eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
11.4هزار ویدیو
941 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
چه زيبا ملائك شدند زيستند همان ها كه هستند ولي نيستند ! کسانی كه در جمع ما بوده اند ولي حيف نفهميده ايم كيستند
شلیک کاتیوشا دوران جنگ تحمیلی
اسلحه خانه در چادر! دوران جنگ تحمیلی
جعبه مهمات دوران جنگ تحمیلی
جعبه نارنجک
بارگذاری گلوله تفنگ 106
📷 از راست: احمدرضا طاوسی (فرمانده گردان از تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) - رزمندگان استان اصفهان - شهرضا) , در کنار برادر میرفتاح، از فرمانمدهان تیپ
دفاع مقدس
📷 از راست: احمدرضا طاوسی (فرمانده گردان از تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) - رزمندگان استان اصفهان - شهرضا)
روح بلند آقاجمال بعد از مجروح شدن و پشت سر گذاشتن دوران نقاهت و زمانی که توانست به سختی راه برود، برای مدت کوتاهی به­عنوان منشی تلفن، پاسخ­گوی تلفن­های سپاه بود. می­خواست به نوعی خودش را سرگرم کرده باشد. بعد از مدتی به این نتیجه رسید که نمی­تواند در یک اتاق در بسته، فقط به تلفن­ها جواب بدهد. کاری که از دست هر کسی ساخته بود. اگرچه جسم آقاجمال ناتوان بود؛ اما روح بلندش به او اجازۀ توقف نداد و در زمستان سال 1361 قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی راهی جبهه­ های جنوب شد. به دلیل این­که او از فرماندهان کار آزموده و از ذریهٔ سادات بود، بچه­ ها خیلی به او احترام می­گذاشتند. حضور او در جبهه باعث برکت و تقویتِ روحیۀ رزمندگان بود. با توجه به محدودیت­های شدید جسمی و حرکتی­اش، نمی­توانست به عنوان یک نیروی رزمی در عملیات شرکت کند ولی با عنوان رابط بین بچه­ های رزمنده و سپاه شهرضا، حضورش بسیار مؤثر بود. ماشین شهید یاوری را به آقاجمال دادند. حسین بهرامی که پیرمرد بسیجیِ با صفایی بود و بچه­ ها به او "دایی حسین" می­گفتند، به عنوان رانندهٔ آقاجمال انتخاب شد. از آن به بعد این تویوتای استیشن، به "ماشین آقاجمال" معروف شد. عقب این ماشین سقف و دو ردیف صندلی داشت. پشت صندلی عقبش هم خیلی جا داشت. گاهی اوقات در مناطق عملیاتی هم برای انتقال نیرو از آن استفاده می­کردیم. حتی یک­بار که می­ خواستیم به اصفهان برویم، به دلیل نبودن اتوبوس، سیزده نفر سوار آن شدیم و مسافت طولانی اهواز تا اصفهان را با آن آمدیم... نقل خاطره توسط احمدرضا طاوسی، مندرج در کتاب "پرواز با بال شکسته"