eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10.1هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ - سالروز عملیات آزادسازی دهلاویه ⚪️ در اوایل جنگ تحمیلی و در جریان هجوم دشمن به سمت سوسنگرد، رزمندگان ستاد جنگ های نامنظم، دهلاویه را که روستایی است در غرب سوسنگرد خط مقدم خود قرار دادند. مدافعان دهلاویه ده روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا این که در 24 آبان 1359 دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند. پس از آن برای آزاد سازی روستای دهلاویه (13 کیلومتری شمال غربی سوسنگرد) عملیاتی در ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد 26/3/1360 با تلاش یک گردان از نیروهای سپاه و ستاد جنگ های نامنظم به فرماندهی شهید «ایرج رستمی» از دو محور روستای دهلاویه انجام گرفت و منجر به آزادی دهلاویه و عقب راندن دشمن تا یک کیلومتر شد. 🔸قوای دشمن که بر اثر قدرت تهاجم خودی به ناچار عقب نشینی کرده بودند، در ساعت 9 صبح پاتک کردند که با مقاومت نیروهای خودی خنثی شد. در ساعت 16:30 بار دیگر دشمن با آرایش 22 تانک و یک گردان پیاده و با پشتیبانی آتش توپخانه، فشار خود را متمرکز کرد و توانست رزمندگان ایران را از منطقه آزاد شده تا 300 متری شرق دهلاویه عقب بزند. مقاومت نیروها در برابر عراقی ها ادمه یافت تا اینکه در بامداد 31 خرداد 1360 در حالی که شهید «ایرج رستمی» و همرزمانش درگیری سختی با بعثی ها داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه به درجه رفیع شهادت نایل گردید. شهید «چمران» پس از اطلاع از این موضوع سریع خود را به منطقه رساند و در مورد شهید «ایرج رستمی» گفت: خدا «رستمی» را دوست داشت و برد، اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد، که این دوری زیاد طول نکشید و شهید «چمران» در همان محل شهادت شهید «ایرج رستمی» با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و به هم سنگر خود پیوست. ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ پ.ن: ✍️ با آغاز هجوم سراسری ارتش عراق به خاک میهنمان، و در آن شرایط حساس و بحرانی، این دکتر چمران و سروان ایرج رستمی بودند که ستاد جنگ های نامنظم را ایجاد کردند. آنان با همکاری نیروهای سپاه، اقدام به طرح ریزی چندین عملیات در منطقه خوزستان کردند که منجر به وارد آمدن ضربات سختی به دشمن بعثی شد و در نتیجه از پیشروی بیشتر دشمن به عمق خاک ایران جلوگیری به عمل آمد. ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌷شهید ایرج رستمی در کنار دکتر چمران
نامه‌اي چمران به ایرج رستمی نشان از ارادت و محبت عميق آن عارف وارسته به این ارتشی مومن و دلاور است. متن نامه مزبور به اين شرح است:: بسم الله الرحمن الرحيم دوست عزيزم! آقاي رستمي قهرمان پرافتخار ما هر وقت كه به تو فكر مي كنم از شدت شوق قلبم مي لرزد و اشك به چشمانم حلقه مي زند. اميدوارم كه هر چه زودتر، صحت و سلامت خود را بازيابي و با هم در كوه ها و دشت ها و دره ها و در خطرناك ترين سنگرها براي پاسداري از ايران و انقلاب فداكاري كنيم. دوست‌دار تو دكتر چمران 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🌴 ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ - سالروز عملیات آزادسازی دهلاویه که در طی آن رزمندگان گروه چمران با هدایت و فرماندهی سرگرد بسیجی ارتش، شهید ایرج رستمی به اهداف خود در این عملیات رسیدند ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ کانال
دفاع مقدس
نامه‌اي چمران به ایرج رستمی نشان از ارادت و محبت عميق آن عارف وارسته به این ارتشی مومن و دلاور است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 شهید ایرج رستمی؛ یار با وفای شهید چمران که تا آخرین نفس در کنار او ایستاد ⏳ اوایل دفاع مقدس ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 رهبر انقلاب:👇 🚩 معروف بود در دوران جنگ میگفتند فلانی میزند، روشن است؛ یعنی بزودی شهید خواهد شد. این نورانیتِ حضور بسیجی بود؛ این را من خودم مشاهده کردم؛ نه یک بار و دو بار. یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است - سرگرد رستمی - به میل خود، به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه‌ی ، آنجا فعالیت میکرد. 🔰 بنده مکرراً او را میدیدم؛ می‌آمد، میرفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهائی که فردا داشتیم، صحبت میکردیم؛ در باز شد، همین وارد شد. چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گل‌آلود است؛ این پوتینها گل‌آلود، بدنش خاک‌آلود، صورتش خسته، ریشش بلند؛ اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه میدرخشد؛ نورانی بود. 🌷روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقه‌ی عملیاتی، آنجا فعالیت زیادی کرده بود؛ حالا آمده بود، میخواست گزارش بدهد. او بعد از چندی هم به شهادت رسید. بود، اما آمده بود وارد میدان شده بود؛ فعالیت میکرد، مجاهدت میکرد، حضور فداکارانه داشت - در همان مجموعه‌ی بسیجیِ شهید چمران - بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلی‌ها دیدند؛ ما هم دیدیم، دیگران هم بیشتر از ما دیدند. این ناشی از همان حضور فوق‌العاده است.۹۱/۰۷/۲۴ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ - سالروز شهادت سرگرد بسیجی ارتش، شهید ایرج رستمی 🌴 همان روزی که هم آسمانی شد. آنها هر دو با هم به ملکوت اعلا پرکشیدند🕊🕊🕊
دفاع مقدس
📽 شهید ایرج رستمی؛ یار با وفای شهید چمران که تا آخرین نفس در کنار او ایستاد ⏳ اوایل دفاع مقدس ا🌱🌿
🔻 نبرد نابرابر در دهلاویه دهلاویه ، روستای کوچکی است در استان خوزستان و در منطقه دشت آزادگان. این روستا در شهرستان سوسنگرد ( 12 کیلومتری غرب سوسنگرد و 15 کیلومتری جنوب شرق بستان ) و در کنار جاده اصلی سوسنگرد – بستان قرار دارد. تا قبل از سال های دفاع مقدس ، دهلاویه روستای کوچک و گمنامی بود ، اما امروز ، مقتل یکی از به یادماندنی ترین اسطوره های دفاع مقدس ، دکتر مصطفی چمران است که مسافران و زائران زیادی را به سوی خود می کشاند. دهلاویه همچنین شاهد حضور بزرگمردان دیگری همچون علی تجلایی ، ایرج رستمی ، جواد داغری و ده ها شهید رزمنده دیگر بود که با شهادت شان از اسلام عزیر و ازاین مرز و بوم دفاع کردند. در ابتدای جنگ تحمیلی ، علی تجلایی با 50 رزمنده تبریزی به دهلاویه رفت تا از جبهه سوسنگرد دفاع کند. او در یکی از یادداشت هایش درباره مقاومت در دهلاویه نوشته است : ( در هجوم دشمن به محور دهلاویه ، ده ها تانک و نفربر و بیش از 4000 نیروی پیاده شرکت داشتند. با من تماس گرفتند که عقب نشینی کنم ، در جواب گفتم تا آخرین نفر خواهم ایستاد. دشمن در چند روز اول جنگ ، نتوانست از سمت جاده بستان – سوسنگرد پیشروی کند و ناچار به پیشروی از سمت شمال منطقه ( تپه های الله اکبر ) شد . در آن چند روز ، روستاهای دو سمت جاده بستان – سوسنگرد ، از حمله دشمن در امان ماندند. اما با تصرف بستان ، دشمن حمله خود را از امتداد این جاده سازماندهی کرد و پیش آمد. با کشیده شدن آتش جنگ به سمت پل سابله ، دهلاویه خالی از سکنه شد و اهالی روستا به شهرها و روستاهای دورتر رفتند. گزارش ها حاکی بود که در دهلاویه ، نیروهای عراقی خانه های مردم را به غارت برده اند. صبح روز 23 آبان بود که قوای دشمن ، با کمک 40 دستگاه تانک ، پیش آمدند. نیروهای خودی در دهلاویه تا ساعت 18 مقاومت کردند. وقتی تاریکی شب فرا رسید ، توان مدافعان و مهمات آن ها کاهش یافته بود و بسیاری هم شهید شده بودند. مدافعان برای کمک به سوسنگرد ، از دهلاویه عقب نشینی کردند و با به جا گذاشتن ده ها شهید ، به سوسنگرد رفتند و دهلاویه به دست دشمن افتاد. عملیات آزادسازی دهلاویه ، از بامداد 26 خرداد 1360 آغاز شد و در همان ساعات اولیه روستای مخروبه دهلاویه آزاد شد و نیروهای خودی تا یک کیلومتری غرب روستا پیش رفتند. دشمن دوبار دست به ضد حمله زد و نیروهای خودی مجبور به عقب نشینی شدند. متن گزارش ایرج رستمی ( فرمانده عملیات ) در روز 27 خرداد چنین بود : ( دهلاویه مظلوم است. امروز 27 خرداد ، در حدود 300 متری شرق دهلاویه مستقر شدیم. دیروز ساعت 4:30 بامداد حمله کردیم. دشمن را تا یک کیلومتر عقب راندیم. حرکت خودروها در یک کیلومتری غرب دهلاویه به سمت آنجا را دیدیم. برادران خمپاره انداز بسیجی ، مواضع دشمن را در این روستا زیر آتش گرفتند و تعدادی از سنگرهای دشمن منهدم شد ) . 29 خرداد ، دشمن با پشتیبانی آتش توپخانه به دهلاویه حمله آورد. نیروهای رستمی ، خسته بودند و تعدادشان نسبت به دشمن کم بود. دامنه حمله هر لحظه بیشتر می شد ، دستور عقب نشینی بسمت شرق روستا صادر شد. رزمندگان که هر متر از زمین را با زحمت پس گرفته بودند ، عقب نشینی برایشان تلخ بود. طبق دستور ، به شرق رفتند ، اما هیچ جان پناهی نبود ، توپخانه خودی به کمک شان آمد ، لابه لای سنگرها و دیوار خرابه ها ، کار به جنگ تن به تن کشید. دود غلیظ ، منطقه را برداشته بود. ساعت 2:30 بامداد سی ام خرداد1360 بود و فقط 40 گلوله مانده بود. رستمی ، آر.پی.جی برداشت و یک تانک را نشانه گرفت و بعد جستی زد و به خاکریز جلویی رفت تا از حال بقیه افرادش مطلع شود.دید همه شهید شدند. گلوله خمپاره نزدیک او به زمین خورد.ترکش به سرش اصابت کرد.با دستمال ، سر او را بستند تا جلوی خونریزی را بگیرند ، اما فایده نداشت. او پر کشید و به آرزویش رسید و به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
وقتی شیپور جنگ نواخته شود مرد از نامرد شناخته می‌شود ... شهید چمران
می گفت : از خدا پروا کنید ؛ تا پَر وا کنید ... ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 📷☝️ پاییز سال ۱۳۵۹ اهواز ، حوالی دِه خرما جوانِ کنارِ دست چمران، رزمنده داوطلب، عضو گروه جنگ های نامنظم شهید چمران، شهید علیرضا مالمیر 👇👇 🌱 متولد شهر ری، محله شهدا (اقدسیه) - او که از بچگی شر و شور بود و همسن ها یش ازش حساب می بردند!! بعد از انقلاب یکی از اولین بسیجی های مسجد صاحب الزمان (ع) شد. با آغاز جنگ و تجاوز ماشین جنگی عراق به خاک میهن، در حالی که هفده سال داشت راهی خوزستان شد و از آنجا که سر نترسی داشت به گروه نیروهای داوطلب مردمی دکتر چمران پیوست. هر جا درگیری سخت و سینه به سینه با دشمن پیش می آمد، علیرضا یکی از رزمنده های پا به رکاب بود. او سرانجام مزد مجاهدتش را گرفت و در بهار سال شصت (23 اردیبهشت 1360) {یک ماه و اندی قبل از شهادت دکتر چمران} پر کشید🕊🕊 💠 مزار شهید: بهشت زهرا (س) تهران - قطعه 24، ردیف 85، شماره 30 ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
جمعه یعنی بارش لطفــی ز چشمـــانــی به چشمـی منتظـر ... ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
اگر امام زمان غیبت کرده است این غیبت ماست نه غیبت او این ما هستیم که چشمان خود را بسته‌ایم این ما هستیم که آمادگی نداریم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | سرود زیبایِ رزمندگان در هِجرِ امام ‌زمان ‌(عج) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡گروه واتساپ دفاع مقدس
🌱 ۲۶ خرداد — زادروز محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی بلند پایه‌ترین مسئولی که در جنگ تحمیلی به اسارت درآمد ‼️وزیری که تاریخ شهادت ندارد!! ا🔵⚪️🔵⚪️🔵⚪️🔵⚪️🔵 ➖ محمد جواد تندگویان در ۲۴ خرداد ۱۳۲۹ درآبادان بدنیا آمد. ایشان سیاست‌مدار و مدیر ارشد اجرایی ایرانی بود، که به‌عنوان دومین وزیر نفت تاریخ ایران شناخته می‌شود. وی در کابینهٔ شهید محمدعلی رجایی به وزارت نفت رسید، در آبان ۱۳۵۹ درحالی‌که یک ماه از وزارتش می‌گذشت، برای بازدید از پالایشگاه آبادان عازم جنوب شد، ولی در جاده ماهشهر به آبادان، توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سال‌ها در اسارت و شکنجه، بشهادت رسید. شهیدتندگویان دانش‌آموخته مهندسی نفت از دانشکده نفت آبادان وکارشناسی ارشد مدیریت صنعتی از مرکز مطالعات مدیریت ایران بود. از سوابق مدیریتی وی می‌توان به مدیرعاملی شرکت پارس توشیبا و سرپرستی شرکت مناطق نفت‌خیز (بزرگترین تولید کننده نفت ایران) اشاره کرد. ▪️دوران اسارت وشهادت: در تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۹ درحالی‌که حدوداً یک ماه از دوره وزارتش می‌گذشت، برای بازدید از پالایشگاه آبادان، عازم جنوب بود، که در جادهٔ ماهشهر به آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش، به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمد و به زندان‌های اسیران ایرانی منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدت‌ها پس از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) نیز زنده بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه شهادت او در اردوگاه‌های اسرا، اطلاعات دقیقی در دست نیست. ▪️اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: آقای بشارتی تلفنی گفت عراقی‌ها توسط صلیب سرخ اطلاع داده‌اند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده است. تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن شهیدتندگویان، در برنامه‌های خود اعلام می‌کرد: اکنون ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت شهیدتندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت. سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته‌شدگان میان دو طرف، پیکر محمد جواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق بشهادت رسیده بود، به ایران بازگردانده و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک سپرده شد ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
🌱 ۲۶ خرداد — زادروز محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی بلند پایه‌ترین مسئولی که در جنگ تحم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم به اسارت گرفتن شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران توسط ارتش صدام فیلمی که از تلویزیون عراقی پخش شد ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌱 ۲۶ خرداد — زادروز محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی بلند پایه‌ترین مسئولی که در جنگ تحمیلی به اسارت درآمد ‼️وزیری که تاریخ شهادت ندارد!! ا▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: آقای بشارتی تلفنی گفت عراقی‌ها توسط صلیب سرخ اطلاع داده‌اند که آقای تندگویان در سال ۱۳۶۸ فوت کرده است. تلویزیون عراق پس از به اسارت درآمدن شهیدتندگویان، در برنامه‌های خود اعلام می‌کرد: اکنون ایرانی‌ها نه وزیر نفت دارند و نه نفت. دولت ایران تا یک سال به امید بازگشت شهیدتندگویان، از معرفی وزیر نفت جدید به مجلس، خودداری کرد. در آن دوران کالردون برتی وزیر نفت ونزوئلا برای رفتن به عراق و دیدار همتای ایرانی خود در زندان، اعلام آمادگی کرد، که دولت عراق نپذیرفت. سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته‌شدگان میان دو طرف، پیکر محمد جواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق بشهادت رسیده بود، به ایران بازگردانده و در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۰ به خاک سپرده شد
دفاع مقدس
🎥 فیلم به اسارت گرفتن شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران توسط ارتش صدام فیلمی که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید خاطره رهبرانقلاب از 🌷شهید تندگویان🌷 وزیر انقلابی کابینه شهید رجایی جوان و با تیپ دانشجویی 🌱 ۲۶ خرداد — زادروز محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی ⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️ او از مبارزین قبل از انقلاب بود یکی از شکنجه‌هایی که ساواک در مورد او اجرا میکرد، سوراخ شدن کف پاهایش با مته بوده است که اتفاقا بعدها از آن به عنوان علامت شناسایی جسد شهید تندگویان در عراق استفاده شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ۲۶ خرداد — زادروز محمدجواد تندگويان وزیر نفت دولت شهید رجایی بلند پایه‌ترین مسئولی که در جنگ تحمیلی به اسارت درآمد ‼️وزیری که تاریخ شهادت ندارد!! ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🌴 کانال"دفاع مقدس" اینجا بیت شهداست👆👆
⚪️ عموحسن ، یا همان "حسن یخی: "حسن امیری فر" متولد 1301، ساکن محله نازی آباد بود. او در خیابان وحدت اسلامى تقاطع چهار راه مختارى، یک دکه کوچک یخ فروشی داشت و همه خرج زندگی خود و خانواده را از آن تامین می کرد. جنگ که شروع شد، دکه یخ فروشی را ول کرد و غیرتمندانه رفت جنگ. هر بار که به او می گفتند: "عمو، شما پشت جبهه بمون و خدمت کن، دیگه از شما گذشته بری جبهه!" می گفت: "چی میگید؟ من صدتا جوون رو حریفم." و سرانجام عموحسن، پس از سالها حضور در خط مقدم و عملیات مختلف، در 64 سالگی، در سرزمین تفتیده شلمچه، در عملیات کربلای پنج، در کنار دهها هزار جوان که برای دفاع از شرف و کیان دین و میهن جان خویش را فدا کردند، در خون خفت. حقوق یک بسیجی که می رفت تا جلوی پیشرفته ترین سلاح و تانک و هواپیمای بعثیان را با بدن خویش سد کند، تا شرافت ملت از دست نرود، فقط ماهی 2400 تومان بود! بالاترین حقوق آن زمان برای افراد متاهل و عیالوار و زن و بچه دار هم حدود 4500 تومان بود! ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
دفاع مقدس
عموحسن
پادگان دوکوهه در نزدیکی اندیمشک، به دلیل این که عقبه و مقر پشتیبانی رزمندگان تهرانی در هشت سال جنگ تحمیلی بود، بیشتر رزمندگان و شهدا در این پادگان خاطرات و داستان های زیادی از خود به جای گذاشته اند. قصه امروز ما، داستان پیرمردی است که تقریبا همه بچه های جبهه جنوب با او آشنایی داشتند. پیرمردی که برای هر یک از بچه های دوکوهه بیانگر خاطرات بسیاری است. حسن امیری نام شهید قصه ماست. در 8 سال جنگ، رزمنده های پیر، اما روشن ضمیرِ بسیاری همچون حاج بخشی و شهید حسن امینی فر گرمابخش محفل رزمنده ها بودند. حسن امینی فر در بین بچه های لشگر 27 معروف به عمو حسن بود. آنها همیشه می گفتند جبهه جایی است که عمو حسن آنجاست. نیروهای تازه وارد، پس از چند روز اسکان در این پادگان، عمو حسن را در قسمت های های مختلف مثل تدارکات، تبلیغات، پشتیبانی، آشپزخانه و ایستگاه صلواتی می دیدند. عشق به رزمندگان باعث شده بود این پیرمرد روشن ضمیر نتواند زیاد به مرخصی برود، بایست می ماند و به فرزندانش خدمت کند💕 مراسم صبحگاه دو کوهه برای دویدن بر روی سطح ناهموار آن کمی سخت است. اما عموحسن طوری در مراسم صبحگاه می دوید که جوانان هم به وجد می آمدند. او از همان روز های نخست در دوکوهه با مهربانی ای که نسبت به رزمنده ها داشت آنها را به خود جذب کرد، طوری که مخزن اسرار بسیاری از رزمنده ها شده بود. هوایبچه ها را داشت؛ وقتی که برای دریافت غذای گردان به آشپزخانه می رفت، آمار رزمنده ها را بیشتر از تعداد واقعی می داد تا غذای بیشتری برای آنها بگیرد. وقتی ازش سوال می کردند، می گفت: این ها رزمنده اند، باید بخورند تا تقویت شوند! نکته جالب این پیرمرد آنکه او عکسی را با حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر گرفته بود، و این برگه عبور او بود، در هرجایی که نیاز به تأیید و برگه تردد داشت😊 او برای نوجوان ها و جوان ها احترام زیادی قائل بود. همیشه قبل از آنکه آنها سلام کنند، او به آنها سلام می کرد و با نام های «گلم» «شاخه نباتم» « پروانه من» خطاب شان می کرد. هرگاه تیروها زودتر به سلام می کردند، علاوه بر جواب سلام، دست آنها را هم می بوسید، و وقتی آنها نیز تلافی می کردند، این بار عموحسن به گریه می افتاد و می گفت: من باید دست شما را ببوسم، شما بسیجی هستید و پاک، ولی شما از گذشته من چه می دانید؟ عمو حسن همیشه در، دیوار و ساختمان های دوکوهه را دست می کشید و به صورت خود می مالید. وی می گفت: اینجا مکانی مقدس است، جایگاه شهداست. او همچنین لباسی را به یادگار از حاج ابراهیم همت گرفته بود که به همراه داشت و به آن افتخار می کرد. شهید حسن امینی فر برای رزمندگان حنا هم می گذاشت. وقتی به او می گفتند چرا برای خود حنا نمی گذاری، در جواب می گفت قرار است محاصن من به خون خضاب شود.🌷 یک خاطره: کربلای چهار بود. توی آبادان یک ساختمانی بود، حیاطش نیمچه سنگری داشت که چندان هم محکم نبود. با ایرانیت و یک تیرآهن برایش سقف زده بودند. با عمو حسن و چند نفر دیگر نشسته بودیم که بمباران شروع شد. یکی از بمب ها افتاد نزدیک ما. سقف سنگر ریخت، گرد و خاک بلند شد. بچه ها یکی یکی خودشان را از سنگر می کشیدند بیرون. نگران عمو حسن بودیم. دیدیم یک نفر زیر آوار تکان می خورد. عمو حسن داشت آوار را کنار می زد. سعی می کرد خودش را بیرون بکشد. می گفت «این دفعه هم نشد.»‼️ او سرانجام پس از سالها حضور در جبهه، در عملیات کربلای پنج، اجر خود را گفت و در کنار دهها هزار جوان که برای دفاع از شرف و کیان دین و میهن جان خویش را فدا کردند، در خون خود غلطید و به ملاقات پروردگارش رفت🕊🕊 (راوی: همرزم شهید)
بازهم هوای دلتنگی بر آن حوض قدیمی ... بر آن شور و نواهای شهیدان ... و آن غربت یاران صمیمی ... آه از منِ جامانده و تنها ... کاش یک روز، به زودی ... بیاید گل نرگس ... به همراه شهیدان ... 💦💦حوض کنار حسینیه پادگان دوکوهه 🌴 دوران ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 🌴 گروه واتساپ "دفاع مقدس"
🌱 خدایا از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم ... من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد .. گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ، معنایش این نیست که تنهایم ... معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ... با تو تنهایی معنا ندارد ! مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
دفاع مقدس
🌱 #مناجات خدایا از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم ... من نفهمیدم!
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسل‌ها اول ) 🔸نام «مصطفي چمران» بيش از آنكه احترام آميز باشد افتخار برانگيز است. افتخار براي ملتي كه هيچگاه در برابر بيگانه سر خم نكرد و در برابر ترس و تسليم زمامدارانش همواره فرياد عصيان، سر داد. 🔸چمران مرد تصميم هاي بزرگ و تاريخ ساز بود. مردي كه آرمانش رستگاري انسان و آگاهي بشريت بود. 🔸چمران خوشي روزگار در امريكا را وا نهاد و به خطرناك ترين و سخت ترين منطقه رفت: لبنان و همه دريافتند كه دانشجوي برگزيده دانشگاه بركلي در رشته الكترونيك و فيزيك پلاسما درد انسان دارد و رنج انسانیت. 🔸چمران مظلوميتها را که ديد، سلاح به دست گرفت. مردي كه به زيبايي و لطافت طبع مشهور بود ناگهان محور يك مبارزه شد. مبارزه با متجاوزي كه به سرزمين هاي اسلامي طمع كرده بود و در رأس آنها بيت المقدس. و اينگونه «مصطفي» از ميان زندگي مرفه يك محقق در نيوجرسي و ماندن در كنار مبارزان مسلمان مصر و سپس لبنان يكي را برگزيد . راهي سخت با آينده اي مبهم. راهي كه خود آن را اينگونه توصيف مي كرد: آنچه كه مهم است اين حقيقت روشن است كه ما در هر قدم و عملي جز رضاي خدا و جهاد في سبيل ا... غرضي و هدفي نداشتيم و از هيچ احدي جز خداي بزرگ انتظار كمك و پاداشي نداريم. 🔸او پدر بچه هاي جنوب لبنان شد و سنگ صبور آنها. واژه واژه دردهايشان را مي شنيد و قطره قطره آب مي شد. در کنار کودکان یتیم لبنانی مانند پدری مهربان و در جبل‌عامل در میان دلاورمردان مقاومت مانند کوهی باشکوه ایستاده است. 🔸خود گفته بود :«من در آمریکا زندگی خوشی داشتم و از همه نوع امکانات برخوردار بودم، ولی از همه آنها گذشتم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومان زندگی کنم. می‌خواستم که اگر نمی‌توانم به این مظلومان کمکی بکنم، لااقل در میانشان باشم؛ مثل آنان زندگی کنم و درد و غم آنان را در قلب خود بپذیرم». 🔸مدرسه جبل عامل پايگاه مقاومت شد و سنگري براي دفاع از فلسطين و لبنان. او در لبنان ماند. درد كشيد اما صبوري كرد و رنجهايش را با برادرش امام موسي صدر در ميان مي گذاشت و آن دو سنگ صبور هم بودند تا شهريور 1357 و ربوده شدن «صدر». چمران، تنها شده بود و هيچكس نبود تا با او درد دل كند. از سوي ديگر انقلاب اسلامي 1357 به رهبري امام خميني (ره ) نيز به پيروزي رسيده و او پس از بيست سال به ايران بازگشت. بیست و هشتم بهمن 1357 🔸به خدمت امام خمینی (ره) رفت . امام از او خواست كه در ايران بماند. پس ماند. لبناني هايي كه با مصطفي آمده بودند اصرار داشتند به لبنان بازگردد اما او نپذيرفت. ادامه در پست بعد👇👇👇
دفاع مقدس
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسل‌ها اول ) 🔸نام «مصطفي چمران» بيش از آنكه احترام آميز باشد افتخا
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسل‌ها دوم ) 🔸مصطفی مال خودش نبود. مال خدا بود؛ مال همه بود؛ از یتیمان لبنان و محرومان کردستان گرفته تا جنگ زده‌های خوزستان. او خود را وقف مردم کرده بود. همسرش، خانم غاده چمران، تعریف می‌کرد: نخستین عید بعد از ازدواجمان ـ‌که لبنانی‌ها رسم دارند دور هم جمع می‌شوند، مصطفی در مؤسسه ماند و نیامد به خانه پدرم. آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چرا نیامدید؟» مصطفی گفت: «الان عید است. خیلی از بچه‌ها رفته‌اند پیش خانواده‌هایشان. اینها که رفته‌اند، وقتی برگردند، برای این دویست، سیصد نفر یتیمی که در مدرسه مانده‌اند تعریف می‌کنند که چنین و چنان. من باید بمانم با این بچه‌ها ناهار بخورم، سرگرمشان کنم که اینها هم چیزی برای تعریف کردن داشته باشند». گفتم: «چرا از به جای غذایی که مادر برایمان فرستاد، نان و پنیر و چای خوردید». گفت: «این غذای مدرسه نیست». گفتم: «شما دیر آمدید بچه‌ها نمی‌دیدند شما چی خورده‌اید». اشکش جاری شد، گفت: «خدا که می‌بیند». 🔸مهندس بازرگان چمران را به سمت معاون نخست‌وزير در امور انقلاب منصوب کرد. او که در اين سمت با آزاد سازي پاوه از اشغال فرصت طلبان و معاندان انقلاب، به موفقيت بزرگي دست يافته بود با توجه به استعداد و تجارب ارزنده‌اش در جنگ به سمت وزارت دفاع در دولت موقت انتخاب گرديد. 🔸شهيد چمران در انتخابات مجلس دوره اول از تهران داوطلب شد و با کسب اکثريت مطلق آراء به مجلس راه يافت و در ارديبهشت سال 1359 توسط امام خميني (ره) به عنوان نماينده و ناظر ايشان در شوراي عالي دفاع منصوب گرديد. 🔸او با شروع جنگ تحميلي به اهواز رفت و ستاد جنگهاي نامنظم را پايه‌گذاري کرد. «دکتر چمران با خودش عهد کرده بود تا نیروی دشمن در خاک ایران است، برنگردد تهران. نه مجلس می‌رفت، نه شورای عالی دفاع. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج‌احمدآقا خمینی ود گفت: «به دکتر بگو بیاد تهران». گفتم: «عهد کرده با خودش نمی‌آد». گفت: «نه، بگو بیاد. 🔸حضرت امام دلش برای دکتر تنگ شده». بهش گفتم. گفت: «چشم همین فردا می‌ریم خدمت امام». 🔸مصطفی عاشق بود. عاشق خدا. عاشق رسیدن. او سعادت و خوشبختی را در مرگ سرخ می دید که در آخرین نوشته اش چند ساعت پیش از شهادت اینگونه واگویه اش کرد: 🔸خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک می جوشد. می لرزد. می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد. خدایا ! تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راه‌ها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است می توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایی رسید. 🔸مصطفی اجر سالها جهاد و ایمان خویش را در روستای دهلاویه از خدا گرفت. ظهر روز 31 خرداد 1360 صفیر خمپاره ای بشارت بهشتش داد و ترکشی سرخ و آتشین او را به باغ سبز خدا رسانید. 🔸او پس از سالها رنج و درد و مجاهدت و اخلاص، آرام گرفت. 🔸 مصطفی با همه مهربانی و معرفت و تعهدش، با تمام ایمان و انساندوستی و آزاد اندیشی اش و با تمام اخلاص و تواضع و پرهیزگاری اش نیاز امروز ماست. 🔸🔸به راستی آیا از درس های چمران بزرگ آنگونه که باید بهره برده ایم ؟...
دفاع مقدس
🌷چمران؛ مردی برای تمامی عصرها و نسل‌ها دوم ) 🔸مصطفی مال خودش نبود. مال خدا بود؛ مال همه بود؛ از یت
🌷موسسه جبل عامل در لبنان مخصوص پسرها و مدينة الزهرا مخصوص دخترهای یتیم شیعه بود، از چند ساله تا ۱۶ – ۱۷ ساله. مجتمعی بود فرهنگی که هم مدرسه بود و هم خوابگاه. دکتر چمران محبوبیّت خاصی در بین آنها داشت. 🌷یک بار با بی سیم خبر دادند که دکتر دارد برای دیدنتان با ماشین به مدینه الزهرا می آید. به محض شنیدن این مطلب بچه ها و مسئولان مجتمع رفتند و با اسلحه اتوبانی را که از بیروت به سمت دریا می رفت رو بستند. 🌷دکتر که از دور آمد و دید راه بسته است، تعجب کرد و پرسید: مگه اتفاقی تو مدینه الزهرا افتاده ؟! چرا ماشین های مردم معطلند؟! او بلا فاصله خود را به افراد مسلح رساند و گفت: چرا اتوبان را بستین؟! کی قراره به این جا بیاد؟ وقتی جواب شنید به احترام شما اتوبان را بستیم، هر دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد و گفت: وای بر من وای بر من! اگر مردم حلالمون نکنن چی؟ 🌷بچه ها با تعجب پرسیدند: مگه اشتباهی از ما سر زده؟ دکتر گفت: برای همین چند دقیقه ای که به خاطر من از عمرشون تلف شده، فردا باید جوابگو باشیم و بعد دوباره گفت: وای بر تو مصطفی باید از تک تکشون حلالیّت بطلبیم. او به سراغ ماشین ها رفت. سرش را از شیشه ى تک تک ماشین ها داخل می کرد و مى گفت: آقا منو حلال کنید؛ این بچه های منو حلال کنید، نفهمیدن اشتباه کردن. راوى: سيده همام عطفى 📚 كتاب چمران مظلوم بود.