eitaa logo
دفاع مقدس
4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
950 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅ مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست، سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته، سراسر از ذکر ﴿یالیتناکنامعک﴾ لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 سررشته کارها دست خداست ▫️پیش از عملیات فتح المبین، قرار بود امکانات وسیعی در اختیارمان بگذارند. اما موقع عملیات، امکانات رسیده بسیار اندک بود. این امر باعث نگرانی من شد. پیش خود فکر کردم که چطور با این امکانات کم می توانیم یک تیپ جدید تشکیل بدهیم و عملیات موفقیت آمیز انجام شود؟ ▪️شب هنگام، برای وضو گرفتن، به محوطه آمدم، در همان تاریکی شب، گرمی دستى را بر شانه ام حس کردم، روی برگرداندم و برادر سپاهى را دیدم که می گفت: برادر احمد! شما خدا و ائمه را فراموش کرده اید؟! به خدا توکل کنید و امکانات را نادیده بگیرید. به حق قسم، پیروزی نصیب شما خواهید شد. 💠 سخنانش قلبم را آرام کرد. آن شب آموختم که امکانات اصلی نزد خداوند است. —_راوی: جاويد الاثر حاج احمد متوسلیان) 🌷 فرمانده ۲۷محمدرسولالله (ص) ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk https://www.instagram.com/p/CbdUK8lLhaQ/?utm_source=ig_web_copy_link تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
📚 کتاب: "لشکر نُه نفره" 💠 خاطرات تنی چند از فرماندهان شجاع ارتش جمهوری اسلامی ایران از عملیات فتح المبین 🌴 دوران ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
خاطرات دفاع مقدس-لشکر نُه نفره.pdf
821.5K
📚 نسخه PDF | کتاب: "لشکر نُه نفره" 💠 خاطرات تنی چند از فرماندهان شجاع ارتش جمهوری اسلامی ایران از عملیات فتح المبین 🌴 دوران ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
20.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 2 فروردین 1361 – سالگرد عملیات پیروزمند فتح‌المبین 🎥 فیلم | وقتی شهید محسن ‌وزوایی و گردان ‌حبیب ‌بن ‌مظاهر (تیپ27محمدرسول‌الله-ص) ستون فقرات دشمن را شکسته و راه را برای ادامه عملیات می‌گشاید (ص) ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk دفاع مقدس https://www.instagram.com/tv/CbdaDKTFV-Z/?utm_source=ig_web_copy_link
دفاع مقدس
📆 2 فروردین 1361 – سالگرد عملیات پیروزمند فتح‌المبین 🎥 فیلم | وقتی شهید محسن ‌وزوایی و گردان ‌حبیب
💠 معجزه و امداد الهی در عملیات فتح‌المبین ⁉️ داستان گم شدن گردان حبیب در عملیات فتح المبین 👈حتماٌ بخوانید 🔹مقارن ساعت 10 صبح روز یكشنبه اول فروردین ماه 1361، حاج‏ احمد فرماندهان سه گردان سلمان، حبیب و حمزه را به قرارگاه فرعى نصر 2 احضار كرد تا براى آخرین بار، آنان را نسبت به جزییات مأموریت فوق‏ العاده خطیرشان توجیه كند. از آنچه در این دیدار معنوى میان حاج احمد و شهیدان چراغى، قجه‏اى و وزوایى گذشت، هیچ نمیدانیم. مقارن ساعت 3 بعدازظهر، نیروهاى گردان حبیب، سوار بر نفربرها، به محل تجمع منتقل شدند. در آنجا شهید وزوایى، طى سخنانى كوتاه، سرخطهاى اصلى مأموریت محوله به گردان حبیب را براى نیروهاى این گردان شرح داد و پس از توجیه كامل آنان، همگى سوار بر نفربرها، روانه خط اول جبهه شدند. فرماندهان گردان‏هاى سلمان و حمزه نیز، یگان‏هاى خود را توجیه و پشت خط مقدم مستقر كرده بودند. 🔸ساعت 7 بعدازظهر، گردان حبیب به دامنه محور «بِلِتا» رسید و رزمندگان پس از اداى نماز مغرب و عشاء، مشتاق و ملتهب، به انتظار صدور دستور پیشروى نشستند. ساعت 30/10 دقیقه شب، صداى پرصلابت حاج احمد از بیسیم قرارگاه شنیده شد كه به رزم‏آوران حبیب، و دو گردان حمزه و سلمان دستور آغاز پیشروى را ابلاغ كرد. محسن وزوایى، خود پیش‏تر به همراه عناصر اطلاعات تیپ، مسیر ستون‏كشى شبانه را چند بار طى كرده بود، اما تردد یك اكیپ كوچك شناسایى كجا و حركت یك ستون 1200 نفرى كجا؟! حتى اگر سر و صداى ناشى از برخورد اسلحه و تجهیزات نیروها را هم در نظر نگیریم، تنها صداى سر قدم‏هاى بلند یكهزار و دویست جفت پاى پوتین‏ پوش رزم‏ آوران بر بستر شنى رودخانه فصلى، خود غوغایى به پا مى‏كرد كه در آن خاموشى ظلمانى دشت شب‏زده، از مسافت چند كیلومترى به خوبى شنیده می شد. ▪️در همین اثناء ستون نیروها به سنگرهاى كمین دشمن نزدیك شد. حوالى ساعت 11 شب، گردان حبیب از خط اول دشمن با موفقیت عبور كرد. به صلاحدید حاج احمد، نقطه كمكى براى جهت‏ یابى و ادامه پیشروى گردان حبیب در عمق 8 كیلومترى دشت، تپه‏اى تعیین شده بود كه آن را تپه تانك نامگذارى كرده بودند. این در حالى بود كه گردان‏هاى سلمان و حمزه در دو سوى تپه تانك و تپه پیاده مستقر شده، منتظر رسیدن گردان حبیب و ادامه پیشروى بودند. پس از یك ساعت پیشروى در دل دشت، براساس محاسبات قبلى، ستون نیروهاى حبیب قاعدتاً بایستى به تپه تانك میرسید، اما... «... هنوز دشت را به نیمه نرسانده بودیم كه بلدچى گردان آمد و گفت: راه را گم كرده‏ایم! وسط آن دشت بزرگ كه هیچ طرف آن معلوم نبود، سرگردان شدیم. ولوله عجیبى در بچه‏ هاى گردان افتاد...». ▫️گردان حبیب، ساعتى پیش از آغاز عملیات سراسرى، در عمق مواضع دشمن گم شده بود! حتى اعزام تیم‏هاى شناسایى به اطراف نیز، گرهى از این كار فرو بسته باز نكرد. لحظات به سختى سپرى میشدند. به ناچار محسن وزوایى جهت كسب تكلیف از حاج احمد، با قرارگاه فرعى نصر 2 تماس گرفت. ➖ «... بعدها حاج احمد میگفت: ما پشت بی سیم منتظر بودیم كه گردان حبیب به منطقه برسد و نتیجه را به ما اعلام كند. یك وقت شنیدیم محسن مى‏گوید؛ حاجى! ما هدف را گم كرده‏ایم، تپه تانك را پیدا نمی كنیم. حالا هم نمیدانیم كجا هستیم تا موقعیت خودمان را به شما اعلام كنیم.» 🔹به فاصله طرفةالعینى، خبر گم شدن گردان حبیب، به بالاترین رده‏هاى فرماندهى عملیات رسید. به روایت یكى از فرماندهان ارشد سپاه: «... این، خیلى خطرناك بود كه نیرویى به استعداد 1200 نفر(26)، در شرایطى كه از خط اول دشمن هم گذشته و در وسط نیروهاى دشمن قرار گرفته، حالا به هدف نرسد. قرارگاه فرماندهى جبهه نصر و به تبع آن، قرارگاه كربلا، مركز فرماندهى مشترك سپاه و ارتش، با نگرانى به صورت مستمر این مسأله را پیگیرى می كردند. در آن دل شب، بیسیم‏هاى قرارگاه فرعى نصر 2 حتى یك لحظه هم خاموش نبودند. همه از حاج احمد می پرسیدند: بالاخره نتیجه چه شد؟... در آن شرایط مضطرب كننده، حاج احمد فقط یك جواب كوتاه براى این پرسش‏ها داشت. او می گفت: ان‏شاءاللَّه به هدف می رسند. به زودى ما خبرش را به شما می دهیم.» 🔸با گم شدن گردان حبیب، سرنوشت كل عملیات به خطر افتاده بود. در اوج نگرانى رزم‏ آوران، محسن وزوایى به گوشه‏اى رفت، تكبیرةالاحرام گفت و به نماز ایستاد. دو ركعت نیایش، دو ركعت حضور.پس از سلام نماز، دست نیاز به درگاه بنده‏ نواز كارساز دراز كرد و با نهایت تضرع، مناجاتى آتشناك به محضر خیرالناصرین عرضه داشت. ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
دفاع مقدس
💠 معجزه و امداد الهی در عملیات فتح‌المبین ⁉️ داستان گم شدن گردان حبیب در عملیات فتح المبین 👈حتماٌ
▫️ (قسمت دوم) 💠 یكى از خبرنگاران مجله امید انقلاب كه خود در جمع رزمندگان گردان حبیب حضور داشت، در گزارش این واقعه نوشته است: «... برادر محسن دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! الان تمام مردم ایران چشم انتظارند. مادران و پدران شهدا در التهابند. قلب امام، نگران این حمله است. در این حمله، نه آبروى ما بندگان حقیرت، كه آبروى اسلام در میان است. خدایا! اگر مى‏دانى كه نیت‏هاى ما خالص و فقط براى توست، یارى‏مان كن، راه را نشانمان بده. خدایا! تو براى موسى‏ دریا را شكافتى و راهش دادى. تو براى محمد(ص)غارى را قرار دادى و به امر تو عنكبوت بر درگاه آن تار تنید. خدایا! ما كوچكتر از آنیم كه درخواست كنیم براى ما كارى انجام بدهى. خداوندا! تو را به حق امام زمان(عج)، تو را به حق نایبش خمینى، تو را به حق حسین(ع) كه ما به خونخواهى او قیام كرده‏ ایم، قَسَمت می دهم ما بندگان حقیر و ضعیف را از این درماندگى نجات ببخش!». 🔸این حالت دعا و تضرع در قرارگاه فرعى نصر 2 نیز به وجود آمده بود. حاج احمد خود بعدها از آن لحظات معنوى، براى یكى از رزمندگان تیپ 27 سخن گفته بود: «... بعد حاجى گفت: داخل قرارگاه برادرها دل‏شكسته شدند. رفتند گوشه‏اى دنبال دعا و تضرع به درگاه خداى متعال، تا شاید فرجى حاصل بشود. من هم به خدا عرض كردم؛ خدایا! آیا تو رضا مى‏دهى كه فردا بر بستر این رود فصلى رودى سرخ از خون بچه‏ ها جارى بشود؟ تو كه این را نمی خواهى، پس خودت این گره را از كار ما باز كن!». ▪️محسن وزوایى، پس از سجده شكر بر خاك دشت شب‏زده، قد راست كرد و به سوى نیروهاى گردان بازگشت. شهید بزرگوار عمران پُستى در خاطرات خود از آن شب گفته است: «... بعد از مدتى برادر وزوایى آمد و گفت: برادرها...! ستون را عقب، جلو كنید. یك مسیرى را مشخص كرد و گفت: از این طرف حركت كنید. ما راه افتادیم و به همان مسیر ادامه دادیم. دشت وسیعى جلوى روى ما قرار داشت. نمی دانستیم به كدام طرف مى‏رویم؛ اما گویى یك هاتف غیبى به ما مى‏گفت؛ به راهى كه می روید مطمئن باشید.» ▫️پس از یك ساعت پیشروى ستون نیروها، به ناگاه از دل سیاهى شب، شَبَحِ بزرگى نمایان شد...«تپه تانك» بود! 🔸«... در قرارگاه فرعى نصر 2، صداى پرطنین محسن وزوایى را از پشت بی سیم شنیدیم كه خطاب به حاج احمد مى‏گوید: حاج آقا!... راه را پیدا كردیم... رسیدیم به تپه تانك! همه از خوشحالى بال درآورده بودیم. بی اختیار همدیگر را بغل مى‏كردیم و از شوق اشك مى‏ریختیم، اما حاج احمد خیلى آرام بود. چه آن وقت كه خبر گم شدن گردان را دریافت كرد، و چه حالا كه به یارى خدا بچه‏ ها راه را پیدا كرده بودند، سر سوزنى مستأصل نشده بود. فقط یك نفس عمیقى كشید و با یك تبسم ملیحى زیر لب گفت: خدایا، شكرت!». 🔹به جرأت می توان گفت كه در طول دفاع مقدس، یكى از بارزترین جلوه‏ هاى امداد الهى به رزمندگان اسلام در آن شب تجلى یافت. حقیقتى كه موجب شد تا سردار شهید حاج همت در تحلیل خود در مورد مجموعه عملیات دفاع مقدس بگوید: ➖«... اصلاً اسم فتح‏ المبین را نباید عملیات نظامى گذاشت. این حمله با آن شوق روحانى و آن عظمت معنوى‏اش در آینده به هیچ‏وجه نباید به عنوان یك عملیات نظامى محسوب شود!». تجلى عینى این شوق روحانى و عظمت معنوى نبرد فتح‏ المبین، تنها در این واقعه شگفت خلاصه نمى‏شود. این ماجرا حكمت باطنى دیگرى هم داشت. به گفته یكى از عناصر اطلاعات تیپ 27: ▪️«... این گم كردن راه، چندان هم بی حكمت نبود. از آنجایى كه این عملیات را خداوند هدایت می كرد، دیدیم كه با گم شدن بچه‏ هاى گردان حبیب، عملاً مسافت مسیر پیش‏بینى شده به 13 آنچه كه باید طى می شد تقلیل پیدا كرد. نیروهاى محسن وزوایى از یك جاهایى می روند كه اصلاً براى همه ناآشنا بود و خیلى زودتر از زمان پیش‏بینى شده، به پاى تپه‏ هاى على گره زد رسیدند!». ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk
دلم تنگ است، برای یک از جنس جاماندن.. که درمانش رسیدن به قافله یارانی سفرکرده است... دفاع مقدس https://www.instagram.com/p/CbfvJeLryK6/?utm_source=ig_web_copy_link
📷 رزمندگان سلحشور در عملیات فتح المبین https://www.instagram.com/p/CbfwLCfr9of/?utm_source=ig_web_copy_link
13.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 2 فروردین 1361 – سالروز عملیات بزرگ و پیروزمند فتح المبین 🎥 فیلم | مصاحبه با شهید صیاد شیرازی پس از عملیات فتح المبین 🌴 🌿 🌷 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk دفاع مقدس https://www.instagram.com/p/CbfwLCfr9of/?utm_source=ig_web_copy_link
در پیشواز شما گل می‌کند نسیم قد می‌ کشد بهار ... ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
امسال همان سال فرج خواهد شد ما منتظران اگر بخواهیم همه .... 🌴 ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
.... 🌷"قدیر" دوازده سالش بود، اما همیشه گریه می‌کرد که من می‌خواهم بروم جبهه، رضایت بدهید. من می‌گفتم: "تو هنوز سنت کم است، هر وقت که بزرگ شدی می‌روی." می‌گفت: "اگر رضایت ندهید از شهر دیگری می‌روم جبهه." ....آن سال‌ها گذشت. هفده سالش بود و چند باری هم به جبهه رفته بود و آخرین باری که به مرخصی آمد، شب "یلدا" بود. همه دور هم جمع شده بودیم. صبح فردا هم قرار بود برود. 🌷آن شب تا دیروقت بیدار بودیم، هنوز خواب به چشمانش نرفته بود که با اضطراب از رختخواب بیدار شد و رفت وضو گرفت. چهره‌اش خیلی خندان بود، گفتم: "چی شده خیلی سرحالی؟" گفت: "قرار است من شهید بشوم، جایش را هم به من نشان دادند!" نماز شب که خواند من هم همراه او بیدار بودم اما کم کم از هوش رفتم و چیزی نفهمیدم. صبح که بیدار شدم آماده رفتن بود. 🌷از زیر قرآن ردش کردم و در جلوی در، پشت سرش آب ریختم؛ بی‌صبر شده بودم و به دنبالش به سپاه رفتم. سوار ماشین شده بود، همین که مرا دید از ماشین پیاده شد و گفت:"چرا آمدی؟" زبانم بند آمده بود و فقط تماشایش می‌کردم. انگار وقت دیگری برای این کار نبود! گفت: "حالا که آمده ای، بیا با همین ماشین می‌رسانمت." ته دلم هم همین را می‌خواست، اما انگار هنوز "باشد" را نگفته بودم که داشتم از اتوبوس پیاده می‌شدم. 🌷گفتم: "پسرم ان شاء‌الله به سلامت برگردی." گفت: "مادر دعا کن که من به آرزویم که شهادت است برسم." این را که گفت، توی دلم آشوب به پا شد؛ آشوبی که دقیقاً تا روز اول عید همراهم بود و درست روز اول عید بود که عیدی‌ام را از خدا گرفتم. وقتی خبر شهادتش را آوردند دیگر آشوبی در کار نبود! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز قدیر حیدری که در ۵ فروردین ۱۳۴۸ در روستای ناصرآباد در استان قزوین به دنیا آمد و در ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید. ➖راوی: خانم گوهر رضایی، مادر شهید ▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۶" https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari