eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
947 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی کتاب📖 نام: حوض خون روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس تحقیق و تدوین: فاطمه‌سادات میرعالی تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب حوض خون: اولین احساس، پس از خواندن بخش‌هایی از این کتاب، احساس شرم از بی‌عملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدان خاموش و بی‌ریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفته‌ئی از ماجرای عظیم دفاع مقدس است. باید از بانوی پرکار و صبور و خوش سلیقه‌ئی که این کار پر زحمت را به عهده گرفته و بخوبی از عهده برآمده است و نیز از موسسه جبهه فرهنگی عمیقاً تشکر شود. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
دفاع مقدس
🌱 ۶ آبان ۱۳۳۸ --- سالروز تولد حسن طهرانی مقدم 🌸 نوزاد مبارکی که چند دهه بعد، موشک‌های اسرائیل‌زن ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 سید هاشم صفی الدین: 🎙تجربه ما نشان می دهد که اسرائیل دائما در موضعی است که وقتی شما را ضعیف می‌بیند، حاضر نیست به شما رحم کند و هنگامی که شما را قوی می‌بیند، حاضر است هر امتیازی بدهد... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
☄سقوط تان قطعی و نزدیک است 👆شما با جنایاتی که در غزه کرده اید؛ محکوم به زوال اید زوال تان در ۷ اکتبر رقم خورد و اینک در سقوطی آزاد قراردارید 💠حکایت تان؛حکایت کسی است که از ساختمانی بلند به بیرون پرتاب شده؛ در میانه های سقوط بخودمنگرد و میگوید: جای شکر دارد که تا اینجا بسلامت گذشت 😳 📛اما آنچه در انتهای این سقوط، انتظارتان را میکشد؛شکسته شدن استخوانهای شما وشریکانتان در این جنایت است ⚪️ این دنیا؛چنان هوشمندانه وحکیمانه طراحی شده است که ازکوچکترین ظلم هم غفلت نمی کند؛ چگونه گمان می برید که از خون دهها هزار کودک و زن وجوان بی گناه؛خواهید رَست؟ ▫️بلکه این مهلت؛برای آن است تا شتاب سقوط تان،چنان باشد که امید برخاستن از آن نباشد! این نقشه خدای حکیم است برای نابودی ابدی تان و به تقاص یک تاریخ جنایت[۱] 🌎دنیا صدای شکسته شدن استخوانهای تان را شنیده است،اگرشما هنوز نشنیده اید؛ شک نکنید که گوشهایتان کر شده است[۲] برای هواپیماهای تان هم داریم!بیایید! 〰〰〰〰 ۱.سوره اعراف/۱۸۳؛وَأُمْلِي لَهُمْ ۚ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ «به آنها مهلت می‌دهم(تا مجازاتشان دردناکترباشد)زیراطرح ونقشه من،قوی(و حساب شده)است(وهیچکس را قدرت فرار ازآن نیست) ۲. اعراف/ ۱۷۹،وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا «آنان را چشمانی است که با آن نمی‌بینند؛ و گوشهایی که با آن نمی‌شنوند ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ امام علی ع:يَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ روز انتقام مظلوم از ظالم،شديدتر از روز ستم كردن ظالم بر مظلوم است
🌄 مظلوم هستی یا مبارز؟! ✏️ مهم این نیست که ستم باشد یا نباشد، مهم این است که تو با ستمگر چگونه روبه‌رو شوی! مظلوم و پذیرنده باشی یا مبارز و درگیر؟! 📄 برشی از کتاب 📚 حرکت
دفاع مقدس
معرفی کتاب📖 نام: حوض خون روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس تحقیق و تدوین: فاطمه‌سادات می
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس 💠 خاطرات زهرا ملک‌نژاد، قسمت اول: ... قبل از ظهر ایستاده بودم جلوی در حیاط. پسر جوانی با لباس سربازی آمد، با سروصورت آفتاب سوخته و خیس از عرق. نفس نفس می‌زد. گفت: عراقی‌ها خیلی از بچه‌های ما رو کشتن. من تا اینجا دویدم. خیلی تشنمه. حالش زار بود، اما نمی‌توانستم قبول کنم مردی از وسط معرکه فرار کرده باشد. گفتم: بهت آب نمیدم. ما به امید شما موندیم اینجا. اگه شما هم ول کنید برید پس ما چیکار کنیم؟! سرش را انداخت پایین. دلم برایش سوخت. رفتم کاسه‌ای پر از آب آوردم دادم دستش. آن را یک‌نفس سرکشید و کاسه را داد بهم. بهش گفتم : این مردانگی نیست فرار کنی. دوست داری خواهر و مادر خودت اینجا دست دشمن بیفتن؟ برگرد برو دفاع کن. سری تکان داد و برگشت سمت‌کرخه... مانده بودیم و هرکاری ازمان برمی‌آمد انجام می‌دادیم. خانه‌ی ما سمت راه‌آهن بود و خانه‌ی خواهرم، کبری، از آن خانه‌های ویلایی بود که حیاط بزرگی داشت. نزدیک ایستگاه قطار و بیمارستان راه‌آهن بود. اولین‌بار پتوهای خونی را آنجا شستیم. ادامه دارد... صاحب عکس: خانم زهرا ملک نژاد ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌷 #مجاهدالشهید سید هاشم صفی الدین: 🎙تجربه ما نشان می دهد که اسرائیل دائما در موضعی است که وقتی شما
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 🌴نَصْرٌ مِنَ اللّٰهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ🌴 📽 راه قدس و گفتاری زیبا و شنیدنی از : 🎙 زمان ، بادی است كه می‌وزد ؛ هم هست و هم نیست. آنان را كه ریشه در خاك استوار دارند از طوفان هراسی نیست. جنگ می‌آمد تا مردانِ مرد را بیازماید... زمین ، عرصه ظهور یک حقیقت آسمانی است و جنگ برپا شده بود تا آن حقیقت ظهور یابد و مردترین مردان در حسرت قافله‌ عشق نمانند... و چنین شد... ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس 💠 خاطرات زهر
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس 💠 خاطرات زهرا ملک‌نژاد، قسمت دوم: تلفن را برمی‌داشتم، کبری می‌گفت: زود بیا خونه‌ی ما. همین. چادر سرمی‌کردم و می‌رفتم. خانه‌هایمان توی یک خیابان بود. همیشه یک نیسان جلوی حیاطشان ایستاده بود. شوهر خواهرم، آقای کلانی، از بالای نیسان پتو و تشک و ملافه و لباس رزمنده‌ها را می‌انداخت پایین. چندتا چندتا پتوها را می‌زدم زیر بغل و می‌گذاشتم گوشه‌ی حیاط. حیاط پر می‌شد از پتو. آقای کلانی آخرین پتو را که می‌انداخت پایین، می‌رفت سراغ شسته‌های روز قبل و می‌گفت: بیمارستان پتو و ملافه نیاز داره... خیلی. و پتوها را نم‌دار و خشک جمع می‌کرد. آفتاب مهرماه خوزستان هنوز تیز و سوزان بود. اما زورش نمی‌رسید آن پتوهای بزرگ و سنگین را یک روزه خشک کند. شیر آب حوض را باز می‌کردیم. خانم‌های همسایه یکی‌یکی در حیاط را می‌زدن و می‌آمدند تو. یکدفعه بیست‌سی تا خانم جمع می‌‌شدند. خواهرها بسم‌الله. تا غروب باید همه رو بشوریم. ملافه‌ها را باز می‌کردیم، تکان می‌دادیم و می‌ریختیم توی حوض، تاید می‌زدیم و با پا می‌رفتیم رویشان. بعد می‌گذاشتیم توی ماشین لباسشویی و یکبار دیگر می‌شستیم. کف حیاط کنار حوض پر می‌شد از پوست، تکه‌گوشت و لخته‌های خشک‌شده‌ی خون. حالمان بد می‌شد، بغض می‌کردیم، اما فرصت گریه نداشتیم. بسم‌الله می‌گفتم، کیسه‌ای پلاستیکی دستم می‌گرفتم، خم می‌شدم و تکه‌های گوشت را از روی زمین جمع می‌کردم و می‌انداختم توی کیسه. کیسه را می‌دادم آقای کلانی تا ببرد دفنشان کند. شب‌های اول خواب نداشتم؛ تکه‌های گوشت و رخت‌های خونی و پاره می‌آمد جلوی چشمم. با خودم می‌گفتم تکه‌های بدن کدام شهید است؟ سوراخ‌های روی لباس‌ها هم اشکمان را در‌می‌آورد. لباس‌ها که خشک می‌شدند، من و کبری می‌نشستیم جای تیر و ترکش‌ها را یکی‌یکی رفو می‌کردیم، می‌دوختیم و اتو می‌زدیم. ادامه دارد... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ @DefaeMoqaddas
49.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 برشی از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی 🔸صحبت هایی که منطبق با اتفاقات این روزهای عالم و تکلیف مسلمانان در مواجهه با اسرائیل است. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس 💠 خاطرات زهرا
یک فنجان کتاب☕📖 🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رخت‌شویی در دفاع مقدس 💠 خاطرات زهرا ملک نژاد، قسمت سوم: فروردین ۱۳۶۱، عملیات فتح‌المبین بود. بعد از شوش، اندیمشک نزدیک‌ترین شهر به منطقه‌ی عملیات بود. پشت هم مجروح می‌آوردند با آمبولانس و هلی‌کوپتر. بیمارستان راه‌آهن نزدیک ایستگاه قطار بود. پشت آن هم مصلا. حیاط مصلا خیلی بزرگ بود. شده بود باند فرود. هلی‌کوپتر می‌نشست آنجا و مجروح‌ها را تخلیه می‌کرد. از زمین و آسمان مجروح می‌رسید. شهر از نیروهای نظامی پر شده بود و بیمارستان از مجروح. آن روزها رخت‌های بیشتری هم می‌آوردند در خانه‌ها. همه‌ی همسایه‌ها توی خانه‌ی خواهرم می‌شستند یا هرکس توی خانه‌ی خودش می‌شست. شستنی‌ها آنقدر زیاد بود که کار فقط توی خانه جواب نمی‌داد. از درو همسایه شنیدم خانم‌ها توی بیمارستان شهید کلانتری هم رخت می‌شویند. خانه‌ی ما ده دقیقه تا بیمارستان فاصله داشت... بخش‌های بیمارستان ساختمان‌های جدا از هم بودند. رخت شویی ده‌دوازده متر از اورژانس فاصله داشت. بیرون و داخل رخت‌شوی‌خانه پر بود از لباس و پتو و ملافه. همین که رفتم داخل، بوی تند وایتکس دماغم را سوزاند. چهل پنجاه تا خانم صلوات می‌فرستادند، دعا می‌کردند و می‌شستند. من هم نشستم پای تشت و ملافه‌ای باز کردم. خون روی آن خشک و سیاه شده بود. خواستم با وایتکس خیسش کنم. وایتکس را برداشتم و ریختم رویش. گاز شدید آن رفت توی حلق و دماغم. چشم‌هایم سوخت و اشکم سرازیر شد. عکس: سالن رخت‌شویی در سال ۱۳۹۰ ادامه دارد... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ @DefaeMoqaddas
♦️شهید آوینی: «وطن پرستو بهار است و اگر بهار در کوچ است از پرستو مخواه که بماند! پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد. پس اگر مقصود پرواز است، قفس ویران بهتر!» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» 🔷 ۶ آبان سالروز شهادت "آرمان عزیز" گرامی باد. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
دفاع مقدس
♦️شهید آوینی: «وطن پرستو بهار است و اگر بهار در کوچ است از پرستو مخواه که بماند! پرستویی که مقصد را
💠 قهرمان غیور مدافع امنیت، شهید آرمان عزیز ❤️ 🔹️امروز سالروز شهادت کسیه که اغتشاشگرا هفتاد نفره ریختن سرش تا به رهبری و شهدا توهین کنه اما گفت: آقا نور چشم ماست و شهیدش کردن...😭😭 🌷شهیدی که به قتل صبر به شهادت رسید 🕊🕊 ▫️ سالگرد شهادت مدافع دین و امنیت، طلبهٔ بسیجی شهید گرامی باد 🇮🇷 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄