دفاع مقدس
💠 معجزه و امداد الهی در عملیات فتحالمبین ⁉️ داستان گم شدن گردان حبیب در عملیات فتح المبین 👈حتماٌ
▫️ (قسمت دوم)
💠 یكى از خبرنگاران مجله امید انقلاب كه خود در جمع رزمندگان گردان حبیب حضور داشت، در گزارش این واقعه نوشته است:
«... برادر محسن دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! الان تمام مردم ایران چشم انتظارند. مادران و پدران شهدا در التهابند. قلب امام، نگران این حمله است. در این حمله، نه آبروى ما بندگان حقیرت، كه آبروى اسلام در میان است. خدایا! اگر مىدانى كه نیتهاى ما خالص و فقط براى توست، یارىمان كن، راه را نشانمان بده. خدایا! تو براى موسى دریا را شكافتى و راهش دادى. تو براى محمد(ص)غارى را قرار دادى و به امر تو عنكبوت بر درگاه آن تار تنید. خدایا! ما كوچكتر از آنیم كه درخواست كنیم براى ما كارى انجام بدهى. خداوندا! تو را به حق امام زمان(عج)، تو را به حق نایبش خمینى، تو را به حق حسین(ع) كه ما به خونخواهى او قیام كرده ایم، قَسَمت می دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگى نجات ببخش!».
🔸این حالت دعا و تضرع در قرارگاه فرعى نصر 2 نیز به وجود آمده بود. حاج احمد خود بعدها از آن لحظات معنوى، براى یكى از رزمندگان تیپ 27 سخن گفته بود:
«... بعد حاجى گفت: داخل قرارگاه برادرها دلشكسته شدند. رفتند گوشهاى دنبال دعا و تضرع به درگاه خداى متعال، تا شاید فرجى حاصل بشود. من هم به خدا عرض كردم؛ خدایا! آیا تو رضا مىدهى كه فردا بر بستر این رود فصلى رودى سرخ از خون بچه ها جارى بشود؟ تو كه این را نمی خواهى، پس خودت این گره را از كار ما باز كن!».
▪️محسن وزوایى، پس از سجده شكر بر خاك دشت شبزده، قد راست كرد و به سوى نیروهاى گردان بازگشت. شهید بزرگوار عمران پُستى در خاطرات خود از آن شب گفته است:
«... بعد از مدتى برادر وزوایى آمد و گفت: برادرها...! ستون را عقب، جلو كنید. یك مسیرى را مشخص كرد و گفت: از این طرف حركت كنید. ما راه افتادیم و به همان مسیر ادامه دادیم. دشت وسیعى جلوى روى ما قرار داشت. نمی دانستیم به كدام طرف مىرویم؛ اما گویى یك هاتف غیبى به ما مىگفت؛ به راهى كه می روید مطمئن باشید.»
▫️پس از یك ساعت پیشروى ستون نیروها، به ناگاه از دل سیاهى شب، شَبَحِ بزرگى نمایان شد...«تپه تانك» بود!
🔸«... در قرارگاه فرعى نصر 2، صداى پرطنین محسن وزوایى را از پشت بی سیم شنیدیم كه خطاب به حاج احمد مىگوید: حاج آقا!... راه را پیدا كردیم... رسیدیم به تپه تانك! همه از خوشحالى بال درآورده بودیم. بی اختیار همدیگر را بغل مىكردیم و از شوق اشك مىریختیم، اما حاج احمد خیلى آرام بود. چه آن وقت كه خبر گم شدن گردان را دریافت كرد، و چه حالا كه به یارى خدا بچه ها راه را پیدا كرده بودند، سر سوزنى مستأصل نشده بود. فقط یك نفس عمیقى كشید و با یك تبسم ملیحى زیر لب گفت: خدایا، شكرت!».
🔹به جرأت می توان گفت كه در طول دفاع مقدس، یكى از بارزترین جلوه هاى امداد الهى به رزمندگان اسلام در آن شب تجلى یافت. حقیقتى كه موجب شد تا سردار شهید حاج همت در تحلیل خود در مورد مجموعه عملیات دفاع مقدس بگوید:
➖«... اصلاً اسم فتح المبین را نباید عملیات نظامى گذاشت. این حمله با آن شوق روحانى و آن عظمت معنوىاش در آینده به هیچوجه نباید به عنوان یك عملیات نظامى محسوب شود!».
تجلى عینى این شوق روحانى و عظمت معنوى نبرد فتح المبین، تنها در این واقعه شگفت خلاصه نمىشود. این ماجرا حكمت باطنى دیگرى هم داشت. به گفته یكى از عناصر اطلاعات تیپ 27:
▪️«... این گم كردن راه، چندان هم بی حكمت نبود. از آنجایى كه این عملیات را خداوند هدایت می كرد، دیدیم كه با گم شدن بچه هاى گردان حبیب، عملاً مسافت مسیر پیشبینى شده به 13 آنچه كه باید طى می شد تقلیل پیدا كرد. نیروهاى محسن وزوایى از یك جاهایى می روند كه اصلاً براى همه ناآشنا بود و خیلى زودتر از زمان پیشبینى شده، به پاى تپه هاى على گره زد رسیدند!».
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
دلم تنگ است،
برای یک #دلتنگی
از جنس جاماندن..
که درمانش رسیدن به قافله
یارانی سفرکرده است...
#شهید_باکری
#دفاع_مقدس
#اینستاگرام دفاع مقدس
https://www.instagram.com/p/CbfvJeLryK6/?utm_source=ig_web_copy_link
📷 رزمندگان سلحشور در عملیات فتح المبین
#دفاع_مقدس
#عملیات #فتح_المبین
https://www.instagram.com/p/CbfwLCfr9of/?utm_source=ig_web_copy_link
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 2 فروردین 1361 – سالروز عملیات بزرگ و پیروزمند فتح المبین
🎥 فیلم | مصاحبه با شهید صیاد شیرازی پس از عملیات فتح المبین
🌴 #دفاع_مقدس
🌿#عملیات #فتح_المبین
🌷#شهید_صیاد_شیرازی
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
#اینستاگرام دفاع مقدس
https://www.instagram.com/p/CbfwLCfr9of/?utm_source=ig_web_copy_link
در پیشواز شما
گل میکند نسیم
قد می کشد بهار ...
#بهار
#نسیم
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
تلگرام
https://t.me/farhange_paydari
ایتا
https://eitaa.com/farhange_paydari
امسال همان سال فرج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه ....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حول_حالنا_بظهور_الحجة
🌴 #دفاع_مقدس
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
تلگرام
https://t.me/farhange_paydari
ایتا
https://eitaa.com/farhange_paydari
#عیدیای_که_خدا_به_من_داد....
🌷"قدیر" دوازده سالش بود، اما همیشه گریه میکرد که من میخواهم بروم جبهه، رضایت بدهید. من میگفتم: "تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی میروی." میگفت: "اگر رضایت ندهید از شهر دیگری میروم جبهه." ....آن سالها گذشت. هفده سالش بود و چند باری هم به جبهه رفته بود و آخرین باری که به مرخصی آمد، شب "یلدا" بود. همه دور هم جمع شده بودیم. صبح فردا هم قرار بود برود.
🌷آن شب تا دیروقت بیدار بودیم، هنوز خواب به چشمانش نرفته بود که با اضطراب از رختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت. چهرهاش خیلی خندان بود، گفتم: "چی شده خیلی سرحالی؟" گفت: "قرار است من شهید بشوم، جایش را هم به من نشان دادند!" نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کم کم از هوش رفتم و چیزی نفهمیدم. صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود.
🌷از زیر قرآن ردش کردم و در جلوی در، پشت سرش آب ریختم؛ بیصبر شده بودم و به دنبالش به سپاه رفتم. سوار ماشین شده بود، همین که مرا دید از ماشین پیاده شد و گفت:"چرا آمدی؟" زبانم بند آمده بود و فقط تماشایش میکردم. انگار وقت دیگری برای این کار نبود! گفت: "حالا که آمده ای، بیا با همین ماشین میرسانمت." ته دلم هم همین را میخواست، اما انگار هنوز "باشد" را نگفته بودم که داشتم از اتوبوس پیاده میشدم.
🌷گفتم: "پسرم ان شاءالله به سلامت برگردی." گفت: "مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم." این را که گفت، توی دلم آشوب به پا شد؛ آشوبی که دقیقاً تا روز اول عید همراهم بود و درست روز اول عید بود که عیدیام را از خدا گرفتم. وقتی خبر شهادتش را آوردند دیگر آشوبی در کار نبود!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز قدیر حیدری که در ۵ فروردین ۱۳۴۸ در روستای ناصرآباد در استان قزوین به دنیا آمد و در ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید.
➖راوی: خانم گوهر رضایی، مادر شهید
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
تلگرام
https://t.me/farhange_paydari
ایتا
https://eitaa.com/farhange_paydari
🌈 رایحه بهاران ..
🌷 در دل لاله زاران ..
📷 👆 پدافندی فاو / جاده ام القصر
گردان المهدی (عج)
لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع)
۱. محمدعلی زندی معاون گردان المهدی (عج)
۲شهید سلگی مسئول مخابرات گردان که ۱۰ دقیقه بعد از این عکس شهید شد.
۳.شهید سید محمد حسن حسنیان
(دقایقی بعد عکس
هواپیماهای عراقی در ارتفاع پایین حمله کردند
درست همینجا شهید سلگی به شهادت رسید.)
چگونه چشم سیر شود از دیدن این همه زیبایی! و چه تعبیری در این عکس نهفته است که م ارا با لبخند لاله زاران همراه کرده!
بچه ها آنقدر از نوع زندگی خود در
جبهه ها و رفاقت های خود خرسند بودند، که از کمترین ها لذت می بردند و خودشان را با شرایط وفق می دادند!
خب بهار است!
یعنی بوی عید می آید!
بوی شکلات و تخم مرغ رنگی و سبزه!
بچه های بی ریای هور و بچه های گریان در شب حنابندان، این چنین خنده بر لب با بهار همنشین می شوند و خاطرات عید را به شوق می نشینند.
دستان مشتاق رزمندگان
حکایت از شوق گرفتن رزقی سرشار از معرفت و صفا در میان میدان نبرد از دست فرمانده گردان خود دارد!
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳"
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۴"
https://chat.whatsapp.com/Dv6URUBpYxkE01sJInW6hS
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۵"
https://chat.whatsapp.com/CDMT6a2iBUgJBCNZAWFI00
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶"
https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
تلگرام
https://t.me/farhange_paydari
ایتا
https://eitaa.com/farhange_paydari
🌷 پُست و مقام شهدا!
⏳ اسفند 1362 قبل از عملیات خیبر، در تیپ #حضرت_عبدالعظیم ، گردان شهید بهشتی به فرماندهی سردار شهید "فرامرز ملایری"، گروهان شهید رجایی، دسته یک ایمان، مرد سنداری بود که خیلی مؤدب بود. در عین مؤدب بودن، لبانش به خنده باز بود و با بچهها #مزاح میکرد.
از تهران و اینکه چهکاره است هیچی نمیگفت. بهقول بچهها میترسید بفهمند چهکاره است آنوقت در تهران آویزانش شوند! البته شوخی میکردند.
پابهپای بچهها، توی رزمهای شبانه میآمد. سینه خیز میرفت، آموزشهای سخت نظامی را میدید و حرفهای فرماندهان گردان، گروهان و حتی دسته را موبه مو اجرا میکرد. حتی وقتی که رفت از تدارکات اسلحه بگیرد، نگفت که سلاحی نو و تروتمیز به او بدهند. اسلحهای داغون مثل بقیه گرفت.
شب عملیات هم کسی نفهمید او چهکاره است. پابهپای بچهها جلو آمد. جنگید و شهید که شد، پیکرش جاماند.
می گفتند چند روز بعد رادیو عراق با افتخار پیروزی خود را اعلامکرد: "یکی از مسئولین رده بالای جمهوری اسلامی ایران را در جبهه کُشتیم."
تازه شناختیمش.
آن روز، "مصطفی حیدرنبا" #معاون_شهرداری تهران و #معاون_سازمان_تربیت_بدنی ، همراه برادرخانمش "شیخ الاسلامی" به جبهه آمد و هر دو در #طلائیه به شهادت رسیدند. پیکر حیدرنیا هیچ وقت برای خانواده اش بازنگشت.
شهید "مصطفی حیدرنیا معاف" متولد: چهارشنبه 8 اسفند 1324 شهادت: چهارشنبه 1 فروردین 1363 عملیات خیبر در طلائیه.مزار یادبود: بهشتزهرا (س) قطعه 24 ردیف 76 ش 46
📷 حسن ظهراب نیز از مسئولین مخابرات و ارتباطات قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) در دوران جنگ تحمیلی
از دیگر مسئولین مخابرات سپاه در دوران جنگ می توان به: مصطفی ربیعی، عباس دلیر، مهدی شیرانی نژاد،عباس رئیسی ... اشاره نمود.
📷 در تصویر فوق، حسن ظهراب، در جلسه فرماندهان در قرارگاه جنوب (خوزستان) دیده می شود. این عکس مربوط به جلسه فرماندهان قبل از عملیات فتح المبین است که در آن شهید حسن باقری، شهید مجید بقایی، نصرالله فتحیان، مسئول بهداری قرارگاه خاتم و ... نیز حضور دارند.
#مخابرات
#فتح_المبین
#شهیدباقری
#شهیدبقایی
#دفاع_مقدس
دفاع مقدس
📷 حسن ظهراب نیز از مسئولین مخابرات و ارتباطات قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) در دوران جنگ تحمیلی از
📷 حسن ظهراب در کنار فرماندهان قرارگاه مرکزی سپاه، عزیز جعفری و احمد غلامپور – راوی جنگ نیز در عکس دیده میشود
#مخابرات
#فتح_المبین
#شهیدباقری
#شهیدبقایی
#دفاع_مقدس
دفاع مقدس
📷 حسن ظهراب در کنار فرماندهان قرارگاه مرکزی سپاه، عزیز جعفری و احمد غلامپور – راوی جنگ نیز در عکس دی
برادر ظهراب- رحیم صفوی-محسن زضایی.mp3
زمان:
حجم:
327.8K
📢 صوت| حسن ظهراب در قرارگاه کنار محسن رضایی (فرمانده سپاه) است و رحیم صفوی را پیج می کند تا او با آقا محسن صحبت کند
⏳ دوران #جنگ_تحمیلی
💠 #انتشار_برای_نخستین_بار
کانال دفاع مقدس