eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
38.6هزار عکس
10هزار ویدیو
858 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۳ 🔅•✾••┈ ☀️مومنان و کافران یکی از یارانم سوال کرد: یا امیرالمومنین،
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۴ 🔅•✾••┈ ☀️آتش بس موقت 💠تعجب از جذب شدگان به معاویه با رسیدن ماه محرم و برای حفظ حرمت ماه حرام، جنگ یک ماه متوقف شد. معاویه سه تن از بزرگان شام را به عنوان نماینده خویش برای مذاکره فرستاد. این سه تن عبارت بودند از: حبیب‌بن‌مسلمه فهری و شُرَحبیل‌بن‌السمط و معن‌بن‌یزید سلمی. حبیب‌بن‌مسلمه گفت: عثمان خلیفه‌ای هدایت شده بود که به کتاب خدا عمل می‌کرد و به امر خدا توجه داشت؛ ولی زندگی او بر شما گران آمد و برای مرگش لحظه شماری کردید. بنابراین بر سرش ریختید و او را کشتید. هم اکنون قاتلان عثمان را به ما بسپار تا ایشان را به قصاص او بکُشیم؛ اما اگر می‌گویی تو او را نکشته‌ای پس، از حکمرانی بر مردم کناره‌گیری کن تا کار مردم به شورایی بین خودشان واگذار شود و کسی عهده‌دار حکمرانی مردم شود که همگان درباره او اتفاق نظر دارند! 🔸به او گفتم: تو را چه به حکمرانی و عزل و نصب فرمانروا و دخالت در این امور؟! خاموش باش که تو در چنین جایگاهی نیستی و شایستگی دخالت در این کارها را نداری! حبیب گفت: به خدا سوگند، آنچه خوش نداری، خواهی دید! 🔸در پاسخ وی گفتم: تو خود کیستی که سواره‌نظام و پیاده‌نظام تو چه باشد! برو هر چه توانی، انجام بده و از هر بلندی خواستی، بالا برو که هرچه تلاش کنی، بازهم خدا تو را امان نمی‌دهد. شُرَحبیل با شنیدن سخنان من گفت: اگر من هم بخواهم با تو سخنی بگویم، همان سخنان دوستم را مطرح می‌کنم. آیا پاسخی جز آنچه به او دادی، برای من داری؟ 🔸گفتم: آری، برای تو و رفیق دیگرت پاسخی دارم غیر از آنچه به او دادم. 🔸اما بعد از حمد و ثنای الهی، خداوند پیامبر را مبعوث کرد و توسط او مردم را از گمراهی رهانید و از هلاکت نجات بخشید و مردم متفرق را متحد ساخت. سپس خداوند او را به درگاه خود برد، بعد از اینکه هر آنچه بر او واجب بود، به درستی ادا کرده بود. مردم پس از ارتحال رسول خدا ابوبکر را به خلافت برگزیدند و ابوبکر نیز برای بعد از خودش، عمر را برای خلافت انتخاب کرد. آن دو عملکرد خوبی داشتند و در میان امت با عدالت رفتار کردند. البته ما در همان زمان بر آنان نقد داشتیم که ما اهل‌بیت رسول خدا برای خلافت شایسته‌تر و سزاوارتریم؛ اما این خطا را بر آن دو بخشیدیم و اغماض کردیم. 🔸پس از آن دو، عثمان حکمرانی مردم را در دست گرفت؛ ولی کارهایی کرد که مردم نفس نپسندیدند و بر او عیب گرفتند و سپس به سراغش رفتند و وی را کشتند. من خود را کنار کشیده بودم؛ ولی مردم به سراغ من آمدند و درخواست بیعت با من کردند. من از پذیرش بیعت خودداری کردم؛ ولی مردم اصرار ورزیدند و گفتند: این امت به خلافت کسی غیر از تو راضی نمی‌شوند و می‌ترسیم که اگر تو نپذیری، مردم دچار تفرقه و تشتت شوند. 🔸من در چنین وضعی تقاضای مردم را پذیرفتم. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۴ 🔅•✾••┈ ☀️آتش بس موقت 💠تعجب از جذب شدگان به معاویه با رسیدن ماه م
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۵ 🔅•✾••┈ 📍پس از بیعت، تنها دو نگرانی داشتم: 🔸اول، عهدشکنی طلحه و زبیر که با من بیعت کرده بودند 🔸و دوم، مخالفت معاویه، معاویه نه سابقه‌ای در دین داشت و نه گذشته درستی در اسلام؛ بلکه اسیر جنگی بود که آزاد شده بود و پدرش نیز جزو آزادشدگان بود و در شمار حزبی از احزاب مخالف قرار داشت. او به همراه پدرش، همیشه دشمن خدا و رسول خدا و مسلمانان بودم و با همان کینه و کدورت و به اجبار و اکراه اسلام آوردند! 🔸ما از شما تعجب می‌کنیم که چگونه جذب چنین فردی شده‌اید و طاعتش را گردن نهاده و خاندان رسول خدا را رها کرده‌اید؛ حال آنکه شما حق نداشتید از این خاندان جدا شوید و به مخالفت با آنان مبادرت ورزید و حتی حق نداشتید که هیچ کس دیگری را با این خاندان برابر بدانید! اکنون شما را به کتاب خداوند متعال و سنت رسول خدا دعوت می‌کنم و به نابودکردن باطل و زنده نگهداشتن نشانه‌های دین فرا می‌خوانم. سخن من این بود و از خداوند برای خودمان و هر مرد و زن مومن و مسلمان آمرزش می‌طلبم. شُرَحبیل و معن پرسیدند: آیا گواهی می‌دهی که عثمان مظلومانه کشته شد؟ 🔸به آن‌ها گفتم: من چنین نمی‌گویم. آن‌ها گفتند: بنابراین ما بیزاریم از کسی که گواهی ندهد عثمان مظلومانه کشته شده است. آنگاه برخاستند و رفتند. 🔸من نیز این آیه را تلاوت کردم: إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ ۖ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ آرى، کارشان را به خدا واگذار، زيرا آنان مردگانند و تو نمى‌توانى سخن خود را به مردگان بشنوانى و آنان را هدايت کنى. آنان کرانى هستند که تو از شنواندن و رساندن دعوتت به آنان ناتوانى، به ويژه آن گاه که از تو روى برمى‌تابند و پشت مى‌کنند وگرنه امکان داشت که با اشاره سخن خود را به آنان بفهمانى و هدايتشان کنى. اى پيامبر، اينان کورند و به بيراهه مى‌روند، و تو نمى‌توانى کوران را راه بنمايى و آنان را از گمراهى باز دارى؛ تو فقط مى‌توانى سخنت را به کسانى بشنوانى و آنان را هدايت کنى که در آيات ما ـ که همه بيانگر توحيد است ـ بينديشند و تصديق کنند. اينانند که در برابر ما تسليم مى‌شوند و ايمان مى‌آورند./نمل ۸٠و۸۱ 🔸سپس روبه یارانم کردم و گفتم: مبادا طرف‌داران معاویه با جدیت و پافشاری بر طریق گمراهی خود، از شما در سپردن راه حق و اطاعت از امامتان، کوشاتر باشند! ☀️پدربزرگ و عمو و دایی تو به دست من کشته شدند نامه تهدیدآمیزی از معاویه به دستم رسید که نوشته بود: ای علی، چنان شعله آتشی بر سر تو خواهم ریخت که هیچ تندبادی دورش نکند و هیچ آبی خاموشش نسازد! شعله‌های آتش همه چیز را فراگیرد و به خاکستر مبدل سازد. والسلام. با خواندن این نامه، دستور دادم کاغذ و قلم آوردند و پاسخ وی را نوشتم: 🔸بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد، ای معاویه، چه دروغ‌هایی بر زبان می‌آوری! من علی فرزند ابوطالبم، پدر حسن و حسینم. 🔸پدربزرگ و عمو و دایی تو را من به دست خود کشتم. در جنگ بدر و اُحد و در فتح مکه بود که تیره و تبار تو به دست من راه فنا پیش گرفتند و امروز همان شمشیر در دست من است و هنوز با قوّت قلبی که دارم، بازویم توان برداشتن آن شمشیر را دارد؛ همان‌گونه که رسول خدا آن را به امانت به دست جانشینیشان سپردند. 🔸تا امروز خدای دیگری برای خویش برنگزیده‌ام و جز محمد پیامبر دیگری نداشته‌ام و شمشیر را نیز به کناری ننهاده‌ام. سلام بر کسی که راه هدایت را در پیش گرفت. نامه را به طرماح بن‌عدی طایی دادم و به او گفتم: 🔸این نامه مرا بگیر و به سراغ معاویه برو و پاسخش را بده. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۵ 🔅•✾••┈ 📍پس از بیعت، تنها دو نگرانی داشتم: 🔸اول، عهدشکنی طلحه و زبی
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۶ 🔅•✾••┈ ☀️پیامی به لشکرشام اواخر ماه محرم فرا رسید. به مرثدبن‌حارث الجشمی دستور دادم که هنگام غروب آفتاب، لشکریان شام را خطاب کند و پیامم را به آنان برساند. مرثد خطاب به آنان گفت: آگاه باشید که امیرالمومنین به شما می‌گوید: 🔸من به شما فرصت دادم تا به سوی حق بازگردید و پیروی از حق را گردن نهید و در این فرصت، از کتاب خدا برای شما دلیل آوردم و شما را به پذیرش کتاب خدا دعوت کردم. ولی شما از سرکشی دست برنداشتید و زیربار حق نرفتید. اکنون عادلانه و منصفانه به شما اعلام جنگ می‌کنم؛ زیرا خداوند خیانت‌کاران را دوست ندارد. ☀️آغازگر جنگ با دشمن نباشید روز اول صفر، جنگ بین دو لشکر آغاز شد. در میان لشکریانم خطبه‌ای ایراد کردم و تذکراتی به آنها دادم، از جمله: 🔸شما جنگ با دشمن را آغاز نکنید. تا انتها شروع کنند. آن کس را که پشت کرده است و می‌گریزد، نکُشید. به آنکه از پای افتاده است و قدرت دفاع ندارد، آسیب نرسانید. کسانی را که بر زمین افتاده‌اند، برهنه و بی‌آبرو نسازید. اعضای بدن کشتگان را قطع نکنید. وارد خیمه‌های آنان نشوید. به زنان تعرض نکنید. به هیچ کس اهانت و فحاشی نکنید. ☀️فراخوانی به سوی خدا و جهاد با دشمن خدا در روزهای آغازین ماه صفر، یکی از فرماندهان لشکر شام به نام شمربن‌ابرهه به همراه جمعی از سپاهیان شام به لشکر ما پیوستند و موجب ضعف و تخریب روحیه لشکریان شام شدند. در میان یارانم، درحالی که جمع پرشماری از اصحاب رسول خدا نیز در اطرافم ایستاده بودند، سخنرانی کردم: 🔸ای مردم، به سخن گوش فرادهید و آن را به خاطر بسپارید و حفظش کنید. خود بزرگ بینی و تکبر، شاخه‌ای از احساس قدرت و زورمندی است و فخرفروشی به دیگران، نتیجه کبر و غرور است. براستی که شیطان دشمنی حاضر است و وعده‌های پوچ و باطل به شما می‌دهد. 🔸می‌دانید که مسلمان برادر مسلمان است. به یکدیگر اهانت نکنید و همدیگر را خوار نسازید؛ زیرا گذرگاه‌های دین به یک راه منتهی شده و همه در نهایت، به مقصد می‌رساند. هرکس از آن راه ها حرکت کند، به موفقیت دست می یابد و هرکس را دیگری در پیش گیرد، از حق دور می‌افتد و نابود می‌شود. به طور حتم، مسلمان در امانت خیانت نمی‌ورزد و خلف وعده نمی‌کند و در سخن گفتن دروغ نمی‌گوید. 🔸ما اهل بیت رحمتیم که سخن راست می‌گوییم و رفتار ما صحیح و توأم با میانه‌روی است. خاتم پیامبران از ما بود و رهبران اسلام در میان ما حضور دارند و قاریان قرآن نیز از ما هستند. ما شما را به سوی خدا، رسول خدا، جهاد با دشمن خدا، سخت کوشی و شدت عمل در راه خدا، کسب رضای الهی، برپایی نماز، اعطای زکات، انجام حج خانه خدا، روزه‌داری ماه رمضان و پرداخت حقوق صاحبان حق دعوت می‌کنیم. 🔸از شگفت‌ترین شگفتی‌ها این است که امروز معاویه‌بن‌ ابی‌سفیان و عمروبن‌عاص مدعی شده‌اند مردم را به یاری دین خدا دعوت می‌کنند! حال آنکه شما به یقین می‌دانید من حتی لحظه‌ای به مخالفت با رسول خدا نپرداخته‌ام و هرگز نافرمانی او نکرده‌ام؛ بلکه با تمام وجود به یاری او شتافتم و در میدان‌هایی که لرزه بر اندام قهرمانان می‌افتاد و دلاوران جنگجویان عقب می‌نشستند، جان خویش را سپر بلای او کردم. البته همه این‌ها را لطف و عنایت خاص خدا در حق خود می‌دانم و او را بر این نعمت‌ها شکر می‌گزارم. آری، وقتی هنگام قبض روح رسول خدا فرا رسید، سر مبارک آن حضرت در دامان من بود و من به تنهایی پیکر عزیزش را غسل دادم و فقط فرشتگان بودند که مرا در این کار یاری می‌دادند. 🔸به خدا سوگند، هر امتی پس از پیامبر خویش گرفتار اختلاف و پریشانی شد، به یقین در آن اختلاف، اهل باطل بر طرف‌داران حق پیروزی یافتند؛ مگر زمانی که خدا جز این خواسته باشد! آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۶ 🔅•✾••┈ ☀️پیامی به لشکرشام اواخر ماه محرم فرا رسید. به مرثدبن‌حارث
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۷ 🔅•✾••┈ ☀️دعوت معاویه به جنگ تن به تن 🔺خود به مصاف بیا! در یکی از نامه‌هایی که برای معاویه فرستادم، به وی نوشتم: 🔸مرا به جنگ فراخوانده‌ای. اگر راست می‌گویی، مردم را به یک سو بگذار و خود به جنگ من بیا و دو لشکر را از جنگ معاف بدار، تا بدانی کدام یک از ما قلبش تیره و تاریک است و پرده غفلت بر دیدگان چه کسی افتاده است. 🔸من ابوالحسنم، کُشنده جدّ تو و دایی و برادر تو، که در روز نبرد بَدر سر آنان را شکافتم. امروز نیز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنانم روبه‌رو می‌شوم. نه دین دیگری برگزیده‌ام و نه پیامبر جدیدی؛ بلکه بر همان راه و روش روشنی هستم که شما با اختیار تَرکَش کردید و البته با اکراه نیز پذیرفته بودید! ☀️تو خود برای مبارزه با من به میدان بیا جنگ به روزهای سختی رسیده بود و تعداد کشته‌ها رو به فزونی گذاشته بود. 🔸به کمیل گفتم: نزد معاویه برو و این پیغام را به او برسان: تو را به طاعت و همراهی با جماعت فراخواندیم؛ ولی تو امتناع ورزیدی! اکنون که جنگ و کشتار در میان امت رو به فزونی گذاشته است، تو خود برای مبارزه با من به میدان بیا، تا مردم از این همه سختی‌ها و مصیبت‌ها رهایی یابند. معاویه در این باره با یارانش مشورت کرد و همگی وی را از آمدن به میدان منع کردند؛ فقط عمروبن عاص بود که او را به این کار تشویق کرد! معاویه به کمیل پاسخی نداد. بر بلندی مشرف به خیمه معاویه رفتم. معاویه بُسربن ارطاة را به مقابله با من فرستاد تا بتواند معرکه را ترک کند؛ اما بُسر نیز با آشکار کردن عورتش توانست جانش را نجات دهد. در این هنگام بود که خطاب به لشکریان شام گفتم: 🔸ای مردم شام، به خدا سوگند، ما درباره هیچ امتی نشنیده‌ایم که به پیامبری ایمان آورده باشند و پس از آن با اهل بیت آن پیامبر بجنگند، مگر شما مردم! ☀️مردم را رها کن روزی معاویه بر بلندی ایستاده بود. با صدای بلند او را صدا کردم. پرسید: چه خواسته‌ای داری ای ابالحسن؟ 🔸به وی گفتم: چرا مردم با یکدیگر بجنگند و آسیب ببینند؟ اگر این جنگ برای حکمرانی است، حکومت به تو یا من می‌رسد، نه به مردم! مردم را رها کن و خودت به جنگ با من تن بده تا این حکمرانی برای کسی باشد که در این جنگ تن به تن پیروز شود. عمروبن عاص به معاویه گفت: ای معاویه، این مرد سخن منصفانه‌ای گفت. معاویه به او گفت: شوخی می‌کنی. ما همگی و دسته‌جمعی با وی مبارزه می‌کنیم. ☀️سخنی موجب شادمانی یکی از بزرگان لشکر معاویه به نام ابرهة‌بن‌صباح خطاب به مردم یمن گفت: وای بر شما ای جماعت اهل یمن! به خدا سوگند، گمان می‌کنم نابودی شما رقم خورده است! دریغ از شما! میدان را برای این دو مرد خالی بگذارید تا با هم تن به تن بجنگند. هر یک در این نبرد پیروز شد، ما همگی به او می‌پیوندیم. وقتی این خبر به من رسید 🔸گفتم: ابرهة‌بن‌صباح سخنی نیکو گفته است. به خدا سوگند، از آن لحظه که به سرزمین شام وارد شده‌ام، هیچ سخنی بیش از این موجب شادمانی من نشده است. ولی معاویه با شنیدن این خبر گفت که ابرهه عقلش را از دست داده و مجنون شده است. قضاوت اهل شام این بود: ابرهه در دین و رای و شدت عمل از همه ما برتر است؛ ولی معاویه جرأت جنگ تن به تن با علی را ندارد. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۷ 🔅•✾••┈ ☀️دعوت معاویه به جنگ تن به تن 🔺خود به مصاف بیا! در یکی از
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۸ 🔅•✾••┈ 🛑 شهادت عمار یاسر ☀️چه خوب برادری و چه خوب دوستی در یکی از روزهای سخت صفین، عمار، صحابی بزرگ رسول خدا، اجازه رفتن به میدان خواست و گفت: ای برادر رسول خدا، آیا به من اجازه رفتن به میدان نبرد می‌دهی؟ 🔸از او خواستم که مقداری درنگ کند. ساعتی بعد درخواستش را تکرار کرد و بازهم خواستم مقداری درنگ کند. بار سوم اجازه خواست. اشک از چشمانم جاری شد و عمار که گریه مرا دید، عرض کرد: یا امیرالمومنین، اکنون همان روزی فرا رسیده است که رسول خدا برایم توصیف کرده بود! از اسب پیاده شدم و عمار را در بغل گرفتم صورتش را بوسیدم و گفتم: 🔸ای ابایقظان، خدایت از طرف خود و پیامبرش به تو پاداش نیکو دهد. چه خوب برادری و چه خوب دوستی بودی! هر دو گریستیم و عمار چنین گفت: ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، من با آگاهی و بصیرت از تو پیروی کردم؛ زیرا از رسول خدا شنیدم که در روز خیبر می‌فرمود: «ای عمار، پس از من فتنه‌ای خواهد آمد. در آن هنگام، پیرو علی و حزب او باش؛ زیرا علی با حق و حق با علی است و تو بعد از من با ناکثین و قاسطین جنگ خواهی کرد.» ای امیرالمومنین، خداوند به تو بهترین پاداش را عطا فرماید. به راستی که حق را ادا کردی و به خوبی حق را رساندی و برای امت خیرخواهی کردی. عمار سوار شد و به میدان رفت. در حین جنگ، جرعه آبی خواست که به جای آب، جرعه‌ای شیر به او دادند و به یاد سخن رسول خدا افتاد که به وی فرموده بود: « آخرین توشه تو از دنیا جرعه‌ای شیر خواهد بود! » عمار حمله کرد و پس از اینکه چند تن از نیروهای دشمن را بر خاک افکند، به شهادت رسید. هنگام شبکه در میان پیکر شهدا قدم میزدم، به پیکر عمار رسیدم. سر او را بر روی پایم گذاشتم و همین طور که اشک می ریختم، چنین سرودم: 🔸ای مرگ، چقدر تحمل جدایی و دوری دوستان؟ 🔸توکه برای دوستان، دوستی باقی نگذاشتی! 🔸میبینم که دوستان را خوب میشناسی 🔸بادقت وشناخت سراغ آنان میروی و گلچین می کنی! ‌آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
هدایت شده از دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۸ 🔅•✾••┈ 🛑 شهادت عمار یاسر ☀️چه خوب برادری و چه خوب دوستی در یکی از روزهای سخت صفین، عمار، صحابی بزرگ رسول خدا، اجازه رفتن به میدان خواست و گفت: ای برادر رسول خدا، آیا به من اجازه رفتن به میدان نبرد می‌دهی؟ 🔸از او خواستم که مقداری درنگ کند. ساعتی بعد درخواستش را تکرار کرد و بازهم خواستم مقداری درنگ کند. بار سوم اجازه خواست. اشک از چشمانم جاری شد و عمار که گریه مرا دید، عرض کرد: یا امیرالمومنین، اکنون همان روزی فرا رسیده است که رسول خدا برایم توصیف کرده بود! از اسب پیاده شدم و عمار را در بغل گرفتم صورتش را بوسیدم و گفتم: 🔸ای ابایقظان، خدایت از طرف خود و پیامبرش به تو پاداش نیکو دهد. چه خوب برادری و چه خوب دوستی بودی! هر دو گریستیم و عمار چنین گفت: ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، من با آگاهی و بصیرت از تو پیروی کردم؛ زیرا از رسول خدا شنیدم که در روز خیبر می‌فرمود: «ای عمار، پس از من فتنه‌ای خواهد آمد. در آن هنگام، پیرو علی و حزب او باش؛ زیرا علی با حق و حق با علی است و تو بعد از من با ناکثین و قاسطین جنگ خواهی کرد.» ای امیرالمومنین، خداوند به تو بهترین پاداش را عطا فرماید. به راستی که حق را ادا کردی و به خوبی حق را رساندی و برای امت خیرخواهی کردی. عمار سوار شد و به میدان رفت. در حین جنگ، جرعه آبی خواست که به جای آب، جرعه‌ای شیر به او دادند و به یاد سخن رسول خدا افتاد که به وی فرموده بود: « آخرین توشه تو از دنیا جرعه‌ای شیر خواهد بود! » عمار حمله کرد و پس از اینکه چند تن از نیروهای دشمن را بر خاک افکند، به شهادت رسید. هنگام شبکه در میان پیکر شهدا قدم میزدم، به پیکر عمار رسیدم. سر او را بر روی پایم گذاشتم و همین طور که اشک می ریختم، چنین سرودم: 🔸ای مرگ، چقدر تحمل جدایی و دوری دوستان؟ 🔸توکه برای دوستان، دوستی باقی نگذاشتی! 🔸میبینم که دوستان را خوب میشناسی 🔸بادقت وشناخت سراغ آنان میروی و گلچین می کنی! ‌آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۸ 🔅•✾••┈ 🛑 شهادت عمار یاسر ☀️چه خوب برادری و چه خوب دوستی در یکی از
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۵۹ 🔅•✾••┈ ☀️بهشت گواریش باد! صبح به همراه یارانم کنار پیکر خونین عمار حاضر شدیم و در وصف او سخنانی بر زبان آوردم: 🔸إِنَّالِلَّهِ وَإِنَّاإِلَيْهِ رَاجِعُونَ ما از آنِ خداييم و به سوى او بازمى گرديم./بقره۱۵۶ 🔸اگر کسی در شهادت عمار مصیبت‌زده و داغدار نباشد، هیچ سهمی از اسلام ندارد! خداوند عمار را رحمت کند در آن روزی که برای حشر برانگیخته می‌شود و نیز رحمت کند در روزی که از او سؤال می‌کنند! 🔸به خدا سوگند، عمار یاسر موقعیت خاصی داشت. هرگاه سه نفر از اصحاب رسول خدا را نام می‌بردند، به یقین عمار نفر چهارم بود و هرگاه چهار نفر را نام می‌بردند، عمار نفر پنجم بود. 🔸نه یک بار و نه دوبار و نه سه بار، بلکه بارها از زبان رسول خدا شنیدیم که بر بهشتی بودن عمار تأکید کردند. 🔸پس بهشت بر او گوارا باد! او همراه حق بود که به شهادت رسید. حق نیز همراه وی بود و هر جا می‌رفت، حق نیز با او همراهی می‌کرد. تردیدی نیست که قاتل عمار و کسانی که پیکر او را عریان کردند و کسانی که به وی اهانت روا داشتند، همگی اهل آتش‌اند. 🔸جلو ایستادم و یارانم پشت سر من ایستادند و نماز را بر پیکر عمار خواندیم و سپس او را به خاک سپردیم. 🔻تزویر معاویه با سپاهیانش پس از شهادت عمار، در میان سپاهیان شام اختلاف افتاد؛ زیرا که رسول خدا فرموده بودند: «ای عمار، تو را گروه متجاوز و ظالم خواهد کشت.» معاویه برای توجیه سخن رسول خدا گفت: هرکسی که عمار را به جنگ آورده، قاتلش نیز هم اوست. هنگامی که این توجیه غلط را شنیدم، در پاسخ وی گفتم: 🔸آیا رسول خدا نیز قاتل حمزه است؟ مگر نه اینکه رسول خدا او را به جنگ آورده بود؟! آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۵۹ 🔅•✾••┈ ☀️بهشت گواریش باد! صبح به همراه یارانم کنار پیکر خونین عم
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۶٠ 🔅•✾••┈ 📑 پاسخ به نامه‌های معاویه برای نجات از جنگ ☀️من، استوار بر یقین کار جنگ برای معاویه سخت شده بود و خود را در آستانه شکست می‌دید. با مشورت عمروبن‌عاص، نامه‌ای برایم فرستاد و در آن نوشت: من گمان می‌کنم که اگر تو و ما می‌دانستیم این جنگ چنین مصائبی خواهد داشت، هرگز درگیر جنگ با یکدیگر نمی‌شدیم. ما گرچه عقل خویش را از دست دادیم، اگر از همان اندازه باقی مانده عقل خویش بهره ببریم، می فهمیم که باید از دستاوردهای مان از این جنگ پشیمان باشیم و با همان اندک عقل باقی مانده، برای صلح و سازش اقدام کنیم. من حکمرانی بر شام را از تو درخواست کرده بودم، به شرط این که ملزم به اطاعت از تو و بیعت با تو نباشم و تو نپذیرفتی؛ ولی خداوند آنچه تو از من دریغ داشته بودی، به من عطا کرد. امروز هم درخواست من از تو حمام درخواستی است که در ابتدای امر کردم. من از زندگی همان چیزی را می خواهم که تو به دنبال آن هستی و از مرگ همان هراسی را دارم که تو داری! به خدا سوگند، لشکریان کاسته شده‌اند و مردان بزرگ از میان ما رخت بربسته‌اند و ما همگی فرزندان عبدمناف هستیم و بر یکدیگر برتری نداریم. تنها چیزی که امروز می‌تواند فضیلت به شمار رود، اقدام به صلح است که در پی آن، هیچ عزیزی خوار نگردد و هیچ آزاده‌ای به بردگی کشیده نشود. والسلام. ☀️در پاسخ وی نوشتم: 🔸اما بعد، نامه‌ات به من رسید. نوشته بودی اگر تو و ما می‌دانستیم این جنگ چنین مصائبی خواهد داشت. هرگز درگیر جنگ با یکدیگر نمی‌شدیم. بدان که من اگر در راه خدا کشته شوم و سپس به این جهان و زندگی بازگردم و هفتاد بار این کشته شدن و بازگشتن تکرار شود، به هیچ وجه از شدت عمل در راه خدا و جهاد با دشمنان خدا دست برنمی‌دارم. 🔸درباره اینکه گفته‌ای از عقل و خِرد ما فقط مقداری مانده است و از آنچه کرده‌ام، پشیمان نیستم. 🔸درباره اینکه در نامه‌ات، حکمرانی شام را درخواست کرده‌ای، من چیزی را که دیروز به تو ندادم، امروز نیز حتماً به تو نخواهم داد. 🔸علاوه بر این، یکسان بودن ما در بیم و امید سخن درستی نیست؛ زیرا تو در شک تیزروتر از من در عرصه یقین نیستی و اهل شام در دل‌بستگی به دنیا، حریص‌تر از اهل عراق به آخرت نیستند. 🔸اما اینکه ادعا کردی ما همگی فرزندان عبدمناف هستیم و بر یکدیگر برتری نداریم، باید بگویم به جان خودم سوگند، درست است که ما پسران یک پدریم، ولی امیه همچون هاشم و حرب همانند عبدالمطلب و ابوسفیان چونان ابوطالب نبودند و هرگز ارزش مهاجر همانند اسیر آزاد شده جنگی نباشد و آن را که بر حق است، با آن که باطل است مقایسه نتوان کرد. 🔸از همه این‌ها که بگذریم، فضیلت نبوت به دست ما و در اختیار ماست که به وسیله آن قوی‌پنجگان ستمگر را ذلیل داشته و خوارشدگان ستمدیده را عزیز می‌داریم. والسلام. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۶٠ 🔅•✾••┈ 📑 پاسخ به نامه‌های معاویه برای نجات از جنگ ☀️من، استوار ب
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۶۱ 🔅•✾••┈ ☀️نزد من جز شمشیر، برای تو نیست معاویه نامه دیگری برای پایان دادن جنگ فرستاد و در آن نوشت: از بنده خدا، معاویه فرزند ابوسفیان به علی فرزند ابوطالب اما بعد، خداوند متعال در کتابش می‌فرماید: «به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده است که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیان‌کاران خواهی بود.» و من تو را برحذر می‌دارم تا مبادا براثر ایجاد اختلاف در این امت و پدیدآوردن تفرقه در اجتماع مردم، عمل و سابقه خویش را تباه‌سازی! از خدا بترس و به یاد قیامت باش و از غوطه‌ور شدن در خون مسلمانان بپرهیز، که من از رسول خدا شنیدم که می‌فرمودند: «اگر همه مردم صنعا و عدن برای کشتن یک مرد مسلمان اتفاق نظر کنند، خداوند همه آنان را در آتش می‌افکند.» اکنون چگونه خواهد بود حال کسی که به کشتار بزرگان مسلمانان و برترین مهاجران اقدام کرده است؟! بیا و آسیاب جنگ را متوقف کن. بسیاری از اهل قرآن و صاحبان عبادت و ایمان، پیران کهن‌سال و جوانان کم سن و سال، در چرخش این آسیاب جان خویشتن را از دست دادند. همه آنان مومن و مخلص به خدا بودند و به رسول خدا معرفت و ایمان داشتند. اگر تو برای رسیدن به خلافت و قدرت می‌جنگی، به جان خودم سوگند، اگر هم خلافت حق تو بود، جا داشت که خود را از جنگ با مسلمانان معذور بداری؛ اما چگونه خلافت حق تو خواهد بود، وقتی مردم شام در آن سهمی ندارند و به آن راضی نبودند؟! از خدا و غضبش بترس و از عذاب و انتقام او بپرهیز! شمشیر خویش را از بالای سر مردم بردار و غلافش کن که به خدا سوگند، این مردم در آتش جنگ نابود شدند و چیزی از آنان باقی نمانده است مگر اندکی، مانند ته‌مانده آب در برکه‌ها! از خدا یاری می‌طلبم. در پاسخ وی نوشتم: 🔸از بنده خدا علی، امیرالمومنین، به معاویه فرزند ابوسفیان: 🔸اما بعد، نامه‌ای پندآمیز از تو به دستم رسید که جملات به هم پیوسته و موزون داشت. تو با گمراهی خود آن را آراسته و با بداندیشی خاص خود، آن را روانه کرده بودی. این نامه از تو بود که نه خود دیده بیناداری تا راه هدایت را به تو نشان دهد و نه رهبری داری که هدایتت کند! هواوهوس تو را فراخوانده است و تو نیز پاسخش گفته‌ای. گمراهی عنانت را گرفته است و تو نیز متابعش کرده‌ای. نامه‌ات از هذیانی درهم آمیخته و سرگردان حکایت می‌کند! اما اینکه مرا به تقوا دعوت کرده‌ای، امیدوارم که از اهل آن باشم و به خدا پناه می‌برم تا مبادا از کسانی باشم که وقتی به تقوا امر می‌شوند، متکبرانه با آن برخورد می‌کنند! 🔸در نوشته‌ات مرا از تباه شدن عمل و سابقه‌ام در اسلام پرهیز داده‌ای. به جان خودم سوگند، اگر من متجاوز به حق تو بودم، جا داشت که تو مرا پرهیز دهی؛ ولی این چنین نیست و من کلام خداوند متعال را چنین یافتم: فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد./حجرات9 🔸ما به هر دو گروه نگریستیم و گروه متجاوز را گروهی یافتیم که تو در میان آنان هستی؛ زیرا بیعت من در مدینه برای تو نیز که در شام بودی، الزام‌آور بود. همان‌گونه که وقتی مردم در مدینه با عثمان بیعت کردند، آن بیعت نیز بر تو الزام‌آور بود و تو در آن هنگام از،طرف عمر، استانداری شام را بر عهده داشتی؛ و همان‌گونه که بیعت عمر بر برادر تو الزام‌آور بود که از طرف ابوبکر استاندار شام بود. 🔸اما اینکه مرا از ایجاد اختلاف در میان امت برحذر داشتی، به تو می‌گویم من سزاوارترم که تو را از ایجاد اختلاف در میان مردم برحذر دارم. 🔸اما از جنگ با اهل ستم مرا ترسانده‌ای؛ ولی رسول خدا به من ماموریت داده‌اند که با آن‌ها بجنگم و به اصحابشان فرمودند: «در میان شما کسی هست که برای تأویل قرآن می‌جنگد، همان‌گونه که من برای تنزیل آن جنگیدم.» رسول خدا در این گفتار، به من اشاره فرمودند و من بیش از دیگران، سزاوار پیروی از اوامر آن بزرگوار هستم. 🔸اما چگونه این سخن تو که «بیعت با علی درست نیست؛ زیرا مردم شام در آن وارد نشده‌اند!» پذیرفتنی است، در حالی‌که بیعت یک بار اتفاق می‌افتد و بر حاضر و غایب الزام‌آور است و تجدیدنظر در آن میسر نخواهد بود و کسی اختیار از سرگرفتن آن را ندازد؟! آن‌کس که از این بیعت امتناع کند، تخریب کننده و عیب جوست و آن کس که در پذیرفتنش درنگ کند و درباره آن مردد باشد، فریب‌کار است. 🔸پس در جایگاه حقیر خویش توقف کن و از حدود خویش تجاوز مکن. از لباس گمراهی خویش بیرون آی و آنچه برای تو فایده‌ای ندارد رهاساز؛ زیرا نزد من جز شمشیر، برای تو چیز دیگری یافت نمی‌شود، تا روزی که در نهایتِ ذلت، در برابر امر خداوند تسلیم شوی و برخلاف میل خود، بیعت را بپذیری. والسلام. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۶۱ 🔅•✾••┈ ☀️نزد من جز شمشیر، برای تو نیست معاویه نامه دیگری برای پای
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۶۲ 🔅•✾••┈ ☀️چه ژرف در هوا و هوس‌ها فرورفته‌ای! در پاسخ به نامه دیگری که معاویه برای نجات از جنگ نوشته و برایم فرستاده بود، به وی نوشتم: 🔸اما بعد، به راستی که دنیا طعم شیرین، رنگ خوش سبز، زر و زیور و خوشی و شادی دارد؛ اما هیچ کس به آن دست نیافت، مگر آن‌که مشغول زینت‌های آن شد و از آنچه برای او مفیدتر بود باز ماند. به ما امر شده است که به آخرت بپردازیم و برای تحصیل آخرت تشویقمان کرده‌اند. 🔸ای معاویه، رها کن آنچه فانی است و تلاش کن برای آنچه باقی است و از مرگی که سرنوشت قطعیِ تو خواهد بود و حسابی که پایان کار توست، بر حذر باش! 🔸و بدان که خداوند متعال هرگاه خیر بنده‌ای را بخواهد، بین او و آنچه نمی‌پسندد مانع ایجاد می‌کند و او را به طاعت خویش موفق می‌دارد و هرگاه اراده بدی برای بنده‌ای داشته باشد، او را مشغول دنیا می‌سازد، آخرت را از یادش می‌برد، آرزوها را برایش می‌گستراند و از آنچه به صلاحش است منصرف می‌کند. 🔸نامه تو به دستم رسید. دریافتم که تیرهای تو به آن هدفی که مقصود تو بوده است، پرتاب نمی‌شود. به دنبال چیزی هستی که گمشده تو نیست. در کوری محض پایمال شده‌ای، در گمراهی‌ها سرگردان مانده‌ای، به مطالب واهی استدلال‌ناپذیر چنگ زده‌ای و به ضعیف‌ترین شبهات پناه آورده‌ای! 🔸اما درباره درخواست تو برای پایان دادن به جنگ و ابقای تو در زمامداری شام، اگر می‌خواستم آن را امروز بپذیرم، همان دیروز می‌پذیرفتم. 🔸اینکه گفته‌ای تو را عمر به استانداری شام منصوب کرده است، پاسخش این است که خود عمر کسانی را از مسئولیت‌ها عزل کرد که قبل از او ابوبکر منصوبشان کرده بود. عثمان نیز کسانی را عزل کرد که عمر منصوبشان کرده بود. فلسفه تعیین امام برای مردم همین است که صلاح امت را تشخیص دهد و بنا بر مصلحت‌ها تصمیم بگیرد. برخی مصلحت‌ها برای زمامداران قبل روشن بود و برخی نیز برای آنها مخفی مانده بود و کارهای جدیدی نیز پیش می‌آید که لازم است امام تصمیم دیگری بگیرد و البته هر زمامداری نیز نظری و اجتهادی دارد. 🔸سبحان‌الله، تو تا چه اندازه پیرو هوس‌ها و هواهای بدعت‌آمیز خود هستی و چه گران گرفتار سرگردانی شده‌ای! حقایق را ضایع و تباه کرده‌ای و پیمان‌ها را شکسته و دور افکنده‌ای! حقایق و پیمان‌هایی که خواسته خدا و حجت خدا بر بندگان اوست. 🔸اما درباره عثمان و قاتلانش، سخت به جدال برخاسته‌ای و فراوان سخن می‌گویی. تو خود روزگاری به یاری عثمان برخاستی که یاری کردن وی به سود تو بود و هنگامی از یاری کردن وی بازایستادی و او را واگذاشتی که اگر یاری‌اش می‌کردی، به سود او بود. والسلام. ☀️در آستانه پیروزی قطعی 🔻نفس‌های آخر لشکر معاویه در «لیلة‌الهریر» در جمع یارانم خطبه‌ای ایراد کردم و به آنان گفتم: 🔸ای مردم، کار بر شما و بر دشمن شما بدین‌جا رسیده است که می‌بینید: جز نفس‌های پایانی از دشمن باقی نمانده است. از همان آغاز کارها می‌توان به سرانجامش پی برد. اگر دشمنان شما تاکنون ایستادگی داشتند، به دلیل انگیزه دینی نبود و برای همین است که در آستانه شکست قرار دارند و من فردا، صبحگاهان، بر آنان خواهم تاخت تا کار جنگ را یکسره کنم و آنان را در پیشگاه خداوند به محاکمه کشانم. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۶۲ 🔅•✾••┈ ☀️چه ژرف در هوا و هوس‌ها فرورفته‌ای! در پاسخ به نامه دیگری
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۶۳ 🔅•✾••┈ ☀️کیست که جان‌فشانی کند؟! صبح پنج‌شنبه و در هنگام طلوع آفتاب، زره رسول خدا را بر تن کردم و عمّامه آن حضرت را بر سر گذاشتم و شمشیر رسول خدا را در دست گرفته و بر اسب آن بزرگوار سوار شدم و خطاب به یارانم گفتم: 🔸ای مردم، کیست که جان خویش را برای نتایج ارزنده‌ای که امروز حاصل خواهد شد، ایثار کند؟ امروز پایه روزهای بعد است و روزهای دیگر با امروز اعتبار خواهند یافت. 🔸آری، به خدا سوگند، اگر حدود الهی تعطیل نمی‌شد، ▪️حق‌ها باطل نمی‌گشت ▪️ظالمان به پیروزی نمی‌رسیدند ▪️و اهداف شیطان، برتری نمی‌یافت ▪️هرگز آسایش زندگی را از دست نمی‌دادیم ▪️و وارد میدان‌های سخت بلا نمی‌شدیم. 🔸اکنون که وارد این میدان شده‌ایم، بدانید که اگر حنا رنگ موی زنان است، خون نیز رنگ محاسن مردان به شمار می‌رود و در میان کارهایی که عاقبت خیر دارد، هیچ کاری بهتر از صبر و ایستادگی نیست. 🔸بدانید این کینه‌هایی که در دل‌های این قوم موج می‌زند، همان کینه‌های باقی‌مانده از جنگ بَدر و اُحُد است و کینه‌های جاهلی است که در قلب غافل معاویه به جوش آمده است و او را به انتقام‌جویی خون‌های فرزندان عبدشمس فرامی‌خواند. فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ ۙ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ پس با پيشوايان کفر پيکار کنيد، چرا که آنان را هيچ پيمانى نيست، باشد که از پيمان‌شکنى دست بردارند./تّوبة12 یارانی که مهاجر و انصار در بین آنان فراوان بودند، پاسخ دادند: ای امیرالمومنین، تا این ساعت با یقین و بصیرت به حقّانیت راه تو همراهت جنگیده‌ایم و هم اکنون نیز با شهادت عمار یاسر بر بصیرت و یقین ما افزوده شده‌است. همگی پشت سر تو ایستاده‌ایم، تو را امام خود می‌دانیم و آماده اطاعت از فرمان تو هستیم. ☀️کیست که با خدا معامله کند؟ در حالی که سوار بر اسب رسول خدا بودم، در مقابل صفوف لشکر حرکت کردم و خطاب به آنان گفتم: 🔸ای مردم، کیست که جان خویش را با خدا معامله و سود آن را کسب کند؟ امروز روزی است که روزهای دیگر با آن اعتبار خواهند یافت. اگر شما آسیب دیده‌اید و سختی‌ها را به جان خریده‌اید، دشمن شما نیز آسیب‌ها دیده است. 🔸بیش از ۱۰ هزار نفر از لشکریانم، در حالی که شمشیرهایشان را بر روی دوششان گذاشته بودند، برای حمله به دشمن اعلام آمادگی کردند و به صورت دسته‌جمعی حمله‌ور شدند. این حمله چنان شدید بود که تمام صفوف لشکر شام را درهم ریخت و تا نزدیکی خیمه فرماندهی آنان کشیده شد. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist
دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۲۶۳ 🔅•✾••┈ ☀️کیست که جان‌فشانی کند؟! صبح پنج‌شنبه و در هنگام طلوع آفت
┈••✾•🔅 /قسمت ۲۶۴ 🔅•✾••┈ ☀️خدا را، خدا را، مراقب زنان و فرزندان باشید یارانم از چهار سو لشکر شام را به محاصره در آورده بودند و همچنان که بر طبل‌ها می‌کوبیدند، شعار «علیٌّ‌المنصور» سرمی‌دادند. در این هنگام سر به آسمان بلند کردم و با خدای خویش چنین مناجات کردم: 🔸بار الها، گام‌ها به آستان تو راه افتاده‌اند، دلها به سوی تو پر کشیده‌اند، دستها به سوی تو بلند هستند، گردن‌ها به سوی تو کشیده شده‌اند، نیازمندی‌ها از تو خواسته می‌شوند و چشمها به درگاه تو خیره‌اند. 🔸پروردگارا، میان ما و قوم‌ها به حق راهی بگشا که تو بهترین راهگشایان هستی. 🔸و در حالی که خودم نیز در حملات شرکت می‌کردم، خطاب به یاران متذکر می‌دادم: شما را به خدا سوگند می‌دهم که مراقب زنان و فرزندان باشید. ☀️اگر بهشت می‌خواهید، منتظر چه هستید؟ آفتاب در حال غروب کردن بود و وقت نماز می‌گذشت؛ ولی جنگ با شدت تمام در جریان بو. مهاجران و انصار را خطاب کردم و فریاد برآوردم: 🔸در چنین روزی گریختن از جنگ به منزله بازگشت از حق و روی‌گردانی از دین اسلام است. آیا نشنیده‌اید که خداوند متعال می‌فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ و قطعاً شما را مى‌آزماييم تا از ميان شما کسانى را که در راه خدا جهاد مى‌کنند و بر دشوارى‌هاى اوامر الهى شکيبايند مشخص کنيم، و کارهاى شما را که گزارش‌هايى از شماست، مى‌آزماييم./محمّد31 🔸اگر بهشت می‌خواهید، منتظر چه هستید؟ ☀️شوق شهادت در این روز، ابوالهیثم‌بن‌تیهان و خزیمة‌بن‌ثابت ذوالشهادتین و خالد و خلده، فرزندان ابوخالدالانصاری و جندب‌بن‌زهیر به شهادت رسیدند. در این حال، مالک‌اشتر را دیدم که گریان است. از وی پرسیدم: 🔸چرا گریه می‌کنی؟ خداوند چشمان تو را نگریاند. او پاسخ داد: امیرالمومنین، اشک، امان نمی‌دهد! می‌بینم که دیگران در پیش روی تو به شهادت می‌رسند و من توفیق شهادت نمی‌یابم و به فیض شهادت نائل نمی‌شوم. برای همین گریه می‌کنم. 🔸به وی بشارت دادم: ای مالک، بشارت باد بر تو که تو نیز به خیر خواهی رسید. 🔻قرآن بر سر نیزه‌ها ☀️پروردگارا، تو خود می‌دانی که این قوم به دنبال قرآن نیستند! جنگ تا پاسی از لیلةالهریر ادامه داشت و شکست معاویه قطعی شد. میدان جنگ بعد از نیمه‌های شب آرام گرفت؛ اما با روشن شدن سپیده، سپاهیان ما با صحنه جدیدی روبرو شدند. لشکر شام از آرایش نظامی خارج شده بود و بر بالای نیزه‌ها قرآن‌های بزرگ دیده می‌شدند که با طناب‌ها محکم بسته شده‌بودند. سخنگویانی از لشکر شام با صدای بلند می‌گفتند: ای جماعت عرب، شما را به خدا قسم می‌دهیم که به زنان و دختران خویش رحم کنید. اگر شما نابود شوید، فردا چه کسی در برابر بیگانگان خواهد ایستاد؟ دین‌تان را حفظ کنید. این کتاب خدا میان ما و شما داور باشد. بعد از نابود شدن اهل شام، مرزهای شام را چه کسانی محافظت خواهند کرد؟ و بعد از نابود شدن اهل عراق، چه کسانی مرزهای عراق را نگهداری کنند؟ با مشاهده قرآن‌هایی که بر بالای نیزه‌ها برافراشته شده بود، گفتم: 🔸پروردگارا، تو خود می‌دانی که این قوم به دنبال قرآن نیستند. پس میان ما و آنان داوری کن که تو داوری بر حق و روشنگری! در این هنگام، در میان یارانم اختلاف پدید آمد. گروهی به ادامه جنگ معتقد شدند و گروهی گفتند: در موقعیتی که ما را به حکم کتاب خدا فرا می‌خوانند، جنگ جایز نیست! آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist