صبح جبهه، پرانرژی
زور بازوی رزمنده، حیدری
همه از "قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارِحی
چو ورزش می کنی، یاد #خدا باش....
دوران #جنگ_تحمیلی
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📷 تصویری از حاج احمد متوسلیان (در زبدانی سوریه-اواخر خرداد یا اوایل تیرماه61)
▫️و محمود مسافری ☝️، محافظ محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در دوران #دفاع_مقدس
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
May 11
💠 خاطره ای منتشر نشده از حاج احمد متوسلیان
🎤 نقل از: محمود مسافری:👇👇
▫️داخل حرم مطهر حضرت زینب (س) هیئت عالی رتبه سیاسی نظامی ایران متشکل از علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، سرهنگ محمد سلیمی وزیر دفاع، سرهنگ صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش، احمد متوسلیان فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص)، محسن رفیقدوست مسئول پشتیبانی و تدارکات سپاه پاسداران و بقیه مشغول زیارت هستند.
همراه هرکدام از شخصیت های سیاسی نظامی، دو نفر سپاهی به عنوان محافظ حضور دارند. محافظ های سرهنگ سلیمی و صیاد شیرازی لباس ارتشی بر تن دارند.
همه محافظین، درحالی که به طور منظم لباس نظامی بر تن دارند، پیراهن خود را روی شلوار انداخته اند. در آن میان محمود مسافری چشمش می افتد به حاج احمد متوسلیان که در کناری ایستاده و رو به ضریح، مشغول گفتن ذکر است.
تیپ منظم نظامی حاج احمد توجه او را به خود جلب می کند. لباس فرم سپاه اتو کشیده، پیراهن خود را داخل شلوار گذاشته و فانسقه ای سبز رنگ را محکم به کمر بسته است. یک کیف برزنتی سبز رنگ کوچک حاوی قطب نما در سمت چپ و غلاف چرمی سیاه رنگ که کلت کمری برتا داخل آن قرار دارد، بر پهلوی راست او قرار دارد.
محمود خودش را می رساند کنار حاج احمد و با لبخند به او می گوید:
- می گویم حاجی، ماشاءالله چقدر منظم و خشک تیپ زدی!
حاج احمد با تعجب می گوید:
- چطور مگر؟
تیپ محافظ ها را به او نشان می دهد و می گوید:
- ما همه پیراهن هایم مان را گذاشته ایم روی شلوار، ولی فقط شما پیراهنت را داخل شلوار گذاشتی.
- خب مگر عیبی دارد؟
- عیب که نه. ولی می خواهم بگویم ماشاءالله کمر باریک هم که هسنی ...
و شیطنت آمیز می خندد.
حاج احمد هم با او می خندد و می گوید:
- ای شیطون ...
- نه حاجی جان اصلا منظوری نداشتم.
- بله درست می گویی هیچ منظوری نداشتی!
- فقط می خواستم بگویم این جوری خوب نیست.
- چرا خوب نیست؟
چون کمر شما باریک است و این طوری فانسقه را محکم به کمرتان بستید، این نظامیان سوری که می بینند پیش خودشان می گویند: این بابا با این هیکل لاغر و ضعیف بلند شده از ایران آمده این جا که مثلا به ما کمک کند؟ این که با یک باد کمرش می شکند!
و هر دو با هم می زنند زیر خنده.
⚪️ پ.ن: این خاطره مربوط به دورانی است که قوای محمدرسول الله(ص) برای بیرون راندن ارتش تجاوزگر اسرائیل از خاک لبنان عازم سوریه شده بودند. محمود مسافری (نقل کننده این خاطره) در زمان جنگ، محافظ محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) و محسن رفیقدوست (وزیر سپاه در دوران دفاع مقدس) بود. او در 23 مرداد 1392 بر اثر تصادف در جاده قم دار فانی را وداع گفت.
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌴 کانال "دفاع مقدس"
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷29 خرداد 1367 — سالروز شهادت افسر دلاور ارتش ج.ا.ا، شهید محمد مهدی عموشاهی
🕊🕊 در منطقه مهران در درگیری با منافقین
🌱متولد: اصغرآباد (از توابع خمینی شهر اصفهان) - سال 1340
از کودکی تحت آموزه های پدر نماز خواندن را آموخت. مقلد امام بود.
در دوران نهضت، در راه پیشبرد انقلاب تلاش می کرد. سال 59 دیپلم ریاضی گرفت و در کنارش در امور فرهنگی فعال بود.
سپس جذب دانشگاه افسری امام علی (ع) و در سلک افسران مؤمن ارتش درآمد (رسته توپخانه)زط
او وظیفه خود را حراست از مرزها و پاسداری از آرمان های انقلاب، ولایت فقیه
می دانست. مقید به امور شرعی بود، در همه حال نمازش را اول وقت می خواند و عادت به نماز شب داشت.
🌷دوستان او در دانشكده مي گويند: شهید عموشاهی، الگوي تقوا بود براي دانشجويان. شبهاي دوشنبه و پنجشنبه قبل از اذان صبح، بيدار ميشد؛ به آشپزخانه ميرفت سحري آماده ميكرد و اغلب خود از خوردن سحري محروم مي شد و با شكم گرسنه روزه مي گرفت. او از پايه گذاران دعاي كميل و توسل در دانشكده بود.
وی در سال 61 فارغ التحصیل شد و سپس مسئولیت حفاظت اطلاعات مرکز زرهی شیراز را به عهده او سپردند.
سال 62 تشکیل خانواده داد و حضرت امام خطبه عقدشان را جاری کرد. ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و دختر بود. زوج جوان در سال 63 عازم خانه خدا شدند. او دو بار نیز به عنوان خدمه همراه کاروان به مکه عزیمت نمود.
او سزانجام در اواخر جنگ، در جریان دفع حمله منافقین به مهران، به فیض شهادت نائل آمد.
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌴 کانال "دفاع مقدس"
💠 خبر شهادت پسر همسایه
تابستان 1364 - تهران
✍️یکی از روزها که برای مرخصی آمده بودیم تهران، رفتیم دم خانه محمدرضا تعقلی در نازی آباد. حرف محمد دستواره و بازیهایش به میان آمد. محمدرضا گفت که یک سر برویم دم خانهشان.
سوار بر موتور، رفتیم به کوچههای تنگ علیآباد در جنوب تهران و خانه آنها را پیدا کردیم. سیدحسین، کوچکترین پسر خانواده در را باز کرد. حسین که مقداری حالت داشمشدی داشت، مثلا خواست قیافه بگیرد و خیلی سنگین و با تکبر داد زد
- داش ممّد، بیا دم در ریفیقات کارت دارن.
که من خندیدم و گفتم: بهبه داداشمون یه پا لاته ها.
که نگاه تندی انداخت و رفت داخل.
محمد که آمد دم در، گیر داد برویم تو. هرچه گفتیم نه، قبول نکرد. خانهای نقلی و داغان که ظاهرا طبقه پایین آن متعلق به حاج رضا دستواره بود که با زن و بچهاش آنجا زندگی میکرد.
به طبقه بالا رفتیم که پدر و مادرشان هم آمدند نشستند. حسین با همان قیافه سنگین آمد کنار محمد نشست. حاج خانم میان صحبتهایش، نگاهی به محمد انداخت و گفت:
- اینم که آبروی ما رو توی محل برده.
وقتی پرسیدیم چی شده؟ خود محمد گفت:
- هیچی بابا. حوصلهام سررفته بود، گفتم یه کاری کنم یه کم بخندیم. رفتم دم خونه عباس همسایه روبهروییمون و گفتم: میبخشید حاج خانم، عباس خونه است؟ که ننهاش گفت: "نه، عباس آقا جبهه است"
که منم گفتم:
"نه آبجی. عباستون شهید شده، فردا هم جنازهش رو میآرن تهران."
همه محل از این شوخی محمد ریخته بود به هم، ولی او خونسرد گفت:
خب حالا خواستیم یه ذره بخندیم.
سیدمحمدرضا دستواره متولد: 1 بهمن 1338 شهادت: 13 تیر 1365 عملیات کربلای 1 مهران. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 26 ردیف 89 شماره 50
سیدمحمد دستواره متولد: 6 اردیبهشت 1343 شهادت: 20 دی 1365 عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 26 ردیف 90 مکرر شماره 50
سیدحسین دستواره متولد: 28 فروردین 1348 شهادت: 29 خرداد 1365 منطقه مهران. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 26 ردیف 90 شماره 50
محمدرضا تعقلی متولد: 6 اردیبهشت 1348 شهادت: سهشنبه 27 اسفند 1364 عملیات والفجر 8 در جاده فاو. مزار: بهشتزهرا (س) قطعه 26 ردیف 98 شماره 3
( داودآبادی)
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌴 کانال "دفاع مقدس"
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
👆اینجا بیت شهداست👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 فلسفه سرخ بودن پرچم گنبد حرم حضرت عباس(ع) چیست؟ از منظر دکتر شریعتی
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
📆 ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ - سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas