوع نهیکرد.
بهاینترتیب می بینیم: نهج البلاغه و قرآن، دستور میدهند که مسلمین حتی در برابر دشمن، اصول ادب و عفّت کلام را حفظ کنند چرا که با دشنام نمیتوان، گمراهان را بهسوی حقّ سوق داد، بلکه بهعکس دشنام موجب لجاجت بیشتر دشمن خواهدشد، بنابراین باید با منطق و برهان و نزاکت اخلاقی، افراد را بهسوی اسلام جذبنمود.
--------------------------------------------------------
[1] . شرح نهج البلاغه، خوئی، ج 13، ص 94.
[2] . نگاه کنید به خطبه 206 نهج البلاغه .
📚سبطین
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
سخنان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام👇
https://eitaa.com/nahgolbalagh
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸دراول شعبان در بهشت گشوده میشود...
وشاخههای درخت طوبی بر روی دنیا گسترده میشود...
خوشا به حال کسی که بتواند به بیشترین شاخههای آن درآویزد
⚘حلولماهشعبان برشمامبارک🌸🌿
آيه ۳۲ و ۳۳ سوره غافر، قيامت، روز صدازدن همديگر:
وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ ﴿٣٢﴾
و ای قوم من! بیتردید من از روزی که مردم یکدیگر را [برای نجات خود از عذاب] ندا میدهند بر شما میترسم؛
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ ۗ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣﴾
روزی که [بهعلت شدت عذاب] پشتکنان ازاینسو بهآن سو فرارمیکنید [ولی ازهرسو که میروید، برگردانده میشوید و] شما را [دربرابر عذاب خدا] هیچنگهدارندهای نیست؛ و هرکه را خدا [بهسبب کبر و عنادش] گمراه کند، او را هیچهدایتکنندهای نخواهدبود.
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm
آيه ۳۴ سوره غافر، برخورد بني اسراييل با حضرت يوسف:
وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ ﴿٣٤﴾
بیتردید یوسف پیشازاین دلایل روشنی برای شما آورد، ولی شما همواره نسبت به آنچه که آوردهبود در تردید بودید، تازمانیکه ازدنیارفت، [پسازمرگ او] گفتید: خدا هرگز بعد از او پیامبری مبعوث نخواهدکرد، اینگونه خدا هر اسرافکار تردیدکنندهای را گمراه میکند.
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
داستانهای قرآنی و مذهبی در ایتا👇
https://eitaa.com/Dastanqm