فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| شهید مهدی زینالدین، فرمانده قلبها💕
🌴 خاطرات سردار حاج عبدالله عراقی از شهید زین الدینی
۲۷ آبانماه ۱۳۶۳ -- سالروز شهادت مهدی زین الدین، فرمانده لشگر ۱۸ علی بن ابی طالب (ع)
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💦 اشک سردار زین الدین برای مهر فرزندی💕
🔷️ خانواده در اهواز بود و شهید زین الدین برای ماموریت به منطقه عملیاتی شمال غرب رفته بود.
◇ بعد از یک مـاه که برگشته بود اهواز،
دیده بود دخترش لیـلا، افتاده روی دست مادرش و مریض شده است.
◇ یک زن تنـها با یک بچه ی مریض و باید دوباره رها میکرد و میرفت به میدان نبرد ، دوباره هم نمی توانست بماند و کـاری کند و باید برمی گشت.
◇ رفت توی اتاق؛ در را بست، نشـست و یـک دل سـیر گــریه کــرد و آمد دخترش را بوسید❤️ و رفت....
📚 مجموعه کتب «یادگــاران»/ جلد دهم
#شهید_مهدی_زینالدین
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
زندگینامه شهید زین الدین.pdf
4.47M
📚 نسخه PDF | شرح زندگی شهید مهدی زین الدین
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
دفاع مقدس
یک فنجان کتاب☕📖 برشی از کتاب من میترا نیستم روایت زندگی شهید زینب کمایی روایت اول: کبری طالبنژاد(
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت چهل و هشتم:
مهری و مینا همراه پروین بهبهانی و پروین گنجیان که خانواه هایشان در اصفهان جنگ زده بودند از شوش به اهواز رفتند تا بلیط اتوبوس تهیه کنند و خودشان را به اصفهان برسانند. در اهواز بلیط اتوبوس پیدا نمیشد به خاطر عملیات فتح المبین وضع شوش و اهواز جنگی بود مینا و مهری از مخابرات به خانه دارابی تلفن کردند. من پای تلفن رفتم. آنها پشت خط گریه می کردند، مینا میگفت مامان آخه چطور؟ چرا زینب شهید شد؟ مهری هم که نگران من بود، همه اش از حال من میپرسید من فقط گفتم زینب باز هم از شما جلو زد زینب همیشه بین شما اول بود. بچه ها به زحمت بلیط اتوبوس پیدا کردند مینا مجبور شد همه مسیر را روی صندلی شاگرد راننده بنشیند. آنها تمام راه را گریه کرده بودند تا به شاهین شهر رسیدند. مهران نتوانست مهرداد را پیدا کند روز تشییع زینب، همه بودیم به جز مهرداد؛ مهردادی که بین چهار تا خواهرش به زینب وابسته تر بود. مادرم دو روز قبل از تشییع زینب سراغ چمدانهایش رفت از یک چمدان قدیمی کفن کربلایش را درآورد؛ کفنی که سی و پنج سال پیش که من نه ساله بودم از بین الحرمین خریده و همه دعاها را روی آن نوشته بود او کفن را آورد و گفت: کبری این كفن قسمت زینبه. زینب که عاشق حضرت زینبه باید توی
پارچهای پیچیده بشه که بوی کربلا رو میده.
صد و شصت شهید از شهدای فتح المبین را به اصفهان آوردند. زینب هم به آنها اضافه شد تمام مسیر خانه تا تکه شهدای اصفهان را شعار دادم و خواندم. اصلا گریه نمی کردم
فقط میخواندم شهیدان زندهاند الله اکبر ... به خون آغشته اند الله اکبر ... نگویید مردهاند الله اكبر ... زینب زنده است، الله اکبر... نگویید مرده است. الله..اکبر مرگ بر منافق. خط سرخ شهادت خط آل محمد ... روح منی خمینی، بت شکنی خمینی... میخواستم صدایم را همه بشنوند؛ مخصوصاً منافقین باید آنها میشنیدند که زینب تنها نیست؛ مادرش و سه خواهر دیگرش مثل زینب هستند.
وقتی در گلزار شهدا شروع به دفن شهدا کردند، با تعجب متوجه شدم که قبر زینب زیر یک درخت کاج روبه روی قبر حمید يوسفيان است. تازه فهمیدم که تعبیر خواب مادر حمید چه بود؛ آشنایی که صندوق صندوق میوه می آورد، آن آشنا زینب بود مادرم که درخت کاج را دید، به سینه اش کوفت و گفت: کبری به خدا چند بار خواب دیدم که زینب دستم رو میگیره و زیر درخت کاج میبره. یک میوه کاج برداشتم باید این میوه را کنار هفت میوه ای که زینب جمع کرده بود میگذاشتم تا کامل شود. کسانی که برای تشییع آمده بودند دور قبر زینب می آمدند و سؤال میکردند این دختر کجا شهید شده؟ تو عملیات فتح المبین بوده؟ من هم با سربلندی جواب میدادم به دست منافقین شهید شده. روزی که زینب را در گلزار شهدا به خاک سپردم انگار یک تکه از جگرم انگار قلبم آنجا زیر خاک رفت. آرزویم این بود که همان جا بمانم و به خانه برنگردم اما به خودم و زینب قول داده بودم آن طور رفتار کنم که او میخواست.
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت چهل و نهم:
بعد از خاک سپاری خواب دیدم که زینب آمده و به من میگوید: مامان غصه من رو نخوری برای من گریه نکن من حوزه نجف اشرف درس میخونم آن شب توی خواب خیلی قشنگ شده بود بعد از انقلاب تصمیم گرفته بود حوزه علمیه قم برود، حالا به حوزه نجف
اشرف رفته بود.
چندین روز پی درپی در خانه مراسم گرفتم بعد از تعطیلات عید مدارس باز شد گروه گروه دانش آموزان دبیرستان با مربی تربیتی و مدیر به خانه ما میآمدند و دسته جمعی سرود میخواندند. بعضیها شعر میخواندند همه میدانستند که زینب در مدرسه کار فرهنگی و تربیتی میکرد بچههای سپاه و بسیج چندین بار برای عرض تسلیت به خانه ما آمدند از کسانی که به دیدن ما میآمدند و شناخت زیادی از زینب نداشتند، وقتی وصیت نامه او را میخواندند و با فعالیتهایش آشنا میشدند باور نمی کردند که زینب در زمان شهادت فقط چهارده سال داشته است. روی پلاکاردها و پوسترها و وصیت نامه همه جا نامش را زینب نوشتیم خودش بارها گفت: من میترا نیستم روی قبر هم نوشتیم زینب کمایی(میترا).
یک روز یکی از دوستهای زینب به خانه ما آمد و با خجالت تقاضایی از من داشت او گفت زینب به من گفته بود اگه شهید شدم به مادرم بگو آش نذری بده. من نذر شهادت کردم. دوست زینب را بغل کردم و بوسیدم و از او تشکر کردم که پیام زینب را به من رساند روز بعد آش نذری شهادت دخترم را درست کردم و به همکلاسیها و همسایه ها دادم. سه روزی که دنبال زینب بودیم پیش خودم نذر سفره ابوالفضل(ع) کرده بودم که اگر زینب به سلامتی پیدا شود سفره ابوالفضل پهن کنم بعد از شهادتش آن سفره را هم پهن کردم. همه افراد خانواده نگران من بودند مادرم التماس میکرد که کبری گریه کن جیغ بزن، اشک بریز، این همه غم رو توی دلت تلنبار نکن. مهری و مینا مرتب حالم را میپرسیدند و میگفتند: مامان چرا این همه کار میکنی؟ آروم باش، گریه کن غم و غصه ها رو توی دلت نریز آنها نمیدانستند که من همه این کارها را میکردم که دخترم راضی باشد.
ادامه دارد...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت پایانی:
چند روز بعد از خاک سپاری زینب، مهرداد بی خبر از همه جا بعد از شش ماه برای مرخصی به شاهین شهر آمد. او صبح زود به اصفهان رسید وقتی به در خانه آمد ما هنوز خواب بودیم مهرداد با دیدن پلاکاردهای شهادت روی دیوار خانه شوکه شد. وقتی کلمه خواهر شهید را دید فکر کرد مینا و مهری بلایی سرشان آمده. وارد خانه شد با دیدن مینا و مهری گیج شده بود که خواهر شهید چه کسی هست. با شنیدن خبر شهادت زینب، سرش را به دیوار کوبید. او حال خودش را نداشت. مهرداد با دعوا و کتک دخترها را از آبادان بیرون کرد، حالا باور نمیکرد که کوچک ترین و عزیزترین خواهرش با گره چادرش به شهادت رسیده است. مهرداد ضربه روحی بدی خورد؛ طوری که تا مدتها بعد از این جریان به سختی مریض بود مهرداد دل شکسته که غیرتش جریحه دار شده بود در وصف خواهر کوچکش شعری هم گفت. بیت اولش این بود:
عزیز و مهربان خواهر تو بودی
همیشه جان فشان خواهر تو بودی
وقتی وصیت نامه زینب را خواند، به یاد حرفهای او درباره شهادت افتاد و برای ما تعریف کرد که زینب در اولین مرخصی او به اصفهان، درباره شهادت سؤالاتی پرسیده بود. مهرداد حرفهای زینب را خیلی جدی نگرفته و یک جواب معمولی به او داده بود اما آن روز زینب با تمام احساس از شهید و شهادت برای برادرش حرف زده بود. مهرداد گریه میکرد و میگفت ای کاش زودتر باورش کرده بودم. با اینکه زینب کوچکتر از خواهرها و برادرهایش بود و آنها جبهه بودند و زینب در پشت جبهه اما بیشتر از آنها به شهادت علاقه داشت.
بعد از شهادت زینب گلزار شهدا خانه دوم من شد. مرتب سر مزار زینب میرفتم. یک روز سر قبر زینب نشسته بودم که یکی از مأمورهای گلزار شهدا آمد و کنارم نشست. او گفت من این دختر رو خوب میشناسم مرتب به زیارت قبور شهدا میاومد خیلی گریه میکرد و با اونا حرف میزد من با دیدن اون احساس میکردم شهید میشه اما نمی دونستم چطوری و کجا؟ بعد از شهادت زينب، کم کم عادت کردم که هر روز یک نفر از راه برسد جلو بیاید و بگوید که به یک شکلی زینب را میشناسد، از خودم خجالت کشیدم که آن طور که باید و شاید دخترم را نشناختم و قدرش را نفهمیدم...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔶️ شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‼️روایت روزهای بیقراری و خواهران شهید و خانم کچویی از شهید زینب کمایی را میتوانید در کتاب "من میترا نیستم" بخوانید.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
دفاع مقدس
وصیت نامه ۲
بسم الله الرحمن الرحيم
این جهان زندان و ما زندانیان
برشکن زندان و خود را وارهان
《مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك》
چه یافت آنکس که تو را گم کرد و چه گم کرد آنکس که تو را یافت
قسمتی از مناجات حضرت حسین (ع)
بدلیل اینکه هر مسلمانی باید وصیتی داشته باشد من نیز تصمیم گرفتم این متن را به عنوان وصیت نامه بنویسم و آخرین حرفهای خود را برای دوستان و خانواده و تمامعاشقان شهادت بنويسم.
از شما عاشقان شهادت و دوستان میخواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید و هیچگاه از پشتیبانی امام سرد نشوید همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار بندید و چون هر کسی روزی به سوی خدا بازخواهد گشت همیشه به یاد مرگ باشید تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد. نمازهایتان را فراموش مکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید.
مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی
حال که وصیت مرا میخوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی و هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی میخورم و چه چیزی از این بهتر که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق.
مادرجان میدانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و به همین دلیل تو را به رنجهای حضرت زينب (ع) مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما.
و در آخر از همه شما خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا میکنم که مرا حلال کنید و اگر من باعث ناراحتی شما شدم مرا ببخشید شما را به خون جوان حضرت حسین (ع) قسمتان میدهم دعا برای سلامتی امام را فراموش مکنید. والسلام
خواهر کوچک شما
عکس: زینب دومین وصیت نامهاش را ۱۸ روز قبل از شهادت نوشت
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
دفاع مقدس
🎥 فیلم| شهید مهدی زینالدین، فرمانده قلبها💕 🌴 خاطرات سردار حاج عبدالله عراقی از شهید زین الدینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ۲۷ آبان سالروز شهادت گل محمدی شهر قم،
شهید مهدی زین الدین گرامی باد.
🌹شهیدان را شهیدان می شناسند!
🔹 روایت حاج قاسم از چهرهی شهید مهدی زینالدین در عملیات خیبر
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_قاسم_سلیمانی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
🌹خودمان را، با شهدا بسازیم،
ببینیم آنها چه چهرههایی بودند؟؟
شبانه روز اعمالشان، چگونه بود ؟؟
شهید مهدی زینالدین:
«...گواهان همان شهدا هستند...
الگوهایی هستند که انتخاب میشوند برای
اینکه چراغ هدایت دیگران باشند...»
صوت ماندگار «سخنرانی شهید مهدی
زینالدین در حین عملیاتِ خیبر، ۶۲/۱۲/۱۲»
در جمع باقی زرمندگان از خط مقدم
برگشته،لشگر۱۷علی ابن ابیطالب (ع)
گردان های خط شکن ،روح الله از خمین،
علی ابن ابیطالب از اراک،ولی عصر از
زنجان، سید الشهدا از قم،محمد رسول الله
و امام رضا (ع)از قزوین که اکثر فرماندهان
به شهادتش رسیده یا مجروح و مفقود
شده بودند و بعضی گردان ها تعداد
انگشت شمار رزمنده باقی مانده بودند..
[سالروزشهادتآقامهدیزینالدین]
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
🌹تشییع همزمان پیکر مطهر دو برادر شهید
با صدای حاج صادق آهنگران
[یادشهیدانمهدیزینالدین
ومجیدزینالدینباذکرصلوات]
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 رابطه رزمنده ها با شهید زینالدین
همانند رابطه حواریون عیسی با عیسی بود.
🌷 روایت و توصیف حاج قاسم
از چهره ی زیبا و دل آرا و تو دل برو
شهید مهدی زینالدین و اولین زمان آشنایی
حاج قاسم با آقا مهدی
#فرمانده_جوان_لشکر۱۷_علی_ابن_ابیطالب
#شهید_مهدی_زین_الدین
#حاج_قاسم
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگراننیافتند. ما همه افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم. ما ایثار را دیدیم کهچگونه تمثّل مییابد؛ عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم، کرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم، و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدهاند، ما بهچشم دیدیم. ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت میرسند. مامعنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم. آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سرِ دارنیافتند، ما در شبهای عملیات آزمودیم. ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند. ما عرش را دیدیم. ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم. از مائدههای بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره حضرت ابراهیم نشستیم. ما در رکاب امام حسینجنگیدیم. ما بیوفایی کوفیان را جبران کردیم...
و پادگان دوکوهه بر این همه شهادت خواهد داد.
🔸 با صدای آسمانی شهید آوینی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
زیبای من روزی که رفتی با خودم گفتم
چیزی که دیگر برنخواهد گشت زیباییست
#صبحتون شهدایی
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 ۲۸ آبان ۱۳۶ - سالروز شهادت حاج عباس ورامینی
دانشجوی پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
رئیس ستاد لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🌱 تاریخ ولادت: ۱۳۳۳
🕊 شهادت: آبان ۶۲ - عملیات والفجر ۴ - قله کانی مانگا (از ارتفاعات پنجوین)
حاج همت، فرمانده لشگر ۲۷ در مورد می گفت:
حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و روزهای دوشنبه و چهارشنبه را حتما روزه میگرفت، نماز شبش به خصوص در سالهای آخر حیاتش ترک نمیشد و همواره با گریه و تضرع همراه بودعباس می گفت: چقدر باید سر خود را به دیواره این دنیا بکوبم تا از این زندان خلاص شوم و به جایگاه ابدی خود بپیوندم. واقعا زندگی برایم مشکل شده، فقط یک آرزو در وجودم موج میزند و آن عشق به شهادت است🕊🕊
💠 مزار: بهشت زهرا(س) قطعه۲۴ ردیف۷۶۵ شماره۲۵
🔰در فرازی از وصیتنامه او آمده:
مـادر!
آنقدر باید در آفتاب های سوزان و زیر رگبار مسلسل های کُفار بِدَوم تا آن گوشت هایی را که از غفلت بر بدنم روییده است، آب شود.
خدایا! خدایا!
تو شاهدی که سراندرپایم را مملو از گناه می دانم و اضطراب این را دارم که اگر تو اینها رو بر من نبخشی ،من در آن دنیا چه بکنم؟
پس مادر عزیزم ،از تو می خواهم که مرا دعا کنی خصوصا" در آنجایی که در برابر خدا دلت می شکند.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◻️ روشی که رزمندهها را در جبهه نمکگیر کرد
📢 صوت منتشر نشده از شهید ورامینی
➖رئیس ستاد لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در عملیات والفجر یک گفت:
ما اگر فرمانده گردانی داشته باشیم که خودش معلم اخلاق باشد؛ چون در عمل و جنگیدن همراه این بچهها هست، کوچکترین اعمالش تأثیر بسزایی در بچههای بسیج دارد.
سردار شهید عباس ورامینی از اوایل جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت. در عملیات بیت المقدس، فرمانده یکی از گردانهای تیپ محمد رسول الله (ص) بود که در آن عملیات از ناحیه صورت مجروح و مدتی در بیمارستان بهارلو بستری شد.
او در عملیات والفجر یک به ریاست ستاد لشکر ۲۷ منصوب شد و در عملیاتهای والفجر ۳ و ۴ نیز در این سمت، در کنار فرمانده لشکر ۲۷، محمدابراهیم همت، برای پیشبرد اهداف عملیات تلاش کرد و سرانجام در نیمه شب دوشنبه ۲۸ آبان ماه سال ۱۳۶۲، در عملیات والفجر ۴ در پنجوین، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرین خود رسید و به یاران شهیدش پیوست.
#سلام_یا_مهدی
#لبیک_یا_مهدی
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
◻️ روشی که رزمندهها را در جبهه نمکگیر کرد 📢 صوت منتشر نشده از شهید ورامینی ➖رئیس ستاد لشکر ۲۷ مح
ویژگیهای یک فرمانده گردان به روایت
سردار شهید عباس ورامینی
رئیس ستاد لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
" اخلاق فرمانده ماندگار است"
📢 #صوت | فرازی از سخنان شهید عباس ورامینی که در خرداد ماه ۱۳۶۲ بیان شده👆👆
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 شهید حاج عباس ورامینی، رئیس ستاد لشکر۲۷
▫️تاریخ ولادت: ۱۳۳۳
🌴 تاریخ شهادت: ۲۸ آبان ۱۳۶۲ عملیات والفجر۴
روزهای آخر عملیات والفجر ۴ دشمن مایوس از پس گرفتن مناطق وسیعی که از دست داده بود خط پدافندیش را تشکیل می داد. جعفر نجفی (مسئول دیدبانی لشگر) به اتفاق حاج عباس ورامینی رئیس ستاد لشکر ۲۷ به ارتفاعات کانی مانگا رفتند تا وضعیت تردد و حرکات دشمن را از دیدگاه بررسی و کنترل کنند. ساعت یازده شب یک گلوله خمپاره به دیدگاه اصابت نمود، حاج عباس را شهید کرد و جعفر را مجروح و بی هوش.
او را بردند بیمارستان صحرایی. سحرگاه روز بعد همان ساعات راز و نیاز هر شب او با پرودگارش،
به سوی جایگاه ابدی شتافت و روح پر جوش و خروشش آرامش ابدی یافت
💠 مزار: بهشت زهرا(س) قطعه۲۴ ردیف۷۶۵ شماره۲۵
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
۲۸ آبان سالروز شهادت
#شهید_حاجعباس_ورامینی
از جوانان خوش تیپ تهرانی بود که در عرصههای انقلاب فعالیتهای زیادی داشت. او اولین نفری بود که واردِ لانه جاسوسی شد. جوان رعنایی که بعدها رئیس ستاد حاج همت در جبهه شد. و در سال۱۳۶۲ پس از رشادتهای فراوان در عملیات والفجر۴ در پنجوین عراق به فیض شهادت رسید.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 سخنان شهید همت بر سر مزار شهید عباس ورامینی
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 گفتگو با همسر سردار شهید عباس ورامینی
قسمت اول
#نیمه_پنهان_ماه
▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas