┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت نوزدهم🔅•✾••┈
☀️ مادرم مرا حیدر نامید
هنگامی که پرچم در دست به نزدیکی قلعههای خیبر رسیدم، #مرحب، قهرمان نامدار یهود، به جنگ من شتافت. زرهی آهنی بر تن و کلاه خودی از سنگ بر سر گذاشته بود. او رجز میخواند و میگفت: من مرحبم که اهل خیبر همگی مرا میشناسند
قهرمانی هستم که شمشیر تیزش همگان را به حیرت انداخته است.
☀️مبارزی کارآزموده و با تجربهام.
من در پاسخ او چنین رجز خواندم:
منم آن که مادرم مرا حیدر نامیده است
من مانند شیران بیشه شجاعتم
شما را با پیمانه شمشیر برانداز میکنم
و بر خاک هلاکت میافکنم.
جنگ میان ما شروع شد و هر یک ضرباتی بر دیگری وارد کردیم. در فرصتی مناسب، چنان ضربتی بر سر او فرود آوردم که کلاه خود سنگی او را شکست. ضربت چنان بود که شمشیرم سر او را شکافت و تا دندانهای وی فرورفت و جسم او در همان جا نقش بر زمین شد.
☀️فتح قلعه خیبر با نیروی الهی
به خدا سوگند، آن نیرو و توانی که با آن درِ قلعه خیبر را از جا کندم و به اندازه چهل ذراع به پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی بر اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و تاییدات الهی بود و از جانی نشات میگرفت که با نورخدا روشن شده بود و البته هر آنچه از تائیدات ملکوتی و جان نورانی دارم، از رسول خداست و من پرتوی از نور او به شمار میآیم.
به خدا سوگند، اگر همه عرب برای نبرد با من متحد شوند، من هرگز از مقابل آنها نمیگریزم؛ بلکه با تمام وجود با آنها میجنگم و اما نشان نخواهم داد. آری؛ هرکس که از مرگ نهراسد، دلش در توفان حوادث آرام و پابرجاست.
#انتشار_با_ذکر_منبع
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist