eitaa logo
دفاع مقدس
3.8هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
10.9هزار ویدیو
920 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 وقتی بسیجی ۱۴ ساله خود را سراپا گنه کار دانسته ... و مانند پیر عرفان و طریقت سخن می گوید. ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 برشی عرفانی از مستند «روایت فتح» 🎙 با صدای آسمانی شهید آوینی ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
15.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۵ فروردین ۶۲ -- سالروز شهادت رضا چراغی، فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
دفاع مقدس
۲۵ فروردین ۶۲ -- سالروز شهادت رضا چراغی، فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
▫️۲۵ فروردین ۱۳۶۲ -- شهادت اولین فرمانده لشگر سپاه در دوران دفاع مقدس 🌷شهید رضا چراغی 🌱 (رزاق) رضا چراغی، متولد ۱۳۳۶؛ در روستای ستق از توابع شهرستان . سال ۱۳۵۶ -- اخذ دیپلم در رشته تجربی از دبیرستان مروی تهران سپسذ اعزام به خدمت سربازی در لشکر ۹۲ زرهی اهواز، در سمت آجودان مخصوص شهید حسن اقارب پرست پاییز سال ۵۷، همزمان با اوج نهضت اسلامی: ترک پادگان و فرار از ارتش شاه، به دستور امام سپس، پیوستن به مردم و شرکت مستمر در راهپیمایی علیه رژیم به همراه دوست دیرینه اش شهید سید محمد رضا دستواره ۱۳۵۸؛ (۴ آبان) عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ۱۳۵۸؛ (آبان) شرکت در دوره آموزشی ۱۵ روزه و الحاق به پادگان ولی عصر (عج) و نگهبانی یک ماهه از محوطه های اطراف لانه جاسوسی ۱۳۵۸؛ (دی) الحاق گردان ۴ سپاه تهران و اعزام به شهر روانسر در غرب کشور برای مقابله با ضد انقلاب ۱۳۵۹؛ (۱۳ فروردین) شرکت در عملیات آزاد سازی باینگان ۱۳۵۹؛ (اردیبهشت) فتح باینگان و مرخصی ده روزه و بازگشت به غرب در معیت حاج احمد متوسلیان ۱۳۵۹؛ (خرداد) شرکت در عملیات آزاد سازی مریوان ۱۳۵۹؛ انتصاب به سمت جانشین فرماندهی سپاه دزلی ۱۳۵۹؛ (پائیز) اعزام به محور سر پل ذهاب تا زمستان ۵۹٫ ۱۳۵۹؛ (۱۲ دی) شرکت در عملیات محمد رسول الله در ارتفاعات مریوان در سمت معاون گردان ۱۳۶۰؛ (زمستان) الزام فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران به الزام شهید چراغی، احمد متوسلیان و بقیه نیروهای فاتح غرب به ماندن در تهران و عدم اطاعت این شیر مردان؛ که در نتیجه حقوق سه ماهه و عیدی نوروز ۶۱ اینان قطع شد ۱۳۶۰؛ (زمستان) انتقال نیروهای فاتح غرب کشور به جنوب به فرماندهی حاج احمد متوسلیان ۱۳۶۰؛ (۱۷ بهمن) تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) و انتصاب شهید چراغی به سمت فرماندهی گردان حمزه سید الشهدا (ع) ۱۳۶۰؛ فرماندهی گردان حمزه سید الشهداء ۱۳۶۱؛ (۲ فروردین) شرکت در عملیات فتح المبین با سمت فرمانده گردان و تصرف توپخانه سپاه چهارم ارتش عراق ۱۳۶۱؛ (اردی بهشت) انتقال گردان از دو کوهه به اردوگاه انرژی اتمی (دارخوین) برای انجام مقدمات عملیات الی بیت المقدس ۱۳۶۱؛ (۹ اردی بهشت) شرکت در عملیات الی بیت المقدس ۱۳۶۱؛ (۲۰ اردی بهشت) مجروحیت در مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس ۱۳۶۱؛ (تیر) خواستگاری از خانم معصومه دستواره در ایام مجروحیت با پای گچ گرفته ن۱۳۶۱؛ (تیر) بازگشت با پای گچ گرفته به جمع یاران برگشته از سوریه برای شرکت در مرحله سوم عملیات رمضان در ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۱؛ (۴ مرداد) انتصاب به قائم مقامی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) ۱۳۶۱؛ (۶ مرداد) شرکت در مرحله پنجم عملیات رمضان در شمال پاسگاه زید ۱۳۶۱؛ (۹ مهر) شرکت در عملیات مسلم بن عقیل با سمت فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) ۱۳۶۱؛ (بهمن) قبول معاونت سپاه ۱۱ قدر به فرماندهی شهید محمد ابراهیم همت ۱۳۶۱؛ (بهمن) شرکت در عملیات والفجر یک با سمت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله و ملقب شدن به لقب شمشیر لشکر ۱۳۶۱؛ (اسفند) جاری شدن عقد ازدواج با خانم معصومه دستواره توسط آیت الله محمدی گیلانی. قرار بود خرداد ماه مراسم ازدواج برگزار شود که شهادت سر رسید. ۱۳۶۲؛ (فروردین) استعفا از معاونت سپاه یازدهم قدر و انتصاب به سمت فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ۱۳۶۲؛ (۲۱ فروردین) شرکت در عملیات والفجر یک و شهادت او در عملیات والفجر یک در منطقه عمومی فکه -- در ارتفاعات ۱۴۳🕊🕊 ۱۳۶۲؛ (۲۶ فروردین) برگزاری مراسم تشییع در نماز جمعه تهران ۱۳۶۲؛ (۲۷ فروردین) تدفین در بهشت زهرا (س) تهران 💠مزار: گلزار شهدای تهران واقع در بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه ۲۴، ردیف، ۷۶، شماره ۲۴٫
🌷٢٥ فروردین ١٣٦٢ — سالروز شهادت رضا چراغی، اولین فرمانده لشگر سپاه که در دوران به شهادت رسید عملیات: فکه ،والفجر ۱ ⚪️روایت از شهادت … آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید. اذان صبح روز ۲۷ فروردین ۶۲ که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساک‌اش داشت، از آن در آورد و پوشید. با تعجب پرسیدم: آقا رضا، هیچ وقت شلوار نو نمی‌پوشیدی، چی شده؟ با لب‌هایی خندان به من گفت: «با اجازه شما، می‌خوام برم خط مقدم» گفتم: احتیاجی نیست که بری اون جلو، همین جا بیشتر به شما نیاز داریم. ناراحت شد به من گفت: «حاجی جان، می‌خوام برم جلو، وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم. الان اون جا، بچه‌های لشکر خیلی تحت فشار هستند.» در همین اثنا از طریق بی‌سیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثی‌ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچه‌های ما انجام داده. رضا رفت جلو چند ساعت بعد خبر دادند: فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را می‌زند. همین خبر، نشان می‌داد وضعیت آنجا برای بچه‌های ما تا چه حد وخیم شده گوشی بی‌سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. مدام می‌گفتم: رضا، رضا، همت – رضا، همت! ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: «حاجی جان، دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا»! و من فهمیدم رضا شهید شده. (در این زمان، همت، فرمانده سپاه ۱۱ قدر و چراغی فرمانده لشگر ۱۱ حضرت رسول(ص) بود) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خودتان را قوی کنید! 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ثارالله (ع) — ۱۳۶۷/۵/۱۳ ⚪️ خودتان را قوی کنید! قوی از لحاظ روحی، از لحاظ معنوی، از لحاظ ایمان دژی از ایمان، ورع و تقوی بر روی روح پاک و دل منوّر خوتان بکشید که قابل نفوذ دشمن نباشد ➕ همراه با برشی از سخنان شهید رضا چراغی، فرمانده لشگر محمد رسول الله (ص) 🌷 ۲۵ فروردین‌ماه ۱۳۶۲ - سالروز شهادت رضا چراغی، اولین فرمانده لشکر سپاه که در دوران جنگ بشهادت رسید -عـملیـات والفجر۱ 🌴 دوران در دوران 📡 کانال "دفاع مقدس" (ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
🌹شهید رضا چراغی اهل پارسايي، تقوا و ديانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات تقيه خاص داشت، از دنيا و زخارف آن پرهيز مي‌نمود و اهل ريا و رياست نبود، وقتي او را به عنوان فرمانده لشگر معرفي كردند و از او خواستند به سپاه منطقه 10 تهران برود و حكم فرماندهي‌اش را بگيرد، گفت: خجالت مي‌كشم دنبال اين چيزها بروم عاشق شهادت بود- 11 بار مجروح شد و خودش گفته بود كه اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهيد مي‌شوم و چنين هم شد در مسئوليت هايي كه به عهده مي‌گرفت، جدي و پر كار بود، نسبت به حفط بيت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصي نمي‌كرد ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🔰 سفارش شهید: بايد سپاه آنچنان شود كه پاسداران بعنوان فريضه واجب خدمت نمايند، نه به عنوان شغل، چرا كه اين دو بازوی ولی فقيه سپاه و روحانيت شغلی ندارد و نبايد سپاهی بودن و روحانی بودن را شغل حساب نمود، چقدر ابرقدرتها از اين سپاه نو پا می ترسند، چرا كه برادر سپاهی به عنوان فريضه وارد سپاه مي‌گردد، نه حق مأموريت می خواهد نه فوق‌العاده بدی آب و هوا، بلكه هر كجا كه سختر باشد وارد می شود كه اجرش عظيم‌تر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی کوتاه ازحاج احمد متوسلیان، شهید رضاچراغی، شهید حسن زمانی، نصرت الله غریب ...
🔺راوی : گلعلی بابایی مسئول پرسنلی گردان کمیل 🌷٢٥ فروردین ١٣٦٢ — سالروز شهادت رضا چراغی، فرمانده لشگر محمد رسول الله(ص) در عملیات والفجر ۱ این عملیات، نبردی بسیار سخت بود که طی آن علاوه بر شهادت بسیاری از رزمندگان دلاور بسیجی، سپاهی و ارتشی، تعدادی از فرماندهان نیز به فیض شهادت نائل آمدند. از جمله: - حجت الله نیکچه فراهانی؛ فرمانده گردان انصارالرسول. - برادران رضا و غلام حسین گودینی؛ فرمانده و جانشین گردان حنین. - مختار سلیمانی؛ فرمانده تیپ۳ و با حفظ سمت فرمانده گردان میثم تمار. - سید رحمت الله میرتقی؛ فرمانده گردان یاسر. - حمید اسدی؛ جانشین گردان جعفر طیار. - علی اکبر گل محمدی؛ جانشین گردان خندق. - غلامرضا شاهپور؛ معاون گردان یاسر. - محسن حیات پور؛ جانشین واحد تخریب. - علی کفایی منش؛ معاون گردان النصر(تخریب) ❇️ "خاطره ای از شهید رضا چراغی" "حلقه ی گم شده!" رضا صفرزاده؛ مسؤول گردان مخابرات لشکر ۲۷ در عملیات والفجر ۱ نقل می کند: «... من و رضا چراغی از قدیم رفاقت دیرینه ای با هم داشتیم. یعنی از کردستان تا فکّه با هم بودیم. یکی از روزهای نزدیک به شروع عملیات والفجر- ۱ رضا به من گفت: آماده شو، برویم برای شناسایی. بلافاصله گفتم: چشم در خدمتم. بعد هم به همراه یک نفر از بچّه های واحد اطلاعات - عملیات، سه نفری عازم دیدگاه محمّد شدیم. تا دیدگاه با ماشین رفتیم و آنجا ماشین را گذاشتیم و پیاده به طرف ارتفاع ۱۴۳ راه افتادیم. حدود ۴۵ دقیقه ای که رفتیم، مایل به راست شدیم و به سمت ۱۵۵ تغییر مسیر دادیم. منطقه پر بود از تپّه ماهور، روی یکی از این تپّه های کم ارتفاع بودیم که نیروهای دشمن ما را دیدند. آنها شروع کردند به اجرای آتش دوشکا به سمت ما. آن زمان رضا چراغی تازه عقد کرده بود و حلقه ی ازدواج توی دستش بود. روی آن تپّه وقتی آتش شدید دشمن به سمت ما گشوده شد، هر سه نفرمان خیز رفتیم و پشت تپّه پناه گرفتیم. آتش لحظه به لحظه شدیدتر می شد. در همین حین، دیدم رضا چراغی محکم کوبید روی ران پایش و بلند گفت: ای داد و بی داد! دیدی چی شد؟ با خودم گفتم: حتماً مجروح شده یا آن برادر واحد اطلاعات – عملیات تیر خورده است. پرسیدم: چی شد؟ گفت: حلقه ام از دستم افتاد. گفتم: بابا حالا که چیزی نشده. فکر کردم تیر خوردی. گفت: چیزی نشده؟ خیلی هم شده! من تا حلقه را پیدا نکنم، از اینجا برنمی گردم. ابتدا فکر کردم دارد شوخی می کند. ولی بعد دیدم راست راستی سینه خیز رفت روی تپّه، همان طور خوابیده روی زمین مشغول جستجوی حلقه شد. گفتم: رضا جان! این چه کاری است؟ بیا بریم الان تیر می خوری! گفت بریم؟ بدون حلقه کجا بریم؟ شما برگردید. من تا حلقه را پیدا نکنم، نمی آیم. دوباره مشغول جستجو شد. من وقتی دیدم در تصمیمش مصمم است، سینه خیز خودم را روی تپّه رساندم. حالا دیگر من هم مشغول چشم انداختن و دست کشیدن روی زمین به جهت یافتن حلقه رضا شده بودم. آن عنصر اطلاعات – عملیات هم به همین کار مشغول شد. آتش شدید دوشکا کم بود که شلیک گلوله های خمپاره ۶۰ میلی متری دشمن هم به آن اضافه شد. در بد وضعیتی گیر افتاده بودیم. هر آن امکان داشت جانشین فرماندهی لشکر ۲۷ مورد اصابت ترکش یا گلوله قرار بگیرد. سوای رضا، خودمان هم ممکن بود تیر و ترکش بخوریم. دست رضا را گرفتم و کشیدم. گفتم: رضاجان! اگر الان هر کدام از ما سه نفر اینجا تیر یا ترکش بخوریم و کشته شویم، آیا شهید محسوب می شویم؟ نگاه معنا داری به من کرد و گفت: نه. شهید محسوب نمی شویم! این را چرا زودتر نگفتی؟ الفرار گفت و سینه خیز از تپّه پایین آمد. ما هم به دنبالش چند متری را سینه خیز رفتیم. به موقعیت مناسب تری که رسیدیم، شروع کردیم به دویدن و از آن مهلکه جان سالم به در بردیم. از شناسایی که برگشتیم، رضا گفت: یک سره باید به قرارگاه نجف برویم. مخابرات آنجا خط fx دارد. باید خبر گم شدن حلقه را به همسرم بدهم و بگویم یک حلقه دیگر تهیه کند، چون برای روز عروسی بدون حلقه که نمی شود. به قرارگاه رسیدیم و وارد چادر بچّه های مخابرات شدیم. بعد از سلام و احوال پرسی، رضا را به دستگاه تلفنی که خط مستقیم تهران به آن متصل بود، راهنمایی کردم. رضا فردی بسیار مأخوذ به حیا و خجالتی ای بود. وقتی تماس برقرار شد، پدر همسرش گوشی را برداشت. رضا سلام و احوال پرسی کرد. از این و آن سراغ گرفت و حالشان را پرسید. خجالت می کشید که بگوید: لطفاً گوشی را به همسرم بدهید. آن قدر از همه ی فامیل دور و نزدیک احوال پرسی کرد تا بالاخره پدر خانمش گفت: گوشی، با خانمت صحبت کن و گوشی را به همسر رضا داد. به محض این که رضا و همسرش با هم سلام و علیک کردند، ما ارتباط را قطع کردیم. رضا گفت این چه کاری بود که کردی؟ جان مادرت بگذار صحبت کنم. گفتم باید قول بدهی ما را چلوکباب مهمان کنی. ادامه👇👇
گفت: قول می دهم؛ قول مردانه. حتماً یک چلوکباب به شما خواهم داد. گفتم از نو شماره را بگیر. دوباره تلفن کرد و این بار همسرش تلفن را برداشت و تقریباً ۲۰ دقیقه ای با هم صحبت کردند. صحبتشان که تمام شد به من گفت: رضا اگر چلو کباب می خواهی، همین الان پاشو بریم اندیمشک یا دزفول. حمام کنیم، غذا بخوریم و برگردیم. گفتم: الان که خسته ایم. بگذار فرصت بهتر. گفت: ببین، من پایم به لشکر برسد، آن قدر کار دارم که بعید می دانم حالا حالاها فرصتی برای سرخاراندن داشته باشم، چه برسد به چلو کباب خوردن! همین الان بیا برویم. شاید خدا لیاقت شهادت را به من داده باشد. آن وقت به خاطر همین عدم وفای به عهد و بدقولی، توفیق شهادت از من سلب می شود. اگر چلو کباب می خواهی بیا برویم. خلاصه قبول کردم و با رضا به دزفول رفتیم. ابتدا در یکی از حمام های قدیمی شهر استحمام کردیم و بعد هم توی یکی از رستورانها یک پرس چلو کباب مشتی زدیم توی رگ!" رضا چراغی کمتر از ۱۰ روز پس این واقعه بر روی تپه ۱۴۳ ارتفاعات حمرین در شمال فکه به شهادت رسید. روحش شاد. منبع: کتاب "زمین های مسلح".