eitaa logo
دانلود
داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) خشم رسول خدا(ص) به ثروتمند متکبر سرمایه‌داری با لباس فاخر و پاکیزه‌ای که پوشیده‌بود، به‌حضور رسول خدا (ص) آمد، و نزدیک آن حضرت نشست، سپس فقیری با لباس چرکینی که درتن داشت، واردشد، و کنار آن مرد سرمایه‌دار نشست. سرمایه‌دار، فوراً لباس خود را کشید(و خود را جمع کرد و جدای از فقیر قرارداد) رسول خدا(ص) (که از این عمل مغرورانه سرمایه‌دار، سخت به‌خشم آمده‌بود، به او روکرد و) فرمود: آیا ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: آیا ترسیدی از ثروت تو به او چیزی برسد؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: آیا ترسیدی، لباست از لباس او، چرکین شود؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: پس چرا این‌گونه از او دورشدی؟ سرمایه‌دار: ای رسول خدا! من هم‌دمی(شیطانی) دارم که هرکار زشتی را به‌نظرم، زیبا جلوه می‌دهد، و هرزیبائی را زشت وانمود می‌کند(اکنون برای جبران این گناه) نصف مالم را برای این فقیر قراردهم. پیامبر(ص) به فقیر فرمود: آیا نصف مال او را می‌پذیری؟ فقیر: نه. سرمایه‌دار: چرا؟ فقیر: اخاف ان یدخلنی مادخلک: می‌ترسم من نیز مانند تو مغرور گردم، و روحیه من هم مانند تو بشود. https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) پند پیامبر (صلی الله علیه و اله) درباره انباشته‌شدن گناهان ✔️ روزی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وئ آله) در سفری، همراه اصحاب خود، به سرزمین بی‌آب‌وعلفی فرودآمدند، آن حضرت به یارانش فرمود: ائتوا بحطب: هیزم بیاورید (که از آن آتش روشن کنیم و مثلاً غذا بپزیم). اصحاب: اینجا سرزمین خشکی است و هیچ‌گونه هیزمی در آن وجودندارد. پیامبر: بروید هرکدام، هرمقدار می‌توانید، جمع کنید. اصحاب رفتند هر کدام، مختصری هیزم یا چوب خشکیده‌ای با خود آورد، و همه را در پیش روی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، روی‌هم ریختند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:این‌گونه، گناهان، روی‌هم انباشته می‌شوند سپس فرمود: ایاکم والمحقرات من الذنوب...: از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آنها جمع و ثبت می‌گردد زیرا هرچیزی، بازخواست‌کننده‌ای دارد، بدانید که (به‌فرموده قرآن، آیه ۱۲ سوره یس) آنچه را که مردم(از گناهان و ثوابها) پیش‌فرستاده‌اند و آثار آنها را می‌نویسیم و همه‌چیز را در امام مبین (لوح محفوظ یا نامه اعمال) شمارش نموده‌ایم. https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمار داره این خاک... چقدر جای اون حامد زمانی قدیمی خالیه این روزا... 😔 @hosein_darabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 هر روز یک ختم قران هدیه به 🔵 حتماً شنیده ای آنقدر عظیم است سوره ی مبارکه ی توحید که ثواب خواندن سه مرتبه ی آن، برابر است با ختم تمام سوره های قرآن کریم. مقید باش بعد از نماز های پنج گانه ات حتماً بخوانی این سوره ی کوتاه را و هدیه بدهی به امام زمانت که آن بزرگمرد بدهکارت نخواهد ماند و تو را بواسطه ی این ختم قرآن های روزانه ات دعای مخصوص می کند و نور و برکت تمام زندگی ات را در آغوش می گیرد.
داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) فنای دنیا از نظر پیامبر(صلی الله علیه و اله) پیامبر(ص) در حالی که غمگین بود، از خانه بیرون آمد، فرشته‌ای که کلیدهای گنجینه‌های زمین در دستش بود، به حضور رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای محمد! این کلیدها، کلیدهای گنجینه‌های سراسر زمین است، پروردگارت می‌گوید: (این کلیدها را بگیر و با آنها قفل‌های گنجینه‌های زمین را) بازکن، و آنچه خواهی از آنها برای خود برگیر، بی‌آن‌که چیزی از مقام ارجمندت نزد من، کم‌شود. پیامبر: الدنیا دارمن لا دارله، و لها یجمع من لا عقل له :دنیا خانه کسی است که خانه ندارد، و آن‌کس که خرد ندارد، (ثروت) دنیا را برای خود انباشته‌می‌کند. فرشته: سوگند به خداوندی که تو را به پیامبری، مبعوث نمود، من این سخن را از فرشته‌ای که در آسمان چهارم، شنیدم می‌گفت، درآن‌هنگام که کلیدها به من داده‌شد. https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) خشم رسول خدا(ص) به ثروتمند متکبر سرمایه‌داری با لباس فاخر و پاکیزه‌ای که پوشیده‌بود، به‌حضور رسول خدا (ص) آمد، و نزدیک آن حضرت نشست، سپس فقیری با لباس چرکینی که درتن داشت، واردشد، و کنار آن مرد سرمایه‌دار نشست. سرمایه‌دار، فوراً لباس خود را کشید(و خود را جمع کرد و جدای از فقیر قرارداد) رسول خدا(ص) (که از این عمل مغرورانه سرمایه‌دار، سخت به‌خشم آمده‌بود، به او روکرد و) فرمود: آیا ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: آیا ترسیدی از ثروت تو به او چیزی برسد؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: آیا ترسیدی، لباست از لباس او، چرکین شود؟ سرمایه دار: نه. پیامبر: پس چرا این‌گونه از او دورشدی؟ سرمایه‌دار: ای رسول خدا! من هم‌دمی(شیطانی) دارم که هرکار زشتی را به‌نظرم، زیبا جلوه می‌دهد، و هرزیبائی را زشت وانمود می‌کند(اکنون برای جبران این گناه) نصف مالم را برای این فقیر قراردهم. پیامبر(ص) به فقیر فرمود: آیا نصف مال او را می‌پذیری؟ فقیر: نه. سرمایه‌دار: چرا؟ فقیر: اخاف ان یدخلنی مادخلک: می‌ترسم من نیز مانند تو مغرور گردم، و روحیه من هم مانند تو بشود. https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 حکم قرآن، همیشه زنده است ابوبصیر می‌گوید: در محضر امام صادق (ع) بودم و عرض کردم منظور از این آیه چیست که خداوند می‌فرماید: انما انت منذر ولکل قوم هاد :همانا توئی بیم‌دهنده، و برای هرگروهی، رهبری می‌باشد (رعد -۷) امام صادق: منظور از بیم‌دهنده، رسول خدا پیامبر اسلام (ص) است، و منظور از رهبر، علی (ع) است، آنگاه فرمود: آیا امروز رهبری هست؟ ابوبصیر: آری فدایت گردم، همواره در میان شما خاندان، رهبری بوده و یکی‌پس‌ازدیگری آمده‌اند و رفته‌اند و اکنون رهبری به شما رسیده‌است. امام صادق: ای ابا محمد! خدا تو را رحمت کند (درست گفتی زیرا) اگر بنا بود آیه‌ای از قرآن در شأن شخصی نازل گردد (مثل آیه فوق که در شأن پیامبر(ص) و علی (ع) نازل شده) و وقتی که آن شخص بمیرد، آن آیه هم بمیرد (و مصداقی نداشته‌باشد) و در نتیجه قرآن مرده است: ولکنه حی یجری فیمن بقی کما جری فیمن مضی :ولی قرآن، همیشه زنده تاریخ است که (فرمان آن) بر بازماندگان جریان دارد، چنان‌که بر گذشتگان جریان داشت. https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 بیزاری امام صادق(ع) از غلو کنندگان سدیر یکی از شاگردان امام صادق(ع) نزد آن حضرت آمد و گفت: گروهی معتقدند که شما خدا و معبود هستید، و برای این عقیده خود به این آیه(84 سوره زخرف) استدلال می‌کنند. و هو الذی فی السماء و فی الارض اله :او معبودی است که هم در آسمان خدا است، هم در زمین (یعنی شما خدا و معبودی روی زمین هستید). امام صادق: ای سدیر! شنوائی، بینائی، پوست، گوشت، خون و موی من از این گروه بیزار است، و خدا از آنها بیزار است، این گروه در دین من و در دین پدران من نیستند، خداوند در روز قیامت مرا با آنها جمع نکند مگر اینکه نسبت به آنها خشمگین است. سدیر: در نزد ما گروهی هستند که معتقدند شما پیغمبران خدا هستید، و برای عقیده خود، این آیه (54 مؤمنون) قرآن را می خوانند: یا ایها الرسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحاً انی بما تعملون علیم :ای رسولان، از چیزهای پاکیزه بخورید، و کار شایسته کنید که من به رفتار شما آگاهم. امام صادق: ای سدیر! گوش، چشم، مو، پوست، گوشت و خون من از آنها بیزار است و خداوند و رسولش از آنها بیزارند، آنها از دین من و دین پدرانم، خارج هستند، خداوند در قیامت مرا با آنها جمع نکند مگر اینکه نسبت به آنها خشمگین می باشد. سدیر: پس شما کیستید، و در چه سطحی قرار دارید؟ امام صادق: ما مخزن علم خدا، و ترجمه کننده امر خدا، هستیم، ما معصوم می‌باشیم، خداوند به انسانها فرمان داده که از امر ما اطاعت کنند، و از نافرمانی ها ما نهی کرده‌است، ما حجت رسا و کامل از طرف خدا بر تمام مخلوقات زیر آسمان و روی زمین می‌باشیم https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅یا رب‌العالمین بر محمدامین و اهل بیتش درود بفرست🌱🌸 ایام میلاد پیامبر اکرم صلوات الله علیه و امام جعفر صادق علیه‌السلام مبارک🌹
呜儒濆庆溷且蹄阱叔亚錆موسیقی.mp3
872.8K
🔹نبی مکرم اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتّصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق‌العاده، طراز اول و بی‌نظیر است. ▪بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000806_42640_192k.mp3
3.71M
🔹کلیپ صوتی خدای متعال فرمود: « اِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ‌ عَظیم»قریب به بیست جا خطاب به پیغمبر، امر به صبر شده: «فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّک»ما ادّعا میکنیم مسلمانیم، ادّعا میکنیم جمهوری اسلامی هستیم، باید اسلامی باشیم‌. ▪بیانات در دیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام ۱۴۰۰/۰۸/۰۲ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ روزي پيامبر (ص) از ائمه خاندان خود براي سلمان صحبت مي فرمود، وقتي به نام حضرت مهدي (ع) رسيد، سلمان براي شناخت و ديدار او بي تابي کرد؛ پيامبر (ص) به او فرمود: تو و کساني همچون تو و هر کس که او را با حقيقت ايمان دوست بدارد، او را درک خواهد نمود. سلمان گفت: خدا را بسيار شکرکردم و گفتم: اي رسول خدا! آيا من تا زمان او زنده خواهم ماند؟ پيامبر (ص) پاسخ مستقيمي به اين سوال نداد و اين آيه را تلاوت فرمود: پس آنگاه که وعده نخستين آن دو (فساد) فرا رسد بندگاني از خود را که جنگاوراني نيرومندند بر شما برانگيزيم تا (براي تعقيب شما) داخل خانه ها را جستجو کنند و اين وعده انجام شدني است.(سوره آسراء آیه 5) 📚تفسير البرهان 7/320/8096، دلائل الائمه 447/424، بحارالانوار 15/9/9، المحجة 168 🌹از اين گفتگو فهميده‌مي‌شود که پيامبر (ص) از نسل‌هاي مجاهدي از قوم سلمان سخن مي‌گفته‌است که از مشرق زمين به‌پامي‌خيزند و زمينه استقرار حکومت حضرت مهدي (ع) را فراهم مي‌نمايند و مصداق اين حديث شريف نبوي هستند که فرمود: جماعتي از مشرق زمين قيام مي کنند و زمينه را براي حکومت مهدي (ع) فراهم مي نمايند. 📚سنن ابن ماجه 2/4088؛ البدء و التاريخ 2/174؛ مجمع الزوائد 7/318؛ الحاوي للفتاوي 2/60 و نهايه البدايه 1/41 @Dastanqm
🌸 لوح | چهار هزار شاگرد در شرایط اختناق ♦️ رهبرمعظم انقلاب: غالباً تصوّر میشود که علیه‌السّلام بر روى یک منبر مى‌نشست و چهار هزار نفر جمع میشدند. اما این‌جورى نبوده. چهار هزار نفر در طول عمر طولانىِ امام بتدریج خدمتشان رسیده‌اند. این‌جور نبود که خلفا‌ اجازه میدادند که امام بنشیند و حرف بزند. عمر امام یک عمر آرام و راحت نبوده است. منبع:کتاب همرزمان حسین علیه‌السلام 🔺 پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ولادت حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام، پوستر «چهار هزار شاگرد در شرایط اختناق» را منتشر می‌کند. 📥 دسترسی به نسخه قابل چاپ و ارسال نظر: http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=38410
🔴 شرط قیام عصر در بیان امام صادق علیه السلام 🔵 شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی‌کنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی‌که بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، 🔺 در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالی‌که یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ... هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. 🔹 امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او پرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد: «از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا می‌شود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک‌ نفر هم نیست. 🔶 امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم. 📚 بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳
20334345727438.mp3
7.48M
😍 والا محمّد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ❤️ ما قطره‌ای به دریا 🌊 دریا محمد(ص) است 💚 صلی الله علیه وآله وسلم علیه السلام💚
✍️ ابوبصير از امام باقر (ع) روايت می‌كند كه فرمودند: 1️⃣ چون پيامبر اکرم (ص) به‌دنيا آمد مردى [یهودی] از اهل كتاب نزد جمعى از كه در ميان آن‌ها: هشام بن مغيره، وليد بن مغيرة، عاص بن هشام، ابو وجزة بن أبى عمرو بن امية و عتبة بن ربيعة بودند آمده و گفت: آیا ديشب در ميان شما نوزادى به‌دنيا آمده؟ گفتند: نه، گفت: پس چنين نوزادى بايد در به‌دنيا آمده باشد و نامش است، و خالى در بدن دارد كه رنگش چون خز خاكسترى است [منظور «مُهر نبوت» است] و نابودى و به‌دست او است، و به‌خدا اى گروه قريش اين مولود نصيب شما نشده است! 2️⃣ قریشیان (كه اين سخن را شنيدند) از نزد آن مرد پراكنده شده به جست‌وجو پرداختند و اطلاع پيدا كردند كه در خانهٔ بن عبدالمطلب نوزادى به‌دنيا آمده است. پس به‌دنبال آن گشتند و او را ديدند و گفتند: چرا، به‌خدا قسم که در ميان ما پسرى به‌دنيا آمده است. پرسيد: آيا پيش از آن‌كه من به شما بگويم يا بعد از آن به‌دنيا آمده‌؟ گفتند: پيش از آن‌كه آن سخن را به ما بگوئى، گفت: مرا پيش او ببريد تا او را ببينم. 3️⃣ آن‌ها نزد مادر آن حضرت (آمنه) آمدند و گفتند: پسرت را بياور تا ما او را ببينيم، آمنه گفت: به‌خدا اين فرزند من وقتى به‌دنيا آمد مانند بچه‌هاى ديگر نبود، او دو دست خود را به زمين نهاد و سر به‌سوى آسمان بلند كرد و بدان نگريست سپس نورى از او ساطع گشت كه من كاخ‌هاى بصرى را [شهرى در سرحد شام] مشاهده كردم و شنيدم هاتفى در هوا می‌گفت: همانا تو سَروَر مردم را زادى، و چون او را بر زمين نهادى بگو: او را از شرّ هر حسودى به خداى يگانه پناه دادم، و نامش را بگذار. 4️⃣ یهودی گفت: او را بياور، و چون آمنه آن حضرت را آورد آن مرد او را نگريست و برگردانيد و چون آن خال [مهر نبوت] را در ميان دو شانه‌اش ديد بيهوش شده روى زمين افتاد، قريش آن حضرت را گرفته به مادرش دادند و گفتند: خدا اين فرزند را بر تو مبارک سازد. 5️⃣ همين كه از نزد [س] بيرون رفتند آن مرد به هوش آمد، به او گفتند: واى بر تو! اين چه حالى بود كه به تو دست داد؟ گفت: نبوت تا روز قيامت از بين رفت، به‌خدا اين کودک همان كسى است كه آن‌ها را نابود سازد، قريش از اين سخن خوشحال شدند، آن مرد كه خوشحالى قريش را ديد به آن‌ها گفت: شادمان شديد؟! به‌خدا سوگند چنان حمله و يورشى بر شما بَرَد [و بر شما مسلط شود] كه اهل شرق و غرب زمين از آن یاد كنند!
📚 منابع حدیث: 1️⃣ الکافی، ج۸، ص۳۰۰ 2️⃣ الأمالی (للشیخ الطوسی)، ص۱۴۵ 3️⃣ بحارالأنوار، ج۱۵، صفحات۲۹۴و۲۷۱و۲۶۰ 4️⃣ الوافی، ج۲۶، ص۳۵۹ 5️⃣ اثبات الهداة، ج۱، ص۱۹۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام خبر امام کاظم از آینده ✅ ابوخالد می‌گوید: مهدی عباسی (سومین خلیفه عباسی) دستور جلب امام کاظم (ع) را داده‌بود و مأمورین او، آن حضرت را (از مدینه به بغداد) نزد او می‌بردند، در منزل‌گاه زباله من با آن حضرت سخن می‌گفتم، به من فرمود: چرا اندوه‌گین هستی؟ گفتم: چگونه اندوهگین نباشم با اینکه شما را نزد این طاغوت (مهدی عباسی) می‌بردند و نمی‌دانم چه بر سرت می‌آید؟ فرمود: در این سفر آسیبی به من نمی‌رسد، وقتی که فلان ماه فرارسید در فلان‌روز و فلان‌مکان خود را به من برسان. من دقیقه‌شماری می‌کردم تا آن‌روز فرارسید، درهمان‌روز خود را به آن‌محل رساندم، نزدیک بود خورشید غروب کند، دیدم از امام کاظم (ع) خبری نیست، شیطان در دلم وسوسه کرد و ترسیدم درمورد سخن امام (که فلان‌ساعت در فلان‌جا با من ملاقات کن) شک نمایم، که ناگاه چشمم به یک سیاهی خورد، که از سوی عراق می‌آمد، جلو رفتم دیدم امام کاظم (ع) جلو قافله بر استری سوار شده‌است و به من فرمود: ایابا خالد! گفتم: بله، ای پسر رسول خدا! فرمود: (لا تشکن ود الشیطان انک شککت: البته شک نکن، زیرا شیطان دوست دارد که شک کنی). عرض کردم: شکر خدا را که شما را از گزند طاغوت حفظ کرد. فرمود: مرا بار دیگر به‌سوی آنها بازمی‌گردانند، که در این بازگشت خلاص نشوم (و با این سخن اشاره به دست‌گیری خود به دستور هارون نمود، که در زندان او، به‌شهادت خواهدرسید). (274) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام مسلمان شدن مسیحی آگاه در محضر امام کاظم (ع) ✅ یک نفر مسیحی (دانشمند و کنجکاو) به محضر امام کاظم (ع) آمد و گفت: سی سال است که از پروردگارم خواسته‌ام تا مرا به بهترین دین‌ها و به ممتازترین بندگان خود، هدایت نماید تا آنکه شبی در عالم خواب، شخصی مرا به مردی (به نام مطروان) که در (علیای دمشق) سکونت داشت معرفی کرد، نزد او رفتم، پس از گفتگو، گفت: (اگر علم اسلام، تورات، انجیل و تمام کتاب‌های آسمانی و اخبار را می‌خواهی به مدینه برو و در آنجا بپرس (موسی بن جعفر) کیست، وقتی به خدمتش رسیدی، بگو که فلان کسی در علیای دمشق سلام رسانید و مرا به‌سوی تو فرستاده‌است … هرچه خواهی در نزد او است … ). ✳️ مرد مسیحی، به مدینه مسافرت کرد و سر انجام به محضر امام کاظم (ع) رسید و سرگذشت و خواب خود را بیان کرد و گفت: مطروان که مرا نزد شما فرستاده، سلام برسانید، آنگاه گفت: (اگر اجازه بدهی تکفیر کنم (یعنی تواضع مخصوصی که در برابر سلاطین می‌نمایند و اندکی خم می‌شوند و ...). من ترسیدم که مبادا او از جاسوسان منصور دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) باشد، زیرا منصور در مدینه جاسوس‌های زیادی داشت تا حرکات شیعیان را تحت‌نظر بگیرند و گزارش دهند، که اگر شیعیان به امامت شخصی قائل شدند، منصور گردن آن شخص را بزند، از این رو به مؤمن الطاق گفتم: از این دورتر بایست، زیرا در مورد خودم و تو، احساس خطر می‌کنم، این پیرمرد مرا می‌خواهد نه تو را، مؤمن الطاق اندکی از من دور شد و من دنبال آن پیرمرد ناشناس حرکت کردم و ترسان و هراسان در پشت‌سر او می رفتم، تا اینکه مرا به در خانه امام کاظم (ع) برد و خودش رفت و مرا تنها گذاشت. ناگاه خادم امام، بیرون آمد و گفت: بفرما، من وارد خانه امام کاظم (ع) شدم، همین‌که آن‌حضرت را دیدم، بی‌آنکه چیزی بگویم، فرمود: (نه به سوی مرحبه و نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله، بلکه به سوی من، به سوی من بیا). هشام: قربانت گردم پدرت از دنیا رفت؟ امام کاظم: آری. هشام: وفات کرد یا او را با شمشیر کشتند. امام کاظم: آری (وفات کرد) هشام: امام ما بعد از او کیست؟ امام کاظم: اگر خدا بخواهد تا تو را هدایت نماید، هدایت خواهد کرد. هشام: فدایت شوم، عبدالله (برادرت) معتقد است که، امام بعد از پدرش او است. امام کاظم: عبدالله می‌خواهد خدا عبادت نشود. هشام: قربانت گردم، امام بعد از امام صادق (ع) کیست؟ امام کاظم: اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد. هشام: آیا آن امام شما هستید؟ امام کاظم: نه، من این سخن را نمی‌گویم. هشام، شیوه سؤال کردن خود را عوض کرد و این بار، از امام کاظم (ع) چنین پرسید: (آیا شما امام دارید؟) امام کاظم: نه. هشام: در یافتم که او خودش امام است، در این هنگام، شکوه عظیمی از او بر دلم افتاد که عظمت آن را جز خدا نداند، همانگونه که شکوه امام صادق (ع) بر دلم می افتاد. هشام: آیا همانگونه که از پدرت مسائلی می پرسیدم، از شما نیز بپرسم. امام کاظم (ع): آنچه می خواهی بپرس، تا آگاهی یابی، ولی موضوع را بپوشان که نتیجه فاش نمودن آن، سر بریدن است (اشاره به سانسور و خفقان حکومت طاغوتی منصور دوانیقی). هشام می‌گوید: آنچه مسأله داشتم سؤال کردم و او پاسخ داد، امام کاظم (ع) را دریای ژرف و بی‍کران علم و معرفت یافتم، به او عرض کردم: (شیعیان پدرت سرگردان هستند، اگر اجازه بفرمائی با تعهد به پوشاندن موضوع، که از من گرفتی، با شیعیان تماس بگیرم و آنها را به سوی امامت شما راهنمائی نمایم. امام کاظم: هرکدام از شیعیان را که دیدی دارای رشد و استقامت و هشیاری است، جریان را به او بگو و با او شرط کن که موضوع را مخفی بدارد، که نتیجه فاش کردن، سربریدن است - و با دست اشاره به گلو کرد. هشام: من از نزد آن حضرت بیرون آمدم و خود را به نزد مؤمن الطاق رساندم، به من گفت: چه خبر؟ گفتم: هدایت بود و ماجرا را برایش بیان کردم، سپس جریان را به فضیل و ابو بصیر گفتم، آنها نیز به حضور امام کاظم (ع) رسیدند و سؤالاتی کردند و جواب صحیح شنیدند و به امامتش معتقد شدند، سپس هرکسی از مردم به حضورش رفت، امامتش را پذیرفت، جز طائفه عمار (ساباطی) و اصحاب او. و اطراف (عبدالله افطح) کم‌کم خلوت شد، او علت را پرسید، گفتند: (هشام بن سالم) مردم را از پیرامون تو پراکنده نموده است، عبدالله چندنفر از مریدهایش را مأمور کرده‌بود تا مرا کتک بزنند. (287) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا