eitaa logo
دفاع مقدس
4.8هزار دنبال‌کننده
25هزار عکس
16هزار ویدیو
1.3هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دفاع مقدس
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سرود زیبایِ رزمندگان جبهه مقاومت و حزب الله لبنان .... در هِجرِ امام ‌زمان ‌(عج) 😭😭 🌖 غروب جمعه ------------------------------------------- 🍂 کانال 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
۱۳ دیماه ۶۵ -- سالروز شهادت سردار تخریبچی، علیرضا عاصمی 💠 فرمانده‌ واحد تخریب قرارگاه‌های کربلا، نجف،خاتم،لشکر۴۳ امام‌ علی (ع) 🚀وقتی عراق با موشکهای جدید خود کرمانشاه را هدف قرار داده بود برای خنثی کردن یک موشک عمل نکرده داخل گودال رفت همه نیروها را از محل اصابت موشک دور کرد. گویی می دانست لحظه دیدار فرا رسیده. دقایقی بعد، صدای انفجار مهیبی آمد💥🔥....و روح ناآرام او به ملکوت پر کشید🕊🕊 ▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ خاطره ای از شهید از زبان خودش: 🎙به ما از طریق بیسیم گزارش دادند که قراره دشمن، فردا صبح، نزدیکی ما عملیات کنه ماهم در روستا بودیم و مهماتی نداشتیم جز چند مین گوجه ای و ضد تانک، وسیله ای هم نداستیم. دل را سپردیم به خدا و تصمیم به این گرفتیم که همین چندتا مین را مقابلشان بکاریم. هرچه گشتیم وسیله ای پیدا نشد به جز یکی دوتا الاغ که مین‌ها را به مقصد برساند. نزدیک دشمن، الاغ ها شروع به عرعر کردند و ما هم پا بفرار گذاشتیم. الاغ ها رفتند سمت عراقی ها! صبح آن روز در کمال ناباوری، دیدیم دشمن عملیات نکرد! کنجکاو شدیم که قضیه از چه قرار است؟ یکی دوتا اسیر گرفتیم، و آنها در بازجویی ها اعتراف کردن که وقتی الاغ ها آمدند سمت ما کارشناسان ما گفتند : جلوی ما پر از مین هست و اینها اضافه بوده و ول کردن به امان خدا! " بله خدا کمک میکنه به شرط اینکه ما اقدامِ کنیم، اگر خودمان را جای شهید بذاریم همان اول میگویبم:یکی دوتا مین در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح، تاثیری ندارد!! یا وقتی که وسیله ای نباشه شروع میکنیم به غرغر کردن ولی شهدای ما به خدا ایمان داشتند و دست خدا را بالاتر از همه دستها می‌دنستند.
دفاع مقدس
۱۳ دیماه ۶۵ -- سالروز شهادت سردار تخریبچی، علیرضا عاصمی 💠 فرمانده‌ واحد تخریب قرارگاه‌های کربلا، ن
💠 خاطره ای از شهید علیرضا عاصمی ( ۱۳ دیماه ۶۵ -- سالروز شهادت سردار قرارگاه‌های خاتم، نجف، کربلا ...) ▫️ شمالی ترین نقطه ی مناطق جنگی فعالیت می کنی، آیا خسته نمی شوی؟» گفت : « چرا خسته نشوم؟ من هم یک انسان هستم و با کار زیاد، خسته می شوم اما فرصت استراحت کردن ندارم. من جور آن کسانی را می کشم که به جبهه نمی آیند و در خانه هایشان نشسته اند و مرتب نق می زنند. اگر مردم ایران، آن هایی که توانایی دارند، به جبهه بیایند، این تعداد دفعات رفتن به جبهه، به من نمی رسد. امروز روز کار است، روز استراحت نیست » راوی : خواهر شهید خیلی دوست داشت من در مراسم دعا شرکت کنم. به خصوص زمانی که هنوز رسول متولد نشده بود و حامله بودم. یک روز گفت: «اگر زمانی پیش آمد که حال دعا خواندن را نداشتید، اول مناجات حضرت علی (عليه السلام) در مسجد کوفه (مولای یا مولای) را بخوانید ببینید چه حالتی به انسان دست می دهد. وقتی این دعا را خواندید و حال دعا خواندن پیدا کردید، دعایی را که می خواستید بخوانید، شروع کنید» راوی: همسر شهید زمانی که هنوز رسول به دنیا نیامده بود، هر وقت صحبتی از بچه می شد، علیرضا می گفت: «من می دانم فرزندم پسر است.» می گفتم: «خب معلوم نیست، شاید دختر باشد.» ایشان می گفت: «نه! به احتمال زیاد پسر است، چون خدا خودش می داند چه از او می خواهم! دوست دارم وقتی نیستم، لااقل فرزندم جای مرا بگیرد.» موقعی که می خواستم زایمان کنم، من در تهران بودم و علیرضا، در منطقه بود. وقتی این موضوع را شنید، به تهران آمد. موقعی که با هم به منطقه برمی گشتیم، در بین راه گفت: «یک شب خواب دیدم فرزندم متولد شده است؛ فرزند پسر بود و گوشه ی چشم چپش هم، خالی داشت.» وقتی به صورت بچه نگاه کردم، دیدم همان طور که ایشان گفتند، گوشه چشم چپ فرزندم، خال دارد. راوی : همسر شهید عبور از سیم خاردار به خصوص در مواقعی که عمق سیم های خاردار طولانی باشد، همواره برای نیروها مساله ساز بوده است. علی با یاریِ تنی چند از دوستان، برای حل این مشکل، فرش سیم خاردار را تهیه کرد که به تولید نیز رسید و در عملیات مختلف، با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت. وقتی در یکی از عملیات ها هجوم متراکم و بی امان تانک های دشمن را دید، به فکر تهیه آتشبار آر پی جی افتاد و با تلاش شایان تحسین، اولین بار تیربار آر پی جی را با حضور مسئولین طراز اول سپاه پاسداران، با موفقیت آزمایش کرد. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید علیرضا عاصمی ( ۱۳ دیماه ۶۵ -- سالروز شهادت سردار #تخریبچی قرارگاه‌های خاتم، نجف
جان به کف...خنده به لب شعله به دل...شور به سر جان فدا در رهِ جانانه ی عشقیم هنوز 🌷شهیدان علیرضا و عباس عاصمی ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
⏳ دوشنبه ۱۴ دیماه ۱۳۶۰ --- محور عملیاتی کاوه زهرا 👆📷 سرکشی محسن رضایی (فرمانده جدید سپاه)، محمد بروجردی (فرمانده سپاه کردستان و قرارگاه حمزه) به همراه حاج احمد متوسلیان (فرمانده سپاه مریوان که به تازگی از سفر حج برگشته) از محور شمالی عملیات محمدرسول الله(ص) ▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ ✍ محسن رضایی که بتازگی از سوی امام خمینی، به فرماندهی جدید سپاه منصوب شده، به منظور بازدید از جبهه ها، به منطقه غرب کشور و کردستان رفته است.(او تا پیش از آن، مسئول اطلاعات سپاه بود) ▫️در طی بررسی های میدانی، و با توجه به قابلیت های فرماندهان جنگ آزموده و باتجربه مناطق غرب، برادر محسن، از شهید بزرگوار محمد بروجردی (فرمانده سپاه غرب و شمالغرب کشور) درخواست نمود حاج احمد متوسلیان (فرمانده سپاه مریوان) و شهید حاج همت (فرمانده سپاه پاوه) را آزاد کند تا اینها به همراه تعدادی از نیروهای زبده شان عازم جبهه جنوب شوند. 💠 برای بروجردی و شهید ناصر کاظمی، از دست دادن چنین سرداران شجاع و بانفوذ، بسیار دشوار بود، ..... ولی به دلیل نیاز مفرط به آنها جهت انجام عملیات های سرنوشت ساز فتح المبین و نبرد آزادسازی خرمشهر و ... بناچار به رفتن آنها تن دادند. به این ترتیب همت و متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها و مسئولین، از کردستان منفک شده و عازم جبهه جنوب شدند. به این ترتیب ورود این مردان رزم‌آورک، در شرایط سخت کردستان، به ؛ منشأ راه اندازی و تأسیس قوی ترین یگان سپاه، یعنی لشگر ۲۷ محمدرسول الله(ص) گردید. ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🎞 خاطره گویی جانباز سرفراز از عملیات کربلای ۵ 🤣😂😂 🎥 وقتی به عمق این فیلم برویم به این می اندیشیم که چه بسیار آدمها با کمترین آسیب که از درد دنیا می بینند، دچار افسردگی و وادادگی شده و به زمین و و آسمان نفرین می کنند؛ در حالی که آنکه اهل خداست و زندگی و اعضا و جوارح خود را همه از آن او میداند با قطع شدن دست، چگونه به ماجرا نگاه می کند ... می گوید و می‌خندد و همان اتفاق تلخ را مبدل به تبسمی برای مومنین می سازد، شاید با زبان بی زبانی می خواهد بگوید: ⚪️ از هر منظری که به دنیا نگاه کنی، دنیا نیز جواب تو را همانگونه خواهد داد. 💠 صفای تموم داش‌مشتی‌ها 💕 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
در این هیاهوی شهر و در این سفره رنگارنگ دنیا و قصه های روزمره‌گی آدم‌ها ‌.. با عکس حاج علی موحد دانش، می شود حالِ خوب گرفت ... هربار که چشمم به قاب عکسش می‌افتد یک "خیلی مخلصم" از ته دل نثارش می‌کنم ... راستی که شیشه دل را با این حال خوب می شود صیقل داد.
هر کلاهی را سری بوده است .. هر پوتینی را، پایی ... و هر کوله ای را، پشتی.. سری از ما، پایی از ما ... و پشتی از ما... ... و به یادشان خواهیم بود و به راهشان وفادار. نه با کلمات فانتزی و ... شرمنده ایم و ... که با عمل مومنانه و جهادی خالصانه. فرقی ندارد کجائیم و چه می‌کنیم. خانه و مزرعه و اداره و شهر و روستا .. در استودیو، دانشگاه با کت و شلوار و عبا و عمامه ... یا لباس کارگری مهم آنست که در هر قدم و هرلحظه و هرکار راه شما و مرام شما، چراغ راه ما باشد فارغ از تمام بالا و پائین شدن های سیاسی و آمدن ها و رفتن های دولت های گوناگون فارغ از همه بازیه‌ای پیچیده ای که تلاش دارند ما را خسته کنند، اما بی خبر از آنکه عشق ما به شما تمامی ندارد ...
🌷شهید امیر تهرانی 🕊پرواز: عملیات کربلای۱ خدایا هر قدر من گناه کردم تو گفتی بیا من می‌بخشم تو را، هر قدر پرده دریدم تو هرگز عیب مرا عیان نکردی، هر قدر از بارگاه تو فرار کردم باز تو مرا خواندی و با من آشتی کردی، هر قدر ستم کردم تو ستم مرا بخشیدی و حالا‌ ای سیدی در آخرین لحضه‌های عمرم همه روسیاهی‌هایم را می‌خواهم به پیشگاه تو بیاورم....... دوستان عزیزم: آنچه من می‌خواستم شما بودید، ولی آنچه را که در خور برادری با شما باشد من نداشتم و این را بدانید که اگر شما در غم من ناراحت هستید، ولی من خندان از رسیدن به لقای او هستم و از شما برادران عزیزم می‌خواهم که به تقوا چنگ بزنید که تنها رسیدن به او تقوی می‌باشد و هر وقت در خود احساس ضعف می‌کنید در مجالس حسین (ع) شرکت کنید و با واسطه قرار دادن حسین (ع) نزد خدا ضعف‌های خود را برطرف کنید ..." (قسمتی از وصیت نامه)
دفاع مقدس
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️ بروایت حاج شیخ علی عزلتی مقدم👇 🌿 یاد امیر تهرانی بخیر اوایل هیئت گردان که کسی هیئت داری بلد نبود امیر جلوی  در می ایستاد و خیر مقدم میگفت؛ همزمان گریه میکرد و فریاد میکشید وحال خوشی داشت.  امیر ارادت خاصی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت، تو هیئت بغض و گریه امیر تهرانی و مصطفی درخشان زبانزد بود. امیر میگفت جلسه نباید آروم باشه صحبت سیلی زدن به مادر امام زمانِ (عج)؛ بعد از شهادت مصطفی درخشان، امیر خیلی بی تابی میکرد، شبی که فرداش قرار بود گردان عمار برای پدافندی مهران  عازم شود، مصادف بود با شب هیئت گردان، آن شب امیر حال عجیبی داشت بسیار منقلب بود.. بچه ها عجیب ناله میکردند فکر کنم  شهید حسن شیخ آذری مداحی میکرد و همه بچه ها از فراق دوستان شهیدشان و روضه خانم فاطمه زهرا(س) گریه میکردند. فردا عازم مهران شدیم که اولین شهید امیر تهرانی بود. یکی از پیرمردهای تدارکات که فردی باتقوا و امین بود..فکر کنم اسمش حاج عباس بود.. بعد از شهادت امیر تعریف میکرد: که قبل از عزیمت برای پدافندی مهران شهید تهرانی پیش من آمد و گفت حاجی یه چیزی بهت میگم تا شهید نشدم راضی نیستم برای کسی تعریف کنی، گفت دیشب تو هیئت داشتم گریه میکردم دلم خیلی برای مصطفی درخشان تنگ شده بود، چراغها خاموش بود و همه گریه میکردند، یکدفعه متوجه شدم صدای گریه شهید درخشان می آید! نگاه کردم دیدم مصطفی کنار نشسته و داره گریه میکنه گفت امیر تو فردا شهید میشی و به ما ملحق میشی. خدا هم برات شهید تهرانی را خیلی زود بهش داد. در سرکشی  از خط پدافندی مهران جیپ میول امیر چپ کرد و به دیدار معشوقش شتافت🕊