eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.4هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 اصرار پیرمرد بسیجی برای رفتن به خط مقدم جبهه دوران جنگ تحمیلی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌در سال ۵۹ آیت الله خامنه ای، نماینده امام در شورای‌عالی دفاع، در خطبه های نماز جمعه تهران در مورد کودکی صحبت کردند که دوچرخه خود را به جبهه اهدا کرده بود... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 وقتی شهید آوینی سوار بر تاکسی شده و در میانه راه متوجه می شود که هیچ پولی به همراه خود ندارد! 🔸خاطری ای که با دل نوشته ایشان تلنگری معنی شده است برای بیداری ما از غفلت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پادگان دو کوهه؛ پادگان کرخه؛ پادگان شهدای تخریب؛ پادگان حمیدیه؛ پادگان مصطفی خمینی؛ پادگان اموزشی شوشتر؛ پادگان گلف همون قرارگاه کربلا؛ پادگان غیور اصلی ......همه و همه یادشان بخیر😭 ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🎞 کلام شهید مرتضی آوینی در وصف ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 📽 سید شهیدان اهل قلم : ... اگر آفاق وسیع دل‌های ما از آفتاب بی‌ غروب توکل نور و گرما نمی‌گرفت ، بدون تردید هیچ یک از ما پای در راهی اینچنین نمی‌نهاد . ما را اجبار و اکراه بدین‌جا نکشانده است که دشواری‌ها راه بر ما ببندند . راه حق محفوف در بلایا و دشواری‌ هاست ، و اگر نه اینچنین بود ، کربلا را کربلا نام نمی‌نهادند . آن که با پای اختیار قدم در طریق کربلا نهاده است می‌داند که اسرار جز بر سرهای بریده فاش نخواهد شد . آن که با پای اختیار قدم در طریق کربلا نهاده است می‌داند که خون ، حرم سر سید الشهداست و این نه رازی است که بر اغیار فاش شود...
📌 تفاوت ترس ما و ترس امام 🔹اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان برای دیدار با امام به جماران رفتیم. ◇ دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌دفعه ضربه‌ محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیرمنتظره همه از جا پریدیم، جز حضرت امام. ◇ امام در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد. ◇ همانجا بود که فهمیدم آدم‌ها همه‌شان می‌ترسند، چرا که آن روز در حقیقت، همه ما ترسیده بودیم؛ ◇ هم امام و هم ما. امام از دیر شدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه. ◇ او از خدا می‌ترسید و ما از غیرخدا. آن‌جا بود که فهمیدم هر کس واقعا از خدا بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد. ✍ راوی: شهید ابراهیم همت
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ویژگیهای خط امام چه بود؟ 🔹️ شهید بهشتی در معرفی ویژگی‌های خط امام پاسخ می دهد که بسیار شنیدنی است۰۰۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 محمدحسین دعا کرد یا گمنام باشد یا تکه تکه شود تا شرمنده حضرت زهرا(س) نباشد 🔹️ خوش به حالِ شهدایی که رسیدند آخر ؛ با شهادت به سرانجامِ حضرت اباعبدالله که دعای شهید محمد حسین حمزه بود و در فرازی از وصیت‌نامه اش نوشت : ◇ « از خدا خواستم که به گونه‌ای مرا قبول کند که جنـازه این حقیر باز نگردد و یا درصورت بازگشتن سالم نماند و از پیکر اباعبدالله الحسین (؏) پـاره پـاره‌تر باشد ! ◇ چرا که اگر سالم باشد ، جلو مادرمان حضرت زهرا (س) شرمنـده می شوم و پاسخی ندارم به ایشان بدهم » 🔹️ و چه زیبا ... خداوند خواسته او را برآورد ◇ گلوله گلویش را درید و با پیکری پاره پاره به دیدار اربابش شتافت. 🔹️ در بهار ۱۳۹۵ در موقعیت پدافندی حضرت زهرا (س) شهر حلب ، عناصر شناسایی داعش در حمله‌ای اقدام به پرتاب توپ ۱۰۶ می‌کند که تعدادی از بچه‌های فاطمیون شهید می‌شوند. و ترکش توپ به دو ناحیه‌ی گردن (شاه رگ) و شکم و پهلو به شهید محمد حسین حمزه اصابت و در همان موقعیت به شهادت می‌رسد.
📌 شهید همت: خداوند از ما انتظار دارد که در این راه دشوار استقامت و شکیبایی داشته باشیم 🔹️ سردار شهید حاج محمدابراهیم همت در ۲۶ مهر ۱۳۶۲ در جمع رزمندگان گفت: سختی‌ها را تحمل می‌کنید،اما میدانم که میدانید؛ زیبایی تحمل این سختی ها، در این است که باعث می‌شود انسان به عمق سختی‌های حرکتی که امام حسین(ع) انجام داد، بیشتر از پیش، پی ببرد. ◇ انقلاب اسلامی ما هم، از روز اول موجودیت‌اش حرکت خود جوش را بر اساس همان حرکت مقدس حسینی آغاز کرد و همچنان، برهمین مناسبت دارد پیش می‌رود ◇ ان شاءالله این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی آقا امام زمان اتصال پیدا می‌کند. ◇ تحقق این آرزو، چندان دور نیست و بدون شک در لوح محفوظ الهی زمان وقوع آن تعیین شده است ◇ منتها برای ما که از حکمت‌های الهی و حقایق عالم غیب آگاهی نداریم موعد دقیق آن روشن نیست. ◇ مع الوصف، انتظاری که خداوند از ما دارد اینست که به جهاد خودمان را ادامه بدهیم و در این راه دشوار استقامت و شکیبایی داشته باشیم. والسلام»
♦️شهیدی‌که‌برای‌آب‌نامه‌ می‌نوشت♦️ ●شهید یوسف قربانی محل تولد : زنجان تاریخ تولد :  ۱۳۴۵ تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ نام عملیات: کربلای۵ منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری شهید غواص،  یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد ۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد... زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗 چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عج‌الله نامه برای آب... همرزم یوسف می‌گوید هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم ، کسی را ندارم که... بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروه‌هایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم . تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️ 🌸شهدا را یاد کنیم با صلوات بر محمد و آل محمد
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 فرزند شهیدی که دوبار طعم یتیمی را چشید 🔹️ محمدرضا مومنی که بعد از شهادت پدرش با شهید سعید شاهدی زندگی میکرد روایت می‌کند : 💠 زمانی كه مرا از مدرسه به خانه آوردند حدس زدم باید اتفاقی افتاده باشد. ◇ دلم لرزید و با خودم گفتم: سلام بابا، همیشه كه به خانه می‌آمدی من و صادق را درآغوش می‌كشیدی و می‌بوسیدی، اما حالا چرا بلند نمی‌شوی؟ نكند دوباره یتیم شده باشم. ◇ آن لحظه كه در كانون ابوذر بدن مجروحت را غسل می‌دادند غم بزرگی در دلم ریخت. هرچه به آنها اصرار كردم اجازه ندادند ببینمت. ◇ به آنها گفتم بابا سعیدم مرا از پسر خودش هم بیشتر دوست دارد. باید به اندازه تمام سال‌های یتیمی چهره‌اش را ببینم. یك بار دیگر دستش را بلند كنم و بر سرخود بكشم. دستان پر مهری كه خیلی چیزها را به من یاد داد. ◇ پدر شهیدم را به خاطر ندارم ولی هیچگاه بابا سعید را فراموش نمی‌كنم. خصوصاً زمانیكه با هم نماز می‌خواندیم. ◇ می‌دانم از چند روز دیگر بهانه‌گیری‌های فرزند کوچکش هم شروع می شود. به عكس بابا خیره می ‌شود و بزرگ که شد خواهد فهمید پدرش برای چه و به كجا رفته است.
📌 درسی از شهید باکری درباره قدرشناسی از نعمت ها 🔹️ محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود. ◇ در چادر بودم که آقا مهدی درجلو چادر تدارکات بهداری مرا صدا کرد. ◇ یک گونی را با یک دست گرفته بود و تکه نانی از داخل آن برداشت، تا آخر قضیه را خواندم. ◇ سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را ا به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟! ◇ گفتم: بله، آقا مهدی می شود. ◇ دوباره تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت: این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟ ◇ من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ ◇ آقا مهدی ادامه داد و گفت: الله بنده سی... پس چرا کفران نعمت می کنید؟ ◇ آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟ ◇ هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟ ◇ بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت. ◇منبع: کتاب «خداحافظ سردار»