دفاع مقدس
خوشا آنان که جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸
🌹 زندگی به سبک شهدا
🌷 سردار شهید علیاصغر ارسنجانی
🌨 برف شدیدی باریده بود.
وقتی قطار دو کوهه وارد ایستگاه تهران شد ساعت دو نیمه شب بود.
🏠 با چند نفر از رفقا حرکت کردیم.
علی اصغر را جلوی خانه شان در خیابان طیب پیاده کردیم.
پای او هنوز مجروح بود.
❤️ فردا رفتم به علی اصغر سر بزنم.
وقتی وارد خانه شدیم مادر اصغر جلو آمد.
بی مقدمه گفت:
«آقا سید شما یه چیزی بگو!؟»
🌹 بعد ادامه داد:
«دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته
اما راضی نشده در بزنه
و ما را صدا کنه.
صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده!»
🌷 از علیاصغر این کارها بعید نبود.
احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت.
♦️ ادب بالاترین شاخصه او بود.
این روحیه را در جبهه هم از او دیده بودم...
🎤 #راوی: سید ابوالفضل کاظمی
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 🌹 زندگی به سبک شهدا 🌷 سردار شهید علیاصغر ارسنجانی 🌨 برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار
💠 از مطـرح شدن فـراری بود ،تلاش می ڪرد کسی او را نشناسد ، از جایی عبور میکردیم ، پاچه شلوارش توی جوراب بود، برای یک فرمانده صحنه جالبی نبود اشاره ڪردم که درست ڪند، امـا او از قصـد درست نکرد !!!
بعداً از او سوال کردم گفت :
بگذار فکر ڪنند ما چیزی حالیمون نیست ! اینطـوری ڪسی رو ما حسـاب نمی ڪند ! ڪمتر مطرح میشیم !
همه ی ڪارهای او برای رضای خـدا بود. اصطلاحات جالبـی داشت ، می گفت : این فرمانـدهی گردان ما رو باد می ڪنه ! اگر به خودمان سوزن نزنیم، دنیا به ما سوزن میزنه!!
تا بعد از شهادتش هیچکس در محله آنها حتی خانوادهاش نمیدانستند او سالها فرمانـده بوده، بعـدها دو برادر دیگرش حسن و علیـرضا هم به ڪاروان شهدا پیوستند.
🌷شهیدعلیاصغر ارسنجانی
🌴 فرماندهگردانمیثم لشکر۲۷
🕊 شهادت کربلایهشت🕊
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
💠 از مطـرح شدن فـراری بود ،تلاش می ڪرد کسی او را نشناسد ، از جایی عبور میکردیم ، پاچه شلوارش توی ج
🔹 «محمدرضا فاضلیدوست» که مسئول مخابرات گردان شهادت لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) بوده است،خاطرهای از فرمانده شهید «علی اصغر ارسنجانی» را روایت کرد:
✍️ روز دوم عملیات «کربلای ۸» حاج محمد اسماعیل کوثری به منطقه آمد؛ تمام فرمانده گردانها در سوله فرماندهی به خط شدند که آخرین تحرکات، برنامهها و نقشهها مرور شود؛ شهید «علیاصغر ارسنجانی» فرمانده گردان میثم تمار از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) هم بین فرماندهان بود. موقع بیرون رفتن از سوله، دیدم شهید ارسنجانی روی دو تا جیب و پشت پیراهن و جیب شلوارش نوشته است «علی اصغر ارسنجانی، اعزامی از تهران».
به او گفتم «حاجی، تابلو اعلانات درست کردی!» او هم خندید و گفت «میدانم که برویم جلو، برگشتی نداریم و همانجا میمانیم؛ بعدها که بچهها آمدند برای برگرداندن جنازههایمان از این اسامی، جنازه را شناسایی کنند».
همین هم شد. شهید ارسنجانی و خیلی از دوستان همرزم ما در این عملیات به شهادت رسیدند؛ و وقتی مدتها بعد بچهها برای شناسایی و بازگرداندن پیکر شهدا به منطقه رفتند، پیکر شهید ارسنجانی را از روی همان نام و نشانی که روی لباسش نوشته بود، شناسایی کردند.
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
💠 خاطره محمد علی جعفری (جنگ رزمندگان قدیمی گردان میثم لشکر ٢٧ ) از دوران جنگ
⚪️ کربلای ٥ در منطقه شلمچه از دو جهت سیاسی و نظامی برای جمهوری اسلامی اهمیت داشت. بصره دومین شهر بزرگ عراق بود. دشمن موانع پیچیده و متنوعی در این منطقه کار کرده بود. اغلب کارشناسان نظامی اصلاً فکرش را نمیکردند که ما بتوانیم در این منطقه عملیات کنیم. خیال دشمن راحت بود که با وجود این موانعِ مسلح نیروهای ما نمیتوانندعبور کنند.
تمام لشکر در کرخه مستقر شده بودند، عقبه اصلی لشکر، پادگان دوکوهه بود. اردوگاه کرخه اردوگاه بزرگی بود و قسمتی از آن را به بچههای گردان میثم داده بودند. بعد از عدم موفقیت در عملیات کربلای ٤ تصمیم بر این بود تا در عملیات بعدی ضربه بزرگی به دشمن بعثی وارد شود، برای همین منطقه عملیاتی کاملاً سری بود و خیلیها فکر میکردند که قرار است در غرب کشور عملیات انجام شود. گردان میثم با ٥٧٠ نفر در حد تیپ منها به فرماندهی🌷شهید علی اصغر ارسنجانی در این عملیات شرکت کرد. معاون او هم شهید حسین طاهری بود. بنده در این عملیات فرمانده گروهان بودم. ما از کرخه حرکت کردیم و رفتیم شلمچه. هر گردان که به شلمچه میرسید دسته دسته در کانالها و سنگرهایی که از قبل بود در فضای باز از هم مستقر میشدند. در حد یک نصف روز.
ورودی شلمچه منطقهای بود بنام پنج ضلعی. گردان میثم روز دوم عملیات به این منطقه رسید. بچههای گردانهای دیگر شب قبل، از کانال ماهی عبور کرده بودند و یادم هست که گردان انصار به مشکل برخورده بود و داشت برمی گشت. ما قرار بود تا تاریکی هوا صبر کنیم و سپس عملیات را ادامه بدهیم. سردار کوثری، شهید ارسنجانی و شهید طاهری را صدا کرد. ایشان گفتند که این جاده را به جلو بروید و خودتان را به گردان انصار برسانید. ساعت ١١صبح بود. شهید طاهری، پیک گردان، شهید پرتونیا را فرستاد دنبال من و من خودم را به بچهها رساندم. دیدم که شهید طاهری خودش اول ستون حرکت میکند. به من گفت که این جاده را مستقیم به جلو میروی. کانال ماهی را رد میکنی و در آنجا منتظر بمان تا ما برسیم. من فکر میکردم که بچههای گردان انصار که شب قبل عملیات کردند، آنجا هستند، ما رفتیم و هر چه جلوتر میرفتم خلوتتر میشد و کسی را نمیدیدم. شاید برای اولین بار بود که در این وضعیت قرار میگرفتم!!
تقریباً یک کیلومتری دور شدیم که پیک گردان به من گفت: حاجی کسی اینجا نیست. به خاکریز اولیه کانال ماهی رسیدیم. شهید پرتونیا سوال کرد: برویم جلوتر؟ گفتم بله، باید برویم و سمت دیگر کانال مستقر بشویم. از کانال رد شدیم و من رفتم بالای خاکریز. تمام تانکهای دشمن با فاصله یک کیلومتری از ما آرایش گرفته بودند و داشتند به سمت جلو پیش روی میکردند. این در حالی بود که از نیروهای ما در خط خبری نبود. نگاه کردم دیدم حدود ٣٠ تانک عراقی در دشت وسیع روبروی ما آرایش گرفته اند. به پیک گردان گفتم: برو و به برادر طاهری بگو وضعیت این طور است! حدود ٢٠ دقیقه در این خط تنها بودم. تانکهای عراقی شلیک میکردند و من هم نمیتوانستم کاری کنم. عقب را نگاه میکردم، از بچهها خبری نبود. کم کم بچهها را دیدم که روی جاده در حال حرکت هستند. سمت راست و چپ جاده، آب بود و جز این جاده، راهی برای رسیدن نبود.
نیروها یک مقدار نزدیک کانال ماهی شدند که دو سه تانک شروع به شلیک کرده و جاده را هدف قرار دادند. تعدادی از بچهها قبل از اینکه به ما برسند شهید و مجروح شدند. شهید طاهری به من رسید، فکر میکرد که بچههای گردان انصار هنوز توی خط هستند. با همفکری هم به این نتیجه رسیدیم که یک گروهان سمت راست و یک گروهان سمت چپ جاده مستقر شود. هنوز چند دقیقه از استقرار نیروها نگذشته بود که دو سه تا گلوله تانک به فاصله ٢٠ متری ما به زمین خورد. همه جا را گرد و غبار گرفته بود. کمی که وضعیت آرام شد، دیدم برادر طاهری روی زمین افتاده و ترکشی به قلب او اصابت کرده. گوشهایم را نزدیک لبهای او بردم و دیدم دارد شهادتین را میگوید. رنگ حسین تغییر کرده بود، گویا آخرین نفس هایش را می کشید! یکی دیگر از بچهها همان موقع با موتور رسید. سر و صورت حسین را بوسید. با زحمت بلندش کرده وتوی ماشین تدارکاتی که تازه رسیده بود گذاشته و گفتیم او را سریع به عقب برگرداند. چند ساعت بعد، خبر شهادت حسین به ما رسید.👇👇👇
پنج روز در این کانال ماهی بودیم. اکثر بچهها را از روز دوم به سمت جلو و روی همان خاکریزها مُقطعی فرستادیم تا برای تأمین این کانال عمق بیشتری بدهیم. سه روز بود که پای مصنوعی ام را در نیاورده بودم و همه بچهها هم در این مدت چیزی جز بسکوییت نخورده بودند. سه تا از معاونهای من مجروح شده و به عقب برگشته بودند. من جوانی ٢٢ ساله با ٢٠٠ نیرو که حالا دست تنها شده بودم. محمدرضا پرتونیا (پیک گردان) به خاطر اینکه تنها بودم، از کنارم تکان نمیخورد هر کاری میخواستم انجام بدهم زودتر از من انجام میداد. میگفتم: محمدرضا من خودم باید این کارها را انجام بدهم! میگفت ببین همه مجروح و شهید شدند! تو هم چیزیت بشود این بچهها چکار کنند؟
یک شب مانده بود برگردیم عقب، به محمدرضا گفتم: برو بالای خاکریز و کلاهت را هم حتماً بگذار، ببین تانکهای دشمن چند تا هستند؟ او هم بالای خاکریز رفت. بچهها ده متر ده متر پشت خاکریز نشسته بودند. محمدرضا گفت حاجی حدود بیست و چند تانک هستند و نفربر هاشون هم در حال اضافه شدن هستند. من حدس میزدم که از هر ماشین سی نفر پیاده شوند.
محمدرضا همین طور از بالای خاکریز گزارشهای دقیق و لحظه به لحظه میداد. نمیدانم چقدر طول کشید که یکی از بچهها به من گفت: محمدرضا ترکش خورده. سریع پایم را جا زدم و آمدم بالای خاکریز. هوا رو به تاریکی بود. پیشانی محمدرضا خونی بود. یک دقیقه کلاهش را برداشته بود و یک توپ بالای سرش منفجر شده بود و یک ترکش به پیشانی اش خورده بود. به سختی صحبت میکرد. چانه اش را گرفتم توی دستم و گفتم: نگفتم کلاهت را از روی سرت برندار! چیزی نگفت و فقط نگاه کرد. گفتم، دلاور!! من رو تنها گذاشتی!! . . . باید بفرستمت عقب. بچهها او را گذاشتن روی برانکارد. گوشه پیراهن من را گرفت و با جملات کوتاه گفت: بگو من رو نبرن عقب. با همان حالت میخواست بماند و کمک کند. روحیه بچهها این طور بود!
شدیدترین آتش در طول تاریخ جنگ در عملیات کربلای ٥ بود. دشمن در این منطقه، یکی دو پاتک شدید انجام داد. اغراق نیست که بگویم در این پاتکها هیچ جنبدهای نمیتوانست تکان بخورد.
اما یکی از علتهایی که ما در جنگ با دست خالی پیروز شدیم همین روحیه امثال شهید محمدرضا پرتونیا بود. فرمانده و نیرو عاشق هم بودند. بعد میبینی که توی فیلمهای سربازهای امریکایی همدیگر را با کلمه لعنتی صدا میکنند! ما روزهای آخر جنگ به بچهها التماس میکردیم که بروند عقب، اما قبول نمیکردند. با التماس و گریه می گفتیم برگردید عقب. بعد شما میبینید تجهیزات یک سرباز امریکایی چند صد میلیون تومان ارزش مادی دارد، ولی باز هم مانند حمار در افغانستان و عراق و سوریه در باتلاق خودشان گیر کرده اند، چون انگیزه ندارند، اما شهدای ما روحیه جهادی دارند. اصل پیروزی ما موضوعات فرهنگی آن است. بعضیها جنگ را در تلویزیون میبینند و فکر میکنند جنگ همان سرودهای حماسی است. اما واقعیت جنگ را نه کسی میتواند بگوید و شاید توصیف آن برای کسی که در آن میدان نبوده اند و آنجا را ندیده اند سخت است! درک کردن شب عملیات با شنیدن و گفتوگو متفاوت است!
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
پنج روز در این کانال ماهی بودیم. اکثر بچهها را از روز دوم به سمت جلو و روی همان خاکریزها مُقطعی فر
📎 سبک زندگی شهدا
صبح قبل از رفتن به مدرسه از پدرش برای خرید خوراکی پول می گرفت، پدرش می گفت به من بگو با این پول ها چه کار می کنی؟ به من گفته اند تو در مدرسه فقط نان خالی می خوری، بعد از شهادتش، معلوم شد با تعدادی از دوستانش هزینه خرید یک آمبولانس را برای جبهه ها داده اند.
غذای مورد علاقه اش ته چین بود، یک بار که مادرش برای درست کردن ته چین از همسایه، تخم مرغ گرفته بود، لب به غذا نزد چون همسایه، خیلی آدم متشرعی نبود.
هر سال مقید بود ایام اعتکاف رجبیه روزه باشد و عمل ام داود را انجام دهد.
شب ها یک کاسه آب کنار تختش می گذاشت، تا نیمه شب برای وضوی نماز شب سر و صدا نکند و بقیه بیدار نشوند.
برای ممانعت از جبهه رفتنش می گفتند پدرت سابقه سکته قلبی دارد، به خاطر او هم که شده به جبهه نرو، می گفت توکلتان به خدا باشد، اتفاقی برای ایشان نمی افتد، بعد از شهادت محمدرضا پدرش بیش از بیست سال زنده بود و علت فوتش هم بیماری قلبی نبود.
مدیر مدرسه اش تعریف می کرد: شب قبل از شهادتش خواب دیدم محمدرضا بال درآورده و در طبقی از نور به آسمان می رود
🌷رزمنده بسیجی محمدرضا پرتونیا، که در #شلمچه - عملیات کربلای پنج - در شانزده سالگی به شهادت رسید🕊🕊
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 گنج جنگ
🎞 فرمایشات رهبر انقلاب درباره ۸ سال دفاع مقدس
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
دفاع مقدس
🌴 گنج جنگ 🎞 فرمایشات رهبر انقلاب درباره ۸ سال دفاع مقدس ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴" https:/
🌿 جهاد تبیینی
💠 رهبر، فرمان جهاد تبیینی را صادر فرمودند!
▫️از مصادیق این فرمان، تبلیغ و تبیین حقایق دفاع مقدس هست
هر کدام از دلسوزان و دلبستگان انقلاب و جبهه حق سهمی از این جهاد بر عهده دارند:
🔹 عده ای درباره رویدادهای جنگ کار علمی و تحقیقاتی کنند و ماحصل یافته های خود را به صورت مختصر در فضای مجازی منتشر کنند.
▫️ عده ای راجع به شهدا و سیره زندگی و جهادی آنها مطالعه کرده و نتایج آنها را به همراه خلاصه ای از وصیت و سفارش آنها ارائه دهد.
🔹افرادی بر روی خاطرات رزمنده های قدیمی متمرکز شده و به صورت مکتوب و شفاهی آنها را جمع آوری کنند، به همراه عکس های باقی مانده آنها از دوران جنگ
✍️ در این راستا، کسانی که دست به قلم هستند می توانند در ثبت وقایع و خاطرات دفاع مقدس کمک شایانی کنند. آنهایی هم که صوت خوبی دارند می توانند خاطرات مکتوب و نیز مطالب و کتاب های راجع به دفاع مقدس را با صدای خود ضبط کرده (کتاب صوتی) 🎤و در فضاس مجازی بارگذاری کنند تا کسانی که فرصت یا حوصله خواندن کتاب را ندارند، در زمان های استراحت، فراغت و یا حتی در پشت فرمان اتومبیل، بتوانند آنها را گوش کنند.
⚪️ لذا فعالیت های مزبور می تواند علاوه بر متن نوشتاری، در قالب صوت، عکس، فیلم و کلیپ هم باشد، که در این صورت اثربخشی بالاتری داشته و برای مخاطب عام جذاب تر و مفیدتر است.
🌱👆تلاش های مومنانه و خالصانۀ صورت گرفته، به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه کمک کرده و از طرفی شبهات پیرامون وقایع جنگ را نیز پاسخ می دهد
ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
☀️ گنج بیپایان
🔺به فرموده رهبر: جنگ ما یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم، یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم.
🌴 آن هشت سال دفاع مقدس بایستی تاریخ ما را تغذیه کند ... عده ای میخواهند این را از خاطر ملت ایران حذف کنند!!
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲"
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳"
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
💓 عاشقان کربلا 🕌
🌴دوران دفاع مقدس
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌈 ما با ایمانمان می جنگیم
🌴 جاویدنشان، حاج احمد متوسلیان
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷 "شهید سید ولی جناب"
از یاران حاج احمد متوسلیان در کردستان
از یاران قدرتمند حاج احمد بود و در کردستان نفس ضد انقلاب را گرفته بود
رزمی کار بود و هر وقت در مأموریت و عملیاتی کار گره می خورد، او بود که خط شکنی می کرد و کنترل میدان را به دست می گرفت
شهادت: مریوان، خرداد ۵۹
مزار غریبانه شهید سید ولی جناب
در گلزار شهدای بهشت زهرای (س) تهران
قطعه ۲۴، ردیف ۳۳، شماره ۶
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
بخشی از سخنرانی حاج احمد متوسلیان
فرمانده وقت سپاه مریوان
درباره سختی های جنگ در کردستان:
🔹 آن زمان فقط همین ماندن عادی هم در کردستان دشوار بود
چه برسد به اینکه می خواستی در آنجا بجنگی
مخصوصا اگر از شهر و دیاری دیگر آمده بودی
تلاش و جهادی که ارتش و سپاه و بسیج در غرب انجام دادند
گاهی سختی اش از نبرد با صدام در جبهه های جنوب مشکل تر و پیچیده تر بود
خیلی از قدرتمندترین و قوی ترین نیروهای ما در کردستان و غرب ساخته شدند
و حتی همین امروز هم از تجربیات گرانبهای آنها در ایران و منطقه استفاده می کنیم
و هنوز هم نکات آن جنگیدن سخت در کردستان و غرب خیلی از جاها به کارمان می آید
ا▫️▪️▫️▪️▫️
« تمام صحبت های من نتیجهٔ دو سال و سه ماه حضور در کردستان
از زمان شروع ماجراهای کردستان است
به خدا سوگند که ما خود را به آب و آتش زدیم تا بتوانیم به مرز برسیم و با صدام بجنگیم
ما در غرب در دو جبهه می جنگیم
یکی جبههٔ داخلی= که گروه های ضد انقلاب هستند و می دانید که چه تعداد از برادران ما را شهید کردند
وقتی صحبت از جنگیدن و شهید دادن می شود
صحبت از جنگیدن در ۹ متر برف است
جایی که انسان یخ می بندد و تحمل ده دقیقه نگهبانی سخت است
به شکرانهٔ خدا برادران ما تاکنون مقاومت کرده اند
جبههٔ دوم هم= جبهه صدام می باشد
سرما و برفی که بیش از حد در این منطقه حکم فرماست
باعث شد که حدود یازده نفر از برادران ما از بالای ارتفاعات برف گرفته
سقوط کرده و در ته درّه ها پاره پاره شوند .... »
۱۳۶۰/۱/۷ - اصفهان، سمینار سراسری فرماندهان سپاه
🌴 صلواتی هدیه به شهدایی که از خانه و کاشانه خود هجرت کردند
قید آسایش و راحتی خود و خانواده هایشان را زدند
و خونشان مظلومانه در کردستان و غرب به زمین ریخته شد
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📷 احمد متوسلیان، فرمانده سپاه مریوان
در حال حمل مهمات رزمندهها
به بالای ارتفاعات پوشیده از برف
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📷 احمد متوسلیان، فرمانده سپاه مریوان در حال حمل مهمات رزمندهها به بالای ارتفاعات پوشیده از برف
حاج احمد متوسلیان💕
جبهه مریوان
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
حاج احمد متوسلیان💕 جبهه مریوان ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴" https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جاویدالاثر احمد متوسلیان، فرمانده سپاه مریوان در حال آماده شدن و بستن وسایل و مهمات به پشت خود برای حمل آنها به بالای ارتفاعات صعبالعبور مرزی "تَته"
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
💠 خاطراتی از دوران جنگ
کردستان - سایت مخابراتی #وارث
⏳دهه شصت
1️⃣ قسمت اول
❄️ در یک روز زمستانی سال 1363 ، از مسؤولین مخابرات سپاه (ظاهراً برادر حسن ظهراب) به ما اطلاع دادند که ارتباط منطقه جنگی مریوان از کار افتاده و کلیه خطوط رادیوماکس (FX ) قطع شده است.
➖ {{در زمان جنگ تحمیلی برای اولین بار از دستگاه های مخابراتی رادیوماکس استفاده شد. اینها وسایل الکترونیکی بودند که با امواج رادیویی کار کرده و خطوط تلفن راه دور (FX) را به اقصی نقاط خطوط جبهه می رساندند. در آن زمان که کل کشور در فقر مخابراتی بسر می برد، انتقال خط تلفن به جبهه پدیده ای اعجاب آور و معجزه محسوب می شد که توسط نیروهای متخصص سپاه پاسداران انجام می گرفت. برادران پاسدار مخوال (مخابرات و الکترونیک) از این طریق به یگان های ارتش نیز خدمات ارائه می دادند. خطوط FX در آن زمان برای پشتیبانی عملیات ها بسیار مفید و ضروری بود، زیرا بسیاری از هماهنگی های در زمینه های مختلف از طریق آنها انجام می گرفت: لجستیک، انتقال تجهیزات و ادوات نظامی، پشتیبانی های هوایی، انتقال مجروحین . . . و نیز انتقال اخبار عملیات به صدا و سیما و خبرگزاری ها - . . . خطوطی نیز در نظر گرفته شده بود برای ارتباط مستقیم با بیت امام خمینی در جماران، ریاست جمهوری، مجلس و شورای عالی دفاع .... }}
لذا به محض اطلاع از خرابی، فوراً آماده شده، وسایل لازم را برداشته و با تویوتا هارتوپ (که آمبولانس بود و به دلیل داشتن اتاق برای جابجایی وسایل مخابراتی و نیز حمل و نقل افراد، از آن استفاده میکردیم) به اتفاق نیروهای رادیوماکس از باختران (که مقر اصلی مان بود) راهی کردستان شدیم. بایستی طوری زمانبندی کرده که قبل از 3 یا 4 بعد از ظهر به مقصد رسیده باشیم، زیرا پس از آن، تأمین جاده برداشته شده و احتمال می رفت در کمین ضد انقلاب (کومله یا دمکرات) بیافتیم.
اکیپ ما حرکت کرد و پس از پشت سر گذاشتن کامیاران . . . به سنندج رسیدیم. از آنجا نیز راهی سقز و سپس بانه شدیم. چند کیلومتر مانده به بانه، با عبور از گردنه های صعب العبور به سایت #وارث که ایستگاه مخابراتی بود رسیدیم. اینجا رله مرکزی رادیوماکس به سمت بانه، مریوان و سردشت بود و از سایت های بسیار حساس و مهم در دوران جنگ تحمیلی بشمار می رفت. به محض رسیدن، فوراً دست بکار شده و در پی پیدا کردن علت خرابی دستگاه برآمدیم، زیرا ضرورت داشت به سرعت تلفن FX برقرار شود.
از قبل می دانستیم در این سایت، در حالت عادی، AGC دستگاه با طرف مقابل که در فاصله زیادی قرار داشت، حدود 1 بوده و حالا AGC افتاده و ارتباط رادیویی شدیداً نویزی است. ( AGC مطلوب برای ماکس 3یا 4 می باشد.)
سابقه سایت #وارث نشان می داد در پاره ای از مواقع در شرایط بد آب و هوایی به خصوص در فصل زمستان، چنین مشکلی پیش می آمد.
در ابتدا برای اطمینان بیشتر، قسمت های مختلف رادیوماکس را در سالن دستگاه چک کرده، مشکلی وجود نداشت. لذا حدسمان رفت به سمت آنتن و فیدِر (کابل اتصال دستگاه به آنتن) -- وات متر (وسیله اندازه گیری خروجی) را در مسیر رادیو به سمت فیدِر و آنتن بستیم. عقربه اندازه گیری، وات برگشتی را نشان می داد و این حاکی از آن بود که اشکال از طرف فیدِر و آنتن است.
آمدیم بیرون سالن. هوا بسیار سرد بود، گویا زمین و دکل یخ زده و قندیلهای یخ از قسمتهایی از آن آویزان بود. علاوه بر آن، باد شدیدی هم می وزید و اگر محکم نمی ایستادیم، شدت باد ما را آنسو تر به طرف دره پرتاب می کرد! علیرغم شرایط بد آب و هوایی سخت، چاره ای نبود جز بالا رفتن از دکل و پیدا کردن ایراد و مشکل.
به اتفاق علیرضا کریمی (جانشین خود در رادیوماکس غرب) قصد بالا رفتن از دکل کردیم. دستان خود را که به پایه دکل میزدیم، از شدت سرما به آهن یخ زده میچسبید! لذا بایستی از دستکش مخصوص استفاده می کردیم. نردبان عمودی فلزی، درون دکل خودایستا قرار داشت و آنتن هم در ارتفاع 80-70 متری بسته شده بود. آمدیم میان دکل و یکی یکی میله های نردبان را گرفته و بالا رفتیم و این در حالی بود که مرتب توسط بیسیم دستی با نیروها در پایین و اتاق دستگاه در تماس بودیم. به هر ترتیبی بود رسیدیم به قسمت آنتن ها، دیدیم آنتن دستگاه مورد نظر که بر روی پایه دکل، با بست ها و کُرپیهای مخصوص بسته شده بود، کج شده و تنها به یک کرپی متصل است، گویا دارد از جا کنده می شود!! شدت باد، برف و یخ موجب شده بود آنتن دوبل (که وزن سنگینی هم داشت) فشار زیادی به بست ها آورده و در نتیجه یکی از آنها بشکند!
همین امر موجب انحراف آنتن از مسیر خود شده و لازم بود هر طور شده آن را به شکل اولیه خود درآورده و در جهت لینک طرف مقابل (که در مایکرویو دریاچه مریوان یا ارتفاع فیله قوس قرار داشت) فیکس کنیم.👇👇👇
دفاع مقدس
💠 خاطراتی از دوران جنگ کردستان - سایت مخابراتی #وارث ⏳دهه شصت 1️⃣ قسمت اول ❄️ در یک روز زمستانی
💠 خاطراتی از دوران جنگ
کردستان - سایت مخابراتی #وارث
⏳دهه شصت
2️⃣ قسمت دوم
❄️ باد سرد و بوران بسیار شدید در آن بالای دکل، امکان کار کردن را بسیار دشوار کرده بود. به هر تقدیر کاری بود که باید انجام می دادیم. با سختی تمام، کرپی شکسته را تعویض کرده و پیچ و مهره ها را سفت کردیم. دیگر رمقی در بدن باقی نمانده بود، دستانمان یخ زده و توان محکم کردن مهره ها را نداشتیم. با کمک همدیگر، آنتن را سر جای خود فیکس کرده، جمپر نو به آن بسته و آن را به وضعیت اولیه در میآوردیم. این کار 7-6 ساعتی به طول انجامید.
در این اثنا، اطرافمان را ابر غلیظی فرا گرفت، یعنی ما درون ابرها فرو رفته بودیم که ناگهان صدای رعد و برقی مهیبی به گوشمان رسید، . . .، شوک آنی به ما وارد شد، . . . قلبمان داشت از جا کنده می شد . . . خوشبختانه به خیر گذشت، چون سیستم اِرتینگ قوی دکل (برق گیر)، رعد و برق شدید را به زمین انتقال داده و خنثی کرده بود.
همچنین در این فاصله زمانی، حادثۀ دیگری نیز روی داد. قرقرهای را که برای حمل وسایل و ملزومات به بالای دکل برده و طنابی از آن آویزان بود، بر اثر فشار باد، طناب از آن رها شده و در پی آن صدای انفجاری شنیدیم. طناب از آن بالا افتاده بود روی مینهای کاشته شده در اطراف دکل و موجب انفجار شده بود!! این بار هم به لطف خدا جان سالم به در بردیم!
(در آن زمان بمنظور جلوگیری از نفوذ ضد انقلاب به داخل فنس محوطه سایت، اطراف آن را مین گذاری کرده بودند. این میدان مین به علت تنگ و باریک بودن محوطه، در فاصله نزدیک و دو متری از دکل قرار داشت، و لذا با افتادن هر شیئی از بالای دکل، امکان داشت که مینی منفجر شود!!)
به هر ترتیب پس از ساعت ها آویزان ماندن و به صورت آُریب کار کردن بین زمین و هوا در ارتفاع بلند - البته با کمر بند ایمنی – ، وزش باد سرد استخوان سوز و فشار کار مشقت زا به پایین آمدیم. بچه ها و نگهبان کُرد سایت به طرف ما دویدند و با دیدن آن وضعیت دلشان به حال ما سوخت. دستانمان یخ زده و کاملاً بیحس شده بود. ما را به داخل سالن دستگاه بردند. برای کاستن از درد، دستانمان را به طرف شوفاژ کنار دیوار گرفته و به آن چسباندیم . . . که دادمان درآمد ... دردمان شدت گرفت! .... مدتی طول کشید تا حالمان بهتر شد و حالا نوبت رفع گرسنگی بود. برادران علی افشاریان و محمد نانکلی که در اتاق دستگاه بودند، شامی تدارک دیده و آن مخلوطی از کنسرو ماهی و لوبیا به همراه نان بود که بر روی هیتر برقی گرم کرده بودند. پس از انجام کار سخت، قوت و انرژی مان از دست رفته بود. و این طعام ساده، بسیار چسبید بطوری که تا به حال به یاد ندارم در طول عمر خود چنین غذای لذیذی خورده باشم!!
در آن زمان به علت نامنی جاده ها، امکان خارج شدن از محل سایت و پایین آمدن از کوه وجود نداشت زیرا هر لحظه احتمال داشت در کمین ضد انقلاب بیافتیم. لذا صلاح را در آن دیدیم شب را در همانجا بگذراندیم. برای خوابیدن، نزد نیروهای ارتش یا ژاندارمری که مسئولیت حفاظت از سایت را داشتند رفتیم تا در کانکسِ آنها استراحت کرده، شب را سپری کنیم، . . . ولی جانتان بی بلا!! . . . من از درد شانه و دست نتوانستم بخوابم و تا صبح به خود پیچیدم! زیرا در آنجا هیچگونه امکاناتی از قبیل "کمک های اولیه" ... نبود. نفت به سختی به آنجا می رسید، برای غذا و نان جیره خشک داشتند و آب را هم از ذوب برف و یخ تهیه می کردند.
(نقل از 📚کتاب: "خاطرات و مخاطرات"—✍️ع ق – مدیر گروه واتساپ "دفاع مقدس"
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲"
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳"
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
💠 خاطراتی از دوران جنگ کردستان - سایت مخابراتی #وارث ⏳دهه شصت 1️⃣ قسمت اول ❄️ در یک روز زمستانی
📷 سایت مخابراتی #وارث
❄️ در یک زمستان سخت
کردستان
⏳ دوران جنگ تحمیلی - دهه شصت
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲"
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳"
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
دفاع مقدس
📷 سایت مخابراتی #وارث ❄️ در یک زمستان سخت کردستان ⏳ دوران جنگ تحمیلی - دهه شصت ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ▫️ گرو
نمایی از دکل بلند سایت #وارث در یک روز تابستانی
دفاع مقدس
📷 سایت مخابراتی #وارث ❄️ در یک زمستان سخت کردستان ⏳ دوران جنگ تحمیلی - دهه شصت ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 ▫️ گرو
کردستان - دکل سایت مخابراتی وارق از نمایی دور
❄️ جنگ در برف و بوران
🔺 نگهبانى در کانی مانگا
🔵 زمستان این قدر هوا سرد شده بود که دیگر نمی توانستیم خارج از سنگر نگهبانی دهیم. شدت سرما به حدی شد که امکان آب آوردن از چشمه هم ممکن نبود. برف را آب می کردیم و می خوردیم. بچه ها اسهال و استفراغ گرفته بودند.
▫️طوری شده بود که از شش نفر ما، فقط من سالم مانده بودم. همه اسهال خونی گرفته بودند. آن قدر متوسل به ائمه اطهار(ع) شدیم تا بچه ها جان سالم به در ببرند. تا اینکه بی سیم زدیم به مقر پایین که وضعیت اضطراری است....
▪️آنها با یک نفربر یک سری دارو آوردند بالا و گفتند به هیچ وجه یخ را آب نکنید و هر طوری شده آب تصفیه کنید. آنجا بود که من یک بیست لیتری را داخل گونی کردم مثل کوله پشتی و روزها می رفتم از چشمه آب می آوردم.
🔹....می گفتم: خدایا چی به اینها بدم؟ اینها همه مریض اند. گوشت داشتیم، ولی سوخت کافی برای پختن غذا نداشتیم. چراغ نفتی وسط سنگر هم که کفاف گرمای خودمان را هم نمی داد، چه برسد به غذا پختن زیاد و مطلوب.
🔺شب ها همه لباس هایمان را می پوشیدیم. یک پتو هم دور خودمان می پیچیدیم و می رفتیم توی کیسه خواب و یک پتو هم می انداختیم روی خودمان، اما باز تا صبح می لرزیدیم. خواب نداشتیم. فقط تلاش می کردیم؛ زنده بمانیم....
(راوى: احمد مرادی عسکری، سرباز، بسیجی و جهادگر دوران جنگ تحمیلی)
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆1اسفند1364،سالگردشهادت فضلالله محلاتی،نماینده امام درسپاه
🎥فیلم| بیانات ایشان درجمع رزمندگان لشکر14 امام حسین(ع)
💠 شهیدحسین خرازی وآیتالله مهدوی کنی نیزدر جمع آنها حضور دارند
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
📆1اسفند1364،سالگردشهادت فضلالله محلاتی،نماینده امام درسپاه
💠 نظر رهبر انقلاب راجع به شهید محلاتی:
🔹من تا الآن هیچ فردی را ندیدهام كه در مبارزات عمومی، آن جور سازش ناپذیر و خستگی ناپذیر باشد. در كار جمعی زودآشنا و زودآشتی باشد. واقعاً كسی را با این خصوصیات مثل ایشان من ندیدهام. كسانی هستند كه هر كس به آنها فشاری بیاورد تسلیم میشوند؛ چه دشمن؛ چه دوست. ایشان در مقابل فشار دشمن واقعاً تسلیم نمیشد. بارها زندان رفته بود، به نظرم ۱۰-۱۵ مرتبه، در طول دوران مبارزات دستگیر شده و به زندان رفته بود. شما میدانید تعداد بازداشت مهم است. یعنی اگر كسی یك بار زندان بیفتد و مثلاً ده سال بماند، این یك بار بازداشت شده، اما اگر كسی در این ده سال ۵ بار بازداشت شده و هر بار بازداشت شدن یك رنج خاص خودش را و یك مرحله و عقبه خاص خودش را دارد كه آن كسی كه یك بار بازداشت شده بود مثلاً آن چند سال را گذرانده، دیگر آن عقبات را نخواهد داشت. خوب آن آدمی كه آن جور در مقابل دشمن سازش ناپذیر بود و مبارزه را به هیچ وجه ترك نمی كرد، به دوستان كه می رسید، یك آدم سازشپذیر و رام و بدون لجاجتی مشاهده میشد و احساس میشد، كه آدم واقعاً حیرت می كرد. (8دی1365)
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📆1اسفند64–شهادت فضلاللهمحلاتی، نماینده امام درسپاه
او بهمراه بیش از40تن ازنمایندگانمجلس،نیروهایعالیرتبهارتش، و برخیشخصیتهاعازم جبهه بود،که هواپیمای آنهاتوسط جنگندههای عراقی ساقط می شود
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas