eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
اخیراً گفته شده است که در عصر امامان، زنان منسوب به امامان یا زنان مراجعه کننده به ایشان، در محضر این بزرگواران حجاب را رعایت نمی کردند. سپس نتیجه گیری شده است که امروز هم نباید برای ورود زنان به حرم ائمه و مشاهد مشرفه، پوشیدن چادر را الزامی کرد. برای اینکه معلوم شود وضعیت زنان در عصر ائمه چگونه بود، به گزارش های راویان که با اهل بیت علیهم السلام معاشرت تنگاتنگی داشتند، سری می زنیم تا واقعیت روشن شود. 1️⃣ رعایت حجاب در محضر ائمه حتی ازسوی زنانی که حجاب بر آنها واجب نبود ✔️ حَبابه والبیه از زنان دانشمند بود که از زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام فعالیت علمی داشته است. در زمان امام سجاد علیه السلام در اثر دعایی که ایشان برایش کرد، جوانی‌اش را بازیافت و طول عمری استثنایی پیداکرد. او در زمان امام صادق علیه السلام بانوی بسیار مسنی بود. طبق آیه قرآن، رعایت حجاب حداکثری بر زنان مسن واجب نیست اما بااین‌حال، این‎بانوی‌بسیارمسن در محضر امام صادق علیه السلام با حجاب کامل حاضر می‌شد و سؤال‌هایش را از ایشان می‌پرسید. ☑️ روزی در منزل امام صادق علیه السلام از بیماری خود سخن گفت. امام علیه السلام ابتدا برایش دعا کردند، آن‌گاه فرمودند: حالا به اتاق زنانه برو تا خانم‌ها نگاه‌کنند ببینند بدنت خوب شده یا خیر (فَقَالَ ادْخُلِی دَارَ النِّسَاءِ حَتَّی تَنْظُرِینَ إِلَی جسدک)، حبابه به اتاق زنانه رفت و لباسش را کنار زد و دیدند هیچ‌اثری از بیماری باقی‌نمانده‌است (بحار الانوار؛ ج 47 ص 121). سخنان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام👇 https://eitaa.com/nahgolbalagh داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
تطبیق سال سرد با زلزله درامرظهور.mp3
794.2K
⁉️آیا سالی سرد و پر از زلزله طبق روایاتی از امام صادق (ع)را میتوان در زمینه ظهور تطبیق داد ؟ ⭕️پاسخ: ابراهیم_افشاری
14-39.Zumar.68-69.mp3
4.11M
سوره زمر آیه ۶۸ تا ۶۹ / متلاشی‌شدن جهان بایک‌صوت: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَىٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ ﴿٦٨﴾ و در صور دمیده‌می‌شود، پس هرکه در آسمان‌ها و زمین است می‌میرد، مگر کسی را که خدا بخواهد، آن‌گاه باردیگر در صور دمیده‌می‌شود، ناگاه همه آنان برپای ایستاده [مات و مبهوت به‌هرسو] می‌نگرند [که سرانجام کارشان چه‌خواهدشد!] وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿٦٩﴾ و زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود، و کتاب [اعمال] را می‌نهند، و پیامبران و گواهان را بیاورند ومیانشانم به‌حقّ‌وراستی داوری‌شود، وآنان موردستم قرارنمی‌گیرند؛ معجزه‌ی پیامبر در ایتا👇 https://eitaa.com/moejezeyepeyambar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
آيه ۷۰ تا ۷۲ سوره زمر، خلود در جهنم: وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿٧٠﴾ و به‌هرکسی آنچه را انجام‌داده‌است، به‌طورکامل داده‌شود و او به کارهایی که انجام می‌دهند، داناتر است. وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا ۚ قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿٧١﴾ و کافران گروه‌گروه به دوزخ رانده‌می‌شوند، چون به دوزخ رسند درهایش گشوده‌شود و نگه‌بانانش به آنان گویند: آیا پیامبرانی از جنس خودتان به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و شما را به دیدار این روزتان بیم دهند؟ گویند: آری، [آمدند] ولی فرمان عذاب بر کافران محقق و ثابت شده‌است. قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۖ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴿٧٢﴾ [به آنان] گویند: از درهای دوزخ درآیید در حالی که در آن جاودانه‌اید؛ پس جای‌گاه متکبران چه‌بدجای‌گاهی است؛ معجزه‌ی پیامبر در ایتا👇 https://eitaa.com/moejezeyepeyambar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
آیه ۷۳ تا ۷۵ آیات پایانی سوره زمر، عرش جای‌گاه فرشتگان‏: وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿٧٣﴾ و کسانی‌که از پروردگارشان پرواکردند گروه‌گروه به بهشت رانده‌می‌شوند، چون به آن رسند درحالی‌که درهایش ازپیش گشوده‌شده‌است، نگه‌بانانش به آنان گویند: سلام بر شما، پاکیزه و نیکو شدید، پس وارد آن شوید که [در آن] جاودانه‌اید. وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ ۖ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿٧٤﴾ می‌گویند: همه ستایش‌ها ویژه خداست که درباره ما به وعده‌اش وفا کرد، و زمین [بهشت] را به‌ما میراث داد که هرجای از بهشت را بخواهیم، جای خود قرارمی‌دهیم. چه‌نیکوست پاداش عمل‌کنندگان. وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ۖ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٧٥﴾ و فرشتگان را می‌بینی که پیرامون عرش حلقه زده‌اند، پروردگارشان را همراه ستایش تسبیح می‌گویند، و در میان اهل محشر به‌حق داوری شود، و [پس‌از پایان کار قیامت] گویند: همه ستایش‌ها ویژه خداست که پروردگار جهانیان است. معجزه‌ی پیامبر در ایتا👇 https://eitaa.com/moejezeyepeyambar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اجباری و اختیاری بودن رجعت.mp3
991.8K
⁉️ایا رجعت مومنین اجباری میباشد یا اختیاری ؟واینکه ضرورت این رجعت درباره چیست ؟ ⭕️پاسخ: ابراهیم_افشاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‌های قرآنی و مذهبی
اخیراً گفته شده است که در عصر امامان، زنان منسوب به امامان یا زنان مراجعه کننده به ایشان، در محضر این بزرگواران حجاب را رعایت نمی کردند. سپس نتیجه گیری شده است که امروز هم نباید برای ورود زنان به حرم ائمه و مشاهد مشرفه، پوشیدن چادر را الزامی کرد. برای اینکه معلوم شود وضعیت زنان در عصر ائمه چگونه بود، به گزارش های راویان که با اهل بیت علیهم السلام معاشرت تنگاتنگی داشتند، سری می زنیم تا واقعیت روشن شود. 2️⃣ حریم اتاق زنانه و مردانه در منزل ائمه علیهم السلام ✔️ در منزل ائمه یک اتاق به دارالرجال معروف بود که ملاقات‌های ائمه با مردان یا اسکان مهمانانشان در آن اتاق انجام می‌شد و اتاق (یا اتاق‌های) دیگری وجود داشت که به دارالنساء معروف بود و زنان اهل‌بیت در آن‌جا بودند. گاه پیش می‌آمد که در دارالرجال مثلاً مجلسی مانند مجلس مرثیه‎خوانی منعقد و لازم می‌شد که زنان اهل‌بیت نیز در آن مجلس شرکت کنند. در چنین موقعیتی، پرده‌ای وجود داشت که زنان اهل‌بیت علیهم السلام در ورای آن پرده مستقر می‌شدند و مرثیه‌خوانی را می‌شنیدند. ☑️ سفیان عبدی شاعر اهل بیت علیهم السلام به منزل امام صادق علیه السلام آمده‌بود و مرثیه می‌خواند. وقتی مرثیه او به جاهای حساس و جان‌گداز رسید، حضرت فرمودند دخترم را صدا بزنید تا بیاید و بشنود که بر سر اجدادش چه مصیبت‌هایی آمده‌است! دختر امام علیه السلام آمد و پشت پرده نشست (فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ السِّتْر) و مرثیه را که شنید صیحه زد و. . . (الکافی، ج 15، ص: 496). بشارت در ایتا https://eitaa.com/besharat_ir بشارت در بله👇 https://ble.ir/besharat12 داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام مادر امام کاظم (ع) بانوئی ستوده و پسندیده ✅حمَیده یکی از همسران امام کاظم (ع) بود، آن حضرت در شأن او فرمود: حمیده از پلیدی‌ها پاک است مانند شمش طلا، فرشتگان همواره او را نگهداری کردند تا به من رسید و این نگهداری از این رو بود که خداوند نسبت به من و حجت بعد از من عنایت فرمود. (272) جریان ازدواج امام صادق (ع) با او از این قرار بود👇 ابن عکاشه اسدی به حضور امام باقر (ع) آمد و عرض کرد: با اینکه ابو عبدالله (امام صادق (ع) به سن ازدواج رسیده چرا برایش زن نمی‌گیرید؟ امام باقر (ع) که برابرش کیسه مهر کرده‌ای بود، فرمود: (به‌زودی برده‌فروشی از اهل بربر می‌آید و در سرای میمون وارد می‌شود و با این کیسه پول، از او دختری برای ابوعبدالله، خریداری می‌کنم). مدتی گذشت، به حضور امام باقر (ع) رفتم، فرمود: (می‌خواهید به شما در مورد آن برده‌فروشی که گفتم خبر دهم، او آمده است، این کیسه پول را بردارید و بروید دختری را از او خریداری کنید). ابن عکاشه می‌گوید: من (همراه یک یا چند نفر) نزد آن برده‌فروش رفتیم و مطالبه خرید دختر کردیم، او کفت: هرچه داشتم فروختم، جز دو دختر که هر دو بیمار هستند، حال یکی از آنها بهتر است. گفتم: آنها را بیرون بیاور تا بنگریم، آنها را بیرون آورد، گفتم: این دختر بهتر را چند می‌فروشی؟ گفت: هفتاد دینار. گفتیم: تخفیف بده. گفت: هیچ کمتر نمی‌فروشم. گفتیم: ما او را به همین کیسه پول می‌خریم هرچه که داشت. شخصی که موی سر و صورتش سفید بود، نزد برده‌فروش بود، به ما گفت از او سؤالاتی کرد و او پاسخ داد، از جمله گفت: خداوند پیرمردی را گماشت، که در همه جا مرا از خطرات حفظ کرد … آنگاه امام باقر (ع) به فرزندش جعفربن محمد (امام صادق) رو کرد و فرمود: (یا جعفر خذها الیک: ای جعفر این دختر را با خودت ببر). به این ترتیب حمیده همسر امام صادق (ع) گردید و بهترین شخص روی زمین حضرت موسی بن جعفر (ع) از او متولد شد. (273) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام مسلمان شدن مسیحی آگاه در محضر امام کاظم (ع) ✅ یک نفر مسیحی (دانشمند و کنجکاو) به محضر امام کاظم (ع) آمد و گفت: سی سال است که از پروردگارم خواسته‌ام تا مرا به بهترین دین‌ها و به ممتازترین بندگان خود، هدایت نماید تا آنکه شبی در عالم خواب، شخصی مرا به مردی (به نام مطروان) که در (علیای دمشق) سکونت داشت معرفی کرد، نزد او رفتم، پس از گفتگو، گفت: (اگر علم اسلام، تورات، انجیل و تمام کتاب‌های آسمانی و اخبار را می‌خواهی به مدینه برو و در آنجا بپرس (موسی بن جعفر) کیست، وقتی به خدمتش رسیدی، بگو که فلان کسی در علیای دمشق سلام رسانید و مرا به‌سوی تو فرستاده‌است … هرچه خواهی در نزد او است … ). ✳️ مرد مسیحی، به مدینه مسافرت کرد و سر انجام به محضر امام کاظم (ع) رسید و سرگذشت و خواب خود را بیان کرد و گفت: مطروان که مرا نزد شما فرستاده، سلام برسانید، آنگاه گفت: (اگر اجازه بدهی تکفیر کنم (یعنی تواضع مخصوصی که در برابر سلاطین می‌نمایند و اندکی خم می‌شوند و ...). من ترسیدم که مبادا او از جاسوسان منصور دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) باشد، زیرا منصور در مدینه جاسوس‌های زیادی داشت تا حرکات شیعیان را تحت‌نظر بگیرند و گزارش دهند، که اگر شیعیان به امامت شخصی قائل شدند، منصور گردن آن شخص را بزند، از این رو به مؤمن الطاق گفتم: از این دورتر بایست، زیرا در مورد خودم و تو، احساس خطر می‌کنم، این پیرمرد مرا می‌خواهد نه تو را، مؤمن الطاق اندکی از من دور شد و من دنبال آن پیرمرد ناشناس حرکت کردم و ترسان و هراسان در پشت‌سر او می رفتم، تا اینکه مرا به در خانه امام کاظم (ع) برد و خودش رفت و مرا تنها گذاشت. ناگاه خادم امام، بیرون آمد و گفت: بفرما، من وارد خانه امام کاظم (ع) شدم، همین‌که آن‌حضرت را دیدم، بی‌آنکه چیزی بگویم، فرمود: (نه به سوی مرحبه و نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله، بلکه به سوی من، به سوی من بیا). هشام: قربانت گردم پدرت از دنیا رفت؟ امام کاظم: آری. هشام: وفات کرد یا او را با شمشیر کشتند. امام کاظم: آری (وفات کرد) هشام: امام ما بعد از او کیست؟ امام کاظم: اگر خدا بخواهد تا تو را هدایت نماید، هدایت خواهد کرد. هشام: فدایت شوم، عبدالله (برادرت) معتقد است که، امام بعد از پدرش او است. امام کاظم: عبدالله می‌خواهد خدا عبادت نشود. هشام: قربانت گردم، امام بعد از امام صادق (ع) کیست؟ امام کاظم: اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد. هشام: آیا آن امام شما هستید؟ امام کاظم: نه، من این سخن را نمی‌گویم. هشام، شیوه سؤال کردن خود را عوض کرد و این بار، از امام کاظم (ع) چنین پرسید: (آیا شما امام دارید؟) امام کاظم: نه. هشام: در یافتم که او خودش امام است، در این هنگام، شکوه عظیمی از او بر دلم افتاد که عظمت آن را جز خدا نداند، همانگونه که شکوه امام صادق (ع) بر دلم می افتاد. هشام: آیا همانگونه که از پدرت مسائلی می پرسیدم، از شما نیز بپرسم. امام کاظم (ع): آنچه می خواهی بپرس، تا آگاهی یابی، ولی موضوع را بپوشان که نتیجه فاش نمودن آن، سر بریدن است (اشاره به سانسور و خفقان حکومت طاغوتی منصور دوانیقی). هشام می‌گوید: آنچه مسأله داشتم سؤال کردم و او پاسخ داد، امام کاظم (ع) را دریای ژرف و بی‍کران علم و معرفت یافتم، به او عرض کردم: (شیعیان پدرت سرگردان هستند، اگر اجازه بفرمائی با تعهد به پوشاندن موضوع، که از من گرفتی، با شیعیان تماس بگیرم و آنها را به سوی امامت شما راهنمائی نمایم. امام کاظم: هرکدام از شیعیان را که دیدی دارای رشد و استقامت و هشیاری است، جریان را به او بگو و با او شرط کن که موضوع را مخفی بدارد، که نتیجه فاش کردن، سربریدن است - و با دست اشاره به گلو کرد. هشام: من از نزد آن حضرت بیرون آمدم و خود را به نزد مؤمن الطاق رساندم، به من گفت: چه خبر؟ گفتم: هدایت بود و ماجرا را برایش بیان کردم، سپس جریان را به فضیل و ابو بصیر گفتم، آنها نیز به حضور امام کاظم (ع) رسیدند و سؤالاتی کردند و جواب صحیح شنیدند و به امامتش معتقد شدند، سپس هرکسی از مردم به حضورش رفت، امامتش را پذیرفت، جز طائفه عمار (ساباطی) و اصحاب او. و اطراف (عبدالله افطح) کم‌کم خلوت شد، او علت را پرسید، گفتند: (هشام بن سالم) مردم را از پیرامون تو پراکنده نموده است، عبدالله چندنفر از مریدهایش را مأمور کرده‌بود تا مرا کتک بزنند. (287) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام آگاهی و تشیع زاهد جاهل با دیدن معجزه امام کاظم (ع) ✅ در عصر امام کاظم (ع) در مدینه، مردی بود بسیار پارسا و اهل عبادت و پایبند به دین، به طوری که طاغوت وقت، از او واهمه داشت، او آن‌چنان شجاع بود که گاهی به عنوان نهی از منکر به زمامداران قلدر زمانش، سخن درشت می‌گفت، ولی زمام‌دار، سخن درشت او را، به خاطر زهد و نیکو کاریش، تحمل می‌نمود، این شخص (حسن بن عبدالله) نام داشت، در عین آنکه صفات فوق را داشت، در آئین اهل تسنن بود و علی (ع) را چهارمین خلیفه رسول خدا (ص) می‌دانست. ✳️ روزی امام کاظم (ع) در مدینه، وارد مسجد شد، او را در مسجد دید، اشاره کرد نزد من بیا، او نزد امام کاظم (ع) آمد، بین امام و او گفتگوی ذیل، انجام گرفت: امام کاظم: من شیوه عبادت و زهد و نهی از منکر و … تو را دوست دارم، ولی تو معرفت (آگاهی و شناخت) نداری، برو معرفت بیاموز. حسین بن علی: معرفت چیست؟ امام کاظم: برو مسائل را به‌طور عمیق بفهم و احادیث را بیاموز. حسن بن علی: احادیث را از چه کسی بیاموزم؟ امام کاظم: از فقهای مدینه بیاموز، سپس آن را نزد من بخوان. حسن رفت و احادیث را از فقهای مدینه آموخت و به حضور امام کاظم آمد و آنها را خواند. امام کاظم: تمام این احادیث را که تو آموخته‌ای، بی‌اساس است، برو معرفت بیاموز. حسن بن علی که احادیث را بر مبنای عقیده خود (اهل تسنن) به‌دست می‌آورد، پیوسته در انتظار آن بود تا معرفت را از محضر امام کاظم (ع) بیاموزد، روزی دید آن حضرت به سوی مزرعه خود می‌رفت، از فرصت استفاده کرد و در بین راه، خود را به محضر آن بزرگوار رسانید و عرض کرد: (قربانت گردم، من دربرابر خدا، با شما احتجاج و گله می‌کنم (ازاین‌رو که مرا به جای دیگر سوق می‌دهی و خودت به من معرفت نمی‌آموزی) مرا خودت به معرفت هدایت فرما). ❇️ امام کاظم (ع) وقتی که او را آماده یافت، ماجرای حوادث بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) را برای او شرح داد و تقابل آن دو نفر (ابوبکر و عمر) را با علی توضیح داد و حقانیت علی (ع) را برای او روشن کرد. حسن بن علی، تحت تأثیر بیان مستدل امام قرار گرفت و به امامت علی (ع) بعد از پیامبر (ص) معتقد گردید و سپس عرض کرد: امام بعد از امیرالمؤمنان علی (ع) اکنون کیست؟ امام کاظم (ع): اگر خبردهم می پذیری. حسن بن علی: آری می پذیرم. امام کاظم: اکنون، امام مردم، من هستم. 📌 حسن بن علی: از شما چیزی (معجزه‌ای) می‌خواهم، تا به وسیله آن بر مخالفان استدلال کنم. ❤️ امام کاظم: اشاره به درختی که در آنجا بود کرد و فرمود: برو نزد آن درخت و به او بگو: موسی بن جعفر (ع) می‌گوید (نزد من بیا). حسن بن علی: من نزد آن درخت رفتم و پیام امام را به او ابلاغ کردم، ناگهان دیدم آن درخت زمین را می‌شکافد و به‌پیش می‌آید، نزدیک آمد و در برابر امام کاظم (ع) ایستاد. امام کاظم (ع) به آن درخت اشاره کرد که برگرد، آن درخت بازگشت و سر جای خود قرار گرفت. ⭕️ در این هنگام، حسن بن علی به امامت امام کاظم (ع) معتقد شد و اعتراف کرد و از آن پس خاموشی را شیوه خود قرار داد و به عبادت پرداخت و کسی ندید که او سخن بگوید (288) به این ترتیب، معرفت آموخت و از آن پس عبادت‌هایش در پرتو معرفت، ارزش واقعی خود را بازیافت. داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام نمونه‌ای از بزرگواری و جوان‌مردی امام کاظم (ع) ✅ علی بن جعفر (برادر امام کاظم) می‌گوید: برای عمره ماه رجب در مکه بودیم که محمد بن اسماعیل بن امام صادق (برادر زاده امام کاظم) نزد من آمد و گفت: (عمو جان تصمیم دارم به بغداد مسافرت کنم، دوست دارم با عمویم موسی بن جعفر (ع) خداحافظی کنم، دلم می‌خواهد تو نیز هم‌راه من باشی). من با او به حضور امام کاظم رفتیم، دیدم امام کاظم (ع) پارچه رنگ‌کرده‌ای به گردنش بسته بود و پائین آستانه در نشست و من خم شدم و سرش را بوسیدم و عرض کردم: برادر زاده، (محمد بن اسماعیل) می‌خواهد به مسافرت برود، اینک آمده تا با شما خداحافظی کند. فرمود: بگو بیاید، من او را که در کنار ایستاده بود، صدا زدم، نزدیک آمد و سر حضرت را بوسید و گفت: (قربانت مرا سفارشی کن و به من پند و موعظه بفرما). امام کاظم (ع) به محمد بن اسماعیل فرمود: (اوصیک ان تتقی الله فی دمی: به تو سفارش می کنم که درباره خون من، از خدا بترسی) (و باعث ریختن خون من نگردی) محمد گفت: هرکس درباره تو بدی کند، به خودش می‌رسد، سپس برای بدخواه امام (ع) نفرین کرد. بار دیگر محمد، سر عمویش امام کاظم (ع) را بوسید و گفت (مرا موعظه کن) امام بار دیگر فرمود: (تو را سفارش می کنم که درباره خون من از خدا بترسی) او باز همان سخن را تکرار کرد و برای بار سوم، سر امام را بوسید و گفت: (ای عمو! مرا موعظه کن) امام کاظم برای سومین بار به او فرمود: (تو را درباره خون خودم سفارش می‌کنم که از خدا بترسی). محمد بن اسماعیل، باز بر بدخواه امام نفرین کرد. ♻️ علی بن جعفر می‌گوید: در این هنگام برادرم امام کاظم (ع) به من فرمود: اینجا باش، من ایستاده‌ام، حضرت به اندرون رفت و مرا صدا زد، نزدش رفتم، کیسه‌ای که محتوی صد دینار بود به من داد و گفت: این پول را به پسرت برادرت (محمد) بده، تا کمک خرجش در صفر باشد، دو کیسه دیگر نیز داد و فرمود: همه را به او بده. عرض کردم: (اگر طبق آنچه فرمودی، از او می‌ترسی، پس چرا او را بر ضد خود کمک می‌کنی؟) فرمود: هرگاه من صله‌رحم کنم، ولی او قطع‌رحم نماید، خدا رشته عمرش را قطع می‌کند، سپس سه‌هزاردرهم دیگر که در همیانی بود داد و فرمود: (به او بده). ❇️ علی بن جعفر می‌گوید: من نزد محمد بن اسماعیل رفتم، کیسه اول (صد دینار) را دادم، بسیار خوشحال شد و برای عمویش امام کاظم (ع) دعا کرد، کیسه دوم و سوم را دادم، به‌گونه‌ای خوشحال شد که گمان کردم دیگر به بغداد نمی‌رود، باز سیصد درهم به او دادم. ولی در عین حال او به بغداد نزد هارون رفت و گفت: (گمان نمی‌کردم در روی زمین دو خلیفه باشد، تا اینکه دیدم مردم به عمویم، موسی بن جعفر (ع) به عنوان خلافت، سلام می‌کنند) (و به این ترتیب سخن‌چینی کرد و هارون را بر ضد امام کاظم (ع) برانگیخت). هارون صد هزار درهم برای او فرستاد، ولی خداوند او را به بیماری (ذبحه) (درد شدید گلو شبیه دیفتری) گرفتار کرد، که نتوانست به یک درهمش بنگرد و آن را به مصرفش برساند، به این ترتیب مرد. (291) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام خبر امام کاظم از آینده ✅ ابوخالد می‌گوید: مهدی عباسی (سومین خلیفه عباسی) دستور جلب امام کاظم (ع) را داده‌بود و مأمورین او، آن حضرت را (از مدینه به بغداد) نزد او می‌بردند، در منزل‌گاه زباله من با آن حضرت سخن می‌گفتم، به من فرمود: چرا اندوه‌گین هستی؟ گفتم: چگونه اندوهگین نباشم با اینکه شما را نزد این طاغوت (مهدی عباسی) می‌بردند و نمی‌دانم چه بر سرت می‌آید؟ فرمود: در این سفر آسیبی به من نمی‌رسد، وقتی که فلان ماه فرارسید در فلان‌روز و فلان‌مکان خود را به من برسان. من دقیقه‌شماری می‌کردم تا آن‌روز فرارسید، درهمان‌روز خود را به آن‌محل رساندم، نزدیک بود خورشید غروب کند، دیدم از امام کاظم (ع) خبری نیست، شیطان در دلم وسوسه کرد و ترسیدم درمورد سخن امام (که فلان‌ساعت در فلان‌جا با من ملاقات کن) شک نمایم، که ناگاه چشمم به یک سیاهی خورد، که از سوی عراق می‌آمد، جلو رفتم دیدم امام کاظم (ع) جلو قافله بر استری سوار شده‌است و به من فرمود: ایابا خالد! گفتم: بله، ای پسر رسول خدا! فرمود: (لا تشکن ود الشیطان انک شککت: البته شک نکن، زیرا شیطان دوست دارد که شک کنی). عرض کردم: شکر خدا را که شما را از گزند طاغوت حفظ کرد. فرمود: مرا بار دیگر به‌سوی آنها بازمی‌گردانند، که در این بازگشت خلاص نشوم (و با این سخن اشاره به دست‌گیری خود به دستور هارون نمود، که در زندان او، به‌شهادت خواهدرسید). (274) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥درسی از امام کاظم علیه‌السلام ⭕️حاج شیخ حسین انصاریان 🌹@ist_gah_313🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/yhgZN مطيع امام کاظم عليه السلام علي بن يقطين وزير هارون رشيد - استاد بندانی نیشابوری «علی بن یقطین » از اصحاب برجسته امام کاظم علیه السلام و مورد اعتمادو از شیعیان پرهیزکار بود. و از کسانی است که حدیث امامت امام رضا علیه السلام را از پدر خود امام کاظم علیه السلام روایت کرده است. . وی، ارتباط محکمی با امام کاظم علیه السلام داشت، و با راهنمایی وارشاد آن حضرت به فریاد مظلومین می رسید. او در عین حال که وزیر هارون، شخص دوم ممکلت بود، اما در حقیقت، مطیع محض امام کاظم علیه السلام و شیعه آن حضرت بود. امام کاظم علیه السلام توانست با نفوذ دادن علی بن یقطین. در هیات حاکمه خلافت عباسی، تشکیلات منسجم خود را، تا قلب سنگرهای دشمن، گسترش داده وامید و تلاش و تحرک را در میان اصحاب و یاران خود، بیفزاید و در بالاترین رده اداره حکومت، پناهگاه و فریاد رسی برای شیعیان مستضعف خود، ترتیب دهد. . امام موسی بن جعفر علیه السلام دستور داده بود که علی بن یقطین در جاهای خلوت و دور از اغیار،طبق روش اهل سنت وضو بسازد. به هارون خبر داده بودند که علی بن یقطین شیعه است و دلیل آن طرز وضو گرفتن است. روزی هارون تصمیم گرفت که طرز وضو گرفتن علی بن یقطین را ببیند. مخفیانه تماشاگر وضوی او شد و دید که او به روش اهل سنت وضومی گیرد و کسی هم نزد او نیست. . از این جهت یقین پیدا کرد که علی بن یقطین شیعه نیست، قسم خورد که حرف دیگران را درباره او باور نکند. . بعد، موسی بن جعفر علیه السلام به او گفت از این به بعد، به روش شیعه وضو بگیرد. . داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم نهم؛ امام کاظم علیه السلام امام رضا (ع) به طور ناشناس در کنار جنازه پدر ✅ خدمتکار خانه امام کاظم (ع) به نام (مسافر) می‌گوید: هنگامی که امام کاظم (ع) را (به فرمان هارون الرشید از مدینه به سوی بغداد) می‌بردند، آن‌حضرت به فرزندش امام رضا (ع) فرمود: (همیشه تا وقتی که زنده‌ام، در خانه من بخواب تا هنگامی که خبر (وفات من) به تو برسد) ما هر شب بستر حضرت رضا (ع) را در دالان خانه می‌انداختیم و آن حضرت بعد از شام می‌آمد و در آنجا می‌خوابید و صبح به خانه خود می‌رفت، این روش تا چهار سال ادامه یافت، در این هنگام در شبی از شبه‌ا بستر حضرت رضا (ع) را طبق معمول انداختند، ولی او دیر کرد و تا صبح نیامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نیز از نیامدن آن حضرت، سخت پریشان شدیم، فردای آن شب دیدم، آن حضرت آمد و به ام احمد (کنیز برگزیده و محترم را از امام کاظم علیه السلام) رو کرد و فرمود: (آنچه پدرم به تو سپرده نزد من بیاور). ⭕️ ام احمد (از این سخن دریافت که امام کاظم (ع) وفات کرده‌است) فریاد کشید و سیلی به صورتش زد و گریبانش را چاک کرد و گفت: (به خدا مولایم وفات کرد). حضرت رضا (ع) جلو او را گرفت و به او فرمود: (آرام باش، سخن خود را آشکار نکن و به کسی نگو تا به حاکم مدینه خبر برسد). آنگاه ام احمد زنبیلی را با دو هزار دینار (یا چهار هزار دینار) نزد امام رضا (ع) آورد و همه را به آن حضرت تحویل داد، به به دیگران. ❇️ ام احمد، ماجرای فوق را چنین بیان نمود: (روزی امام کاظم (ع) محرمانه آن پول را به من داد و فرمود: این امانت را نزد خود حفظ کن و به کسی اطلاع نده، تا من بمیرم وقتی که از دنیا رفتم، هرکس از فرزندانم، آن را از تو مطالبه کرد به او تحویل بده و همین نشانه آن است که من وفات کرده ام، سوگند به خدا اکنون آن نشانه که آقایم فرمود، آشکار شد). امام رضا (ع) امامت را تحویل گرفت و به همه بستگان و خدمتکاران دستور داد، جریان وفات امام کاظم (ع) را پنهان کنند و به کسی نگویند، تا زمانی که (از بغداد به مدینه) خبر رسد. وفات امام کاظم (ع) رسید، ما روزها را شمردیم معلوم شد همان وقتی که امام رضا (ع) برای خوابیدن نیامد، امام کاظم (ع) وفات نموده است (292) (به این ترتیب از ماجرای فوق به‌د‌ست می‌آید که امام هشتم (ع) با طی الارض از مدینه به بغداد رفته و در بالین امام کاظم (ع) هنگام وفات (یا در کنار جنازه آن حضرت) به طور ناشناس حاضر شده و در غسل دادن و کفن کردن و نماز و دفن جنازه پدر، حاضر بوده و سپس بی‌درنگ به مدینه بازگشته‌است) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6026197286495716634.mp3
9.3M
🔳 (ع) 🌴روضه موسی بن جعفر(ع) 🌴ترسی از فقر ندارند گدایان کریم 🎤 سید_مجید_بنی_فاطمه ⏯ روضه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13920917_7898_128k.mp3
4.55M
🔹کلیپ صوتی موسی‌بن‌جعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی می‌کرده. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست که در آن زمان، خلیفه‌ی وقت افراد را می‌خواست، از آنها تحقیق می‌کرد که موسی‌بن‌جعفر را شما ندیدید، نمی‌دانید کجاست؟ و آنها اظهار می‌کردند، که نه. ۱۳۹۲/۰۲/۱۷ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••