eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
10.5هزار ویدیو
855 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
🎥 فیلم به اسارت گرفتن شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران توسط ارتش صدام فیلمی که
⚪️ ماموریت جنگی خیلی اصرار داشت که حتما به پالایشگاه آبادان سر بزند. می‌گفت: « مگر من چه فرقی با مهندسین و کارمندان آنجا دارم که هر لحظه زیر آتش و در معرض بزرگترین خطرها کار می‌کنند؟» سه بار برای این سفر اقدام کرد اما موفق نشد که برود. هر بار تا اهواز می‌رفت و از آنجا او و همراهانش را باز می‌گرداند و می‌گفتند باید حکم ماموریت جنگی داشته باشید. چهارمین بار که برای بازدید از پالایشگاه آبادان قصد عبور از مناطق جنگی را داشتند، از جاده دیگری عبور می‌کنند که به تصرف نیروهای عراقی در آمده بود و آنها از این موضوع بی خبر بودند. شهید تندگویان توسط نیروهای عراقی دستگیر می‌شوند. بعدها مهندس بوشهری تعریف می‌کرد وقتی ما را گرفتند شهید تندگویان سریع کارت شناسایی خود را در خاک پنهان کرد و به ما نیز اشاره کرد، کارتهای خود را پنهان کنید. می گفتند، وقتی شهید چمران از این ماجرا مطلع شد، دستور داد گروهی از رزمنده‌ها به آن منطقه بروند تا اگر هنوز شهید تندگویان و همراهانشان از مرز خارج نشده‌اند آنها را آزاد کنند که متاسفانه اینچنین نشد. شهید تندگویان را به بصره و سپس به بغداد منتقل کرده بودند. (راوی: خانم بتول برهان اشكوری همسر شهيد تندگویان)
روز رفتن به میدان جنگ است.mp3
6.34M
🎙نوای: حاج صادق آهنگران روز رفتن به میدان جنگ است ای دلیران نه گاه درنگ است شاعر: عتیق بهبهانی اجرا: سال ۱۳۶۶ دوران جنگ تحمیلی
مواظب خودت باش 💕 ...یعنی همین لحظه و همین و تمام! . ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌷نوجوان شهید مجتبی اسدی ✍ دست نوشته و لحظاتی از اعزام او به جبهه های حق علیه باطل خرداد ۱۳۶۷ --- اواخر جنگ 🌿 شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت... #شهید_مجتبی_اسدی دوران جنگ تحمیلی
۲۸ آذرماه ۱۳۹۶ -- سالروز شهادت رزمنده دوران دفاع مقدس؛ «علی خوش لفظ» 📖 راوی کتاب "وقتی مهتاب گم شد" جانباز سرفراز همدانی، پس از سالها رنج ناشی صدمات دوران جنگ، در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) به همرزمان شهیدش پیوست. 📚 کتاب خاطرات این شهید عزیز مورد عنایت رهبری انقلاب قرار گرفته بود. حاج قاسم سلیمانی نیز در خصوص آن، دل نوشته ای دارد که در آن از شوقش برای شهادت می گوید. گفتنی است: علی خوش لفظ در عملیات های رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر 5، کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشته و نهایتاً در عملیات کربلای 5 تیر به نخاع وی خورده و به شدت مجروح می شود که پس از این واقعه، پیوسته از این مجروحیت در رنج بود و بطور مکرر برای تسکین دردهایش در بیمارستان بستری می شد. کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 بغض و اشک رهبر انقلاب، هنگام تعریف خاطره ای از کتاب شهید علی خوش لفظ 📙 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 درد دل جانباز بسیجی، شهید "علی خوش لفظ" با رهبر انقلاب: ⚪️ یک چیزی بگویید تا دلمان آرام شود، شما خیلی زجر می کشید، حرفتان را گوش نمي دهند... ➕ . . . و پاسخ رهبر انقلاب ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌷سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی فرمانده تیپ امام‌حسین (؏) لشڪر۴۱ ثارالله (ع) ڪرمان 👆 📷 در کنار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر همیشه پیروز ۴۱ ثارالله (ع) ✍ فرازی از وصیت شهید زنگی آبادی: 🌱 باید رفت و هیچ تردیدی در آن نیست. بلی این راهی است رفتنی و همگی باید از این گذرگاه و این کاروان که دنیاست عبور کنند، با توشه هایی که خودشان برداشته اند و کِشتی که روی این مزرعه انجام داده اند... ▫️مسئله این است که این بدن برای روح انسان قفس است و روح ملکوتی انسان در آن زندانی‌ست ... این بدن دست ماست که چگونه آن را بکار ببریم آیا او را در راه صاحبش تعلیم دهیم و یا دشمنش که هوای نفس و شیطان است... ...و بعد از تعلیم با مرگ است که قفل این قفس شکسته شده و روح انسان پرواز می کند به سوی رب ... و حال مانده است برداشت بذری که در این دنیا کاشته ایم، خوب کاشته ایم که موقع برداشت، خوب برداشت کنیم و یا بد کاشته ایم که مطابقش برداشت کنیم. #شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🎞 روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج یونس زنگی آبادی، فرمانده تیپ امام حسین (ع) لشگر ۴۱ ثارالله ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌷شهیدی که سر و دستش فدای اسلام شد 🔹چون تولدش با عید قربان مصادف شده و نام پدربزرگش نیز یونس بود نامش را حاج یونس گذاشتند. 🔸از بدر تا کربلای پنج مملو از خاطرات رشادت های سرداری است از دیار کرمان مردی که از دل فقر برخواست و با نشان افتخار شهادت به نقطه پایانی زندگی دنیوی رسید. 🔹تدبیر شجاعت و جسارت بخش جدایی ناپذیر زندگی او بود تا سردار شهید حاج قاسم سلیمانی او را فرمانده تیپ امام حسین علیه سلام قرار دهد. 🔸حاج یونس یکی از استوانه های لشکر اسلام بود که خالصانه برای خدا در هر موقعیتی که قرار گرفت بدون کوچکترین چشم داشت و غروری به تلاش و فعالیت شبانه روزی پرداخت. ▫️ علی نجیب زاده، همرزم شهید روایت نموده: یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود. بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم. ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 🎧 داستان صوتی ( حاج یونس ) در سه قسمت👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس ) قسمت اول ( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی ) یونِس: اینا تشنن،از دیشب آب نخوردن،بهشون یه کم آب بدین علی: بهشون آب بدیم؟! ابراهیم: به اینا؟! یونس: میدونم حالتون خرابه،حال منم تعریفی نداره،یعنی بدتر از شماها نباشم بهتر نیستم،ولی اینا اسیرن علی: انگار یادت رفته همین نامردا دیروزچه بلایی سرمون آوردن! ابراهیم: رفیقامون با لب تشنه جلوی چشممون جون دادن! اون وقت ما به اینا آب بدیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس ) قسمت دوم ( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی ) علی: ترکش خمپاره خورد به بیل لودر،یه تیکش کمونه کرد خورد به دست حاج یونس،گفت نیروها نفهمن که زخمی شده محسن: آخه واسه چی؟ میثم: خون میره ازش! باید ببریمش بیمارستان علی: من دستشو بستم،میگه اگه نیروها بفهمن خبرمیرسه به قاسم سلیمانی،یه جورایی هم سلیمانی میریزه بهم، هم کار خاکریز ناتموم میمونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس ) قسمت سوم { قسمت آخر} ( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی ) یونس: یه یونس دیگه هم بود،قصشو میدونی که،خلاصه که حرف خدا رو گذاشت روی زمین و آخرش سر از شکم نهنگ در آورد.خانومم، میدونم سخته،سخته بار این زندگی رو تنهایی به دوش کشیدن،من شرمنده ی معرفت و مرام توأم که داری این تنهایی رو تحمل میکنی ،اما اگه این میدون رو خالی کنیم و بکشیم کنارمیدونی چی میشه؟ اون وقت نه یه یونس،بلکه یه ملت میرن تو شکم نهنگ!... دشمن حمله کرده! جنگه!... همسر: یعنی سلطان منطق و استدلالی،من حریف زبون تو نمیشم، اصلاً میدونی چیه،من شکایتمو میبرم پیش فرماندت برادر سلیمانی… یونس: لا اله الا الله از تو بعیده به خدا! این حرفها چیه میزنی؟! جبهه رفتن من چه دخلی به قاسم سلیمانی داره آخه؟!
آن روزها که گم شده و راز می شوند از امتداد چشم تو آغاز می شوند فریاد های منجمد من‌٬ سکوت من در پرده نگاه تو آواز می شوند با یک نگاه گرم تو این سنگ های سرد پر باز کرده٬ لایق پرواز می شوند اما بدون لطف تو ای آسمان ترین درها برای بسته شدن باز می شوند ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
❣یا امام رضا 🤲 🌱 سال ۴۳ بود. شبی در خواب دیدم, در دشتی سرسبز و با صفا هستم. اقا امام رضا(ع) را دیدم. گفت:چرا حیران و نگرانی به زودی صاحب فرزندی به اسم رضا می شوی... چهل روز بعد رضا به دنیا امد. بعد از ان خواب, حسابی در بانک برای زیارت امام رضا(ع) باز کردم. رضا دو ساله بود که بردمش زیارت امام رضا. بار اول بود که نزدیک ضریح می شد. دست در شبکه های ضریح کرد و با تمام وجود به ان چسبید. هرچه کردم جدا نشد. یکی از خدام حرم امد و به زور او را جدا کرد. صدای صلوات مردم بلند شد. مردم به تبرک بخشی از لباسش را کندند و نقاره خانه شروع به نواختن کرد... وقتی لباسش را در اوردم دیدم پشتش جای پنج انگشت سبز است... 🌷تازه به خواب رفته بودم که خواب دیدم می خواهند مرا به عقد امام زاده ای در بیاورند, از خواب پریدم... دوباره به خواب رفتم. این بار خواب امام رضا را دیدم که سر در میان ابرها داشت. مرا صدا زد راضیه! با تعجب گفتم من, اسم من که راضیه نیست. گفت بله تو را می گویم! صبح روز بعد بود که خواهر اقا رضا برای خواستگاری به منزل ما امد. بعد ها که با رضا محرم شدم, اولین چیزی که به من گفت این بود از این به بعد تو را راضیه صدا می زنم, چون راضی هستی به انچه قرار است برای تو رخ بدهد! 🌷پا که در حرم امام رضا گذاشتیم. رضا دستم را محکم گرفت گفت برام دعا می کنی؟ گفتم چی؟ گفت خودت می دونی! گفتم خدایا, به حق امام رضا(ع), اگه رضا لیاقت شهادت داره, من و این بچه را سد راهش قرار نده! 🌷در بازار رضا دنبال کفن بود کفن را که خرید. باز کرد گفت اقا این که کوچیکه! فروشنده نگاهی به قامت رشید رضا کرد و گفت ان شالله پیر می شی, چروکیده می شی, کوچیک می شی اندازت میشه! رضا خندید و گفت اقا من کفن برای جوونیم می خوام! روز بعد کفن را برد حرم. وقتی برگشت شوخی و جدی گفت کفنم متبرک شد به دست آقام امام رضا(ع) وصیت کرده بود مرا با این کفن بپوشید تا نشانی از غلامی من باشد نسبد به ثامن الحجج... 🌷با بچه های مخابرات رفتیم مشهد. یه روزشهید عزیز ضیایی با ناراحتی امد پیش اقا رضا و گفت:اقا رضا خرج سفر بچه ها که دستم بود را گم کردم! رضا خندید و گفت همین! عزیز گفت:شرمنده بچه ها می شیم! اقا رضا خیلی جدی گفت:شما فکر می کنید با پای خودتان امدید زیارت.شما مهمان اما رضایید. خودش شما را بر می گرداند. یک ساعت بعد امد و عین پول را به عزیز داد و گفت دیدی گفتم مهمان امام رضایید. از استان قدس قرض گرفته بود! 🌷اعزام اخرش بود. گفت بابا من این بار از امام رضا اجازه گرفتم! گفتم اجازه چی؟ سرش را پایین انداخت. گفتم اجازه برای شهادت؟ گفت:اره! گفتم وقتی اقا اجازه داده و برات شهادت داده, من چی کارم مانعت شوم، برو به سلامت! 🌾💐🍃💐🌾 هدیه به شهید رضا پورخسروانی صلوات,,شهدای فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غبارروبی مضجع رضوی با حضور همسران و مادران شهدا 🕌 آیین غبارروبی مضجع شریف امام رضا علیه السلام، با حضور جمعی از خانواده‌های شهدا، اساتید، هنرمندان و نیز تاکسیرانان و رانندگان اتوبوس مشهدی... ۲۷ آذر ۱۴۰۳
🌷 ۲۸ آذر سالروز شهادت تئوریسین مبارزه با تفکر تکفیری در جهان و یار شهید آوینی، شهید صادق گنجی رایزن فرهنگی ایران در پاکستان گرامی باد. 🎙رضا برجی: «یادم هست یک روز من، سید مرتضی و صادق گنجی در جایی نشسته بودیم. شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت: حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد! ▫️آوینی در جواب گفت: نه برادر، شهادت لباس تک‌سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن درآید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز می‌کنی، مطمئن باش! ▫️من که میان این دو نفر نشسته بودم گفتم: حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی پرواز می‌کنم؟ آوینی گفت: تو در کوله‌ات چیزهایی داری و نام چند منطقه جنگی که در آنها مستند ساخته بودم را آورد و بعد ادامه داد: در کوله‌ات چیزهای دیگری هم هست که نمی‌دانم چیست، هر وقت کوله‌‌ات سبک شد، پرواز خواهی کرد. ▫️مدتی پس از این گفت‌وگو صادق گنجی در پاکستان توسط گروه‌های تروریستی به طرز وحشیانه‌ای به شهادت رسید و چند روز بعد در استان بوشهر و شهر برازجان به خاک سپرده شد و مرتضی آوینی هم دو سال بعد در فکه به شهادت رسید و لقب سید شهیدان اهل قلم را به خود گرفت!»
ما زنده ز خون شهداییم خوش است تا یاد کنیم از شهدا با "صلوات" اعجوبه‌ای بود..! قبل از آغاز جنگ به افغانستان رفت و با شوروی جنگید. از ۱۶ سالگی در جبهه بود! در محاصره سوسنگرد شهید چمران را که تیر خورده بود، نجات داد و ایشان‌ کلت شخصی‌اش را بعنوان هدیه به او داد. در آذر۱۳۶۰ در عملیات مطلع‌الفجر درحال نجاتِ جان مجروحان‌ بود که اسیر دشمن شد. در اردوگاه هویت اصلی‌اش را پنهان کرد وقتی انبار مهمات اردوگاه آتش گرفت از این فرصت استفاده کردو با کمک عده‌ای مقداری اسلحه و مهمات به دست آوردند و آنها را در اردوگاه مخفی کردند... مدتی بعد قضیه لو رفت و اسلحه‌ها را پیدا کردند تعدادی‌ از اسرا را شکنجه‌ کردند تا عاملین اصلی را پیدا کنند برای اینکه دیگران را نجات دهد خودش به‌ تنهایی مسئولیت همه چیز را قبول کردو جان بقیه را نجات‌ داد. شکنجه‌گرهای ویژه‌ای که از استخبارات بغداد آمده‌ بودند او را به طرز وحشیانه‌ای شکنجه‌ کردند تا همدستانش را معرفی‌کند ولی چیزی نگفت و عاقبت پس از تحملِ شکنجه‌های‌ بسیار ، مظلومانه به شهادت رسید و در مرداد ۱۳۸۱ پیکر مطهرش به میهن بازگشت. شهید خلیل فاتح🌷 لشکر ۳۱ عاشورا فرمانده‌گردان شهیدمدنی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
48.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 // شهید خفته در گلزار مطهر شهدای کرمان فرازی از وصیت نامه رزمنده نوجوان، شهید حسن یزدانی👇 ✍ مادرم برای تو نویدی را دارم و آن اینست كه یقیناً خدای بزرگ فرزندت را قبول خواهد كرد و این برای تو نویدی بس مهم است كه می توانی مانند مادران شهید در صحرای محشر سربلند باشی و توسط پیامبر و ائمه تحسین شوی... ▫️...و تو ای خواهرم از تو می خواهم كه وقتی من شهید شدم زینب وار در خط امام گام برداری و دچار غفلت در راه اسلام نشوی و تربیت فرزندانت بگونه ای باشد كه بتوانند در آینده مولایمان حسین را بطور حقیقی بشناسند و جان و سرشان را در راه او تقدیم كنند. 👇👇👇
دفاع مقدس
🎞 #مستند // شهید خفته در گلزار مطهر شهدای کرمان فرازی از وصیت نامه رزمنده نوجوان، شهید حسن یزدانی👇
🌱 نوجوانی ۱۵ ساله که به قول خویش می‌خواست قاسم کربلای ایران باشد... 🌷 شهید حسن یزدانی از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس و از شهدای عملیات والفجر ۸ است که در کارنامه خود ۳۰ بار عبور از اروند را به ثبت رسانده است.💦💦 🌴 او یک طلبه قوی الروح و اولین کسی بود که پیشتاز و پیشگام داوطلب عبور از اروند بود نوجوانی که پیش نماز لشکر بود. 🔹۲۴ بهمن ۱۳۶۴ سنگر اطلاعات مورد حمله بمب شیمیایی قرار گرفت، به علت انتشار گاز سمی شیمیایی ؛ ماسکی را که به همراه داشت به یکی از رزمنده‌ها می‌دهد و خودش بدون دفاع می ماند!! وقتی به اهواز می‌رسد حالت تهوع می‌گیرد, استفراغ کرده و روی بدن و پایش می ریزد ... که برا اثر آن پوستش تاول می‌زند دیگر چه رسد به ریه‌هایش...🔴 ▫️بعد از یازده روز که در بیمارستان امام رضا علیه السلام مشهد بستری می‌شود سرانجام بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت می رسد. او شهید شد و بار دیگر برگی زرین به افتخارات شهر کرمان افزود تا این شهر رزمنده پرور به وجود او و همرزمانش به خود بالیده و افتخار کند ...
بخند تا تابلو زندگی‌ات پُر از رنگ‌های شاد شود صبح زیبا است اگر با خنده و شادی آغاز شود ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
همتی به بلندای داشتند . . . آنان کہ خاکی بودند و بی ادعا . . . ا▫️🍉 ▫️🍉▫️🍉▫️🍉▫️ 👆🌴دزفول، سال ۱۳۶۵ - پادگان شهید مدنی، واحد تبلیغات لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع)همدان ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄