🔅 مبارزه با بیکاری مثل اتاق جنگ دوران دفاع مقدس
🔻رهبر انقلاب:
آن مجموعهای که برای ایجاد #اشتغال در کشور کار میکند، باید مثل اتاق جنگِ دوران دفاع مقدّس که شب و روز نمیشناخت، کار کند. در دوران جنگ و دفاع مقدّس برای آن مجموعههایی که مشغول طرّاحی جنگ بودند، شب و روز، تعطیل و غیر تعطیل، اوّلِ هفته و آخرِ هفته معنا نداشت؛ مرتّب مشغول کار بودند. امروز باید برای ایجاد اشتغال به همان نحو تلاش شود.
پادگان دوکوهه ۸۱/۰۱/۰۹
#جنگی_که_بود_جنگی_که_هست (۱)
#جنگ_اقتصادی
🔸دوران #دفاع_مقدس و فرهنگ جهاد و شهادت به روایت رهبر انقلاب
@DefaMoghaddas13950705_18474_128k.mp3
زمان:
حجم:
3.53M
بشنوید | انگیزه جوانها برای حضور در جبههها چه بود؟
🔅انگیزه جوان دفاع مقدس
❓ آرمان جوانها چه بود؟ اینهایی که رفتند جنگیدند با چه #اهداف بلندی رفتند جنگیدند؟ آیا مسئله فقط یک جنگ ارضی و مرزی و مانند اینها بود که دشمنی متعرّضِ مرزهای ما شده و ما میخواهیم دشمن را عقب بزنیم؟ فقط این بود؟
⚠️ به اینها توجّه کنید؛ خیلیها سعی میکنند اینها را مکتوم نگه دارند.
🎯 آرمانشان #اسلام بود، آرمانشان خدا بود، آرمانشان #حکومت_دینی و اسلامی بود؛ این بود که این #جوان را میکشاند میبرد جبهه. کسی که باور ندارد، #وصیتنامهها را نگاه کند؛ اینکه #امام_بزرگوار توصیه میکردند که پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند، بروید یک بار هم این وصیتنامهها را بخوانید؛ این بهخاطر این است که این #وصیتنامه نشان میدهد که چه جاذبهای، چه مغناطیسی او را حرکت داده تا از هوسهای جوانی بگذرد و جانش را کف دستش بگیرد. ۹۵/۰۷/۰۵
دفاع مقدس
🔅 مبارزه با بیکاری مثل اتاق جنگ دوران دفاع مقدس 🔻رهبر انقلاب: آن مجموعهای که برای ایجاد #اشتغال د
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | مثل زمان جنگ
🔻رهبر انقلاب: مجموعهای که برای ایجاد اشتغال در کشور کار میکند باید مثل اتاق جنگِ دوران دفاع مقدس که شب و روز نمیشناخت، کار کند.
#جنگی_که_بود_جنگی_که_هست (۱)
🔅 مجاهدت رزمنده نوجوان روی بولدوزر
🔻رهبر انقلاب:
🚜 نقل می کنند پسر بچه چهارده، پانزده ساله پشت فرمان بولدوزر نشسته بود و خاکریز می زد؛ از بس کوچک بود، پشت فرمان دیده نمی شد! گاهی میخواست جلوش را ببیند، مجبور بود از روی صندلیاش بلند شود و ببیند؛ این بچه تا صبح خاکریز زد.
🔹 این جوانها کجایند؟ در بین شماهایند؛ در میان این ملتند. این اراده ها کجایند؟ اینها تشکیل دهندهی ارادهی عمومی ملت ایران هستند و از بین نمیروند.
📝بعضی دل خوش کردند و گفتند هر چه از انقلاب دورتر بشوید، انقلاب کمرنگتر خواهد شد. می بینند که نشد. آن اراده هایی که می ایستد و اعلام می کند که در مقابل تهدید ابرقدرتِ زیاده طلبِ جهانی از چیزی نمی ترسد، همین اراده هاست؛ همین هایند؛ و جوانهایی که پشت سرِ اینها آمده اند.
۱۳۸۵/۰۸/۱۸
#جنگی_که_بود_جنگی_که_هست (۲)
#خاطره
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید | خاطرهگویی رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس:
پسر بچه پانزده ساله پشت فرمان بولدوزر نشسته بود و خاکریز میزد؛ از بس کوچک بود پشت فرمان دیده نمیشد!
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️#استوری | حاج قاسم سلیمانی: یکی از مسائل مهمی که در دفاع مقدس ما به آن اهتمام شد، حاکمیت دین بود.
تَمَسُّک به اعتقادات دینی بود.
🏳️ (http://axnegar.fahares.com/axnegar/r4dVGlmt4Tk1UM/557324.jpg) می خواهم بروم جبهه . . .
سرش را کج کرد و گفت: علی داداشی، تو لااقل اجازه بده که من برم جبهه، همه ی دوستام دارن میرن.
قاسم، قبل از اینکه بیاید پیش من، سراغ همه ی برادرها و خواهرها رفته بود و همه ناامیدش کرده بودند، اینو که گفت، فکری به ذهنم خطور کرد،
گفتم: من حرفی ندارم، برو. هنور همه ی جمله را ادا نکرده بودم که در یک چشم به هم زدن پر درآورد و رفت، من که خودم هم نفهمیده بودم که چه گفته ام، بلافاصله تلفن را برداشتم و شماره واحد اعزام سپاه را گرفته و به دوستی که مسوول قسمت فوق بود گفتم: اخوی ما دارد میاد سراغ شما که اجازه بدی بره جبهه، شناسنامه اش را بخواه و چون به سن قانونی نرسیده، بهانه ای بگیر و نذار بره جبهه.
آن روزها سرمان شلوغ بود، مرتب شهید و مجروح می آوردند و ما هم بایستی همه ی کارهای لازم را انجام دهیم، بنابراین یادم رفت که موضوع را پیگیری کنم،
ساعت 8 صبح بود، مادر زنگ زد و گفت: قاسم دیشب نیامده.
گفتم: حتماً با بچه ها رفته بسیج، ظاهراً مادر قانع شد و من هم گوشی را قطع کردم و مشغول کارها شدم.
وسط مسیر تشییع شهدا بودیم که مسوول اعزام بسیح را دیدم، زد پشت من و گفت: اخوی! حالا مارو می زاری سر کار؟
گفتم: چطور مگه؟
گفت: اخوی شناسنامه اش را آورد، اما سنش که مشگلی نداشت.
گفتم: خوب!
گفت: خوب که خوب، ما هم مهر زدیم و رفت.
گفتم: کجا؟
گفت: احتمالاً خرمشهر…..
به هر کجا زدم که از طریق تلفن و دوستانش پیدایش کنم، نشد که نشد.
چند روز بعد، ساعت 9 صبح و طبق معمول زنگ زدم به تعاون سپاه تا اسامی شهدایی که شب قبل آورده بودند را به بپرسم تا برای تشییع آنها برنامه ریزی کنیم، مسوول تعاون گوشی را برداشت. بعد از حال و احوال همیشگی، گفتم: اسامی شهدا را بگو که من یادداشت کنم.
گفت: شکیب تویی؟
گفتم: آره
گفت: ا، ا، اسم اخویت هم که تولیست هست.
🌷 شهید قاسم شکیب زاده 🌷
ر (http://axnegar.fahares.com/axnegar/0iripH3tS1iVhy/568455.jpg) 🏳️ پندنامه . . .
خدایا!
کمکم کن تا پایم نلرزد و هدایت کن گلولههای آتشین مرا تا بر سینه دشمنانت فرود آیند و هنگامی که صلاح تو در آن بود که جان ناقابل این حقیر تقدیم گردد، مهدی (عج) را بر بالینم فرست که سخت محتاج اهل بیت هستم.
خداوندا..!
درد تیر و ترکش و خمپاره را تحمل خواهم کرد، اما اندوه خمینی را هرگز.
🌷 شهید حسن رئوفی فریمانی🌷