eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
947 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌خواست گمنام زندگی کند ... ۲۲بهمن سالروز شهادت علمدار کمیل
می ستایمت که قانون جوانمردی را بر صفحه‌های تاریخ این دیار حک کردی و سرانگشتان حماسی‌ات ثانیه‌های ظلم را به کام مستبدان زمین جهنم کرده است ...
برخاستید و با قدم‌های استوارتان در رگ های وطن خون زندگی جاری شد ... ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ▫️گروه واتساپ 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۲ بهمن سالروز شهادت علمدار کانال کمیل و اسوه دفاع مقدس، شهید ابراهیم هادی گرامی باد. تنها صوت بازمانده از شهید هادی قبل از شهادت را بشنویم. ♦️شهید آوینی: «گمنامی فقط برای شهوت پرست­ ها دردآور است، اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛ تا آنجا که فرموده­ اند: آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۲ بهمن سالروز شهادت ابراهیم هادی و بچه‌های کانال کمیل و گریه های شهید آوینی پس از شنیدن پیام مظلومانه حاج همت به مقاومین حاضر در کانال ♦️سلام خدا بر تو ای سید مرتضی که پیامبری بودی در میان ما، تلاش همه پیامبران الهی برای هدایت انسان در تو تجلی شد ای تک سوار جبهه حق...
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 برشی از مستند «روایت فتح» و حضور شاهدان عینی در کانال کمیل و شرح ماجرای عاشورایی ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ در منطقه فکه 🔸لبیک یا زینب.
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ماجرای شهدای ۲۲ بهمن قتلگاه فکه و حضور آوینی در نزد آنها و شهادتش در آنجا چه بود؟ 🔸پس از شکست در عملیات والفجر مقدماتی در بهمن ماه سال ۱۳۶۱، فرماندهان تصمیم می گیرند که حدود ۲۰۰ زخمی را به پشت میادین مین و به یک شیار منتقل کنند تا از رگبار شدید بعثی ها در امان باشند. همه عقب نشینی می کنند و این شهدا پس از پنج روز در حالی که شدیداً تشنه لب بودند آنجا می مانند. 🔸عده‌ای از تشنگی شهید شدند و برخی نیز با تیر خلاص دشمن بعثی پر کشیدند. به علت مین‌گذاری شدید منطقه و تصرف آن توسط دشمن، تا دو سال پس از جنگ یعنی در سال ۱۳۷۱ هیچ کس از سرگذشت آنها اطلاع نداشت! بالاخره رزمنده ای به نام جعفر ربیعی که خود از بازماندگان آن اتفاق بود کتاب «رمل های تشنه» را نوشت. 🔸همسر شهید محمد راحت از رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران اتفاقی آن کتاب را خواند و از دوستان شهید می‌پرسد پس پیکر محمد هم باید آنجا باشد و ای کاش می‌شد او را پیدا کرد! 🔸رزمندگان قدیمی و دوستان شهید محمد راحت و دیگر شهدای مفقود آن حادثه در فروردین ۱۳۷۱ به فلکه آمدند و پس از گذشت ۱۰ سال از تاریخ شهادتشان، آنان را همانگونه که شهید شده بودند پیدا کردند و به طور کلی در حدود ۱۷۰ شهید در حالی که بر روی زمین دراز کشیده بوده و وسایل شخصی و کارت شناسایی آنها نیز در جیب لباسشان بود شناسایی شد و حتی نقل است که شهید خسروانور که چهارزانو شهید شده بود، دقیقاً چهارزانو نیز تفحص شد! 🔹سال بعد آوینی که این فیلم‌ و مظلومیت شهدا را دید، خود را بی تابانه به فکه رساند و به کاروان عاشورا پیوست...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | خاطره ای عجیب و شنیدنی از شهید ابراهیم هادی🌷 🌹 ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ - سالروز شهادت عارف وارسته شهید ابراهیم هادی 🌴 کانال "دفاع مقدس"
⚽️ خاطره‌ای فوتبالی⚽️ 🌷 از شهید ابراهیم هادی تو زمین چمن مشغول فوتبال بازی کردن بودم. دیدم ابراهیم دستش را آورده بالا و گفت عکست را تو مجله چاپ کردن از خوشحالی داشتم بال در می آوردم. رفتم مجله را از دستش بگیرم، گفت یه شرط داره. قبول کردم. گفت هر چی باشه قبوله؟ گفتم اره. داخل مجله عکس منو چاپ کرده بود و نوشته بود پدیده جدید فوتبال جوانان و کلی از من تعریف کرده بود. مجله را چند دفعه با خوشحالی خوندم. گفتم حالا ابرام جون شرطت چی بود؟ گفت دیگه دنبال فوتبال نرو. خوشکم زد. با تعجب گفتم دیگه فوتبال بازی نکنم. من دارم تازه مطرح میشم گفت بازی کن اما دنبال فوتبال حرفه ای نرو. گفتم چرا؟ گفت مجله را نگاه کن، عکس تو با لباس و شورت ورزشی هستش این مجله فقط دست من و تو نیست دست همه مردم هست. خیلی از دخترها ممکنه این رو دیده باشن و ببینن. بعدش گفت چون بچه مسجدی هستی اینها را برات می‌گم. برو اعتقادات را قوی کن و بعدش برو دنبال فوتبال حرفه ای. خداحافظی کرد و رفت. من خیلی جا خوردم. ابراهیم خیلی جدی بود. نشستم و کلی به حرف‌هاش فکر کردم. بعدها به سخنش رسیدم. زمانی که بچه های مسجدی و نمازخون که اعتقادات محکمی نداشتند و دنبال ورزش حرفه ای رفتن و به مرور زمان به خاطر جوّزدگی و ... حتی نمازشان را هم ترک کردند❗️ ------------------------------------------- 🌴 کانال "دفاع مقدس" 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش ابراهیم هادی به دخترانی که نگاهش می‌کردند 🔸پهلوان دفاع مقدس شهید ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است. ابراهیم هادی به ورزش باستانی و کشتی می‌پرداخت و معتقد بود که ورزش را باید برای خدا انجام داد. 🌿 ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ - سالروز شهادت ابراهیم هادی
💠 دوران انقلاب 🌷شهید ابراهیم هادی ✍️ ابراهیم از همان دوران کودکی به امام خمینی(ره) عشق و ارادت خاصی داشت، و هر چه بزرگتر می‌شد این علاقه نیز بیشتر می‌شد. تا این که در سال های قبل از انقلاب به اوج خود رسید. 🔸صبح یک روز جمعه در سال ۱۳۵۶ که هنوز خبری از درگیری ها و مسائل انقلاب نبود. از جلسه‌ای مذهبی در میدان ژاله ( شهدا ) به سمت خونه می‌رفتيم. هنوز از میدان دور نشده بودیم که چند نفر از دوستان هم به ما ملحق شدند و ابراهیم هم شروع کرد برای ما از امام خمینی (ره) تعریف کردن. 🔸بعد هم با صدای بلند فریاد زد: «درود بر خمینی» و ما هم به دنبال او ادامه دادیم. چند نفر دیگر هم با ما همراهی کردن تا نزدیک چهار راه شمس شعار ‌داديم و حركت كرديم. دقايقی بعد سر و کله چند ماشین پلیس از دور پیدا شد. ابراهیم سریع بچه‌ها را متفرق کرد و در کوچه‌ها پخش شدیم. 🔸 یکی دو هفته بعد وقتی از همان جلسهِ صبحِ جمعه بیرون آمدیم. ابراهیم درگوشه میدان جلوی سینما فریاد درود بر خمینی سَر داد و ما ادامه دادیم. جمعیت هم که از جلسه خارج می‌شد همراه ما تکرار می‌کرد. صحنه خیلی جالبی ایجاد شده بود. دقایقی بعد، قبل از اینکه مأمورها سر برسند ابراهیم جمعیت رو متفرق کرد. بعد با هم سوار یک تاکسی شدیم و به سمت میدان خراسان حرکت کردیم. 🔸 دو تا چهار راه جلوتر یک دفعه متوجه شدم جلوی ماشین‌ها رو می‌گیرن و مسافرها رو تک تک بررسی می‌کنن. چند تا ماشین ساواک و حدود ده تا مأمور هم اطراف خیابان ایستاده بودن چهره مأموری که توی ماشین‌ها رو نگاه می‌کرد آشنا بود اون توی میدان همراه مردم بود. 🔸 به ابراهیم اشاره کردم. تا متوجه ماجرا شد قبل از اینکه به تاکسی ما برسن در رو باز کرد و خیلی سریع به سمت پیاده رو دوید. مأمور وسط خیابان وقتی سرش را بالا گرفت، ابراهیم رو دید و فریاد زد:«خودشه خودشه!» 🔸مأمورها به دنبال ابراهیم دویدن. ابراهیم رفت توی کوچه و آنها هم به دنبالش بودن. حواس مأمورها که حسابی پرت شد کرایه را دادم و از درب دیگر ماشین خارج شدم و از طرف دیگر خیابان راهم را ادامه دادم. 🔸ظهر بود که اومدم خونه. از ابراهیم خبری نداشتم. تا شب هم هیچ خبری از ابراهیم نبود. به چند تا از رفقا هم زنگ زدم ولی اونها هم خبري نداشتن. خیلی نگران بودم ساعت حدود يازده شب بود. توی حیاط نشسته بودم كه یکدفعه صدائی از توی کوچه شنيدم . 🔸پریدم دم در، با تعجب دیدم ابراهیم با همان چهره و لبخند همیشگی پشتِ در ایستاده، من هم پریدم تو بغلش، خیلی خوشحال بودم و نمی‌دانستم خوشحالی خودم رو چه جوری ابراز کنم. بعد گفتم: «داش ابرام چه خبر ؟» یک نفس عمیق کشید و گفت: «خدا رو شکر می بینی که سالم و سر حال در خدمتیم.» 🔸گفتم: «شام خوردی؟» گفت:«مهم نیست» من هم سریع رفتم تو خونه و سفره نان و مقداری از غذای شام رو براش آوردم. 🔸رفتیم تو میدان غیاثی( شهید سعیدی ) و بعد از خوردن چند لقمه گفت: «بدن قوی همین جاها به درد می‌خوره با این که اون ها چند نفر بودن اما تونستم از دستشون فرار کنم!» خلاصه آن شب خیلی صحبت کردیم از انقلاب، از امام. بعد هم قرار گذاشتیم شب ها با هم برویم مسجد لرزاده پای صحبت حاج آقا چاووشی (از روحانیون انقلابی که پس از انقلاب به دست منافقین به شهادت رسید.)